اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۱ مهر ۱۴۰۴

تعداد احادیث نقل شده از ابوبکر

متن فارسی

پیشوایی خلیفه اول در سنت ؟!

در این زمینه نیز همه آن چه که احمد رهبر حنبلیان در ” مسند ج 1 ص 2 تا 14 از زبان وی آورده هشتاد حدیث می شود که مکررات آن به بیست می رسد و آن چه می ماند از نزدیک شصت حدیث نمی گذرد با اینکه احمد، این نگارش خویش را از میان بیش از پنجاه هزار و هفتصد حدیث دست چین کرده و خود هزار هزار حدیث از بر می دانسته و ابن کثیر نیز پس از تلاش های سخت، حدیث های ابوبکر را در 72 شماره فراهم کرده و گردآورده خود را ” مسند الصدیق” نامیده و پس از ابن کثیر، جلال الدین سیوطی با آن همه دانش و احاطه ای که در حدیث داشته از اندیشه فراوان و بالا و پائین نگریستن  بسیار، دنباله کار را گرفته و این دسته حدیث ها را به 104 شماره رسانیده و همه را در ص 59 تا 64 از ” تاریخ الخلفاء ” آورده است. و هم گویند که ابوبکر 142 حدیث گزارش کرده که بخاری و مسلم در بازگو گری 6 از آن میان هم داستانند چنانچه یازده تا از آن ها را نیز تنها بخاری گزارش کرده و یکی را تنها مسلم. بررسی در زنجیره حدیث هایی که از زبان ابوبکر بازگو شده و پژوهشگران را می رسد که در زنجیره یا در زمینه و مایه بسیاری از آن حدیث ها به چون و چرا نشینند چرا که پاره ای از آن میان را حدیث نمی توان شمرد بلکه سخنی است که خود ابو بکر بر زبان آورده همچون این گفتار وی به دختر زاده پیامبر حسن – درود خدا بر او- : پدرم به فدای این باد که به پیامبر می ماند و به علی مانند نیست. و این گفتار وی : پیامبر خدا در کار جنگ به مشورت پرداخت . و این گفتار وی : برانگیخته خدا- درود و آفرین خدا بر وی- شتری به ابوجهل ارمغان داد. و پاره ای دیگر از آن میان را نیز در هنگام داوری باید ساختگی شمرد، یا با کتاب خداوند و سنت پیامبر ناسازگار است یا خرد و منطق و طبیعت، دروغ بودن آن را در می یابد همچون این سخنان که از زبان وی بر فرستاده خدا بسته اند :

1/ اگر من در میان شما برانگیخته نمی شدم البته عمر برانگیخته می شد .

2/ خورشید بر هیج مردی بهتر از عمر نتابید .

3/ اگر زندگان بر مرده بگریند آب جوشان دوزخ بر وی ریخته می شود .

4/ داغی دوزخ بر پیروان من بیش از گرمای گرمابه نیست .

که فراز نخست زنجیره های چندی دارد که هیچ کدام درست نیست، زنجیره نخستین از ابن عدی است و میانجیان گزارش آن :

1- زکریا ابن یحیای وکار یکی از بزرگ ترین دروغ پردازان است که سرگذشت وی در میان دروغ پردازان در جلد پنجم ص 230 از چاپ دوم گذشت .

2- بشر ابن بکر که به گفته ازدی : ناشناخته است و گزارش وی را نکوهیده می شمارند ” لسان المیزان ” ج 2 ص 20

3- ابوبکر بن عبد الله بن ابی مریم غسانی، احمد گفته نکوهیده است و عیسی بن یونس به سخن وی خرسندی نمی داد و هم از راه ابو داود از احمد گزارش شده که او بی ارزش است و ابو حاتم گفته از ابن معین درباره او بپرسیدم پس وی را نکوهید و ابو زرعه گفته : نکوهیده است و حدیث او ناپسند و ابو حاتم گفته : حدیث وی نکوهیده است و میانجیان زنجیره او دزدانی اند که کالای وی را گرفتند تا دچار آشفتگی گردید و جوزقانی گفته : گزارش وی نیرومند نیست و نسائی گفته : نکوهیده است و ابو سعد گفته : حدیث های فراوان دارد ولی نکوهیده است و دار قطنی گفته : او از کسانی است که به دروغگوئی شناخته گردیده و حدیث وی، هم با بنیادهای شناخته شده ناساز است و هم جز از راه وی دریافت نشده زنجیره دوم نیز از بن عدی است و میانجیان آن:

1) مصعب بن سعید،ابو خثیمه مصیصی، ابن عدی گفته : وی گزارش ها را دگرگون می گردانید و از زبان مردانی که سخن آنان را پشتوانه توان گرفت حدیث هائی ناپسند بازگو می کرد و هم گفته : نشانه های ناتوانی و نا استواری در گزارش های او آشکار است و ابن حبان گفته وی کاستی زنجیره حدیث ها را پنهان می داشته و آن ها را دگرگون می نموده، صالح جزره گفته پیرمرد کوری بوده که نمی دانسته چه می گوید و ذهبی حدیث هائی از زبان او آورده و آن گاه گفته : این ها را جز گرفتاری هائی ناپسند برای خود نتوانیم شمرد.

2) عبد الله بن واقدی ، ابن عدی و جوزقانی و نسائی گویند : وی از کسانی است که به دروغگوئی شناخته گردیده و حدیث وی، هم با بنیاد های شناخته شده ناساز است و هم جز از راه وی دریافت نشده، دیگران هم گویند او را ارج نباید نهاد و ازدی گفته : وی حدیث هائی نکوهیده دارد و احمد گفته به گمانم وی کاستی حدیث ها را پنهان می داشته و آن را دگرگون می نموده و ابو زرعه گفته : گزارش وی ناپسند است و چیزی از زبان او نشاید بازگو کرد و بخاری گفته حدیث وی نکوهیده است چون از کسانی است که به دروغگوئی شناخته گردیده و حدیث وی، هم با بنیاد های شناخته شده ناساز است و هم جز از راه وی دریافت نشده و ابن حبان گفته : در گزارش های او سخنانی ناپسند راه یافته و از این روی روا نیست آن را پشتوانه بگیریم و صالح جزره گفته : نکوهیده و اندک خرد است و ابو احمد حاکم گفته : گزارش وی استوار نیست

3) مشرح بن عاهان . ابن عدی و ابن حبان گفته اند : سخن وی را نشاید پشتوانه گرفت و دیگران گفته اند : از زبان عقبه حدیث هائی نکوهیده باز گفته و او و عقبه را سزاوار پیروی نباید دانست . دیگران گفته اند : گزارش هائی را که تنها او آورده باید رها کرد. ابن جوزی هم در ” الموضوعات = ساخته ها ” حدیث یاد شده را با همین دو زنجیره آورده و گفته “: این حدیث را درست نیست که از برانگیخته خدا- درود و آفرین خدا بر وی- بدانیم زیرا یک میانجی زنجیره نخستین زکریا بن یحیی است از دروغ پردازان بوده وبه گفته ابن عدی از پیش خود حدیث می ساخته و در زنجیره دوم نیز عبد الله پسر واقد است که احمد و یحیی گفته اند سخن وی ارزش ندارد و نسائی گوید : وی از کسانی است که به دروغ گوئی شناخته شد و حدیث وی، هم با بنیاد های شناخته شده ناساز است وهم جز از راه او دریافت نشده و ابن حبان گفته : بر شیرازه دفترهایش داغ ننگ چسبانیدم، پس بیهوده است که کسی گزارش وی را پشتوانه خود گرداند. ” زنجیره سوم از ابو العباس زوزنی است در نگارش او ” شجره العقل = درخت خرد ” و با این لفظ : عمر ! اگر من برانگیخته نمی شدم، تو برانگیخته می شدی، از میانجیان این زنجیره نیز:

1) عبد الله بن واقد است که سخن درباره وی را در بررسی زنجیره دوم آوردیم.

2) راشد بن سعد بن حمصی، چنانکه حاکم یاد آوری کرده دار قطنی او را نکوهیده می شمرده، و به همین گونه ابن حزم نیز او را نکوهیده می شناخته و به گفته بخاری وی در نبرد صفین از همراهان معاویه بوده پس به یاری گفته ای آشکار از بزرگ ترین پیامبران، وی را از گروه بیداد گران می دانیم، و چنانچه در ” کشف الخفاءج 2 ص 163 ” آمده صغانی این گزارش را از این راه یاد کرده و گفته: ساختگی است.

زنجیره چهارم از دیلمی است که به ابو هریره می رسد و با این لفظ : اگر من در میان شما برانگیخته نمی شدم البته عمر برانگیخته می شد خداوند عمر را با دو فرشته یاری کرده که او را پیروز گردانیده و در راه راست استوار می دارند و چون بلغزد روی او را بر می گردانید تا به راه راست آرند. یکی از میانجیان این زنجیره، ابو صالح اسحاق بن نجیح ملطی ازدی است که به گفته احمد از دروغ پردازترین مردم است و ابن معین گفته او دروغ پرداز و دشمن خدا و مردی بد کنش و پلید است، گروهی در بغداد بودند که حدیث بافی می کردند و اسحاق ملطی از آنان است ابن مریم نیز درباره او گفته : از کسانی است که در دروغ پردازی و حدیث سازی آوازهای بلند دارند، علی بن مدینی گفته : ارجی به او نباید نهاد و نکوهیده است و گزارش هائی شگفت انگیز بازگو کرده. و عمر بن علی گفته : دروغ پرداز بوده و حدیث سازی می کرده و جوزقانی گفته نه کسی است که به گزارش او پشت گرمی می توان داشت و نه در نگهداری گزارش ها درست کاری را پیشه گردانیده و هم گفته: او دروغ پرداز و حدیث ساز است که پذیرفتن گزارش وی روا نیست و نشاید حدیث او را پشتوانه گرفت و باید کار او را روشن ساخت. جهضمی و بخاری نیز گفته اند گزارش وی نکوهیده است و نسائی گفته دروغ پردازو از کسانی است که به دروغ گوئی شناخته گردیده و حدیث وی، هم با بنیاد های شناخته شده ناساز است و هم جز از راه او دریافت نشده و گزارش های وی را رها کرده اند و ابن عدی گفته: گزارش های وی سخنانی ساختگی است که از خودش درآورده و انبوه آنچه را بازگو کرده به ابن جریح بسته و هر گزارش نکوهیده ای را به دروغ اززبان وی آورده، پایگاهش در میان نکوهیدگان روشن است و او از آنان بوده که حدیث می ساخته اند و ابن حبان گفته : دجالی از دجال ها است که آشکارا حدیث بافی می کرده، برقی گفته: او را دروغگو می شمارند و ابو سعید نقاش گفته : در حدیث سازی آوازه ای بلند دارد و گفته : ابن طاهر گفته که او دجال و دروغ پرداز است و ابن جوزی گفته : همه هم داستانند که او حدیث بافی می کرده است. دیلمی پس از آن که حدیث را با زنجیره یاد شده آورده گوید : راشد بن سعد نیز از مقدام بن معدی کرب و او از ابوبکر راست رو همین حدیث را آورده اند- و خدا داناتر است.-

امینی گوید: در بر رسی زنجیره سوم، نکوهیدگی راشد را دانستی و صغانی این گزارش او را ساختگی شمرده چنانچه عجلونی نیز داوری او را در ” کشف الخفاء- ” ج 2 ص 163 و 154 به زبان آورده و این گزارش را همچون درم ناسره شمرده به همین گونه خود سیوطی در ” اللئالی المصنوعه- ” ج 1 ص 302 – آن را از گزارش های ساختگی شمرده و البته خود وی در ” تاریخ الخلفاء ” همین گزارش را که زنجیره ای به اینگونه دشوار و نه چندان نیکو دارد از حدیث های ابو بکر شمرده با آن که سرگذشت گزارشگران آن که کسانی همچون اسحاق ملطی اند بر وی پوشیده نبوده ولی چه باید کرد خوش داشته هر چند با مانند های این سخن هم شده حدیث های او را افزون تر بنماید زنجیره آن را نیز نیاورده که خوانندگان، ساختگی و من در آوردی بودن آن را در نیابند و ندانسته که خداوند از پی او است و وی را به پای شمارشگری خواهد خواست.

برویم سراغ  دومین حدیث که آن را حاکم در ” مستدرک ” ج 3 ص 90 با میانجیان خود آورده است- از زبان عبد الله بن داود واسطی تمار و او از عبد الرحمن برادر زاده محمد بن منکدر و او از جابر- خدا از وی خشنود باد- که گفت : یک روز عمر پسر خطاب به ابوبکر راست رو- خدا از آن دو خشنود باد – گفت : ای بهترین مردم پس از برانگیخته خدا ! ابوبکر گفت : اگر تو چنین گفتی من از برانگیخته خدا- درود و آفرین خدا بر وی- شنیدم می گفت : آفتاب بر هیچکس بهتر از عمر نتابید. ذهبی در ” تلخیص المستدرک ” دنباله این گزارش را گرفته و گفته : می گویم این عبد الله را که میانجی گزارش است نکوهیده می شمارند و در پیرامون عبد الرحمن نیز سخن ها است و این حدیث به بافته ها می ماند . و در ” میزان الاعتدال ” ج 2 ص 123 می نویسد : این گزارش را عبد الله بن داود تمار گزارش کرده و او از کسانی است که با کیش بد و ناشایست نابود شده و عبدالرحمن برادرزاده محمد منکدر نیز شناخته نیست و از حدیث وی پیروی نباید کرد و ترمذی گفته : زنجیره او بی پایه است.

امینی گوید : از عبد الله بن داود تمار بگوئیم که به گفته بخاری در او جای سخن است و ابو حاتم گفته : در کار خود استوار و نیرومند نیست و گزارش های او سخنان نکوهیده است و حاکم ابو احمد گفته : در نزد حدیث خوانان به استوار شناخته نشده و نسائی گفته: نکوهیده است و ابن حبان گفته گزارش های بسیار ناپسندیده ای دارد و گزارش های نکوهیده را از زبان کسانی که آوازه ای دارند بازگو می کند و روا نیست که حدیث وی را پشتوانه گیریم، دار قطنی هم او را نکوهیده شمرده است. درباره عبد الرحمن نیز بشنوید که یحیی بن معین گفت کسی به این نام نمی شناسم و چون ابراهیم بن جنید این حدیث بر وی خواند یحیی گفت : عبدالرحمن را نمی شناسم و حدیث را ناشناخته و نکوهیده شمرد. و این ها بود تا در سده هشتم علامه حریفیش بیامد و در ص 388 از نگاشته خود ” الروض الفائق = گلزارهای برتر ” داستانی ساختگی جای داد در برتری سرور ما فرمانروای گروندگان و ابوبکر- هر دو- و آن را گزارشی در برتری ابوبکر از زبان علی- درود بر او- شمرد. به این گونه : ابو هریره گفت : ابوبکر راست رو و علی پسر ابیطالب- خدا از آن دو خشنود باد- روزی به خانه برانگیخته خدا- درود و آفرین خدا بر وی- شدند علی به ابوبکر- خدا از آن دو خشنود باد – گفت : تو پیش بیفت و نخستین کسی باش که در را می کوبد، در این باره نیز پافشاری کرد ولی بوبکر گفت علی تو پیش بیفت، علی گفت : من بر مردی پیش نمی افتم که درباره او از برانگیخته خدا- درود و آفرین خدا بر وی- شنیدم می گوید: پس از من، خورشید بر هیچ مردی نتافت و از کسی روی بر نتافت که برتر از ابوبکر راست رو باشد، ابوبکر گفت : من بر مردی پیش نمی افتم که از برانگیخته خدا- درود و آفرین خدا بر وی و خاندانش- شنیدم درباره او می فرمود : بهترین زنان (= فاطمه) را به بهترین مردان دادم . تا پایان داستان که در آن، شش برتری و برجستگی برای ابوبکر شمرده- آن هم به زبان علی- و به همین گونه از زبان ابوبکر برای علی- که هیچ فرازی از آن را سیوطی در حدیث های ابوبکر نیاورده با آن که زور می زده هر چه بیشتر می تواند بر شماره این حدیث ها بیفزاید و چشم پوشی او از این داستان، انگیزه ای نداشته جز همین که دروغ بودن آن بسیار نمایان است و شیوه سخن پردازی اش زشت، و نشانه های ساختگی بودن از پوسته برونی و لایه درونی اش روشن، و چنانچه در فرازهای آن می بینی کسی آمده است و آشکارا و پیاپی سخنانی بی اندیشه بر زبان رانده آری هر یک از حدیث تراشان در گزارش بافی شیوه ای دارند و هر کدام را راه و روشی ویژه است و کارشان به یکسان نیست!

بپردازیم به بررسی در حدیث سوم :

که ناپسند بوده آن نیز هویدا است و همانند حدیثی است که در جلد ششم ص 162 از چاپ دوم از زبان عمر آوردیم و بر بنیاد آن : مرده را برای گریستن زنده بر وی شکنجه می دهند و عایشه در برابر او این حدیث را ناپسند شمرد و تازه با کتاب بزرگوار خداوند ناسازگار است که می گوید : بار گناه هیچکس را بر دوش دیگری ننهند و مانند های این فراز، که در جلد پیشین در این باره به گستردگی سخن راندیم- برگردید به همانجا ص 159 تا 167 از چاپ دوم. گذشته از آن که با دادگری خداوند ناسازگار است زیرا اگر هم پنداشتیم که این گریه نا رواست باز شکنجه کردن کسی برای گناهی که دیگری انجام داده دور از آئین دادگری خداوندی است و خردهای درست آن را نپذیرفته هر دانائی گوینده این سخن را در خور سرزنش می شمارد. بسی برتر است خداوند از آنچه ایشان می گویند. بپردازیم به بررسی در حدیث چهارم :

داغی دوزخ بر پیروان من همچون گرمابه خواهد بود. که این نیز از هر چیز به دروغ های بی خردان یا کسانی می ماند که بخواهند کار خدای پاک- را که چنان سترک است- خرد نمایند یا ساده دلان توده را بفریبند که خود را در دامن گناهان پرتاب کنند به پندار این که سوزش سر سخت دوزخ- که خدای سختگیر و داد خواه ستمدیدگان برای همه بزهکاران برافروخته- به مسلمانان آسیبی نمی رساند و تنها برای مردمان پیشین و کسانی از توده کنونی است که اسلام را گردن نگرفته اند و تو اگر اندیشه کنی در آتش سوزان خداوند که شرار آن در دل ها زبانه می کشد و هیزمش از تن مردم است و از سنگ و آن هم روزی که در آتش دوزخ گداخته شوند و پیشانی و پهلوی آنان را به آن داغ کنند و آن هنگام که دوزخ را سخت بیفروزند و دوزخ برای بینندگان آشکار شود و شراره هائی بیفکند که هر زبانه اش به یک کاخ می ماند و به شتران زرد موی و هرگز و با هیچ بها از آن نرهند که آتش دوزخ بر آنان دامن می کشد و سر و چهره و اندام را یک سره می سوزاند همان روز که آنان را به رو درآتش کشند که هان اکنون شکنجه دوزخ را بچشید و چه می دانی دوزخ چیست شرار آن چیزی را بر جا نمی گذارد و رها نمی کند، بر آدمیان روی می نماید و نوزده تن کارگزار آنند گویند چه چیز شما را به دوزخ در افکند؟ باسخ دهند ما از نماز گزاران نبودیم و مستمندان را خوراک ندادیم و کسانی را که با بیهودگی به سر می بردند همراهی کردیم و به راستی درخت زقوم دوزخ خوراک گنهکاران است که در شکم هاشان چون مس در آتش گداخته می جوشد، آن سان که آب- بر روی آتش- جوشان است. و باز اگر بیندیشی در سخن رمز آمیز خداوندگار پاک در آن جا که سستی کنندگان در رهسپار شدن به سوی نبرد در راه خدا در گرمای تابستان را می هراساند می گوید: بگو آتش دوزخ داغتر است اگر بیندیشند و آن جا که خورندگان دارائی های پدر مردگان را بیم می دهد و گوید : جز این نیست که آتش در شکم هاشان فرو می برند و زود است که به دوزخ و در آتش سوزان در افتند و بسیاری ماننده های این سخنان جای دو دلی نمی گذارند که همه گروه ها در برابر آن یکسان اند بلکه روی سخن در این گفتارها به سوی مسلمانان- یا همان امت مرحومه (= گروه آمرزیده)- است که خدا می خواهد آنان را پیراسته گرداند پس اگر آنان را با بیم دادن ازانجام گناه باز دارد سزاوارتر است تا گروه های از میان رفته ای را که بر سر آنان گذشت آنچه گذشت- چه از فرجام خوش فرمانبری و چه از سرانجام بد فرمانی که همه در گرو کارهای خویش رفته اند- خداوند با این سخنان خواهد مهربان خود را به مسلمانان هر چه رساتر نماید و پرورش آنان را از نیکوئی بیشتری برخوردار سازد زیرا این فرازها شایسته مردان را به گریه می افکند و دل پرهیزکاران را به درد می آرد و سرشگ از دیده دوستان خدا روان می دارد و سرور آنان فرمانروای گروندگان را به روزی می نشاند که در دل شب سیاه همچون مار گزیده به خویش بپیچد، و موی چهره خویش به دست گرفته  اندوهگنانه بگرید و بگوید: پروردگار ما پروردگار ما و پس از آن که زاری ها کرد روی به گیتی آرد که آیا فریفته من شده ای ؟ آیا آرزویت را در نزد من می جوئی؟ دور است دور است دیگری را بفریب که من سه بار از تو بریدم (و چونان زنی شناختم که سه بار از وی جدا شده ام) زندگی تو کوتاه است و انجمنت ناچیز و آبرویت اندک، آه آه از کمی توشه و دوری سفر و سهمناکی راه! آنگاه چه همانندی هست میان این شراره های سر گردان کننده با یک گرمابه که گرمای آن بهداشتی است، و به یاری آن چرک ها سترده می شود و تن به عرق می نشیند و رنج های آن از میان می رود و پیکر آدمی آسوده می گردد؟ آیا به همین گونه می هراسانند آدم گنهکار را که ستمگر و نادان آفریده شده و چنان در راه هوس افتاده که بازگشتنی نیست؟ و همان آدمی را که خرد و راه یافتن و داستان و حدیث وی چنین است؟

( الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب  ج 7 ص 145 )

متن عربی

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 145

تقدّم الخلیفة فی السنّة:

أمّا تقدّمه فی السنّة فکلّ ما أثبته عنه إمام الحنابلة أحمد فی المسند «2» (1/2- 14) ثمانون حدیثاً، و یربو المتکرّر منها علی العشرین، فلم یصف منها إلّا ما یقرب الستّین حدیثاً، و قد التقط ما فی مسنده من أکثر من سبعمائة و خمسین ألف حدیث، و کان یحفظ ألف ألف حدیث «3».

و جمع ابن کثیر بعد جهود جبّارة أحادیثه فی اثنین و سبعین حدیثاً و سمّی مجموعه: مسند الصدّیق «4».

و استدرک ما جمعه ابن کثیر جلال الدین السیوطی بعد تصعید و تصویب و مع تضلّع و إحاطة بالحدیث، فأنهی أحادیثه إلی مائة و أربعة، و ذکرها برمّتها فی تاریخ الخلفاء «5» (ص 59- 64).

و قد یروی أنّ له مائة و اثنین و أربعین حدیثاً اتّفق الشیخان علی ستّة أحادیث

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 146

منها. و انفرد البخاری بأحد عشر، و مسلم بواحد «1».

و فی وسع الباحث المناقشة فی غیر واحد من تلک الأحادیث سنداً أو متناً، فإنّ من جملتها ما لیس بحدیث و إنّما هو قول قاله کقوله للحسن السبط سلام اللَّه علیه: بأبی شبیه بالنبیّ لیس شبیهاً بعلیّ.

و قوله: شاور رسول اللَّه فی أمر الحرب.

و قوله: إنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم أهدی جملًا لأبی جهل.

و منها ما هو محکوم علیه بالوضع، أو یخالف الکتاب و السنّة، و یکذّبه العقل و المنطق و الطبیعة مثل قوله:

1- لو لم أُبعث فیکم لبُعث عمر.

2- و قوله: ما طلعت الشمس علی رجل خیر من عمر.

3- و قوله: إنّ المیت یُنضح علیه الحمیم ببکاء الحیّ.

4- و قوله: إنّما حرّ جهنّم علی أمّتی مثل الحمّام.

أمّا الأوّل فله عدّة طرق لا یصحّ شی ء منها. الطریق الأوّل لابن عدی «2» و فی إسناده:

1- زکریّا بن یحیی الوکّار. أحد الکذّابین الکبار، مرّت ترجمته فی سلسلة الکذّابین فی الجزء الخامس (ص 230).

2- بشر بن بکر. قال الأزدی: منکر الحدیث و لا یعرف. لسان المیزان «3» (2/20).

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 147

3- أبو بکر بن عبد اللَّه بن أبی مریم الغسّانی. قال أحمد «1»: ضعیف، کان عیسی بن یونس لا یرضاه، و عن أبی داود عن أحمد: إنّه لیس بشی ء. و قال أبو حاتم «2»: سألت ابن معین عنه فضعّفه. و قال أبو زرعة: ضعیف منکر الحدیث. و قال أبو حاتم: ضعیف الحدیث طرقه لصوص فأخذوا متاعه فاختلط «3». و قال الجوزقانی: لیس بالقوی. و قال النسائی «4»: ضعیف. و قال ابن سعد «5»: کان کثیر الحدیث ضعیفاً. و قال الدارقطنی: متروک «6».

الطریق الثانی لابن عدی أیضاً، و فی إسناده:

1- مصعب بن سعید، أبو خیثمة المصّیصی. قال ابن عدی «7»: یحدّث عن الثقات بالمناکیر و یصحّف. و قال: و الضعف علی روایاته بیّن. و قال ابن حبّان «8»: کان مدلّساً، و قال صالح جزرة: شیخ ضریر لا یدری ما یقول. و ذکر الذهبی له أحادیث فقال: ما هذه إلّا مناکیر و بلایا «9».

2- عبد اللَّه بن واقد. قال ابن عدی و الجوزقانی و النسائی «10»: متروک الحدیث.

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 148

و قال غیرهما: لیس بشی ء. و قال الأزدی: عنده مناکیر. و قال أحمد «1»: أظنّه کان یدلّس. و قال أبو زرعة: ضعیف الحدیث لا یحدّث عنه. و قال البخاری «2»: ترکوه، منکر الحدیث. و قال ابن حبّان «3»: وقع المناکیر فی حدیثه فلا یجوز الاحتجاج بخبره. و قال صالح جزرة ضعیف مهین. و قال أبو أحمد الحاکم: حدیثه لیس بالقائم «4».

3- مشرح بن عاهان «5». قال ابن عدی «6» و ابن حبّان «7»: لا یحتجّ به. و قال غیرهما: یروی عن عقبة مناکیر لا یتابع علیهما. و قال آخرون: الصواب ترک ما انفرد به «8».

أورده بهذین الطریقین ابن الجوزی فی الموضوعات «9» فقال: هذان حدیثان لا یصحّان عن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، أمّا الأوّل: فإنّ زکریّا بن یحیی کان من الکذّابین. قال ابن عدی «10»: کان یضع الحدیث. و أمّا الثانی: فقال أحمد و یحیی «11»: عبد اللَّه بن واقد لیس بشی ء. و قال النسائی: متروک. و قال ابن حبّان: انقلبت علی مشرح صحائفه فبطل الاحتجاج به. انتهی «12».

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 149

الطریق الثالث: لأبی العبّاس الزوزنی فی کتاب شجرة العقل بلفظ: لو لم أُبعث لبعثت یا عمر، و فی إسناده:

1- عبد اللَّه بن واقد. و قد مرّ فی الطریق الثانی.

2- راشد بن سعد الحمصی، ذکر الحاکم أنّ الدارقطنی ضعّفه، و کذا ضعّفه ابن حزم، و ذکر البخاری «1» أنّه شهد صفّین مع معاویة «2»، فالرجل من الفئة الباغیة بنصّ من النبیّ الأعظم، و ذکره الصغانی فقال: موضوع. کما فی کشف الخفاء (2/163).

الطریق الرابع للدیلمی «3»: عن أبی هریرة بلفظ: لو لم أُبعث فیکم لبعث عمر. أیّد اللَّه عمر بملکین یوفّقانه و یسدّدانه، فإذا أخطأ صرفاه حتی یکون صواباً.

فی إسناده: إسحاق بن نجیح الملطی أبو صالح الأزدی. قال أحمد «4»: من أکذب الناس. و قال ابن معین «5»: کذّاب عدوّ اللَّه رجل سوء خبیث. کان ببغداد قوم یضعون الحدیث منهم إسحاق الملطی. و قال ابن أبی مریم عنه: من المعروفین بالکذب و وضع الحدیث. و قال علیّ بن المدینی: لیس بشی ء و ضعّفه، روی عجائب. و قال عمر بن علی: کذّاب کان یضع الحدیث. و قال الجوزقانی: غیر ثقة و لا من أوعیة الأمانة، و قال: کذّاب وضّاع لا یجوز قبول خبره و لا الاحتجاج بحدیثه و یجب بیان أمره. و قال الجهضمی و البخاری «6»: منکر الحدیث. و قال النسائی «7»: کذّاب متروک الحدیث.

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 150

و قال ابن عدی «1»: أحادیثه موضوعات وضعها هو و عامّة ما أتی عن ابن جریج بکلّ منکر و وضعه علیه، و هو بیّن الأمر فی الضعفاء، و هو ممّن یضع الحدیث. و قال ابن حبّان «2»: دجّال من الدجاجلة یضع الحدیث صراحاً. و قال البرقی: نسب إلی الکذب. و قال أبو سعید النقّاش: مشهور بوضع الحدیث. و قال ابن طاهر: دجّال کذّاب. و قال ابن الجوزی: أجمعوا علی أنّه کان یضع الحدیث «3».

قال الدیلمی بعد ذکر الحدیث بالطریق المذکور: و تابعه راشد بن سعد عن المقدام بن معدی کرب عن أبی بکر الصدّیق و اللَّه أعلم.

قال الأمینی: عرفت فی الطریق الثالث ضعف راشد، و أنَّ الصغانی حکم علی حدیثه هذا بالوضع، و أقرّه العجلونی و زیّفه فی کشف الخفاء (2/154، 163). و ذکره السیوطی فی اللآلئ المصنوعة فی الأحادیث الموضوعة (1/302) غیر أنّه عدّه بهذا الطریق الوعر فی تاریخ الخلفاء «4» من أحادیث أبی بکر، و لا تخفی علیه تراجم هؤلاء الرجال أمثال إسحاق الملطی. نعم، راقه أن یکثّر عدد أحادیث الخلیفة و لو بمثل هذا، و قد حذف الأسانید منها حتی لا یقف القارئ علی ما فیها من الوضع و الاختلاق و اللَّه من ورائه حسیب.

أمّا الحدیث الثانی:

فأخرجه الحاکم فی المستدرک «5» (3/90) بإسناده عن عبد اللَّه بن داود الواسطی التمّار عن عبد الرحمن ابن أخی محمد بن المنکدر، عن محمد بن المنکدر، عن جابر رضی الله عنه

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 151

قال: قال عمر بن الخطّاب ذات یوم لأبی بکر الصدّیق: یا خیر الناس بعد رسول اللَّه، فقال أبو بکر: أما إنّک إن قلت ذلک سمعت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم یقول: ما طلعت الشمس علی رجل خیر من عمر.

عقّبه الذهبی فی تلخیص المستدرک فقال: قلت: عبد اللَّه ضعّفوه، و عبد الرحمن متکلَّم فیه، و الحدیث شبه موضوع. و قال فی میزان الاعتدال «1» (2/123): رواه عبد اللَّه بن داود التمّار و هو هالک، عن عبد الرحمن ابن أخی محمد [بن ] المنکدر لا یکاد یُعرف، و لا یتابع علی حدیثه، و قال الترمذی «2»: لیس إسناده بذلک.

قال الأمینی: أمّا عبد اللَّه بن داود التمّار فقال البخاری «3»: فیه نظر. و قال أبو حاتم «4» لیس بقویّ، فی حدیثه مناکیر. و قال الحاکم أبو أحمد: لیس بالمتین عندهم، و قال النسائی «5»: ضعیف. و قال ابن حبّان «6»: منکر الحدیث جدّا یروی المناکیر عن المشاهیر، لا یجوز الاحتجاج بروایته. و قال الدارقطنی: ضعیف «7».

و أمّا عبد الرحمن فقال یحیی بن معین: ما أعرف عبد الرحمن. فقرأه إبراهیم بن الجنید الحدیث، فقال یحیی: ما أعرف عبد الرحمن. و أنکر الحدیث و لم یعرفه «8».

جاء العلّامة الحریفیش فی القرن الثامن و أتی فی کتابه الروض الفائق (ص 388)

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 152

بحدیث مختلق فی فضیلة مولانا أمیر المؤمنین و أبی بکر و جعل هذه الروایة فی فضل أبی بکر عن لسان علیّ علیه السلام، قال: روی أبو هریرة: أنّ أبا بکر الصدّیق و علیّ بن أبی طالب قدما یوماً إلی حجرة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فقال: علیّ لأبی بکر: تقدّم فکن أوّل قارع یقرع الباب و ألحّ علیه، فقال أبو بکر: تقدّم أنت یا علیّ، فقال علیّ: ما کنت بالذی یتقدّم علی رجل سمعت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم یقول فی حقّه: ما طلعت الشمس و لا غربت من بعدی علی رجل أفضل من أبی بکر الصدّیق. فقال أبو بکر: ما کنت بالذی یتقدّم علی رجل قال فی حقّه رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: أعطیت خیر النساء لخیر الرجال. إلی آخره. و فیه مناقب ستّ لأبی بکر، علی لسان علیّ و کذلک لعلیّ علی لسان أبی بکر لم یذکر السیوطی شیئاً منها فی عدّ أحادیث أبی بکر مع اهتمامه بإکثار عددها و ذلک لبداهة الکذب فیه، و رکّة لفظه، و وضوح الاختلاق فی معانیه و ألفاظه، و ظهور التهافت بین جمله کما تری. نعم لکلّ من الوضّاعین فی وضع الحدیث ذوق، و لکلّ واحد منهم طریقة و سلیقة، و لیس أمرهم سُلکی «1».

أمّا الحدیث الثالث:

فمن المنکر الواضح و هو لِدة ما سبق عن عمر فی الجزء السادس صفحة (162) من قوله: إنّ المیّت یعذّب ببکاء الحیِّ. و قد أنکرته علیه عائشة، و هو مخالف للکتاب المجید حیث یقول: (وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری ) «2»، و أمثالها، و قد فصّلنا القول فیه تفصیلًا فی الجزء السابق فراجع (ص 159- 167).

و مخالف للعدل؛ فإنّ تعذیب أیّ أحد لما اجترحه غیره من سیّئة- بعد تسلیم کون البکاء علیه سیّئة- یرفضه ناموس العدل الإلهی، و تلفظه العقول السلیمة، و یتوجّه إلی قائله اللوم من کلّ ذی مسکة، تعالی اللَّه عمّا یقولون علوّا کبیراً.

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 153

أمّا الحدیث الرابع- إنما حرّ جهنم علی أمّتی مثل الحمّام:

فإنّه أشبه شی ء بمخاریق المعتوهین، أو من یرید تحطیماً من عظمة أمر المولی سبحانه، أو إغراءً لبسطاء الأمّة علی اقتحام الجرائر، بحسبان أنّ حرّ الجحیم الشدید الذی أوقده المنتقم الجبّار للعصاة عامّة لا یصیب هذه الأمّة، و إنّما هو للأمم السابقة و من لم یعتنق الإسلام من الموجودین، و أنت إذا تأمّلت فی: (نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ* الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ) «1»، (الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ) «2»، (یَوْمَ یُحْمی عَلَیْها فِی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ ) «3»، (وَ إِذَا الْجَحِیمُ سُعِّرَتْ ) «4»، (وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِمَنْ یَری ) «5»، (تَرْمِی بِشَرَرٍ کَالْقَصْرِ کَأَنَّهُ جِمالَتٌ صُفْرٌ) «6»، (کَلَّا إِنَّها لَظی * نَزَّاعَةً لِلشَّوی ) «7»، (یَوْمَ یُسْحَبُونَ  فِی النَّارِ عَلی وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ) «8»، (وَ ما أَدْراکَ ما سَقَرُ* لا تُبْقِی وَ لا تَذَرُ* لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ* عَلَیْها تِسْعَةَ عَشَرَ) «9»، قالوا (ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ* قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ* وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ* وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِینَ ) «10»، (إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ* طَعامُ الْأَثِیمِ* کَالْمُهْلِ یَغْلِی فِی الْبُطُونِ* کَغَلْیِ الْحَمِیمِ ) «11».

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 154

أو تأمّلت فیما هدّد به المولی سبحانه المتثاقلین عن النفر للجهاد فی الحرِّ بقوله: (قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ کانُوا یَفْقَهُونَ ) «1» و من یأکل أموال الیتامی بقوله: (إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً) «2» إلی کثیر من أمثال هذه لا ترتاب فی أنّ الأمم کلّها بالنسبة إلیها شرع سواء، بل إنّ توجیه تلکم الخطابات إلی الأمّة المرحومة المعنیّة بالتهذیب و إیقافها عن المعصیة بالتهدید أولی من توجیهها إلی الأمم البائدة التی جری علیها ما جری من عاقبة طاعة، أو مغبّة عصیان، فذهبوا رهائن أعمالهم، و به یتمّ اللطف، و تحسن التربیة، و هو الذی کان یُبکی الصالح، و یُفجع المتّقین، و یدرّ عبرات الأولیاء، و یجعل سیّدهم أمیر المؤمنین یتململ فی جنح اللیل البهیم تململ السلیم قابضاً علی لحیته، یبکی بکاء الحزین و هو یقول:

 «یا ربّنا! یا ربّنا!- یتضرّع إلیه- ثمّ یقول للدنیا: إلیّ تغرّرت؟ إلیّ تشوّقت؟ هیهات هیهات، غرّی غیری قد بتتُّکِ ثلاثاً، فعمرکِ قصیر، و مجلسکِ حقیر، و خطرکِ یسیر، آهٍ آهٍ من قلّة الزاد، و بُعد السفر، و وحشة الطریق» «3».

ثمّ أی مشابهة بین ذلک اللهب المصطلم و بین الحمّام الذی لا یکون الحرّ فیه إلّا صحیّا، تُزاح به الأوساخ، و تعرق به الأبدان، و ترفع به الأتعاب، و ترتاح به الأجسام؟ و هل یهدّد بمثله عصاة البشر الذی خُلق ظلوماً جهولًا جموحاً، البشر الذی هذا عقله و رشده و حدیثه؟