و اینک سر آغاز چکامههای او (داغرحلی) را که در جنگ های ادبی یافتهایم با یادی از شماره بیتهای آن میآوریم:
(4) 1- «دوستدار روزگار در تلاش خود باری گران را بر میدارد، مرگ را به سوی او میرانند و او همچنان سرگرم تکاپو است.» 93 بیت
(5) 2- «آنچه را در کارنامه او به شمار آمده یاد آورد، از راه نادرست بگشت و از این که باز کیفری بر سزای او افزوده شود پرهیز کرد.»- 92بیت.
(6) 3- «چشم گشادهای و از سر نادانی لاف پرهیزکاری میزنی اگر از این دعوی باز نایستی خود به خود بیهودگیاش آشکار است» 81 بیت
(7) 4- «در آن هنگام که برف پیری دستار و روسری سپید بر سرش بست، گمان میکنی گامی در راه راست خواهد نهاد؟» 90 بیت
(8) 5- «پس از آن که موهایت به سپیدی گرائید، باز در جستجوی گیتی هستی؟ و به یاد روزها و شبهائی که رفت میافتی؟»- 92 بیت
– گزیدهای از این چکامه را در «منتخب» ج 2 ص 45 از چاپ بمبئی توان یافت-
(9) 6- «گردش رویدادها؛ رگ و پیهایم را از هم گسیخت و گیجگاهم نشانه تیر ناگواریها گردید دست روزگار رشته نیروهایم را برید و هر چه را روزگار ببرد به هم گره نتوان زد»- 77 بیت
– که این چکامه را نیز پیشوای ما طریحی در «منتخب ج 2- ص 36» آورده است-
(10) 7- «جهانا! افسار کار خویش را به دست دیگری سپردم و این برای آن بود که از بخشش و توانگریات به رنج افتادم.»99 بیت
– که همه این چکامه را نیز در «منتخب ج 2 ص 58» توان یافت-
(11) 8- «اشگهای پیاپی خود را- در هر شامگاه و بامداد- بر فرزندان پیامبر راهنما فرو میریزم. ای دوست پرده غم از چهره دلم بر کنار نرفته و اندوه من پایان نمیپذیرد.» 105 بیت-
(12) 9- «خواب از بسترم گریخته و اندوه؛ دلم را میسوزاند در ماتم آن که پسر زیاد کشتش زندگی من با سختی میگذرد.» 62 بیت
(13) 10- «کاش من فدای حسین میشدم که در کربلا رگهای گردنش را بریدند با چشمی شمر را مینگرد و با چشمی پردگیان خود را میان دو سپاه»- 106 بیت-
(14) 11- «گریستم ولی نه برای شادابی جوانی و نه برای آنچه از آشیانهای ویران بر جای مانده «1» و نه برای از دست دادن زندگی پاکیزه و نه از جدائی لیلی و عذرا»- 80 بیت-
(15) 12- «تو را که یار گرفتم نه برای شیفتگی به روی تو بود، از من جدائی گزین که دیگری در هوس تو دلباخته»- 88 بیت-
(16) 13- «جوانی- با آن همه نیکوئی- رخت بربست جدائی از آن بر دلها گران است» 81 بیت
(17) 14- «جوانی پر از شادابی را انگیزهای از تو باز ستاند، آیا هنوز هم سپید اندامان نیکو روی را دوست داری؟»- 75 بیت-
در این سخنان نیز بزرگترین پیامبران را میستاید- که درود آفرین
خدا بر او و خاندانش-
(18) ای راننده ستوران راهوار! بر آستان پیامبر برگزیده بایست.
بر آستان کسی بایست که بهترین پیامبران و بهترین پیامگزاران است
»»»»» از میان تیره مضر «1» مبعوث شده
»»»»» راستگوی است و منش او در نامههای آسمانی پیشین آمده.
»»»»» ارمغانی از نیکی و مهربانی پروردگار است
»»»»» پیامبری پاک نژاد و برگزیده از سرزمین سنگلاخها است.
آدم او را به گونه فروغی در میان چار تن دیگر دید که نزدیک به پایگاه
تخت در جهان نهان همچون مرواریدها میدرخشیدند.
پس گفت: پروردگارا این کیست؟
و پاسخی از سر مهربانی شنید که هیچ چون و چرائی در آن نبود:
«اینان دوستان منند و زادگان شما،
دیده را به آنان روشن دار و دل را خرسند.
سوگند به آنان؛ که اگر جایگاه ایشان چنانچه من مینگرم نبود
البته گنبدهای گردون به گردش در نمیآمدند.
هرگز! خورشید هم نبود و ماه و اختران فروزان هم،
و چشمانداز آسمان و پرتوهای آفتاب هم،
و سپهر و زمین هم،
نه ابرها برای مردم بر سر درختان- باران میفرستادند و نه بهشت و دوزخ داغی در کار بود
تا دشمنان آنان را هیزمش گردانم»
خداوند- به آنان که در جهان برین اند- گفت:
«آیا کسی هست تا به راستی- و نه دروغ- نامهای آنان را به من گزارش دهد؟» آنان پاسخ نگفتند
و آدم- با همان دانش که از خدای توانا گرفته بود- گزارش نامها را داد.
پس خداوند به آنان که در جهان بریناند- گفت:
«همه در برابر آدم به خاک افتید، فرمان برید و از خشم من بپرهیزید.»
خداوند- بر بنیاد همان نویدی که چشم میداشتیم
آن فروغ را در روی وی به درخشش واداشت
نوح به هراس افتاد و با پروردگارش به راز و نیاز برخاست تا به فرخندگی ایشان- بر روی تختههائی که بازور ریسمان به هم میپیوست- از آب رهائی یافت
ابراهیم نیز- در آن آتش دوزخی- خدای را به خجستگی ایشان
خواند تا زبانههای آتشی که پیرامونش بود فرو نشست.
و موسی- آنگاه که صاعقه فرود آمد-
خدا را به شکوه آنان سوگند داد تا از سرسختی رنج رهائی یافت.
آن فروغ همچنان از پشتی به پشت دیگر رفت
و- در این جا به جا شدنها- خدا از دستبرد پیشآمدها بر کنارش داشت
تا به عبد المطلب رسید و به دو نیمه شد
نیمی در عبد اللّه- پدر پیامبر- جای گرفت و نیمی در ابو طالب- پدر علی-
بخش نخست را خداوند روزی به درون آمنه کوچ داد
تا چندی بگذرد و هنگام زادن فرا رسد
و چون آن هنگام بیامد، بنیاد گمراهی؛ بیتابانه فرو ریخت و آگهی
پیکار با دوگانهپرستی خوانده شد
ایوان خسرو شکافت و آتشهای آنان به خاموشی گرائید،
کیشهای ناراست؛ شکست خود را بر زبان آوردند
اختران پادشاهان «1» سرنگون گشت
و بتها به آتش سوخت
تا محمد به چهل سالگی رسید
و پروردگارم او را در زبان وحی- با نامهای آسمانی- بخواند
و او گفت هان- از سوی یک خدای خوان- تو را پاسخ میگویم
آنگاه او را بر همه آفریدگان- از عرب و جز ایشان- برانگیخت
تا همراه با گواهان روشن- نمایشهائی آشکار داد
که از انجام مانندههایش ناتوان بودند
نه پروائی داشت و نه هراسی به او راه یافت
بزرگترین نمونهها را به ایشان نمود
و شگفتا! چرا ناسازگاری کردند؟
این از شگفتانگیزترین چیزها است
عموزادگانش «2» خواستند سپیده دم به خانهاش شبیخون زنند و فرستاده خدا
با گریختن- به مدینه- از دستشان جان به در برد
و بهترین آفریدگان- شیر خدا- جانفشانی نموده
تیغ به دست در بستر او به جایش آرمید «3»
چون دیدند آنچه میجستند نیافتند برگشتند
و در پی فرستاده خدا
– هر چه سختتر- به گردش پرداختند پس عنکبوتی سر رسید و بر سر در غار آغاز به تنیدن کرده
تار و پود آن را با زهر بیالود
تا خداوند آنان را از او دور گردانید
و آن گروه- سوار بر شترانی تازان- روی به بازگشت نهادند
و او گام به خانه مردانی گذاشت
که در برابر دشمنانش به بهای جان خویش دست فرمانبری به وی دادند.
هر روز میان سرور آفریدگان و بتپرستان
گیر و داری در گرفت
– با یاری خداوند- چنان به پیکار ایشان میشتافت
که گفتی ماده شیر است در بیشه
آن هم در میان جوانمردانی همچون شیران
که پنجههاشان نیزه بود
(19) همه پناهگاهها را برای رسیدن به تیغهای نیکو گرد برگشتند و برای خود پناهگاهی به جز زره و سپر و شمشیر نخواستند
(20) درستی، شادمان است و کیش راستین، خرامان و دوگانهپرستی، اندوهگین و حقپوشی، در رنج
تا خداوند پیامبرش را- با نابودی آنان- آسوده گردانید
که آسایش خودشان نیز در همین بازپسین گزند بود
ای آن که نامه پیامآوری را با نام او به پایان بردند
و پس از وی پیامبری به جهان نیامد،
اگر تو بازپسین کسی هستی که وحی خداوندی را گرفت
ولی- از دیدگاه برتری- در آغاز همگان جای داری
پیامبران خدا در میان مردم پیشین
مژده آمدنت را دادند و تو برای آنان ناآشنا نبودی
گواهی میدهم که تو- پیام خدا را- نیکو رساندی
و یک روز هم آئینهای بیهوده تو را به سوی خویش نکشید
تا آن گاه که خدای من تو را خواند و تو نیز از مهری که با او داشتی پذیرفتی
که هر کس را دلدار بخواند سرباز نمیزند
برای مردم- در کیش ایشان- جانشینی برگماشتی
که پس از تو- در میانه- بهترین برگماشتگان بود
ولی با او ناسازگاری نموده دیگری را بر جایش نشاندند و ندانستند
آبی که از دل چشمه میجوشد همچون آبی نیست که میان چاه و حوض از دلو میچکد.
و باز در همین زمینه میگوید:
ای آنکه- سوار بر شتری تیزپا- میان را بربسته
به دیدار از آرامگاه بهترین مردمان- از تازیان و جز آنان- رهسپاری!
– در دیدار از خانه خدا- همهی کارهای بایسته را که به انجام رساندی
و به آرزوهائی که داشتی دست یافتی
و آرامگاه سرور ما، پیامبر خدا(ص)
و سرور آفریدگان- از دور و نزدیک- را که دیدار کردی
به جای من نیز بایست و او را از زبان من هم درود بگوی
چنانکه گوئی من خود در آنجایم.
بر آنان که در گورستان بقیع به خاک رفتهاند درود برسان که من شیفته
و دیوانه کسانی از میان آنانم
دلدادگی مرا در پهنه روزگار به آنان باز نمای
و همراه با سرشگی که بر روی دو گونه سرازیر است بگوی:
ای آنانکه- در دانش و کردار- راهبر آفریدگانید
و در نژاد و بنیاد، پاکیزهترین آنان!
رشته امید خویش را به شما بسته
و از میان همه به شما پیوستهام.
در دوستی و پیروی از کیش راستین به شما نزدیک شدهام که اگر این
پیوند مهر نبود نشانی از سرفرازیهای شما را در خویش نمیتوانستم جست.
تا آن گاه که زنده باشم ستایشگری شما پیشه من و دیانت؛ همان راهی
است که برای تلاش برگزیدهام، گمان خود را به نیکوکاری شما بستهام
اگر روزگار مرا از دیدار آرامگاه شما باز داشت
راستی را که دل من از کوی شما بازگشتنی نیست.
گوشت و استخوان من با دوستی شما آمیخته
و مهر شما در مغز و پی من روان گردیده است «1»
از دشمنان شما دوری گزیده و کینهام را ویژه آنان میگردانم،
راستی و دوستی خویش را برای شما گذارده و شادمانیام را در ستایشگری شما میشناسم.
گاهی ستایشگرانه به سخن سرائی میپردازم
و یک چند نیز در سخنرانیها به پراکندن گفتهها سرگرم میشوم. «2»
تا- در برابر سرودههائی زرین که درباره شما آوردهام-
سخنان ناساز با آن را همچون خر مهرهای بنمایم
اندیشهام را در ستایشگری شما به کار انداختم تا- در این کار- آموزگار من گردید
و پدرم هم در این باره سفارشها کرد. «3»
اکنون آیا در برابر کارهائی که دیگر جاها کردهام
میتوانم با دستیاری شما به رستگاری رسم؟
مغامسا! این سرودههای ستایشگرانهات از آنان را نگاهدار
و در برابر از خداوند پاداش بخواه.
یادداشت دوم
در بخش گذشته، بر روی هم بیش از (150) بیت از سرودههای ابن داغر را که نگارنده آورده به پارسی برگرداندم و در این جا اصل پارهای از آنها را یاد میکنم و چون و چند کار را نیز در ص 59 روشن ساختهام و نیازی به بازگوئی نمیبینم.
(1)حیا الا له کتیبة مرتادها یطوی له سهل الفلا و وهادها
(2) و الشهب تغمد فی الرؤس نصولها و السمر تصعد فی النفوس صعادها
(3) کیف السلامة و الخطوب تنوب و مصائب الدنیا الغرور تصوب؟
(4) محب اللیالی فی مساعیه متعب یساق الیه حتفه و هوید أب
(5) تذکر ما احصی الکتاب فتابا و حاذر من مس العذاب عقابا
(6) أصبحت للتقوی بجهلک تدعی دعواک باطلة اذا لم تقلع
(7) هل حین عممه المشیب و قنعا؟ أتراه یصنع فی الهدایة مصنعا؟
(8) اتطلب دنیا بعد شیب قذال؟ و تذکر ایاما مضت و لیالی؟
(9) فصلت صروف الحادثات مفاصلی و أصاب سهم النائبات مقاتلی
(10) لغیرک یادنیا ثنیت عنانی و ذاک لأمر عن غناک عنانی
(11)لبنی الهادی مناحی فی غدوی و رواحی
(12) هجر الغمض وسادی و کوی الحزن فؤادی
(13)لیتنی کنت فداء للحسین و هو بالطف قطیع الودجین
(14) بکیت و مالریعان الشباب و لا لدروس منزلة خراب
(15) صحبتک لا انی بودک مغرم فبینی فغیری فی هواک المتیم
(16) رحل الشباب و انه لکریم و فراغه عند النفوس عظیم
(17) أزال الشباب الغض عنک مزیل فهل أنت للبیض الحسان خلیل؟
(18) عرج علی المصطفی یا سائق النجب عرج علی خیر مبعوث و خیر نبی
(19) عافوا المعاقل للبیض الحسان فما معاقل القوم غیر البیض و الیلب
(20) فالحق فی فرح و الدین فی مرح و الشرک فی ترح و الکفر فی نصب
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج7، ص: 42