نحوۀ لشگر کشی مصریان برای هجوم به عثمان
4/ طبری روایتی دیگر با همان سند ” شعیبی ” ثبت کرده است ، می گوید : در شوال سال 35 هجری اهالی مصر به صورت چهار ستون و بر هر ستون فرماندهی ، رهسپار گشتند که از ششصد یا یک هزار نفر تخمین زده اند . بر آن چهار ستون این اشخاص فرماندهی داشتند : عبد الرحمن بن عدیس بلوی ، کنانه بن بشیر لیثی، سودان بن حمران سکونی ، و قتیره بن … سکونی . فرمانده کلشان نیز غافقی بن حرب مکی بود . آنها جرات نکردند به مردم بگویند به جنگ می روند، به همین جهت به عنوان حج و کاروانی بدانسان که به حج می روند روانه شدند و ابن السوداء ( پسر زن سیاه پوست ) همراه آنان بود . اهالی کوفه نیز در چهار ستون روانه شدند و بر آنان این اشخاص فرماندهی داشتند : زید بن صوحان عبدی، مالک اشتر نخعی، زیاد بن نضره حارثی، عبد الله بن اصم – یکی از قبیله بنی عامر بن صعصعه – تعدادشان به شماره اهالی مصر بود و بر همه آنان عمرو بن اصم فرماندهی می کرد . اهالی بصره در چهارستون روانه شدند و اینها فرمانده هانشان بودند : حکیم بن جبله عبدی ، ذریح بن عباد عبدی ، بشر بن شریح بن ضبیعه قیس ، ابن المحرش بن عبد عمرو حنفی . و تعدادشان مثل اهالی مصر بود و فرمانده کلشان حرقوص بن زهیر سعدی .
بعلاوه در میان راه عده ای به آنان پیوستند . اهالی مصر دوستدار علی بودند و اهالی بصره هواخواه طلحه ، و اهالی کوفه طرفدار زبیر . آنها در حالی از شهر خویش به راه افتادند که بر قیام هم داستان بودند و بر سر حاکم آینده اختلاف نظر داشتند و هر دسته ای می پنداشت که پیروزی با او خواهد بود و او و نه دیگران به حکومت خواهد رسید. آمدند تا رسیدند به سه منزلی مدینه، آنگاه عده ای از بصریان آمده در ” ذو خشب ” اردو زدند و جمعی از کوفیان آمده در ” اعوص ” اردو زدند و عده ای از مصریان در آنجا به ایشان پیوستند و بقیه مصریان در ” ذو مروه ” ماندند . زیاد بن نضر و عبد الله بن اصم نزد مصریان و بصریان آمده گفتند : عجله ننمائید و ما را به شتاب وا ندارید تا به نمایندگی شما به مدینه رویم، زیرا به ما اطلاع رسیده که اهالی مدینه برای جنگ ما اجتماع نظامی کرده اند، بخدا هر گاه اهالی مدینه بیرون اینکه آنچه را ما می دانیم دانسته باشند از ما ترسیده و جنگیدن با ما را روا شمرده باشند حتما وقتی آنچه را ما می دانیم بدانند (و به رازهای سیاسی ما پی ببرند) با ما تندتر خواهند گشت و نقشه مان بر آب خواهد گشت. پس آن دو نفر به مدینه آمده با همسران پیامبر (ص) و علی و طلحه و زبیر ملاقات کرده گفتند : ما آمده ایم فقط برای زیارت خانه خدا و این که از حاکم بخواهیم بعضی از استانداران را بر کنار سازد، ما فقط برای این دو کار آمده ایم. و از آنها خواستند اجازه بدهند مردمی که از شهرستانها آمدند به مدینه درآیند . لکن همگی رد کردند و از آن منع نمودند و گفتند کارتان بی نتیجه است . آن دو نزد جماعت خویش برگشتند . پس عده ای از مصریان نزد علی آمدند و جمعی از بصریان نزد طلحه و گروهی از کوفیان پیش زبیر، و قبل از این که راه بیفتند هر دسته با خود می گفتند دیگران باید با کسی که ما به ریاست می خواهیم برگزینیم بیعت کنند وگرنه با آنها حیله و دشمنی به کار خواهیم برد و پراکنده شان خواهیم ساخت و آن قدر در این راه جد و جهد به خرج می دهیم تا موفق شویم . گروه مصری آمدند نزد علی که در یک اردوی نظامی در ” احجار الزیت ” در داخل مدینه – بود و حله ای بر اندام پیچیده بود و عمامه ای از پارچه سرخ رنگ یمنی برداشت و پیراهن نپوشیده بود و شمشیر آویخته بود، و در آن وقت حسن را نزد عثمان فرستاده بود تا در انجمنی که نزد وی بود شرکت داشته باشد، و حسن (بن علی) نزد عثمان نشسته بود و علی در ” احجار الزیت ” بود. گروه مصری به او سلام کرده و سخن خویش بیان داشتند. وی بر سرشان فریاد زد و آنان را طرد کرده گفت : مردان صالح و راست رو می دانند که سپاه ” ذو مروه ” و سپاه ” ذو خشب ” را محمد (ص) لعنت فرستاده است . برگردید محروم باشید از هم دمی خدا . گفتند : به چشم و به این ترتیب از خدمتش دور گشتند . گروه بصری آمدند پیش طلحه که در میان انجمنی دیگر آن طرف اجتماع علی قرار داشت و در آن هنگام دو پسرش را نزد عثمان فرستاده بود . گروه بصری به او سلام کرده سخن خویش باز گفتند . طلحه بر سرشان داد کشید و طردشان کرده گفت : مومنان آگاهند که سپاه ” ذو مروه ” در ” ذو خشب ” و ” اعوص ” را محمد (ص) لعنت فرستاده است . گروه کوفی پیش زبیر آمدند که در انجمن دیگری بود و پسرش عبد الله را نزد عثمان فرستاده بود. سلام کرده مطالب خویش را بیان نمودند بر سرشان داد کشید و طردشان کرد و گفت : مسلمانان آگاهند که سپاه ” ذو مروه” و ” ذو خشب ” و ” اعوص ” را محمد (ص) لعنت فرستاده است.
آن جماعت از مدینه بیرون رفتند و چنان جلوه دادند که به دیار خویش باز می گردند . به همین جهت از ” ذو خشب ” و ” اعوص” کندند و به اردوگاه های نظامی خویش که در سه منزلی مدینه قرار داشت – منتقل شدند تا همین که مردم مدینه متفرق گردند به مدینه بتازند . مردم مدینه چون دیدند که آنها از مدینه خارج گشتند پراکندند . اما آن جماعت همین که به اردوگاه های نظامی خویش رسیدند باز پس گشتند و مردم مدینه را غافلگیر کردند. مردم مدینه وقتی به خود آمدند که بانگ تکبیر آن جماعت از مدینه و اطرافشان برخاست . در این هنگام به جائی که قبلا مردم مدینه تجمع نظامی کرده بودند تمرکز یافتند و خانه عثمان را به محاصره درآوردند و اعلام داشتند که هر کس دست از حمله باز بدارد در امان است. عثمان چند روزی برای نماز جماعت بیرون آمد، و چون آنان از سخن گفتن هیچ کس جلوگیری نمی کردند مردم آمده با آنها سخن می گفتند، و از جمله علی آمده گفت : چطور شد بعد از رفتن برگشتید و تغییرعقیده دادید ؟ گفتند : از یک پیک دولتی نامه ای گرفتیم حاوی دستور قتلمان . طلحه نزد آنها آمد و بصریان همان حرف را در جوابش به او زدند : زبیر آمد، کوفیان و بصریان به او گفتند : ما به یاری دوستانمان برخاسته ایم و از کشته شدن آنان و این که صدمه ای به ناحق به آنان زده شود بطور دسته جمعی جلوگیری می کنیم . پنداشتی آنها تبانی و هم داستانی کرده بودند . به همین جهت علی به آنان گفت : شما اهالی کوفه و شما اهالی بصره از کجا فهمیدید که مصریان بر چه دست یافته اند که پس از طی چند منزل راهتان را کج کرده به طرف ما آمدید ؟ بخدا این کاری است که توطئه آن را در مدینه چیده اید. گفتند: هر جور می خواهید حساب کنید . ما احتیاجی نداریم که این مرد از حکومتمان کناره گیری کند – و او در آن هنگام امامت نمازشان را داشت و آنها پشت سرش نمازمی خواندند… و هیچ کس را از سخن گفتن باز نمی داشتند، ولی گروههائی در مدینه بودند که نمی گذاشتند مردم انجمن کنند … .
امینی گوید این روایت تاریخی می گوید : واحدهائی که از مصر و بصره و کوفه رهسپار مدینه شده بودند توسط فرماندهان سپاهی که در ” احجار الزیت ” در مدینه آماده شده بود و تحت فرمان علی علیه السلام و طلحه و زبیر قرار داشت برگردانده شده است، و این سه نفر بر سرشان فریاد کشیده آنها را طرد و رد کرده و درباره آنها که در میانشان جمعی از مجاهدان بدر و اصحاب عادل و راست رو پیامبر (ص) وجود داشته اند حدیثی از رسول خدا (ص) برخوانده اند که در آن مورد لعنت قرار گرفته اند، و آن واحدهای مسلح که از استان ها آمده بودند نتوانستند به مدینه درآیند . این است آنچه روایت مذکور حکایت می نماید . در حالی که دیدیم مورخان متفقا می گویند آنان به مدینه درآمده اند و خانه عثمان را محاصره کرده اند و این نخستین محاصره خانه عثمان بوده است که تقریبا چهل روز به طول انجامیده و مردم مدینه در این محاصره شرکت جسته اند. در جریان همین محاصره بود که عثمان مجبور می شود به دنبال امیرالمومنین علی علیه السلام بفرستد و او میان آنان واسطه می شود و کار به توبه عثمان بر سر منبر می کشد و توبه نامه و تعهد نامه ای که به شهرستانها ارسال می دارد . به این ترتیب توده های انقلابی و ناراضی پس از این که علی (ع) و محمد بن مسلمه انجام تعهدات عثمان را در برابر مردم تضمین می کنند و ضامن او می شوند از مدینه به طرف شهر و دیارشان بیرون می روند . بعد که می بینند تعهداتش را زیر پا می گذارد و به پیمان خویش وفا نمی کند و علاوه بر آن به فرمان کتبی وی به استاندار مصر دست پیدا می کنند دائر بر کشتن شخصیت های برجسته مصری مخالف ، از نیمه راه به مدینه بر می گردند . به این ترتیب محاصره دوم به وقوع می پیوندد محاصره ای که به کشته شدن عثمان می انجامد. هر گاه به گزارش ها و روایات تاریخی ای که گذشت توجه شود و حوادثی که در اثنای دو محاصره رخ داده و کارهای طلحه و زبیر در اثنا و قبل و بعد آن دقت به عمل آید در این جای هیچ شک و تردیدی باقی نمی ماند که این دو نفر هرگز چنانکه روایت تاریخی دروغین و ساختگی ” شعیبی ” می گوید به دفاع از عثمان لب نگشوده اند و چنان کاری که آن حکایت می نماید از ایشان سر نزده است. می دانیم طلحه به موجب روایات تاریخی بسیار و متواتر و ثابت از همه مردم نسبت به عثمان سخت گیرتر و تندروتر بوده است و هم او است که نگذاشته آب به او برسانند و او را در ” بقیع ” که آرامگاه مسلمانان است – به خاک بسپارند ، و خود بعدها به کرات از موضع خویش در برابر عثمان و آنچه بر سر او آورده سخن گفته و اعتراف نموده است . با اینهمه راویان دروغ ساز و تحریف گری که در سند اینگونه روایات تاریخی زنجیر وار صف کشیده اند خواسته اند اینطور جلوه دهند که این شخصیتهای معروف و اصحاب نامدار با عثمان مخالف و معارضه ای نداشته اند بلکه مدافع او بوده اند و یا دشمنان و مخالفانش سر ناسازگاری داشته اند، و به این منظور چنین روایاتی جعل کرده اند .
( الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 9 ص 309 )