ابو الفرج در مقاتل الطالبیین ص 420 این شعر حمّانی که در آن یحیی را رثا گفته است نقل میکند:
اگر یحیی به مرگ طبیعی از دنیا رفت او جز با بزرگواری و شخصیت بدرود زندگی نگفته است.
او از دنیا نرفت مگر وقتیکه قابضان روحش گفتند گوارایش باد که او سخت با اخلاص بود
جوانمردی که خود را با سختی و اضطراب مأنوس ساخت و همه را با خوشروئی پذیرفت … تا آخر اشعار
مسعودی و ابو الفرج در رثای یحیی، این ابیات را نیز به او نسبت دادهاند:
از خاک او بوی مشگی برخاست این بوی مشگ چیزی جز عطر اعضای قطعه قطعه شده او نبود.
اقوام بزرگوار و عزیز هر یک آرامگاهی دارند و از آن میان این آرامگاه نصیب یحیای نیک نفس گردید.
و نیز مسعودی در مروج الذّهب رثائیه زیر را از حمّانی نقل کرده است:
ای باز مانده گذشتگان صالح و ای دریای پر برکت
ما در این روزگار عدهای کشته و عده مجروحیم
ایکاش چهره زمین در آرزویش ناکام میشد، تا چند چهرههای زیبا در آن پنهان شده است.
آه از روز مصیبت تو چقدر دل سوخته را میگذارد
و در مروج الذهب مسعودی و ربیع الابرار زمخشری این شعر را به او نسبت دادهاند:
من و قومم که از بزرگان قوم شمایند مانند مسجد خیف در بحران تاخت و تاز در دامنههای کوهساریم.
هر کس از ما از ده سالگی به بالا شمشیر حمایل کند همّتش از شمشیر برندهتر است
و از حمّانی در رثای یحیی، مروج الذهب نقل کرده:
به جانم سوگند که اگر قریش از کشتنش خوشحال شدند، او در روز وقوف عمومی، توقفی نخواهد داشت.
اگر میان انبوه نیزه کشته شد، او از گروهی است که مرگ در بستر را نمیپسندند.
شما از مصیبت او دلشاد مباشید که در بین این قوم پیوسته هستند کسانی که جانشین گذشته خود باشند.
برای آنها مقامهای بین صفا تا عرفات است و شما حق دارید که بینی خود را خورد کنید.
میراثهای مصحف و وصایای آدم تا محمّد صلّی اللّه علیه و آله که برای جن و انس آوردهاند نزد آنها است.
و نیز این شعر از حمّانی درباره یحیی بن محمّد است!
«او در بحبوحه جوانیاش از گذشتگانش برتر بود، موهائی برنگ شفق در سیاهی فرو رفته داشت
او همچون ماهی در افق آسمان، به گردی دائره ماه کامل، سخن میگفت:
ای فرزند پدرانی که فضائلشان از افلاک بلند برتر و انتساب بدانها گردن بندی از زیبائی و آرایش است
از دودمانی که آثار نورانیت جبینشان بر جهانیان هویدا است
قضای الهی مرعوب عظمت آنان است پنداری که آنان بر قضا مسلّطاند.
از اینرو مرگ نمیتواند آسمان بلند فضیلت و پایگاه شرفشان را، آماج تیر خود قرار دهد.»
در رثای برادرش اسماعیل علوی اشعار بسیاری به او نسبت دادهاند که یکی از آنها اینست:
این فرزند مادر من و همتای روح پیکر من بود که روزگار قلبم را در مصیبتش تا جگر پاره کرد
امروز دیگر چیزی که خود را بدان تسلّی بخشم باقی نمانده است، مگر اینکه اعضایم از حزن و اندوه خورد شود
فقط همین باقی مانده که مثل باران بر اندوه او اشک بیفشانم، و یا بیتی در عزای او بگویم که تا ابد باقی بماند.
پنداری با سرشگم، وقتی دیگران خفته و من بیدار و از کار وا ماندهام، با تو راز میگویم
کیست برای من مانند تو؟ ای نور زندگانیام، وای دست راستم که بازویش قطع شده است.
کیست برای من مانند تو؟ تا شکوه آن گونه مصائبی را، که نتوانم برای دیگران باز گو کنم، برایش فرا خوانم
انواع مصیبتها را چشیدم هیچ مصیبتی که بر دلها وارد شود از مصیبت تو بر دلم و از جنایتی که بر تو روا داشتند بر جگرم سنگینتر نیامد
به نابودی بگو هیچکس را باقی نگذارد و بمرگ بگو تا هر کس را دوست داری قصد کن.
زمانه بعد از فراق او دگرگونه شده، و کار زندگی بجدائی و سختی کشیده شده است.
در مورد نسب علی بن جهم سامی- یکی از شعرای منحرف از علی امیر المؤمنین (ع) که اظهار دشمنی میکرد و دیگران در نسب او طعن زده و عدهای او را از دودمان سامة بن لوی بن غالب دانستهاند، گوید:
سامة خودش از ما است ولی وضع فرزندانش نزد ما روشن نیست
کسانی که نسبتهای خود را برخ ما میکشند در بستر خواب رؤیاهای خرافی میبینند
من به آنها، مانند سخن پیامبر را که همه سخنانش محکم است گفتم:
اگر چیزی از تو سؤال کردند که آنرا نمیدانی بگو خدای آگاهتر است
و نیز درباره او گوید:
اگر در پناه نضر یا معدّ باشی و یا خانه خدا را بطور کامل مهد پرورش خود قرار دهی
و زمزم را مشروب دائم خود و اخشبین «1» را توقفگاه و مبدء خود بداری
با اینهمه چیزی از قریش جز فاصله پیدا نمیکنی و جز سخندانی نادان نخواهی بود
ثعالبی در ثمار القلوب 223 ابیات زیر را از او نقل کرده:
روزی که چشمم به او در کمال نعمت و رفاهیت روشن گردد
گفتههای شیرینش مرا از زندگی با دیگران پشیمان ساخته، مودبانه دستهایمرا به طرب آورد
اگر از جنایت شبها نمیترسیدم به هر دو دست جوانمردی را محکم میگرفتم.
درباره طاهریان در روزگاری که خانههاشان خراب و فروغ و بهجتشان مبدل به ویرانی شده بود، در حالیکه بر ویرانههای آنان عبور کرده، گوید:
به خانههای طاهریان که مراکز خوشی و مسرت بود عبور کردم
دگرگونی روزگارشان را در سرعت به قوس قزح (رنگین کمان) تشبیه کردم
که نورش مدتی کوتاه در آسمان تافت و دیری نپائیده محو و نابود گردید.
بیهقی در «المحاسن و المساوی» جلد اول 75 اشعار زیر را به او نسبت داده:
هوای نفسم را مخالفت کردم و از زنها کنارهگیری نمودم در نتیجه دارو بودم، درد شدم.
تا مرگ هست هیچ چیز قابل انس و علاقه نیست، صدای آهوان، که در معرض شکارند پاسخ ردّ آنانست
مرا با صبری که بر مشکلات دارم رها کنید که من با نیروی شکیب به آسمان و زمین دست یافتم
اگر روزگار سر خود را برگرداند، از من نیز روزگار پیچ و تابها دیده است.
موقعیکه پای شراب بمیان آید ما بر روی اسبان به نوشیدن خون دشمنان باشیم.
ما با نسب شریفمان به آسمان بلند رسیدهایم و اگر آسمان نبود از آن هم عبور میکردیم.
از بزرگی ما ترا این بس که با نیکو برگزاری شدائد. سختیها را میشکافیم-
ثنای جمیل از آن پدران ما است و یاد علی (ع) زینت بخش هر مدح و ثنا است
وقتی سخن از مردم بمیان آید ما در بین مردم پادشاهانیم و آنان بردگان و کنیزکان
گروهی مرا هجا گفتند و من هجاشان نگفتم زیرا که خدا برای من هجا گوئی را نپسندیده است.
نسابه عمری در المجدی این اشعار را به او نسبت داده:
گیرم که بجوانی میل کنم و پیریم را با رنگ خضاب بپوشانم
و با نیرنگ و صرف مال توجه خوانندگان زن، را بخود، جلب کنم
کی میتواند پیری را با ذلت خضاب چارهجوئی کند
من وقتی جوانی را از دست دادم در اصل زندگی بیشتر دقت کردم
دیدم در حقیقت مصیبت از دست دادن جوانی یعنی مصیبت از دست دادن زندگی.
یکی دیگر از اشعار او که زمخشری در باب 34 ربیع الابرار آورده اینست:
بجانت سوگند که بر پیریام بیش از جوانی از دست رفتهام، تأسف میخورم
دورانی کوتاه با جوانی بسر بردم و به پیری کشیده شدم، روزی که پیری را بیازمایم دیگر مردهام
حموی در معجم البلدان 7 ر 266 این شعر او را نقل کرده:
تأسف بر نجف معلی و تپههای نورانی و درخشنده آن
و افسوس بر گلهای خورنقی که از شاخسارهای گسترده، آویخته
و افسوس فراوان بر شکارچیانیکه انبان بدوش، رفت و آمد میکنند.
و شاید دو بیتی را که ابن شهر آشوب از او نقل کرده، دنباله همین قصیده باشد:
آنگاه که خانهام علی رغم مخالفین، خانه مقابل ضراح «1» باشد
و پدرم همان است که در وقتی که خواننده بگوید: حی علی الفلاح باو اشاره میکند.
نمونه دیگر شعر او در عمدة الطالب 269 آمده است:
نصیب ما از هاشم رگبار عزتی است کشیده به برجهای آسمانی
فرشتگان هر روز بر ما طواف میکنند و ما در دامن پیغمبر نگهداری میشویم
مقام ابراهیم از شور و شعف ما به هیجان میآید و صفای آن به صفای ما پیوسته است.
ابن شهر آشوب در مناقب 4 ر 39 چاپ هند شعر زیر را از او نقل کرده:
ای فرزند کسی که بین او و اسلام مانند نسبت بین مقام و دو منبر است
برای تو بهترین دو خانه از دو مسجد جدت و دو جایگاه و دو مسکن خواهد بود
و مساعی جدت اسماعیل تا جائیکه شما را در دو ریسمان بهم میپیوندد
روزی که با پرهای جبرئیل بر دو شهایت تعویذها آویختند
از جمله در مناقب ابن شهر آشوب، در فضل حسنین این اشعار را به او نسبت میدهد:
«شما دو آقای جوانان بهشتید، روزیکه دو پیروزی و دو ترس در پیش است»
«ای همپایه قرآن در میان خلق و ای آنکه یکی از دو وزنه گرانبهائید (ثقلین)»
«مثل شما و قرآن از روز نخست مثل آسمان و دو ستاره فرقدان است»
«پس آن دو (کتاب و عترت) بجای مستخلف خود در روی زمین بحق خلافت الهی دارند»
«و این بیان راست گفتار است که تا نزد حوض کوثر که بر او وارد شوند هیچگاه از هم جدا نشوند»
در این اشعار به حدیثی اشارت رفته که به اتفاق پیشوایان مذاهب اسلام از پیغمبر خدا صلّی اللّه علیه و آله در خطبه او به ما رسیده که فرمود:
«انّی تارک فیکم الثّقلین او الخلیفتین: کتاب اللّه و عترتی اهل بیتی و انّهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض / من در میان شما دو چیز گرانقدر یا دو جانشین بجای میگذارم: کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم، همانا این دو هیچگاه از یکدیگر جدا نخواهند شد تا در حوض کوثر بمن باز گردند.»
در موضوع حدیث ثقلین شعر دیگری نیز در مناقب 5 ر 18 از او نقل شده.
«ای آل حامیم که بدوستی شان کتاب آسمانی، نازل گردیده است!»
«مدح و ثناگویی زیور پادشاهان است ولی شما خود زیور مدح و ثنا از لحاظ درخشندگی و صفایید».
خاندانی که وقتی امتیازات اهلش را بشمارند پیغمبر را اول و جبرئیل را دوم نام میبرند.
«گروهی که چون در صف آرائی شمشیر حمایل سازند بدو قسمت خلیفه و و پیغمبر تقسیم میشوند».
«آنان که بتربیت آیات قرآن بزرگ شدند و تا زمانی که سالمند شدند از آن دست نکشیدند».
«دو وزنه گرانبهائی که از هم جدا نمیشوند تا از سوز تشنگی به حوض کوثر برسند».
«و این هردو جانشینان بر مردمند باستشهاد سخن کسی که از هر گویندهای راست گوتر است».
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج3، ص: 93