اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۳ آذر ۱۴۰۳

دارایى های ابوبکر

متن فارسی

 [نگاهی در دارائی ابو بکر]
آری این اندازه ما را می رسد که نگاهی بیفکنیم به دارائی ای که به بوبکر بخشیده (!) و آن گاه با دادن آن به برانگیخته خدا- با دست وی- پیامبر و کیش ما و همه مسلمانان را زیر بار منت وی برده اند! همان دارائی بیرون از شماری که یک ملیون اوقیه «1» برای وی فراهم کرد چنان چه در گزارش نسائی «2» می خوانیم که
عایشه گفت: من به دارائی پدرم که در روزگار نادانی- پیش از اسلام- یک ملیون اوقیه بود نازیدم و بالیدم، در خانه او سیصد و شصت تخت می چیدند و بر روی هر تخت روپوشی گران- که هر کدام به هزار دینار زر می ارزید- می افکندند، و این را از شیخ محمد زین العابدین بکری هم شنیدی و آن گاه نیک می دانی که این همه پیرایه خواه ناخواه چیزهای دیگری هم همراه دارد از کالاهای نیاز خانه، و جامه های گران بها و پشتی ها و آوندها و زیر اندازها- که بهای آن ها نیز از همان اندازه کمتر نباید باشد- و نیز نوکران و کارگزارانی که چنان دستگاهی می خواهد و کوشک ها و بالاخانه های بلند و آن چه بایسته این همه توانگری است از اسبان و شتران و گوسفندان و گاوان و کشتزار و زمین و سرا و دیگر چیزهائی که آن دارندگی و پایگاه والا نیازمند آن ها است.
من نمی دانم کدام زمین فراخی بوده که این همه را در خود جای می داده؟
با این که در آن روزگار هیچ یک از پادشاهان جهان به این اندازه دارا نبودند! و آیا آن همه تخت ها را در یک بالاخانه چیده بودند؟ چه بالاخانه بزرگی بوده! که پهناوری اش زمینه نبردگاه ها و پهنه بیابان ها را شرمنده می کرده! و تازه چه خانه بزرگی بوده که این، یکی از بالا خانه هایش به شمار می رفته! و خوب باید دید چه روزی بوبکر بار می داده و پذیرائی می کرده که مردان بزرگ به مهمانی او آیند و بر آن تخت ها بنشینند؟ و چرا ما از دهان هیچ کدام از تاریخ نگاران و سرگذشت نویسان، آهسته ترین سخنی درباره چنان روزی نمی شنویم؟ مگر زبان کسانی را که آن جا می نشسته اند داغ می کردند تا کسی داستان آن را بازگو نکند؟ و گرنه سرشت رویداد، بایسته آن است که آن انجمن بزرگ که میزبانش همه کوشش خود را در آراستن آن به کار بسته هر هفته یا دست کم بگو هر ماه یا کم کم هر سال یا از این هم کمتر در همه زندگی اش یک بار آن را برپا کرده، بایستی گزارش هائی داشته باشد که تاریخ، یادآوری آن را فراموش نکند و تاریخ نگاران، رها کردن آن را روا نبینند، با همه این ها هیچگونه
سخنی درباره آن نمی یابی تا- پس از گذشت صدها سال از زندگی روزگار- عبیدی را می بینی که در گوشی پچ پچ می کند و از بیم روشن شدن دروغش از آشکار کردن آن سرباز می زند.
باید پرسید کدام پیشه و کار و هنر و کدام سرچشمه درآمد بوده که آن مرد به یاری اش بتواند هزار هزار اوقیه پول به دست آرد؟ مگر نه آن روزگار هنگام تنگدستی قریش بوده و به گونه ای که دختر پاک و راستگوی پیامبر در آن سخنرانی اش- به بوبکر و دار و دسته او می گوید: نوشابه شما آبی بود که از بس در آن غوطه خورده و شاشیده و سرگین انداخته بودند تیره شده بود و خوراکتان برگ درختان. مشتی زبون و گردن کج کرده که می ترسیدید مردم پیرامون شما بربایندتان. تا خداوند با دست برانگیخته اش شما را رهائی بخشید «1»
و شاید در همان روزها بوده است که به گزارش ماوردی در ص 146 از اعلام النبوة از راهی که انس پسر مالک دریافت، برانگیخته خدا (ص) به درون مسجد شد پس بوبکر و عمر (ض) را یافت از آن دو پرسید: چرا بیرون آمده اید؟
گفتند گرسنگی، ما را بیرون آورده برانگیخته خدا (ص) گفت: من نیز از گرسنگی بیرون آمده ام پس به نزد ابو الهیثم ابن التیهان شدند تا دستور داد با گندم یا جوئی که نزد او بود خوراکی ساختند تا پایان گزارش
و ان گهی عایشه روزگار پیش از اسلام را کی دیده؟ او که چهار یا پنج سال پس از برانگیخته شدن پیامبر زاده شده «2» مگر می شود که او در روزگار مسلمانی اش بر دارائی ای بنازد که پیش از اسلام بر باد رفته و دارنده آن، هم اکنون با گرسنگی دست به گریبان است؟
تازه من نمی دانم آن هزارها پول انباشته کجا رفت؟ و چه پیش آمدی آن
را بر باد داد و نیست کرد و دارنده آن را تهیدست گردانید تا به روزی افتاد که هیچ نداشت و اگر هم گرفتیم چیزی داشت بیش از چهار یا پنج یا شش هزار درم سیم به هنگام کوچیدن از مکه نداشت و اگر کسی ده یک از یک دهم آن همه دارائی را هم می بخشید آوازه آن، گیتی را می گرفت و در آن روزگار از جلو داران بخشندگان و پیشاهنگان دهشکاران جهان به شمار می آمد. با آن که در هیچ یک از برگ های تاریخ، یادی از آن هزارها و تخت ها و روپوش های گرانبها نیست ما پذیرفتیم که ذهبی درباره گزارش عایشه بگوید «هزار دومی بی گفتگو نادرست است زیرا که چنان دارائی، برای پادشاه روزگار نیز دست نمی دهد» و ابن حجر نیز سخن او را در تهذیب التهذیب بپذیرد «1» تازه باید پرسید داستان آن هزار اوقیه ای که درست است در کدام یک از برگ های تاریخ توان خواند؟
اگر این خواب ها که دیده اند درست بود و این داستان های پنداری را می شد راست شمرد و شایسته بود که بگوئیم بوبکر چنان دارائی گزاف پنداری داشته است پدرش بوقحافه نیازمند آن نبود که برای عبد اللّه پسر جذعان مزدوری کند و با بانگ خود مردم را بر سر سفره او بخواند و به گفته کلبی در المثالب در یکی دو دم مانده از زندگی اش با پیشه ای به این پستی و فرومایگی نان بخورد که امیه پسر صلت هم در چکامه ای در ستایش پسر جذعان آن را بنماید و بگوید:
«او را در مکه مردی سبک و چالاک و زیرک در کارها هست که آوا می دهد
و یکی دیگر هم از فراز خانه اش بانگ بر می دارد و مردم را می خواند
به سوی کاسه ای بزرگ از چوب آبنوس
که بر روی آن مغز گندم است آمیخته به انگبین «2»»
کلبی گوید: خواست سراینده از «مرد زیرک و سبک و چالاک در کارها» سفیان پسر عبد الاسد است و از «یکی دیگر» هم ابو قحافه. و در پانویس مسامرة الاوائل
ص 88 آمده: گویند که آن بانگ کننده بوقحافه پدر بوبکر راست رو بود.
کسی که یک ملیون اوقیه و سیصد و شصت تخت آراسته به ابریشم داشته سزاوار چنان بود که ده تن همچون بوقحافه مردم را به مهمانسرا و بر سر خوان خوراکی هایش بخوانند نه این که پدر خودش مزدور مردمان دیگر گردد تا از این راه چند شاهی پول سیاه به دست آرد یا شکم گرسنه اش را سیر کند.
و اگر بوبکر را در آن روزگار چنان دارائی هائی بود که پنداشته اند- و اگر بخشی از آن را هم داشت- نیازمند آن نمی شد که برای کوچیدن با یاران برانگیخته خدا (ص) دو شتر سواری به هشتصد درم سیم بخرد «1» و آن گاه یکی را به برانگیخته خدا (ص) پیشکش کند و او (ص) نیز آن را نپذیرد مگر با دادن بهای آن، و بگوید:
من شتری را که از آن خودم نیست سوار نمی شوم که بوبکر گفت: ای برانگیخته خدا! پدر و مادرم برخی تو باد! آن از آن خود تو است و پاسخ داد: نه! بگو چه بهائی برای خرید آن پرداخته ای؟ گفت چنین و چنان اندازه گفت پس من با پرداخت بها، آن را می ستانم «2».
و این که برانگیخته خدا (ص) آنرا نپذیرفت انگیزه ای جز آن نداشت که بوبکر را دارائی چندانی نبود یا او (ص) خوش نمی داشت که هیچ کس منتی بر گردن وی داشته باشد تا پس از روزگاری چند چنین سخنانی که بر وی بسته اند بر او نبندند که: به راستی کسی که بیش از همه مردم در همراهی ها و بخشش دارائی خود بر من منت دارد بوبکر است که در بخش «سخنرانی پیامبر در برتری خلیفه» گذشت.
و تازه با نگرش به گزارش ابن صباغ در «الفصول المهمه» و حلبی در «السیرة» 2/44 در می یابیم که آن چه درباره خرید دو شتر گفته شده نیز جای بررسی و گفتگوی بسیار دارد زیرا به گواهی این دو نویسنده، برانگیخته خدا (ص) اسماء دختر بوبکر را بفرمود تا نزد علی رود و او را از جای پیامبر و بوبکر آگاه سازد و به او
بگوید که یک راهنما برای ایشان به مزدوری بگیرد و همراه با او- پس از گذشت ساعتی از شب آینده که چهارمین شب آمدن به آن جا می شد- سه شتر بیارد پس اسماء به نزد علی- که خدا رویش را گرامی دارد- شد و او را از آن چه بایسته بود آگاه ساخت تا وی راهنمائی برای آن دو به مزدوری گرفت که اریقط پسر عبد اللّه لیثی خوانده می شد و آن گاه، همراه با او سه شتر فرستاد تا وی شبانه شتران را به پائین کوه آورد و چون پیامبر بانگ شتر را شنید با ابو بکر از شکاف کوه فرود آمد و مرد را شناختند.
و این گزارش، آشکارا می رساند که ابو بکر دو چارپای آماده برای سواری آن دو هم نداشته و شترها را به کرایه گرفته بودند و حلبی که خواسته این گزارش را با گزارش خرید دو شتر سازگار نماید گفته: این فراز که علی (ض) را کرایه کننده و مزدور گیرنده می شمارد می رساند که دادن مزد راهنما با او بوده نه کرایه شتر و این گونه سازگاری دادن با نگرش به آنچه از نمای برونی گزارش ها بر می آید نمی خواند- که می بینی-
و چنان چه بیاید- بر بنیاد گزارش ها- دارائی ای که بوبکر به هنگام کوچیدن از مکه داشته و همه را نیز با خود به مدینه برد بر روی هم چهار یا پنج یا شش هزار درم سیم بوده. و آن گاه این کجا و آن یک ملیون اوقیه؟ و آن تخت هائی که می گویند؟ و آن روپوش های آن که به سیصد و شصت هزار دینار زر می ارزیده؟ و آن چه بایسته این پیرایه ها و زیورها است؟ هان؟ چه هماهنگی هست میان کسی که این همه دارائی های گزاف از آن او بوده با کسی که هیچ نداشته است مگر همان شندر غاز؟
و نیز چه هماهنگی هست میان او و میان چگونگی روزگار خودش و پدرش در مکه و میان پیشه او در مدینه که به خرید و فروش پارچه می پرداخته که آن را هم بر روی شانه و دوش خود به این سوی و آن سوی می کشیده و بی آن که در تجارتخانه یا دکانی جای داشته باشد در بازارها و کوچه ها پرسه می زده و کاری به
این خردی و ناچیزی داشته است.
ابن سعد از راه عطاء آورده است که چون بوبکر به جانشینی پیامبر نشست بامدادان به سوی بازار شتافت و جامه هائی بر دوش خود بار کرده بود تا به فروشندگی پردازد پس عمر پسر خطاب و ابو عبیده جراح او را دیدار کردند و به وی گفتند ای جانشین برانگیخته خدا! کجا می خواهی بر وی؟ گفت بازار گفتند برای چه کاری؟
توبه سرپرستی مسلمانان رسیده ای گفت پس به خانواده ام چه بخورانم؟ گفتند بیا تا چیزی برایت معین کنیم پس با آن دو برفت و بناشد که روزانه یک نیمه گوسفند به او برسانند و پوشاک سر و تن او را هم بدهند.
و از راه عمیر پسر اسحاق آورده است که مردی عبائی بر گردن بوبکر راست رو دید و پرسید این چیست؟ بده من تا تو را از آن بسنده باشم گفت: از من دور شو که تو و پسر خطاب مرا در کار خانواده ام به راه ناراست ننمائید.
و در فراز دیگر که نیز در گزارش ابن سعد آمده می بینیم: راستی را که چون بوبکر به جانشینی پیامبر نشست به سوی بازار راه افتاده پارچه هائی از آن خود را نیز بار کرده و می برد و می گفت: شما مرا در کار خانواده ام به راه ناراست ننمائید
و در گزارش حلبی آمده که چون دست فرمانبری به بوبکر دادند او (ض) بامدادان پارچه هائی بر بازوی خود افکنده رهسپار بازار شد پس عمر به او گفت:
کجا می خواهی بروی؟ تا پایان «1»
وانگهی کدام روز بوده که او دارائی گزافش را در راه پیامبر (ص) و برای برآوردن نیازهای او و سود رساندن به وی بخشیده تا بیش از همه مردم با دادن دارائی خود منتی بر وی داشته باشد؟ چگونه آن را بخشید که هیچکس ندید و هیچ تنابنده ای گزارش آن را نداد؟ و چگونه تاریخ، یک جا از آن جاهائی که بخشندگی می نمود نشان نداده؟ با این که از نشان دادن این هم سرباز نمی زند که وی یک
شتر به پیامبر (ص) پیشکش کرد و او آن را نپذیرفت و بهایش را داد؟ و با این که هر کس برای راه افتادن کار پیامبر و برای هزینه جنگ ها و برای سود رساندن به اسلام و مسلمانان چیزی داده یادداشت شده است؟
تازه برانگیخته خدا (ص) که پیش از کوچیدن از مکه برای خواسته های ویژه خودش نیازی به او نداشت زیرا آن هنگام عمویش ابو طالب- درود خدا بر وی باد- پیش از زناشوئی وی با خدیجه سرپرستی او را بر گردن داشت و پس از آن نیز که دارائی خدیجه زیر دست او افتاد و خودش نیز فرمانبردار او بود.
پس نیازهائی که پیش آمد پس از کوچیدن به مدینه بود که زمینه اسلام گسترده گردید و کار آن بالا گرفت که آن هنگام نیاز افتاد به آراستن و توشه دادن سپاهیان و سرداری لشگریان. که آن جا نیز مردان بنی سالم بن عوف و مردان بنی بیاضه و مردان بنی ساعده- و پیشاپیش ایشان سعد بن عباده- و مردان بنی حرث بن خزرج و مردان بنی عدی- که دائی های گرامی پیامبر خدا بودند- همه ایشان از همان نخستین روزی که او (ص) گام در مدینه نهاد بانگ بلند خود را به گوش او رسانیدند:
به سوی ما بیا! به سوی شماره فراوان پشتیبانان و پاسداران و آمادگی ساخت و ساز «1».
و آن روز هم که بوبکر دارائی ای نداشت مگر همان چهار یا پنج یا شش هزار درم سیم که از مکه آورد (اگر آورده باشد! و چه نشانه ای بر درستی همین گزارش نیز دارید؟) و آن هم مگر چه سودی می توانست برساند؟ و سر تا ته آن چه بود و در کنار فرمانروائی ای به آن بزرگی چه ارزشی داشت، با چشم پوشی از همه این ها، کسانی که لاف بخشندگی او را می زنند به ما پاسخ دهند که او در چه هنگامی آن را بخشیده؟ و به کدام هزینه آن را رسانیده و در چه کاری و کجا آن را داده و برای کدام نیازمندی از سر آن گذشته و دهشکاری نموده و چرا از دیده آن همه آفریدگان خدا از یاران پیامبر پوشیده مانده و چرا به گوش سرگذشت نگاران نرسیده که
آن را در لابه لای سرگذشت نامه ها بیارند و در برتری های خلیفه یادآوری کنند؟
و آیا ستون اسلام که به استواری ایستاد و کار آن که سرانجام یافت به یاری همین چند شاهی بود که دانسته نیست به چه هزینه ای رسیده؟ و به همین گونه است که بوبکر با بخشیدن دارائی اش بیش از همه مردم بر برانگیخته خدا منت نهاد؟
شگفت و هزاران شگفت که فرمانروای گروندگان علی (ع) را چهار درهم بود که یک درهم را در شب و یک درهم را در روز و یک درهم را پنهانی و یک درهم را آشکارا در راه خدا داد و خداوند یک فراز از نامه خویش را درباره او فرستاد و گفت: کسانی که دارائی های خود را در شب و روز و آشکار و پنهان می بخشند برای ایشان است پاداش ایشان در نزد پروردگارشان، نه بیمی برایشان هست و نه اندوهی می برند «1» سوره بقره 274
و نیز او- که درود خدا بر وی باد- انگشتری خود را به خواهنده مستمند بخشید و خدای برتر از پندار وی را در نامه ارجمندش با این سخن یاد کرد:
جز این نیست که سرپرست شما خداوند است و برانگیخته او و کسانی که گرویدند، همان کسان که نماز را بر پای می دارند و همراه با خم شدن در پیشگاه خدا زکات می دهند «2» سوره مائده 55
و نیز او و خاندانش، مستمندی و پدر مرده ای و گرفتاری را خوراک دادند و خداوند این گفتارش را درباره ایشان فرو فرستاد؛ ایشان در راه دوستی او به مستمند و پدر مرده و گرفتار، خوراک می خورانند (سوره هل اتی. که گزارش کار ایشان را در ج 3 ص 106 تا 111 از چاپ دوم به گستردگی آوردیم)
آن گاه ابو بکر که همه دارائی اش را در راه خدا می بخشد و بزرگ ترین
پیامبران نیز او را کسی می بیند که با همراهی ها و دادن دارائی خود بیش از همه مردم بر او منت دارد با همه این ها در نامه گرامی خدا یادی از دهشکاری های او یافت نمی شود و این برای چیست؟ خودت می دانی!
و شگفت تر آن که بوبکر با دادن چهار یا پنج یا شش هزار درم سیم- اگر بگیریم که داشته- کسی می شود که بیش از همه مردم بر برانگیخته خدا (ص) منت دارد و عثمان چنین کسی نمی شود! با آن که وی چندین برابر بیش از آنچه بوبکر بخشیده بود بخشید و بر بنیاد گزارش دروغین بویعلی «1» در یکی از لشکر کشی های برانگیخته خدا ده هزار دینار زر فرستاد، و چون آن ها را در برابر وی نهاد او (ص) آن ها را زیر و رو می کرد و با این سخن، از خداوند برای وی نیکوئی می خواست:
عثمان! خدا هر گناهی را که تو کردی- چه پنهان و چه آشکارا و چه پوشیده و آن چه را تا روز رستاخیز از تو پدید آید «2» بیامرزد! عثمان را پروائی از آنچه پس از این می کند نباشد.
از دیده من برای کسی که لاف بخشندگی بوبکر می زند آسان تر آن است که سخن خود را دنبال کند و بگوید من نه چیزی از این ها می دانم و نه نشانه ای بر درستی هیچ کدامش دارم زیرا که همه آن ها ساخته گزافگویان در برتر خوانی ها است.
شاید که پژوهشگران از آن چه این دو حافظ (حاکم و ابو نعیم) گزارش کرده یا از آنچه بیضاوی و زمخشری آورده اند آگاهی یافته و آن را به دیده خوش بینی نگریسته و راه گریز و پاسخ آن را از من بخواهد، و اینک به روشنگری آن می پردازیم:
از سومی و چارمی بگوئیم که (بیضاوی در ج 1 ص 185 از تفسیر خود و زمخشری در ج 1 ص 286 کشاف) می نویسند این گفته خدای برتر از پندار:
کسانی که دارائی های خود را در شب و روز و نهان و آشکارا می بخشند پس پاداش ایشان نزد پروردگارشان است … تا پایان فراز، درباره بوبکر و به هنگامی فرود آمد که وی چهل هزار دینار زر- در راه خدا داد، ده هزار در شب، ده هزار در روز ده هزار در نهان ده هزار آشکارا.
این گزارش زنجیره گسسته که نمی دانم از دهان چه کسی از یاران پیامبر و شاگردان ایشان در آمده و در نگاشته های این گروه نیافتم که آن را به هیچ یک از پیشینیان بسته باشند- جز به سعید پسر مسیب که در روگردانی از فرمانروای گروندگان علی (ع) آوازه ای به هم رسانیده- آری این گزارش را دست های سازندگان آفریده اند (در برابر گزارشی از حافظان خودشان که نشان می دهد آن فراز درباره فرمانروای گروندگان علی (ع) فرود آمده.) و برای این کار نیز چهل هزار دینار زر به بوبکر بخشیده اند تا در چشم و دل ساده دلان توده، فرود آمدن این فراز درباره کسی که چنان دارائی گرانی را بخشیده به راستی نزدیک تر باشد تا درباره کسی که تنها چهار درم سیم بخشیده! با این همه، فراموش کرده اند که آن چه همه این گروه بر آن اند آن است که بوبکر در روز کوچیدنش به مدینه چهار یا پنج یا شش هزار درم سیم با خود برداشت که همه دارائی او بود. و فراز یاد شده نیز در سوره بقره است که پیشوایان گزارشگران و روشنگران نامه خدا یک زبان می گویند که این سوره اندکی پس از کوچیدن به مدینه فرود آمد «1» و ابن کثیر در تفسیر خود می نویسد: «بسیاری از پیشوایان و دانشمندان و روشنگران نامه خدا چنین گفته اند و کسی از پذیرفتن آن سرباز نزده.» بر این بنیاد، باید پرسید که ابو بکر آن چهل هزار
دینار زر را به هنگام فرود آمدن آن فراز از کجا آورده بود که در راه خدا بدهد یا ندهد؟ مگر او به جز آن شندرغاز که گزارشش رفت چیزی داشته؟- تازه اگر بپذیریم که آن گزارش درست است و خواهی دید که چنین نیست-
سیوطی گزارش زنجیره گسسته یاد شده را با این سخن دنبال می کند:
گزارشی که برساند آن فراز درباره بوبکر فرود آمده ندیدم و شاید کسی که لاف آن را زده آن را از گزارشی دریافته باشد که ابن منذر از زبان ابن اسحاق آورده که گفت: چون بوبکر (ض) درگذشت و عمر به جانشینی او نشست خدای را بستود و چنان چه سزاوار است بر او آفرین کرد و سپس گفت: «هان ای مردم! به راستی برخی از آزمندی ها تهیدستی است و برخی از نومیدی ها توانگری، و به راستی شما فراهم می آرید آن چه را نمی خورید، و امید می بندید به چیزی که آن را نمی یابید و بدانید که برخی از تنک چشمی ها رگه ای از دوروئی است پس دهشکاری نمائید که برای خودتان بهتر است، پس کجایند یاران این فراز؟» آن گاه این آیه گرامی را خواند و تو می دانی که نشانه ای بر درستی لاف ایشان در سخن وی نیست. پایان «1»
بافنده دیگری «2» هم آمده و از زبان سعید پسر مسیب گزارشی آورده که زنجیره آن از هر دو سوی گسیختگی دارد و بر بنیاد آن: فراز یاد شده در باره عثمان پسر عفان و عبد الرحمن پسر عوف فرود آمده که در روز جنگ تبوک هزینه سپاهی را که دچار تنگدستی بود پرداختند.
این گزارش را نیز رازی در تفسیر خود 2/347 یاد کرده و سپس می نویسد:
آن فراز که برای بخشش عثمان به سپاه تنگدست فرود آمد این گفته خدای برتر از پندار بود: کسانی که دارائی های خود را در راه خدا می بخشند و بخشش ایشان منت و آزاری به دنبال ندارد … تا پایان فراز
راستی را که فریفتگی، چشم دل اینان را کور گردانیده که سخنان را دستبرد می زنند و از جای خود می گردانند، و در پیرامون نامه خداوند سخنانی می گویند که اهریمن برای ایشان آراسته، بر این ناآگاهان پوشیده مانده که آن دو فراز در آیه 262 و 274 از سوره بقره، و آن نیز- به گفته روشنگران نامه خدا «1»- نخستین سوره ای است که در مدینه ارجمند فرود آمده و سال ها پیش از جنگ تبوک و سپاهیان تنگدست آن که در ماه رجب از سال نهم به راه افتادند فرود آمده پس درست نیست که فرود آمدن هیچ کدام از دو فراز را برای ستایش از عثمان بدانیم.
آن چه را هم آن دو حافظ درباره بوبکر آورده اند چنین است:
بونعیم در حلیه 1/33 از زبان محمد پسر احمد پسر محمد وراق و او از زبان ابراهیم پسر عبد اللّه پسر ایوب مخرمی و او از زبان سلمه پسر حفص سعدی و او از زبان یونس پسر بکیر و او از زبان محمد پسر اسحاق و او از زبان هشام پسر عروه و او از زبان یحیی پسر عباد پسر عبد اللّه پسر زبیر و او از پدرش و او از اسماء دختر ابو بکر که گفت: دست پیامبر (ص) در دارائی بوبکر بود و آن گاه که از خانه خدا دیدار کردند دست او و بوبکر یکی بود.
این هم میانجیان زنجیره گزارش:
1- محمد پسر احمد وراق: به گفته حاکم، ابو بکر پسر اسحاق او را دروغگو می شمرده (لسان المیزان 5/51)
2- ابراهیم پسر عبد اللّه مخرمی: دار قطنی می گوید: سخن او شایسته پشتگرمی نیست، از زبان کسانی که سخنشان سزاوار پشتگرمی است گزارش هائی نادرست بازگو کرده (لسان المیزان 1/72)
3- سلمة پسر حفص سعدی، استادی از مردم کوفه بوده که ابن حبان گوید:
«وی گزارش سازی می کرده» آن گاه گزارشی ناستوده از وی آورده و گفته: «روا
نیست که سخن او را پشتوانه روشنگری گیرند و از زبان او گزارش کنند» سپس گزارشی از وی بازگو کرده و گفته: بی پایه است. (لسان المیزان 3/67)
2- حاکم در مستدرک 3/5 از راه احمد پسر عبد الجبار از زبان یونس پسر بکیر از زبان محمد پسر اسحاق از زبان یحیی پسر عباد آورده است که اسماء دختر بوبکر (ض) گفت چون برانگیخته خدا (ص) از مکه روی به مدینه نهاد و بوبکر نیز با او بود بوبکر همه دارائی خود را که پنج یا شش هزار «1» درم سیم بود با خود برد پس نیای من بوقحافه که بینائی اش را هم از دست داده بود به نزد من آمد و گفت: به خدا سوگند این مرد به ناگهان داغ دارائی اش را نیز همراه با خودش بر دل شما گذاشت. من گفتم نه بابا! او برای ما نیکوئی بسیار گذاشت پس به سراغ سنگ هائی چند رفتم و آن ها را در روزن خانه- که بوبکر دارائی خود را در آن جا می نهاد- گذاشتم و سپس با جامه ای روی سنگ ها را پوشانیدم و آنگاه آمدم و دست او را گرفته بر روی آن جامه نهادم و او گفت اگر این ها را به جا گذاشته که بسیار خوب. اسماء گفت: به خدا سوگند که از کم و بیش چیزی بر جای نگذاشته بود.
این هم از میانجیان زنجیره گزارش:
1- ابو عمر احمد پسر عبد الجبار کوفی: ابن ابی حاتم گوید: گزارش های او را در آغاز می نوشتم سپس از این کار دست کشیدم چون مردم درباره او خیلی چیزها می گویند و مطین گوید که وی دروغگو بوده و ابو احمد حاکم گوید:
سخن او- نزد ارزیابان- نیرومند نیست و ابن عقده او را رها کرده و ابن عدی گوید:
مردم عراق را دیدم که در سستی گزارش او همداستان اند و ابن عقده از زبان او گزارشی نمی آورد. این احمد کبوتر بازی می کرده «2»
2- محمد پسر اسحاق در ج 14 ص 236- 238 از برگردان پارسی سخنان
حافظان را درباره او آورده و روشن ساختیم که وی اهریمنی دروغگو است که کاستی گزارش ها را پنهان می داشته و سخن او را پشتوانه نشاید گرفت.
3- ابو نعیم در حلیة الاولیاء 1/32 از راه هشام پسر سعد از زید پسر ارقم از پدرش آورده است که گفت شنیدم عمر پسر خطاب (ض) می گفت: برانگیخته خدا (ص) به ما دستور داد که در راه خدا بخشش کنیم و این همان هنگام بود که دارائی ای داشتم پس گفتم «اگر روزی بر بوبکر پیشی بگیرم امروز همان است که بر او پیش بیافتم» گفت: پس نیمی از دارائی ام را بردم. گفت پس برانگیخته خدا (ص) به من گفت: برای خانواده ات چه بر جای گذاشتی؟ گفت: من گفتم: به همین اندازه و چون بوبکر همه آن چه را داشت بیاورد برانگیخته خدا (ص) به او گفت: برای خانواده ات چه به جای گذاشتی؟ گفت برای ایشان خدا و برانگیخته او را بر جای گذاشتم پس من گفتم: هرگز در کاری بر تو پیشی نخواهم گرفت.
از راه عبد اللّه پسر عمر عمری از نافع از پسر عمر از خود عمر نیز گزارش بالا را آورده.
و در سستی زنجیره گزارش نخستین، همان بس که ابو عباد هشام پسر سعد مدنی از میانجیان آن است که یحیی پسر سعد از زبان او گزارشی نمی آورد و احمد نیز درباره او می گفت: گزارش هایش استوار نیست و حرب گفته: احمد وی را نمی پسندید و ابن معین گفته: سخن وی ناتوان است، و آن چنان نیرومند نیست، ناچیز است و گزارش هایش آشفته. و ابو حاتم گفته: گزارش هایش را می نویسند و آن را پشتوانه گفتگو نمی گیرند و نسائی گفته: سخن وی سست است و یکبار هم گفته: نیرومند نیست و ابن سعد گفته: گزارش بسیار دارد و سخن وی سست شمرده شده و گرایش به شیعه داشته و ابن مدینی گفته. وی نیمکردی بوده که گزارش او نیرومند نیست و خلیلی گفته: گزارش او را، پاسداران گزارش ها درباره مواقع، ناستوده شمرده اند و ابن سفیان او را در جرگه کسانی که سخن ایشان سست است یاد کرده «1»
درباره عبد اللّه پسر عمر عمری هم ابو زرعه دمشقی از زبان احمد آورده است که در زنجیره گزارش ها می افزوده و ناسازگاری می نموده و مردی نیک بوده و ابن مدینی گفته: گزارش او سست است و از زبان یحیی بن سعید آورده اند که چیزی از گزارش های او نباید بازگو کرد و صالح جزره گفته گزارش های او آشفته و سست است و نسائی نیز گفته گزارش او سست است و ابن سعد گفته گزارش بسیار دارد که سست شمرده شده و ابو حاتم گفته، گزارش های او را می نویسند و پشتوانه گفتگو نمی گیرند و ابن حبان گفته: وی از کسانی بود که شایستگی برایشان چیره شد تا از نگاهداری، ناآگاه ماند و سزاوار آن گردید که گزارش هایش رها شود.
و بخاری گفته: یحیی پسر سعید گزارش های او را سست می شمرد و ابو احمد حاکم گفته: سخن او در نزد ایشان نیرومند نیست و ابن شیبه گفته: در زنجیره های گزارش ها بسیار می افزوده «1»
درباره زید پسر ارقم نیز باید گفت که درست آن زید پسر اسلم برده عمر است و در نگاشته ها دستخوردگی ای روی داده.
این گفتار را برای ایشان پیاپی کردیم شاید ایشان یاد آوری شوند
و چون یاوه ای شنوند از آن روی بگردانند و گویند برای ما است کارهایمان و برای شما است کارهایتان، درود بر شما، ما نادانان را نمی خواهیم  – قصص 51 و 55 «2»

    الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 76

متن عربی

نعم؛ لنا حقّ النظر فی ثروة أبی بکر التی منحوه إیاها، فکانت من جرّائها له المنن علی رسول اللَّه و علی الدین و المسلمین، تلک الثروة الطائلة التی هیأت له ألف ألف أوقیة- کما جاء فیما أخرجه النسائی «1» عن عائشة قالت: فخرت بمال أبی فی الجاهلیّة و کان ألف ألف أوقیة «2»- و نضّدت له ثلاثمائة و ستّین کرسیّا فی داره، و أسدلت علی کلّ کرسی حلّة بألف دینار، کما سمعته عن الشیخ محمد زین العابدین البکری، و أنت تعلم ما یستتبع هذا التجمّل من لوازم و آثار، و أثاث و ریاش، و مناضد و أوانی و فرش، لا تقصر عنها فی القیمة، و ما یلزم من خدم و حشم، و قصور شاهقة، و غرف مشیّدة، و ما یلازم هذه البسطة فی المال من خیل و رکاب و أغنام و مواشی وضیعة و عقار، إلی غیرها من توابع الجاه و المال.

أنا لا أدری أیّ باحة کانت تقلّ ذلک کلّه؟ و لم یفز بمثلها یومئذٍ أحد من ملوک الدنیا، و هل کانت الکراسی المذکورة منضّدة فی غرفة واحدة؟ فما أکبرها من غرفة!

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 76

تضاهی میادین القتال، و مفازات البراری، و ما أکبر الدار التی هی إحدی غرفها! و أیّ یوم کان یوم قبول أبی بکر؟ تزدلف إلیه فیه الرجال فتجلس علی تلکم الکراسی، و لِمَ لا نسمع من السیر و التواریخ عن ذلک الیومِ رکزاً؟ أ کان فی أفواه الجالسین علیها أوکیة عن نقل شی ء من حدیثه؟ و طبع الحال یقضی أن یکون فی ذلک المحتشد العظیم المتکرّر فی کلّ أسبوع، و علی الأقلّ فی کلّ شهر. و أقلّ منه فی کلّ سنة، و لا أقلّ من انعقاده فی العمر مرّة، من الأنباء ما لا یلهو التاریخ عن ذکره، و لا یستسهل المؤرّخ ترکه، لکنّک بالرغم من ذلک کلّه لا تجد عنه إلّا همساً یتخافت به العبیدی بعد لأی من عمر الدهر.

و من أیّ حرفة أو مهنة أو صنعة أو ضیاع حصل الرجل علی ملیون أوقیة من النقود؟ و کان یومئذٍ یوم فاقة لقریش، و کانوا کما وصفتهم الصدِّیقة الطاهرة فی خطبتها مخاطبة أبا بکر و القوم معه:

 «کنتم تشربون الطَّرَق «1» و تقتاتون الورق، أذلّة خاشعین تخافون أن یتخطّفکم الناس من حولکم فأنقذکم اللَّه برسوله» «2».

و لعلّ فی ذلک الیوم کان ما رواه الماوردی فی أعلام النبوّة «3» (ص 146) من طریق مالک بن أنس أنّه بلغه أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم دخل المسجد فوجد أبا بکر و عمر رضی الله عنهما فسألهما فقال: ما أخرجکما؟ فقالا: أخرجنا الجوع. فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: و أنا أخرجنی الجوع فذهبوا إلی أبی الهیثم بن التیّهان فأمر له بحنطة أو شعیر عنده یعمل. الحدیث.

ثمّ متی أدرکت عائشة العهد الجاهلی و قد ولدت بعد المبعث بأربع أو خمس

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 77

سنین «1»؟ و هل کانت تفخر فی دور الإسلام بثروة بائدة فی الجاهلیّة و صاحبها جائع فی الحال الحاضر؟

و لست أدری ما الذی قضی علی تلکم الآلاف المؤلّفة؟ و ما الذی أفناها و أبادها و أفقر صاحبها؟ حتی أصبح و لا یملک شیئاً، أو کان لا یملک یوم هجرته إلّا أربعة أو خمسة أو ستة آلاف من الدراهم- إن کان ملکها- و لو کان أنفق أیّ أحد عشر معشار ذلک المال لدوّخ العالم صیته، و کان یومئذٍ یُعدّ فی الرعیل الأوّل من أجواد الدنیا و لم یوجد فی صحیفة التاریخ ذکر من تلکم الآلاف و الکراسی و الحلل، هب أنّ الذهبی قال فی حدیث عائشة: ألف الثانیة باطلة قطعاً فإنّ ذلک لا یتهیّأ لسلطان العصر.

و أقرّ ابن حجر تعقیبه فی تهذیب التهذیب «2»، فأین قصّة ألف أوقیة الصحیحة فی صحائف التاریخ؟

و إن صحّت الأحلام، و صُدّقت هذه القصص الوهمیّة، و کان لأبی بکر ذلک المال الطائل الخیالی لما افتقر أبو قحافة والده لأن یکون أجیر عبد اللَّه بن جدعان للنداء علی طعامه، و لم یکن یقتنی بتلک الخسّة لماظة من العیش کما قاله الکلبی فی المثالب، و أشار إلیه أُمیّة بن الصلت فی قصیدة یمدح بها ابن جدعان بقوله:

          له داعٍ بمکة مشمعلٌّ             و آخر فوق دارته ینادی «3»

 

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 78

         إلی رُدُحٍ من الشیزی علیها «1»             لبابُ البُرِّ یُلبَکُ بالشهادِ «2»

 

قال الکلبی: المشمعل هو: سفیان بن عبد الأسد. و آخر: أبو قحافة، و فی تعلیق مسامرة الأوائل (ص 88) یقال: إنّ الداعی هو أبو قحافة والد الصدّیق.

بل یحقّ علی صاحب ألف ألف أوقیة، و ثلاثمائة و ستّین کرسیّا محلّیً بالدیباج أن ینادی علی الطعام فی دور ضیافته عشرة مثل أبی قحافة، فضلًا عن أن یکون أجیر أُناس آخرین بدراهم زهیدة، أو بشبع من الطوی.

و إن کان لأبی بکر عندئذٍ ما حسبوه من الثروة أو شطر منها لما احتاج إلی أن یبتاع للهجرة مع صحابة الرسول صلی الله علیه و آله و سلم راحلتین بثمانمائة درهم «3» ثمّ قدّم إحداهما لرسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فلم یقبلها إلّا بالثمن،

و قال صلی الله علیه و آله و سلم: إنّی لا أرکب بعیراً لیس لی، قال أبو بکر: فهو لک یا رسول اللَّه بأبی أنت و أُمّی. قال: لا، و لکن ما الثمن الذی ابتعتها به؟ قال: کذا و کذا قال: قد أخذتها بذلک «4».

و لم یکن ردّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم إیّاها إلّا لضعف حال أبی بکر من ناحیة المال، أو أنّه لم یرقه أن یکون لأحد علیه منّة حتی لا یُفتعل علیه بعد ملاوة من الدهر بقول من افتعل علیه: إنّ أمنّ الناس علیّ فی صحبته و ماله أبو بکر. کما مرّ فی (ص 33) من هذا الجزء.

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 79

علی أنّ للنظر فی روایة الراحلتین مجالًا واسعاً بما رواه ابن الصبّاغ فی الفصول المهمّة «1» و الحلبی فی السیرة «2» (2/44) من أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم أمر أسماء بنت أبی بکر أن تأتی علیّا و تخبره بموضعهما، و تقول له یستأجر لهما دلیلًا و یأتی معه بثلاث من الإبل بعد مضیّ ساعة من اللیلة الآتیة و هی اللیلة الرابعة، فجاءت أسماء إلی علیّ- کرّم اللَّه وجهه- فأخبرته بذلک، فاستأجر لهما رجلًا یقال له الأُریقط بن عبد اللَّه اللیثی، و أرسل معه بثلاث من الإبل، فجاء بهنّ إلی أسفل الجبل لیلًا، فلمّا سمع النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم رغاء الإبل نزل من الغار هو و أبو بکر فعرفاه.

و فیه صراحة بأنّه لم تکن هناک راحلتان لأبی بکر معبّأتان لرکوبهما، و إنّما جی ء بالرواحل مستأجرة، و قد جمع الحلبی بین هذا و بین حدیث الراحلتین بأنّ المراد باستئجار علیّ رضی الله عنه إعطاؤه الأجرة. و هذا الجمع یأباه لفظ الحدیثین کما تری.

و لقد روی کما یأتی أنّ الذی استصحبه أبو بکر من المال- یوم هاجر من المدینة- و هو کلّ ما یملکه أربعة أو خمسة أو ستّة آلاف درهم، فأین هذا من الألف ألف أُوقیة؟ و الکراسی المذکورة و حللها المقوّمة بثلاثمائة و ستین ألف دینار و ما یتبعها؟ و أیّ نسبة بین صاحب تلک الثروة و بین ما لا یملک إلّا هذه الدراهم المعدودة؟

و أیّ نسبة بینها و بین أیّامه و أیّام أبیه بمکة و بین ما کان یحترف به فی المدینة من بیع الأبراد و الأقمشة علی عنقه و علی ساعده، حرفةً ضئیلة یدور بها فی الأزقّة و الأسواق من دون أن یستقرّ فی متجر أو حانوت.

أخرج ابن سعد من طریق عطاء قال: لمّا استخلف أبو بکر أصبح غادیاً إلی السوق و علی رقبته أثواب یتّجر بها فلقیه عمر بن الخطّاب و أبو عبیدة الجرّاح، فقالا

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 80

له: أین ترید یا خلیفة رسول اللَّه؟ قال: السوق. قالا: تصنع ما ذا و قد ولیت أمر المسلمین؟ قال: فمن أین أطعم عیالی؟ قالا له: انطلق حتی نفرض لک شیئاً. فانطلق معهما ففرضوا له کلّ یوم شطر شاة و ماکسوه فی الرأس و البطن.

و روی من طریق عمیر بن إسحاق: إنّ رجلًا رأی علی عنق أبی بکر الصدّیق عباءة فقال: ما هذا؟ هاتها أکفیکها. فقال: إلیک عنّی لا تغرّنی أنت و ابن الخطّاب من عیالی.

و فی لفظ آخر لابن سعد أیضاً: إنّ أبا بکر لمّا استخلف راح إلی السوق یحمل أبراداً له و قال: لا تغرّونی من عیالی.

و فی لفظ الحلبی: لمّا بویع أبو بکر بالخلافة أصبح رضی الله عنه علی ساعده قماش و هو ذاهب إلی السوق، فقال له عمر: أین ترید؟ إلی آخره «1».

ثمّ متی کان إنفاقه لثروته الطائلة علی النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم و فی مناجحه و مصالحه، حتی کان به أمنّ الناس علیه بماله؟ و کیف أنفق و لم یره أحدّ و لا رواه أیّ ابن أُنثی؟ و لِمَ لم یذکر التاریخ مورداً من موارد نفقاته؟ و قد حفظ له تقدیم راحلة واحدة للنبیّ صلی الله علیه و آله و سلم مع ردّه إیّاها و أخذه ثمنها، کما حفظ لکلّ من أنفق شیئاً فی مهمّات الرسول صلی الله علیه و آله و سلم و غزواته و مصالح الإسلام و المسلمین.

و لم یکن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم یحتاجه فی شخصیّاته و ما یتعلّق بها بمکة قبل الهجرة، فإنّ عمّه أبا طالب سلام اللَّه علیه کان متکفّلًا لذلک کلّه قبل زواجه بخدیجة، و بعده کان مال خدیجة تحت یده و هی فی طوعه، و إنّما وقعت الحاجة بعد الهجرة لتوسّع نطاق الإسلام، و تمطّط أمره فکان یحتاج إلی تجهیز الجیوش و قیادة العساکر، و هؤلاء

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 81

رجال بنی سالم بن عوف، و رجال بنی بیاضة، و رجال بنی ساعدة و فی مقدّمهم سعد ابن عبادة، و رجال بنی الحرث بن الخزرج، و رجال بنی عدیّ أخوال رسول اللَّه الأکرمین، کلّ منهم رفع عقیرته یوم دخوله صلی الله علیه و آله و سلم المدینة بقوله: هلمّ إلینا إلی العَدد و العُدّة و المنعة «1».

و لم یکن عند أبی بکر یومئذٍ من المال غیر ما جاء به من مکّة أربعة أو خمسة أو ستّة آلاف درهم- إن کان جاء به و أنّی لک بإثباته؟- و ما عساها أن تجدی نفعاً لو أنفقها کلّها؟ و ما هی و ما قیمتها تجاه ذلک السلطان العظیم؟ لکنّا مع غضّ النظر عن ذلک نسائل أیضاً مدّعی الإنفاق أنّه متی أنفقها؟ و فی أیّ مصرف أدرّها؟ و فی أیّ أمر بذلها؟ و لأیّ حاجة سمح بها؟ و لِمَ خفی ذلک علی خلق اللَّه من أولئک الصحابة؟ و لما ذا عزب عن المؤرّخین؟ فلم یسطروها فی صحائف التاریخ و لا ذکروها فی فضائل الخلیفة، و هل قام عمود الإسلام و تمّ أمره بهذه الدریهمات المجهول مصرفها؟ و عاد أبو بکر أمنّ الناس علی رسول اللَّه بماله؟

و العجب کلّ العجب أنّ أمیر المؤمنین علیّا علیه السلام کانت له أربعة دراهم فتصدّق بدرهم لیلًا، و بدرهم نهاراً، و بدرهم سرّا، و بدرهم جهراً، فأنزل اللَّه فیه القرآن فقال: (الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ ) «2» سورة البقرة (274).

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 82

و هو سلام اللَّه علیه تصدّق بخاتمه للسائل فذکره تعالی فی کتابه العزیز بقوله: (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ ) «1» سورة المائدة (55).

و أطعم هو و أهله مسکیناً و یتیماً و أسیراً فأنزل اللَّه فیهم قوله (وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً) سورة هل أتی. و قد أسلفنا تفصیل أمرهم هذا فی الجزء الثالث (ص 106- 111).

و أمّا أبو بکر فینفق جمیع ماله فی سبیل اللَّه و یراه النبیّ الأعظم أمنّ الناس علیه فی صحبته و ماله، و لم یوجد له مع ذلک کلّه ذکر فی الکتاب العزیز، هذا لما ذا؟ أنت تدری.

و الأعجب: أنّ أبا بکر غدا أمنّ الناس علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم بإنفاق أربعة أو خمسة أو ستّة آلاف درهماً- إن کانت له- و لم یکن عثمان کذلک و قد أنفق أضعاف ما أنفقه أبو بکر، و بعث إلی رسول اللَّه فی غزوة بعشرة آلاف دینار کما جاء فی مکذوبة أبی یعلی «2» فوضعها بین یدیه فجعل صلی الله علیه و آله و سلم یقلّبها و یدعو له بقوله: غفر اللَّه لک یا عثمان ما أسررت و ما أعلنت و ما أخفیت و ما هو کائن إلی یوم القیامة «3»، ما یبالی عثمان ما فعل بعدها!

و إنّی أری الأنجح للمدّعی أن یسحب کلامه و یقول: لا أعلم بشی ء من ذلک و لا أُثبت شیئاً منه، و إنّما اختلقه الغلوّ فی الفضائل.

و لعلّ الباحث یقف علی ما أخرجه الحافظان الحاکم و أبو نعیم، أو علی ما جاء

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 83

به البیضاوی و الزمخشری، فیقع ذلک منه موقعاً حسناً و یطالبنی المخرج منه، فإلیک البیان:

أمّا الأخیران فقد ذکر البیضاوی فی تفسیره «1» (1/185)، و الزمخشری فی الکشاف «2» (1/286) أنّ قوله تعالی: (الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ

 عِنْدَ رَبِّهِمْ ) الآیة. نزلت فی أبی بکر حین تصدّق بأربعین ألف دینار، عشرة باللیل، و عشرة بالنهار، و عشرة بالسرّ، و عشرة بالعلانیة.

هذه المرسلة التی لم أعرف قائلها من الصحابة و التابعین، و لم أقف علی عزوها إلی أحد من السلف فی کتب القوم إلّا سعید بن المسیّب المعروف بانحرافه عن أمیر المؤمنین علیّ علیه السلام، اختلقتها ید الوضع تجاه ما أخرجه الحفّاظ من نزولها فی علیّ أمیر المؤمنین، و منحت فیها لأبی بکر أربعین ألف دینار لتقریب نزول الآیة فیمن أنفق کمّیة کبیرة کهذه إلی فهم بسطاء الأمّة دون مُنفق أربعة دراهم، ذاهلًا عمّا هو المتسالم علیه عند القوم من أخذ أبی بکر یوم هجرته إلی المدینة أربعة أو خمسة أو ستّة آلاف درهم، و هی جمیع ما کان یملکه. و الآیة المذکورة فی سورة البقرة، و قد أصفقت أئمّة الحدیث و التفسیر علی نزولها بالمدینة فی أُولیات الهجرة «3»، قال ابن کثیر فی تفسیره: هکذا قال غیر واحد من الأئمّة و العلماء و المفسّرین، و لا خلاف فیه.

فأنّی لأبی بکر عند نزول الآیة الأربعون ألف دینار؟ تصدّق بها أم لم یتصدّق، و لم یکن یملک إلّا دریهمات إن صحّ حدیثها أیضاً، و ستعرف أنّه لا یصحّ.

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 84

و تعقّب السیوطی «1» هذه المرسلة بقوله: خبر أنّ الآیة نزلت فیه لم أقف علیه. و کأنّ من ادّعی ذلک فهمه ممّا أخرجه ابن المنذر عن ابن إسحاق قال: لمّا قُبض أبو بکر رضی اللَّه تعالی عنه و استخلف عمر خطب الناس فحمد اللَّه و أثنی علیه بما هو أهله ثمّ قال: أیّها الناس إنّ بعض الطمع فقر، و إنّ بعض الیأس غنی، و إنّکم تجمعون مالا تأکلون، و تؤمّلون ما لا تدرکون، و اعلموا أنّ بعضاً من الشحّ شعبة من النفاق، فأنفقوا خیراً لأنفسکم، فأین أصحاب هذه الآیة؟ و قرأ الآیة الکریمة، و أنت تعلم أنّها لا دلالة فیها علی المدّعی «2». انتهی.

و جاء مختلق آخر «3» فروی عن سعید بن المسیّب مرسلًا من الطرفین أنّ الآیة المذکورة نزلت فی عثمان بن عفّان و عبد الرحمن بن عوف فی نفقتهم فی جیش العسرة یوم غزوة تبوک.

و ذکره الرازی فی تفسیره «4» (2/347) فقال: إنّ التی نزلت فی عثمان لإنفاقه جیش العسرة هی قوله تعالی: (الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ لا یُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذیً ) الآیة.

و قد أعمی الحبّ بصائر القوم، فحرّفوا الکلم عن مواضعه، و قالوا فی کتاب اللَّه ما زیّن لهم الشیطان، خفی علی المغفّلین أنّ الآیتین من سورة البقرة آیة (262 و 274)، و هی أوّل سورة نزلت بالمدینة المشرّفة کما قاله المفسّرون «5»، و قد نزلت قبل

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 85

غزوة تبوک و جیشها- جیش العسرة الواقعة فی شهر رجب سنة تسع- بعدّة سنین، فلا یصحّ نزول أیّ من الآیتین فی عثمان.

و أمّا ما أخرجه الحافظان:

1- فأخرج أبو نعیم فی الحلیة (1/33) عن محمد بن أحمد بن محمد الورّاق، عن إبراهیم بن عبد اللَّه بن أیوب المخرمی، عن سلمة بن حفص السعدی، عن یونس بن بکیر، عن محمد بن إسحاق، عن هشام بن عروة، عن یحیی بن عباد بن عبد اللَّه بن الزبیر، عن أبیه عن أسماء بنت أبی بکر قالت: کانت ید النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم فی مال أبی بکر و ید أبی بکر واحدة حین حجّا.

رجال السند:

 (1) محمد بن أحمد الورّاق. کذّبه أبو بکر بن إسحاق قاله الحاکم. لسان المیزان «1» (5/51).

 (2) إبراهیم بن عبد اللَّه المخرمی. قال الدارقطنی: لیس بثقة حدّث عن الثقات بأحادیث باطلة. لسان المیزان «2» (1/72).

 (3) سلمة بن حفص السعدی، شیخ کوفیّ. قال ابن حبّان «3»: کان یضع الحدیث. فذکر له حدیثاً منکراً. و قال: لا یحلّ الاحتجاج به و لا الروایة عنه. و روی عنه حدیثاً فقال: لا أصل له. لسان المیزان «4» (3/67).

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 86

2- أخرج الحاکم فی المستدرک «1» (3/5) من طریق أحمد بن عبد الجّبار عن یونس بن بکیر عن محمد بن إسحاق عن یحیی بن عباد [بن عبد اللَّه بن الزبیر]، عن أسماء بنت أبی بکر قالت: لمّا توجّه رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم من مکّة إلی المدینة و معه أبو بکر حمل أبو بکر معه جمیع ماله خمسة ألف أو ستّة ألف «2» درهم، فأتانی جدّی أبو قحافة و قد ذهب بصره فقال: إنّ هذا و اللَّه قد فجعکم بماله مع نفسه، فقلت: کلّا یا أبتِ قد ترک لنا خیراً کثیراً، فعمدت إلی أحجار فجعلتهنّ فی کوّة البیت، و کان أبو بکر یجعل أمواله فیها و غطّیت علی الأحجار بثوب، ثمّ جئت فأخذت بیده فوضعتها علی الثوب فقال: أمّا إذا ترک هذا فنعم. قالت: و و اللَّه ما ترک قلیلًا و لا کثیراً.

رجال السند:

 (1) أحمد بن عبد الجبّار أبو عمر الکوفی. قال ابن أبی حاتم «3»: کتبت عنه و أمسکت عن الروایة عنه لکثرة کلام الناس فیه، و قال مطین: کان یکذب. و قال أبو أحمد الحاکم: لیس بالقویّ عندهم ترکه ابن عقدة. و قال ابن عدی «4»: رأیت أهل العراق مجمعین علی ضعفه، و کان ابن عقدة لا یحدّث عنه. و کان أحمد یلعب بالحمام الهدّی «5».

 (2) محمد بن إسحاق. أسلفنا فی الجزء السابع صفحة (319) کلمات الحفّاظ فیه و أنّه کذّاب دجّال مدلّس لا یحتجّ به.

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 87

 (3) أخرج أبو نعیم فی حلیة الأولیاء (1/32) من طریق هشام بن سعد، عن زید بن أرقم، عن أبیه قال: سمعت عمر بن الخطّاب رضی الله عنه یقول: أمرنا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم أن نتصدّق و وافق ذلک مال عندی، فقلت: الیوم أسبق أبا بکر إن سبقته یوماً، قال: فجئت بنصف مالی قال: فقال لی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: ما أبقیت لأهلک؟ قال: فقلت: مثله، و أتی أبو بکر بکلّ ما عنده. فقال له رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: ما أبقیت لأهلک؟ قال: أبقیت لهم اللَّه و رسوله. قلت: لا أُسابقک إلی شی ء أبداً.

و رواه من طریق عبد اللَّه بن عمر العمری عن نافع عن ابن عمر عن عمر.

کفی الإسناد ضعفاً هشام بن سعد أبو عباد المدنی. کان یحیی بن سعد لا یروی عنه.

و عن أحمد «1» قال: لیس هو محکم الحدیث. و قال حرب: لم یرضه أحمد. و قال ابن معین «2»: ضعیف، لیس بذاک القوی، لیس بشی ء حدیثه مختلط. و قال أبو حاتم «3»: یکتب حدیثه و لا یحتج به. و قال النسائی «4»: ضعیف. و قال مرّة: لیس بالقویّ. و قال ابن سعد «5»: کثیر الحدیث یستضعف و کان متشیّعاً. و قال ابن المدینی: صالح و لیس بالقویّ. و قال الخلیلی: أنکر الحفّاظ حدیثه فی المواقع. و ذکره ابن سفیان فی الضعفاء «6».

و أمّا عبد اللَّه بن عمر العمری فقال أبو زرعة الدمشقی عن أحمد: کان یزید فی الأسانید و یخالف، و کان رجلًا صالحاً. و قال ابن المدینی: ضعیف. و عن یحیی ابن سعید: لا یحدّث عنه. و قال صالح جزرة: لیّن مختلط الحدیث. و قال

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 88

النسائی «1»: ضعیف الحدیث. و قال ابن سعد «2»: کثیر الحدیث. و قال أبو حاتم «3»: یکتب حدیثه و لا یحتجّ به. و قال ابن حبّان «4»: کان ممّن غلب علیه الصلاح حتی غفل عن الضبط فاستحقّ الترک. و قال البخاری «5»: کان یحیی بن سعید یضعّفه. و قال أبو أحمد الحاکم: لیس بالقویّ عندهم. و قال ابن شیبة: یزید فی الأسانید کثیراً «6».

و أمّا زید بن أرقم فالصحیح: زید بن أسلم مولی عمر ففی النسخة تصحیف.

 (وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ ) (وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا) (وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لا نَبْتَغِی الْجاهِلِینَ ) «7»