1- عبد اللّه بن مسعود که میگوید: پیامبر (ص) بر بلال وارد شد و در نزد او مقداری خرمای گرد آورده دید گفت ای بلال این چیست گفت این را برای مهمانان تو آماده کردهام گفت: آیا نترسیدی که برایت دودی در آتش دوزخ گردد؟ انفاق کن بلال و در برابر خداوند صاحب عرش از هیچ عظمتی باک مدار.
گزارش بالا را بزار با اسنادی نیکو آورده و طبرانی هم در الکبیر خود آن را با این عبارت نقل کرده: آیا نترسیدی که برای آن، بخاری در آتش دوزخ بلند شود؟
2- ابو هریره گوید پیامبر به دیدار بلال رفت و او برای وی مقداری خرما که گرد آورده بود بیاورد وی گفت: بلال این چیست گفت ای پیامبر خدا آن را برای تو اندوختهام گفت نمیترسی که همین را برایت بخاری در آتش دوزخ بگردانند؟ بلال انفاق کن و در برابر خداوند صاحب عرش از تنگدستی پروا مدار
این گزارش را بویعلی و نیز طبرانی در الکبیر و الاوسط به اسنادی نیکو آوردهاند.
3- اسماء دختر بوبکر آورده است که پیامبر گفت: بخل مکن تا در برابرت بخل ننمایند و در یک گزارش: انفاق کن، یا: ببخشای یا: بپاش و از بخشش دست مدار که خدا نیز از بخشش به تو خودداری میکند و نعمت را پیش خود نگاه مدار که خدا نیز بدین گونه رفتار خواهد کرد. این گزارش را نیز بخاری و مسلم و ابو داود بازگو کردهاند.
4- بلال آورده است که پیامبر گفت: ای بلال! مستمند بمیر و توانگر نمیر گفتم چگونه این سان باشم؟ گفت هر چه روزیات شد پنهان مکن و هر چه از تو خواستند از بخشیدن آن خودداری منما گفتم ای پیامبر خدا چگونه این سان باشم؟
گفت همین است و گرنه سرو کارت با آتش خواهد بود.
این گزارش را نیز طبرانی در الکبیر و ابن حبان در کتاب الثواب بازگو کرده و حاکم نیز گذشته از نقل آن، صحت آن را گواهی کرده است.
5- انس بن مالک گوید: سه مرغ برای پیامبر ارمغان آوردند یکی را به خدمتگزارش بخشید و او چون فردا شد آن را باز آورد و پیامبر به او گفت مگر من تو را منع نکرده بودم که چیزی را برای فردا نگاه مدار که به راستی روزی فردا را خداوند خواهد داد. این گزارش را هم ابو یعلی و بیهقی آوردهاند و رجال سند ابو یعلی مورد اطمینانند.
6- انس بن مالک آورده است که پیامبر چیزی را برای فردای خود نمیاندوخت
این گزارش را ابن حبان در صحیح خود و نیز بیهقی آوردهاند
7- سمرة بن جندب آورده است که پیامبر گفت: من جز با ترس، به درون این اطاق نمیروم. ترس از این که در آن، مالی باشد و من پیش از انفاق آن بمیرم. این گزارش را نیز طبرانی با اسنادی نیکو آورده است.
8- ابو سعید خدری آورده است که پیامبر گفت: دوست نمیدارم که به اندازه کوه احد طلا داشته باشم و (پس از سه روز) در بامداد سومین، چیزی از آن نزد من مانده باشد. مگر آن چه را برای پرداخت بدهی نگه بدارم.
این گزارش را نیز بزار بازگو کرده و اسناد آن نیکو است و گواهان بسیار دارد.
9- ابو امامه آورده است که مردی در روزگار پیامبر در گذشت و کفنی برای او یافت نشد پس به نزد پیامبر شدند و او گفت: درون جامهاش را بنگرید چون دیدند یک یا دو دینار در آن یافتند گفت: دو (افزار است برای) داغ نهادن (بر تن وی)
10- مردی از اهل صفه در گذشت و در جامه او یک دینار یافتند پس پیامبر گفت: (افزاری است برای) داغ نهادن (بر تن وی) و سپس یکی دیگر در گذشت و در جامه او دو دینار یافتند پیامبر گفت دو (افزار است برای) داغ نهادن (بر تن وی)
گزارش بالا را، هم احمد گزارش کرده است و هم طبرانی از چند طریق، و هم ابن حبان در صحیح خود از طریق عبد اللّه بن مسعود.
11- سلمة بن اکوع آورده است که من نزد پیامبر نشسته بودم که جنازهای آوردند و سپس نیز جنازه دیگری. حضرت پرسید آیا بدهکار هست؟ گفتند نه پرسید آیا چیزی به جای گذاشته گفتند آری سه دینار حضرت با اشاره به انگشتش گفت: سه (افزار است برای) داغ نهادن، (بر تن وی).
گزارش بالا را، هم احمد با اسنادی نیکو آورده است و هم ابن حبان در صحیح خود- با همان عبارات یاد شده- و بخاری نیز مانند آن را بازگو کرده است.
12- ابو هریره آورده است که عرب چادرنشینی همراه پیامبر به جنگ خیبر رفت و از غنیمتی که به وی رسید دو دینار را بگرفت و در عبائی نهاد و بپیچید و بدوخت پس اعرابی بمرد و دو دینار را بیافتند و داستان را برای پیامبر خدا باز گفتند و او گفت: دو (وسیله است برای) داغ نهادن (بر تن وی).
گزارش بالا را احمد بازگو کرده و اسناد آن نیکو است و ایرادی ندارد
این بود تعدادی از آن حدیثها که حافظ منذری در «الترغیب و الترهیب» ج 1 ص 253 تا 258 آورده است.
13- احمد در مسند خود- 300/1- از طریق ابن عباس آورده است که پیامبر روی به کوه احد کرد و گفت: سوگند به آن که جان محمد در دست اوست، من شادمان نمیشوم که احد برای خاندان محمد تبدیل به طلا شود تا آن را در راه خدا انفاق کنم ولی در روزی که بمیرم دو دینار از آن را بر جای بگذارم مگر دو دینار که برای پرداختن بدهی- اگر در کار باشد- آماده کرده باشم.
14- ابن کثیر خود در تفسیرش- 352/2- از طریق عبد اللّه بن مسعود آورده است که پیامبر گفت: سوگند به آن که خدائی جز او نیست هیچ بندهای گنج ننهد که دیناری به دینار دیگر یا درهمی به درهم دیگر مالیده شود مگر پوست خودش را پهن کنند و هر دیناری و هر درمی را بر تیزی آن بنهند.
گزارش بالا را سفیان از عبد اللّه بن عمر بن مرة و او از مسروق از ابن مسعود بازگو کرده است و ابن مردویه نیز از زبان ابو هریره.
15- ابن کثیر از ابو جعفر ابن جریر طبری و او از طریق ثوبان آورده است که پیامبر گفت: هر کس گنجینه سیم و زری از وی بماند روز رستاخیز همان برای وی به گونهی ماری پر زهر نمودار میشود که بالای دو چشم او دو نقطه سیاه است و وی را دنبال میکند و او گوید: وای بر تو تو کیستی و او گوید: من همان گنجینهای هستم که پس از خود بر جای نهادی، و همچنان او را دنبال میکند تا دست او را لقمه گردانیده و میخورد و به دنبال آن نیز دیگر اندامهای تنش را.
ابن کثیر گوید: این را ابن حبان نیز در صحیح خود بازگو کرده است.
16- و همو در ص 353 از ابن ابی حاتم به اسناد وی از طریق ثوبان آورده است که پیامبر گفت: هیچ مردی نیست که چون بمیرد از سکههای سرخ و سپید، چیزی داشته باشد مگر آن که خداوند در برابر هر قیراط (یک چهارم از یک ششم دینار) صفحهای از آتش برای او قرار میدهد تا از چانه او تا گام وی را با آن داغ کنند.
17- و آوردهاند که ابو یعلی به اسناد از طریق ابو هریره نقل کرده است که پیامبر گفت دیناری بر روی دینار نهاده نشود و نه درهمی بر روی درهم مگر پوست (صاحبان) آن را پهن کنند و با همان (سکه) ها پیشانیها و پهلوها و پشتهای ایشان را داغ نهند (و گویند) این است آن چه گنج نهاده بودید برای خویش، پس بچشید آن چه را اندوخته و گنج مینهادید.
18- احمد از طریق عبد اللّه بن ابی الهذیل آورده است که وی گفت:
دوستی مرا حکایت کرد که پیامبر گفت: مرگ بر سیم و زر. و همان دوست گزارش داد که من با عمر پسر خطاب برفتم و او پرسید ای پیامبر این که میگوئی مرگ بر سیم و زر. پس ما چه بیاندوزیم؟ پیامبر گفت: زبانی یاد کننده خدا و دلی سپاسگزار او و همسری که در کار جهان دیگر، یاری برساند. تفسیر ابن کثیر 351/2
19- احمد و ترمذی و ابن ماجه از طریق سالم بن ابو الجعد آوردهاند که ثوبان گفت چون درباره سیم و زر، فرود آمد آن چه فرود آمد، پس مردم گفتند چه مالی را بر گیریم عمر گفت من این را برای شما میپرسم پس بر روی شتری پریده و آن را شتابان به حرکت در آورد تا به پیامبر رسید و من نیز در پی او بودم پس گفت ای پیامبر خدا چه مالی را بر گیریم گفت دلی سپاسگزار و زبانی یاد کننده خدا و همسری که یکی از شما را بر کار جهان دیگر یاری دهد.
و پیش از همه اینها آن چه پیشوای حنبلیان احمد در مسند خود 62/1 از طریق خود عثمان بن عفان گزارش کرده است که به موجب آن، پیامبر گفت: به جز سایه خانه و ظرف نان و پیراهنی که اندام پوشیده فرد را نهان دارد و آب، همه چیزهای دیگری که بیش از اینها باشد آدمیزاد را حقی در آن نیست. که این گزارش را بو نعیم نیز در حلیة الاولیاء 61/1 آورده است.
این حدیثها را پیشوایان فقه و پاسداران حدیث و رجال تفسیر در نگاشتههایشان آورده و مستند نظریاتی قرار دادهاند که خود درباره پارسائی و انفاقهای مستحب و ترساندن مردم از گنج نهادن و زر اندوختن داشتهاند و هیچیک از ایشان نیز درباره کسی از راویان آنها به گفتگو نپرداخته و هیچکدام از آنان را هدف اتهامی همچون آن چه ابوذر را بدان متهم داشتند نگردانیدند با این که اگر بتوان آنها را بر معنای درستی حمل کرد و به تأویل آنها پرداخت آن چه را نیز ابوذر گزارش کرده است میتوان، و با آن یکسان است. پس چه مانعی از تأویل گزارشهای ابوذر هست؟ و چرا از میان آن همه یاران پیامبر، تنها او را هدف تیرهای تهمت گردانیدهاند؟ با این که غرض ابوذر از آن تبلیغات، این نبود که مردم را به پرهیز از کالاهای جهان وا دارد تا از این راه به پاکیزه ساختن جان بپردازند و به مراتب کمال برسند بلکه اعتراض او به گروهی بود که- چنان چه با گستردگی درباره آن سخن گفتیم- گنجهائی از زر و سیم و آن هم از راههای ناروا بر هم انباشته بودند.
ابن کثیر که گواه استواری برای ادعای خود در سخنان ابوذر نیافته، رفتار او در زندگی شخصیاش را دست آویز گردانیده و گوید: هنگامی که او نزدیک معاویه میزیست وی احضارش کرد و خواست بداند آیا کار وی با سخنش هماهنگ هست یا نه پس هزار دینار برای وی فرستاد و او آن را در همان روز میان این و آن بخش کرد و پس از آن، آورنده پول را باز به سراغ او فرستاد تا به وی گفت:
معاویه آن پول را داده بود تا من به دیگری برسانم و من اشتباها به تو دادم، زرها را بیاور. او گفت آه! از دست من به در رفت ولی هر گاه پول خودم رسید حساب تو را هم با آن میپردازم.
که از داستان بالا نیز بیش از این برنمیآید که ابوذر در پارسائی به جائی رسید که سیاه و سفید خود را در این راه فدا کرد و کارش نشانه آن نیست که به فتوای او چنین رفتاری بر همگان واجب بوده بلکه نماینده پایگاه بسیار والائی است که در پارسائی و بخشندگی و نیکوکاری داشته که در این راه نیز سرور آدمیان (ص) بر او پیشی گرفت، چنان زیست که خود آگاهید و در حالی در گذشت که زر و سیم و غلام و کنیز و گوسفند و شتری از وی بر جای نماند و زرهش در نزد یهودیای بود «1» که آن را در برابر سی پیمانه جو نزد وی به گرو نهاد و خاندان او- درود بر ایشان- نیز به راه او رفتند و همان کسان بودند که در راه دوستی حق، به مستمند و پدر مرده و گرفتار، خوراک خورانیدند و گرچه خود بدان نیازمند بودند دیگران را بر خویش مقدم داشتند «2» و همانان که چون ایمان آوردند نماز را بر پا میدارند و در حال رکوع، صدقه میدهند «3» و دارائیهای خویش را در شب و روز و آشکار و پنهان انفاق میکنند «4» چنان که پیشوای ما دختر زاده پیامبر، حسن پاک دو بار از همه دارائیاش بیرون شد (و آن را بخشید) و سه بار همه دارائیاش را میان خود و خدای بزرگ و گرامی بخش کرد تا آنجا که کفشی را میبخشید و کفشی را نگاه میداشت و موزهای را میبخشید و موزهای را نگاه میداشت «5».
و چه بسیارند پارسایان همانند ابوذر در میان پیروان محمد (ص) که پارسائی، همه دارائیشان را از تر و خشک بر باد داده و این برای همه ایشان برتریای شمرده میشود که آن را یاد باید کرد و موجب سپاسگزاری باید دانست مگر برای ابوذر که در میان پیروان محمد همانند عیسی پسر مریم است. آری همین روش را در وی دستآویزی میگیرند برای آن فتوای پنداری! بارخدایا از تو آمرزش میخواهیم و بازگشت به سوی تست.
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج8، ص: 518