عثمان در محاصره مومنین مهاجر و انصار !
تمام آنچه در آن کشمکشها رخ داده و همه آنچه در اثنای گفتگو و مباحثات بر زبان رفته از شعار گرفته تا سوال و جواب، حکایت از صلاح و تقوی و راست روی آن مردم می کند و بر این دلالت دارد که آنها -مخالفان عثمان و سیاست و رویه اش – فقط بخاطر خدا و برای این که دیده اند به قوانین و تعالیمش عمل نمی شود برآشفته و خشمگین گشته اند، و هیچ تقاضا و دعوتی جز این نداشته اند که به حکم الهی عمل و رفتار شود، و تنها بر این هدف قیام کرده اند که کژی های پدید آمده در حکومت و نظام جامعه و روابط عمومی را بزدایند و بهراستی آیین باز آرند، موضع مخالفی را که در برابر حکومت عثمان اتخاذ کرده اند هرگز به این غرض نبود ، که به استانداری یا حکومت برسند یا پولی بهچنگ آورند، به همین سبب هر گاه می دیده اند عثمان دست از بدعت هایش برگرفته به تقاضاهای حقه آنان می گراید خشنود گشته از او رضایت می نموده اند، و چون مشاهده کرده اند که از خلافکاری و انحرافاتش دست نمی کشد و بر ادامه آنها لجاجت بخرج می دهد و پیمانهایی را که دایر بر بازگشت به قرآن و سنت می بندد پی در پی زیر پا می گذارد و یقین کرده اند که از گناه دست بردار نیست وظیفه خویش دیده اند که مخالفت با او و رویه اش را ادامه دهند و نهی از منکر و امر به معروف را در عالی ترین و مهم ترین شکل آن به طور وسیع و در مقیاس جامعه همچنان پیشه خویش گردانند و در زدودن منکرات عمومی و سیاسی که اساس دولت و ملت را به تباهی و انحراف آلوده بکوشند و چندان در این طریق حق کوشیده اند تا آن سرانجام رخداده است.
آن جماعت هر گاه قصد و نیتی جز این می داشتند و خواستار چیزی جز این می بودند هرگز امیرالمومنین علی (ع) بخشی از آنان را که اهل مصر بودند چنان ستایش نمی کرد و مورد تمجید قرار نمی داد و در نامه اش به مردم مصر اشاره بدیشان نمی گفت : ” به مردمی که برای خدا و آنگاه که در زمین (یا کشور) اش مورد نافرمانی قرار گرفت و حقش ندیده و پایمال گشت بر آشفتند… “، و نیز در فرهنگ اصحاب پیامبر (ص) و کتبی که در شرححالشان به نگارش در آمده آن همه مدح و ثنا در حقشان صورت نمی گرفت آن هم پس از موضع گیری خصمانه و تندی که در برابر عثمان داشته اند و شرکت مجدانه در سرنگونی و قتلش. حتی اگر از کسی کارهایی بسیار کوچکتر و سهلتر از آنچه از انقلابیون و مخالفان عثمان در حق او سر زده در حق یک فرد عادی از مسلمانان سر بزند جنایتی بخشایش ناپذیر شمرده می شود و گناهی ناموجه وعذر ناپذیر، و مرتکب آن به سیاه چال خواری و بی قدری و محکومیت فرو می افتد و هیچ احترام و قدری برایش نمی ماند وهیچکس او را به چیزی نمی شمارد، ولی می بینیم در مورد کسانی که علیه عثمان شوریده اند چنین نشده بلکه عزت و قدر و شکوهشان را حفظ کرده اند.
دومین مطلبی که از این روایات تاریخیاستنباط می گردد این است که عثمان جرم هایی مرتکب شده بود و مسلمانان آنها را مورد انتقاد و نکوهش قرار داده نهی از منکر می کرده اند و او خودش اعتراف به ارتکاب آنها کرده و این که جرم و خلاف قانون اسلام و گناه است. به همین ملاحظه توبه هم می نموده و قول می داده که از جرایم و تخلفات دست بکشد، و چیزی نمی گذشته که توبه اش را می شکسته و دوباره خلاف کاریش را از سر می گرفته است. نمی دانم در کدامیک از دو حال راست می گفته و طبق اراده و قصدش عمل می کرده است؟ آیا در آن حال که اقرار به ارتکاب خلافکاری و بدعت می نموده و اظهار توبه می کرده است یا آنگاه که مروان او را بازیچه ساخته وا می داشته اند تا به منبر بالا رفته بگوید: این جماعت از مصریان، خبرهایی از امام و زمامدارشان به آنها رسیده بود ولی وقتی فهمیدند نادرست و بی اساس بوده به دیارشان بازگشتند؟
سومین مطلبی که به دست می آید این است که او پیمان ها و تعهدنامه های موکد و ضمانت دار بسته دایر بر این که دست از رویه خلاف اسلامش برداشته و آنچه را مورد انتقاد و نهی قرار داده اند ترک نماید، و این تعهدات در فرمانهایی که به استانهای مختلف نوشته و به دست شورشیان سپرده به دست آمده است، و این هنگامی و در شرایطی بوده که استانها و شهرهای کشور چنانکه امیرالمومنین علی (ع) فرموده برآشفته اند، و سپس این تعهدات و پیمان نامه ها را نقض کرده و عملا زیر پا نهاده است، پیمانهایی را که اجرایش را از طرف او و در برابر مردم و مخالفان و شخصیت هایی چون مولا علی بن ابیطالب (ع) و محمد بن مسلمه صحابی عظیم الشان تضمین کرده اند و جمعی بسیار از اصحاب پیامبر (ص) به عنوان شاهد ، امضایش نموده اند. بنابراین، عثمان با نقض پیمان هایی که در این خصوص بسته نشان داده است که ایفای به عهد و پیمان و انجام التزامات و تعهدات را واجب نمی دانسته و تضمین و کفالت را حرمت نمی داشته و برای شخصیت هایی که در برابر مردم ضامن او می شده اند تا از آتش خشم و کیفر خلق برهانندش و مجالی برای بازگشت به قانون اسلام برایش فراهم آورند احترام و مقامی قایل نبوده است و نقض عهد را گناه و جرم و حرام نمی شمرده است، و شاید برای همه این جنایات و رسوایی ها بهانه و توجیه و تاویلی ساخته بوده است. در هر صورت، شک نیست که مسلمانان و در طلیعه آنان اصحاب ” عادل و راست رو ” آن بهانه و توجیهات و تاویلات را به چیزی نشمرده و اعتنایی به آن ننموده اند و به کار خود در باز آوردن حال حاکم و حکومت و جامعه به سامان اسلام آن قدر استمرار بخشیده اند تا به مقصود حقشان رسیده اند.
مطلب چهارم این که در عهدنامه ای که در محاصره اول نوشته ملتزم گشته که به قرآن و سنت عمل کند و دست از آنچه تا آن وقت مرتکب گشته بردارد و با این کار به مخالفت و معارضه کسانی که از بدعتها و خلاف کاری هایش ناراحت و خشمگین بوده اند خاتمه دهد. همین التزام با مضمونی که در عهد نامه دارد می رساند که وی پیش از آن در حکومت و اداره از قرآن و سنت منحرف بوده است. و در پستی هر حاکم همین بس که در کارش از قرآن و سنت منحرف و بر کنار گشته باشد.
( الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 9 ص 261 )