… عثمان تبعید علی را لازم تر ازهمه اینان می بیند و پیاپی او را به ینبع می فرستد تا سر و صدای مردم برای درخواست خلافت او کم شود و به ابن عباس می گوید: گزند عموزاده ات را از من دور کن که ابن عباس می گوید: عموزاده من چنان مردی نیست دیگران به سود او رای می دهند ولی او برای خود رایی دارد پس برای هر چه دوست داری مرا به نزد او فرست گفت به او بگو تا بر سرزمینی که در ینبع دارد برود تا نه من از دست او اندوهگین شوم و نه او از دست من. پس او به نزد علی رفت و چنان گفت او گفت عثمان مرا بیش از یک شتر آبکش ارج نمی نهد سپس این سروده را خواند: بااو چگونه باید رفتار کرد؟ من زخم اورا درمان می کنم و او بهبود می یابد ولی نه از درد خسته می شود نه از دارو. و گفت: پسر عباس عثمان جز این نمی خواهد که مرا همچون شتر آبکش گرداند. بیا برو. فرستاد سراغ من که (از مدینه) بیرون شو و سپس فرستاد که بیا و اینک باز فرستاده است که بیرون شو به خدا سوگند چندان از او پشتیبانی کردم که می ترسم گناهکار باشم.
(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 8 ص 528)