– و بعد از آن سوگندها، پیمان نگرفتم از شما در «غدیرخم».
– آنجا که بازوی علی را افراشتم: همان که سرور عرب و زبده نژاد عدنان است؟
– گفتم- و خدایم فرموده بود: «کوتاهی نکنم و سخن در پرده نگویم».
– علی است سرور آنان که من سرورشان باشم، چه نهان و آشکارم با او یکی است.
– او پسر عم و صاحب منبر و برادر و وارث من است نه اصحابم و نه دیگران.
– منزلت او، گرش با خود قیاس گیرم، منزلت هارون است به موسی پسر عمران «1»
و در مناقب ابن شهر آشوب ج 2 ص 203 شعر دیگری از او آورده:
– افتخار روز غدیر را منکر نشود جز بدنام و یا بدکار ناسپاس.
– مگر در بابل، خورشید به خاطر کی برگشت؟ برو تحقیق کن و دریاب!
– بار دیگر هم خورشید به احترام او بازگشت، و آن در روزگار مصطفی بود که اخبارش فراوان است.
– او همه افتخارات را صاحب گشته، از اینرو ثنا و ستایش او از قلمرو شعر و احساس شاعران بیرون است.
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج4، ص: 119