اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۲ مهر ۱۴۰۴

بررسی روایات جعلی و ساختگی درباره قتل عثمان

متن فارسی

تاملی تحقیقی در روایات مجعول و ساختگی

این روایات دروغین و بی اساس را در برابر و بر ضد تاریخ درست و مورد اتفاقی ساخته اند که با صدها روایت متین، مستحکم و پیوسته گشته است.  اینها با روایات تاریخی ای که قبلا ثبت کردیم تناقض دارد با روایات متواتر و بی شماری که متضمن آراء و نظریات اصحاب بزرگ و عالی قدر و نامدار پیامبر اکرم (ص) است و از گفتگوها و برخوردهاشان با عثمان حکایت می کند و در میان ایشان باقیمانده شورای شش نفره و تنی چند از ” عشره مبشره – ” آن ده نفری که می گویند مژده بهشت یافته اند – و جمعی از مجاهدان بدر قرار دارند، و شماره روایاتی که حاوی آراء و اظهار نظر ایشان درباره عثمان است به یکصد و پنجاه می رسد و همه را در این جلد آوردیم .

این روایات دروغین و ساختگی را بسیار روایات تاریخی متین تکذیب و رد می نماید، آن همه که پیشتر به شرح آوردیم و یکایک باز خواندیم.  روایتی که سخن و اظهار نظر مهاجران و انصار را در بر دارد که می گوید ایشان قاتل عثمانند و قاتل عثمان هم ایشانند، ونیز آن روایت که از نامه اهالی مدینه به اصحاب ساکن مرزها داستان دارد و می گویند که عثمان دین محمد (ص) را به تباهی کشانده بنابراین بشتابید و بیائید و دین محمد (ص) را برقرار گردانید، و آن روایت که نامه مردم مدینه به عثمان را باز می خواند که درآن وی را به توبه می خوانند و با قید سوگند به او اخطار می نمایند که دست از او نخواهند کشید و اگر تعهداتی را که در برابر خدا نسبت به آنان دارد به انجام نرساند او را خواهند کشت، همچنین روایات دیگری که به برخی از آنها اشاره می کنیم : نامه مهاجران به مصر که بیائید و خلافت پیامبر خدا را پیش از این که از صاحبانش بربایند به سامان آورید، به جای کتاب خدا (قرآن) چیز دیگری برگزیده اند (به عنوان دستور العمل حکومت و اداره) و سنت پیامبرش را تغییر داده اند…

روایت حاکی از نخستین محاصره خانه عثمان.

نامه مصریان به عثمان دائر بر این اخطار که تا وقتی توبه صریحی ننمائی یا گمراهی آشکاری از توسر نزند شمشیرمان را از دوشمان فرو نخواهم گذاشت…

روایت حاکی از تعهد عثمان در سال 35 هجری دائر بر این که طبق قرآن و سنت عمل کند.

روایت حاکی از توبه های پیاپی عثمان .

روایتی که جریان دومین محاصره خانه عثمان را داستان می کند .

نامه عثمان به معاویه به این مضمون که مردم مدینه کافر گشته اند و سر از فرمانش پیچیده اند…

نامه عثمان به اهالی شام عموما به این مضمون که من در میان مردمی هستم که در میانشان دیر پائیده ام، و برای کشتنم شتاب می ورزند، و مرا مخیر کرده اند بین این که مرا بر ستوری بنشانند (و تبعید کنند) یا خلعت (خلافت) را که خدا بر تنم آراسته از پیکر خویش فرو اندازم …

نامه اش به اهالی بصره.

نامه اش به مردم استانها و شهرستانها که آنها را دعوت می کند به جهاد علیه مردم مدینه و پیوستن به او برای کمکش.

نامه اش به اهالی مکه و حاجیان که آنها را قسم می دهد به محض شنیدن و دیدن نامه اش به کمکش بشتابند…

روایتی حاوی جریانات و نبردی که روز تسخیر خانه اش رخ داده، و روایتی که از کشتگان آن روز حکایت دارد.

روایاتی که از کشته شدن عثمان داستان می کند و از کفن و دفنش در ” حش کوکب ” در دیر ” سلع ” که گورستان یهودیان بوده است.

حقائق مسلمی درباره حالات و شخصیت کسانی به دست ما هست که در روایات مجعول ادعا می شود فرزندانشان را برای دفاع از عثمان به در خانه اش فرستاده و به پاسداری گماشته اند.  این حقائق که تواتر و صحت روایات متعدد تاریخی به ثبوت رسانیده مفاد روایات ساختگی را به باد می دهد و غرض ورزی هواخواهان عثمان را بر ملا می سازد.  ثابت می نماید که آن اشخاص نه فقط فرزندانشان را برای پاسداری وی نفرستاده اند بلکه همواره در صف مخالف وی قرار داشته و یک دم از مجاهدت در راه تصحیح رویه ناپسندش و باز آوردن اسلوب حکومت و اداره بر موازین قرآن – سنت نیاسوده اند تا کشته شده است و باز هم دست از دشمنی نکشیده اند تا به بدترین وضع به خاک سپرده شده.  در آن روایات دروغین گفته می شود که امیر المومنین علی بن ابیطالب آمده آمادگی خویش را برای جنگ دفاعی به عثمان اعلام داشت، و از اینگونه مطالب…  

در حالیکه تاریخ ثابت می کند که در روز کشته شدن عثمان در مدینه حضور نداشته تا چه رسد به این که اندک زمانی پیش از کشته شدنش به دیدنش آمده یا اجازه دفاع از او خواسته باشد و پس از کشته شدن به خانه عثمان آمده یا بر او گریسته و بر صورت حسن و سینه حسین زده باشد و دیگر پاسداران خانه را دشنام گفته و درباره طرز کشته شدنش گفتگو کرده باشد. هیثمی در ” مجمع الزوائد”  به هنگام رد کردن یک حدیث می گوید “: ظاهرا این روایت ضعیف است، زیرا علی در موقع محاصره شدن عثمان در مدینه نبوده و در کشته شدنش حضور نداشته است “.

این مسلم است که عثمان از او خواسته به مزرعه اش ” در ینبع ” برود تا به این وسیله از تظاهرات پر شور خلق برای بیعت با وی کاسته باشد، و این تبعید چند بار صورت گرفته، و در یک بار به ابن عباس می گوید “: به او ( یعنی علی علیه السلام ) بگو به مزرعه اش در ینبع برود تا نه من از دست او غم بخور و نه او به خاطرم اندوهگین شود “. ابن عباس پیغام را به علی (ع) می دهد و او می فرماید “: ابن عباس مقصود عثمان این است که مرا شتر آبکشی سازد که می رود و می آید، به من دستور داد که برو بیرون، بعد فرستاد که بیا، بعد حالا فرستاده که برو بیرون .   

علی (ع) همان کسی است که در پرتو روایات تاریخی نظریه اش را درباره عثمان دیدیم.  دوباره آن روایات و آن نظریه را بخاطر آورید تا یقین کنید که هرگز با شنیدن خبر مرگ عثمان سرگشته و غمناک نگشته و نه هوش از سرش پریده است. و این تهمت را هیچ کس به او نمی زند مگر کسی که غرور گناه عقل و رایش را تباه گردانیده و شیطان به اختلال مشاعر مبتلایش کرده باشد یا در دلش تار هواخواهی خانواده اموی تنیده و بر خردش پرده هوسناکی و خیره رائی کشیده باشد تا نداند که چه می اندیشد و چه می گوید .

اما طلحه – که آن روایات دروغین چنان علاقه و دفاعی از عثمان به وی نسبت می دهد – هر چه می خواهید از دشمنی و مبارزه وی با عثمان بگوئید، زیرا وی چنانکه روایت صحیح ثابت می نماید با عثمان از همه خلق تندتر و سختگیرتر بوده است و در دوره هر دو محاصره و در جنگ بر در خانه عثمان و در جریان تشییع و کفن و دفنش اقدامات خصمانه سهمگین کرده است – که همه را به شرح آوردیم.  هر گاه در خصوص موضع خصمانه وی در برابر عثمان کمترین تردیدی باشد باید قضاوت مولای متقیان را در حق وی بیاد آورد که می فرماید  “:بخدا فقط به این خاطر شتابان به خونخواهی عثمان برخاسته که می ترسد اورا به خونخواهی عثمان تحت تعقیب قراردهند چون در معرض اتهام قتل وی قرار داشته و از مردم هیچکس به اندازه او درپی قتل او نبوده است.  به همین جهت خواسته دیگران را به غلط اندازد تا حقیقت امر را بپوشاند و دیگران را دچار شک و تردید نماید “. و می فرماید “: خدا طلحه را به زوال آورد که عثمان آن قدر پول به او بخشید و او چنان کرد با وی “. و دیگر سخنانی که گذشت .

درباره طلحه از خود عثمان باید پرسید تا آن سخنها را درباره وی که نوشتیم بگوید و موضع او را در برابر خویش مشخص سازد.  و از مروان بن حکم باید پرسید که چرا او را کشته است ؟ و معنی این سخن که هنگام کشتن طلحه به ابان پسر عثمان گفت چیست که من بجای تو یکی از قاتلان پدرت را کشتم و به کیفر رساندم ؟ و درباره اش از سعد بن ابی وقاص و محمد بن طلحه ودیگران – که سخن و نظرشان را به استناد روایات تاریخی آوردیم – باید پرسید.

درباره زبیر اگر از مولا امیرالمومنین بپرسیم به بهترین معرف دست یافته ایم، از او می پرسد “: تو که عثمان را کشته ای مرا به خونخواهی او مواخذه می کنی ؟ خدا امروز بر هر یک از ما دو نفر که نسبت به عثمان سختگیرتر بوده ایم حادثه ناگواری پیش آورد.

“و در حق او و طلحه می فرماید “: آنها حقی را مطالبه می کنند که خود پایمال کرده اند و به انتقام خونی کمر بسته اند که خود بر زمین ریخته اند.  بنابراین اگر من در ریختن آن خون با آنها شرکت داشته ام آنها نیز سهمی از کیفر می برند و در صورتیکه بدون شرکت من ریخته اند حق کیفر دیدن به عهده خود ایشان نه دیگری است “… سخن ابن عباس را نیز شنیدیم که می گفت “: طلحه و زبیر دو نفری هستند که کار را بر او سخت گرفته و به آن سرنوشت دچارش ساختند “. و سخن عمار یاسر را در نطقی که می گفت “: طلحه و زبیر نخستین کسانی بودند که بنای حمله به عثمان را گذاشتند و آخرین کسانی که دستور (حمله و قتل او را) صادر کردند. “و سخن سعید بن عاص را به مروان که ” اینها که همراه تواند قاتل عثمانند، این دو مرد:  طلحه و زبیر، عثمان را کشتند و قصد داشتند خود به حکومت برسند، اما چون شکست خورده و به مقصود نرسیدند با خود اندیشیدند که خون را با خون می شوئیم و گناه را با گناه می زدائیم “.

اما سعد بن ابی وقاص همان کسی است که دیدیم می گوید “: ما دست از یاری عثمان باز داشتیم در حالیکه اگر می خواستیم او را از آن سرنوشت نجات داده بودیم، ولی عثمان (رویه اسلامی حکومت و اداره را) تغییر داده و دگرگون گشت و کار خوب کرد و کار بد.  بنابراین ما اگر درست عمل کردیم که خوب کردیم و در صورتی که بد کرده ایم از خدا آمرزش می طلبیم “.

سایر اصحاب را که جاعلان این روایات تاریخی ادعا کرده اند فرزندانشان را به یاری عثمان فرستاده اند باید به اصحاب و شخصیت های فوق الذکر افزود، که اجماع  و اتفاق نظرشان را در مخالفت و مبارزه با عثمان بیان کردیم و گفتیم جز سه تن از آنها در مخالفت با وی هم داستان بوده اند.  با این وصف آیا معقول است که خود تا این اندازه با عثمان دشمنی داشته باشند و در عین حال فرزندان خود را برای جنگ و دفاع از او بفرستند؟ این براستی دروغ و ساختگی و بهتان است .

وانگهی آیا معقول و باور کردنی است که این جماعت آمادگی خود را برای دفاع او اعلان بدارند و اصرار هم بورزند و برای جنگ و در پاسداری جانش حضور یابند ولی دو نفر آنها را غافلگیر کرده او را بکشند و بگریزند و هیچکس هم متوجه آنها نشود تا “نائله ” به آنها اطلاع دهد و بگوید آنها را نمی شناسم در حالیکه در کنار مقتول بوده و آنها را دیده باشد و باخود او تندی نموده و سخن گفته باشند؟

جعل کننده این روایت آیا نفهمیده که به هنگام جعل و ساختن دروغ دچار چه تناقضی گشته و دو نقیض را جمع آورده است آنگاه که خواسته شماره مخالفان عثمان را تقلیل دهد و به همین منظور اصحاب و فرزندانشان را از جمع آنان حذف کرده است و دگر بار چون خواسته مولای متقیان را مخالف کشتن عثمان و کشندگانش جلوه دهد از قول آن حضرت به انبوه مهاجران و انصار و سیل خلقی که برای بیعتش مشتاقانه سرازیر گشته اند چنین ساخته که فرمود “: به خدا من شرم دارم با جماعتی که عثمان را کشته اند بیعت کنم “… و این می رساند که بیعت کنندگان همان قاتلان عثمان بوده اند و کسانی که به نحوی در کشته شدنش دست و سهم داشته اند و ایشان کسی جز مهاجران و انصار و اصحاب پیشاهنگ پیامبر (ص) نبوده است و همانها که در صفین وقتی معاویه از امام خواست قاتلان عثمان را معرفی و تسلیم نماید، و او دستور فرمود پیش آیند بیش از ده هزار پیش آمده فریاد کشیدند که قاتل عثمان ما هستیم، و پیشاپیش آنان عمار یاسر بود و مالک اشتر و محمد بن ابی بکر و مجاهدان بدر.  آیاحرفی که برای امام ساخته نسخه دیگری از آن دو مرد مجهولی نیست که می گوید گریخته اند و هیچکس آنها را نشناخته است؟ یا آن دو نفر جزء جماعت کثیری از مردم بوده اند که با اصحاب پیامبر(ص) اختلاف نظر و عقیده داشته اند؟ یا مگر جز بیمار گونه کسی جرات زدن چنین حرفی را دارد؟

کسی که چنین دروغی جعل کرده آیا هیچ فکر کرده که اگر دروغش را باور کردند چگونه می تواند کارهای اصحاب راست رو و عادلی را که با جان و فرزندانشان از عثمان دفاع نموده و با مخالفانش ستیزکرده اند توجیه نماید، مثلا این کارشان که جنازه عثمان – خلیفه ای راکه مدافعش بودند – را در حالیکه در مزبله افتاده بود سه روز به حال خود رها ساختند و گذاشتند تا نعش او را به ” حش کوکب ” بیندازند به دیر ” سلع ” گورستان یهودیان، و جنازه اش را سنگباران کنند و با خواری و خفت تشییع شود و دنده هایش را بشکنند و در جامه اش و بدون غسل و کفن به خاک بسپارند و در تشییعش جز چهار نفر شرکت ننمایند و نتوانند بر آن نماز میت بخوانند؟ آیا چنین رفتاری با زنده و مرده عثمان در نظر اصحاب عادل و راست رو روا بوده است؟ در نظر اصحابی که به زعم جعل کننده روایت عثمان را خلیفه مسلمین می دانسته اند و کشنده اش را ستمکار و متجاوز؟ و اگر چنین نظری به او داشته اند چرا سکوت کرده و لب از لب نجنبانده اند واحکام اسلام را در حق وی اجرا نکرده اند؟

یا چنین گناهانی را مرتکب گشته و در ارتکابش تعمد و گستاخی نموده اند؟ پناه بر خدا از گفتن چنین حرفی چگونه کسی جرات می کند چنین نسبتی به آنها بدهد؟ حقیقت این است که جعل کننده این روایت برای تبرئه عثمان تاریخ را تحریف کرده و هیچ نیندیشیده که در این توطئه بر ضد واقعیت دچار چه گمراهی ها و گمراه گری ها می شود و بسیاری از احکام اسلامی را ندیده می گیرد و مقدسات را نبوده می انگارد و ساحت پاک بسیاری از اصحاب پیامبر اکرم (ص) را به بهتان می آلاید و هیچ حرمت و کرامت و ارزشی را پاس نمی دارد. از دروغ های شاخداری که در این روایت ساختگی به چشم می خورد قرار دادن سعد بن ابی وقاص در ردیف نخستین کسانی است که برای بیعت با علی (ع) دست پیش آورده اند.  در حالیکه ثابت است که او از کسانی است که تا آخرین لحظه حیات حاضر به بیعت با امام نشده، و این را همه می دانند و راویان تاریخ و مورخان را در صحت این مطلب هیچگونه اختلافی نیست.  بعضی جاعلان و تحریف گران حتی برای خودداری او از بیعت توجیهی جعل کرده اند. از خنده آورترین مطالب جعلی و دروغین مطلبی است که بلاذری آورده است از قول ابن سیرین که ” عثمان در حالی کشته شد که در خانه اش هفتصد نفر بودند از جمله حسن (بن علی) و عبد الله بن زبیر، و اگر به آنها اجازه داده بود همه (مخالفان محاصره گر) را از منطقه مدینه بیرون می راندند “.

از حسن بصری هم نقل شده که گفت”:  انصار نزد عثمان آمده گفتند:  ای امیرالمومنین! بگذار خدا را دوبار یاری و نصرت داده باشیم یک بار که پیامبر خدا (ص) را یاری کردیم و این بار که تو را.  گفت:  من احتیاجی به یاری شما ندارم، برگردید ” حسن بصری می افزاید “: به خدا اگر تصمیم می گرفتند از او دفاع کنند با عبای خود قادر بودند از او دفاع و حمایت کنند ” به چه عذر معقول یا مشروعی چنین کرده اند؟ به کدامین عذر و مجوز عقلی و شرعی گذاشته اند خلیفه مسلمانان در خانه اش به قتل برسد؟ چگونه هفتصد صحابی عادل و راست رو نشسته و تماشا کرده اند.  و اجازه داده اند او را بکشند یا محمد بن ابی بکر ریشش را بگیرد و بالا بکشد بطوریکه صدای بهم خوردن دندانهایش شنیده شود و از توی اطاق او را به دم در بکشد، و عمیر بن ضابی دنده هایش را بشکند، و پیشانیش را پیکان کنانه بن بشر بشکافد، و سرش را مردی تجیبی با گرز بکوبد، و غافقی با پاره آهنی بر دهانش بزند و ضربه های پیاپی بر او وارد سازند تا به دم مرگ برسد و بخواهند سرش را ببرند تا دو همسرش خود را بروی او بیندازند؟ همه این کارها جلو چشم صدها صحابی عادل و راست روی صورت بگیرد که طرفدار و دوستدار وی بوده اند و دست روی دست گذاشته و منتظر اجازه اش نشسته اند تا امروز وگرنه و هر گاه اجازه داده بود آنها را از منطقه مدینه بیرون می کردند و اگر می خواستند با گوشه قبای خود جانش را در برابر مهاجمان حفظ می نمودند. این مطلب مسخره کجا با اسلام و قرآن و سنت و عقل و عاطفه و منطق و اجماع و تاریخ درست جور می آید ؟

( الغدیر فی الکتاب و السنة و الادبج 9 ص 332 )

متن عربی

نظرة فی الموضوعات

هذه الموضوعات اختلقت تجاه التاریخ الصحیح المتسالم علیه المأخوذ من مئات الآثار الثابتة المعتضد بعضها ببعض، فیضادّها ما أسلفناه فی البحث عن آراء أعاظم الصحابة فی عثمان و ما جری بینهم و بینه من سیّئ القول و الفعل، و فیهم بقیّة

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 332

أصحاب الشوری و غیر واحد من العشرة المبشّرة و عدّة من البدریّین، و قد جاء فیه ما یربو علی مائة و خمسین حدیثاً راجع (ص 69- 157) من هذا الجزء.

و تکذّبها أحادیث جمّة ممّا قدمنا ذکرها (ص 157- 163) من حدیث المهاجرین و الأنصار و أنّهم هم قتلة عثمان.

و من حدیث کتاب أهل المدینة إلی الصحابة فی الثغور من أنّ الرجل أفسد دین محمد فهلمّوا و أقیموا دین محمد صلی الله علیه و آله و سلم.

و من حدیث کتاب أهل المدینة إلی عثمان یدعونه إلی التوبة و یقسمون له باللَّه أنّهم لا یمسکون عنه أبداً حتی یقتلوه أو یعطیهم ما یلزمه من اللَّه.

و من حدیث کتاب المهاجرین إلی مصر أن تعالوا إلینا و تدارکوا خلافة رسول اللَّه قبل أن یُسْلَبَها أهلها، فإنّ کتاب اللَّه قد بُدّل و سنّة رسوله قد غُیّرت. إلی آخر ما مرّ فی (ص 161، 162).

و من حدیث الحصار الأوّل المذکور فی صفحة (168- 177).

و من حدیث کتاب المصریّین إلی عثمان: إنّا لن نضع سیوفنا عن عواتقنا حتی تأتینا منک توبة مصرحة، أو ضلالة مجلحة مبلجة. إلی آخر ما مرّ (ص 170).

و من حدیث عهد الخلیفة علی نفسه أن یعمل بالکتاب و السنّة سنة (35) کما مرّ (ص 170- 172).

و من حدیث توبته مرّة بعد أخری کما فصّلناه (ص 172- 177).

و من حدیث الحصار الثانی الذی أسلفناه (ص 177- 189).

و من حدیث کتاب عثمان إلی معاویة فی أنّ أهل المدینة قد کفروا و أخلفوا الطاعة. إلی آخر ما سبق فی صفحة (190).

و من حدیث کتابه إلی الشام عامة: إنّی فی قوم طال فیهم مقامی و استعجلوا

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 333

القدر فیّ. و خیّرونی بین أن یحملونی علی شارف من الإبل الدحیل، و بین أن أنزع لهم رداء اللَّه. إلی آخر ما مرّ (ص 190).

و من حدیث کتابه إلی أهل البصرة المذکور صفحة (191).

و من حدیث کتابه إلی أهل الأمصار مستنجداً یدعوهم إلی الجهاد مع أهل المدینة و اللحوق به لنصره کما مرّ (ص 191).

و من حدیث کتابه إلی أهل مکة و من حضر الموسم ینشد اللَّه رجلًا من المسلمین بلغه کتابه إلّا قدم علیه. إلخ.

و من حدیث یوم الدار و القتال فیه، و حدیث من قُتل فی ذلک المعترک ممّا مضی فی (ص 198- 203).

و من حدیث مقتل عثمان و تجهیزه و دفنه بحش کوکب بدیر سلع مقابر الیهود المذکور (ص 204- 217).

و ممّا ثبت من أحوال هؤلاء الذین زعموا أنّهم بعثوا أبناءهم للدفاع عن عثمان، و إنّهم لم یفتئوا مناوئین له إلی أن قُتل، و بعد مقتله إلی أن قُبر فی أشنع الحالات. أمّا علیّ أمیر المؤمنین فمن المتسالم علیه أنّه لم یحضر مقتل الرجل فی المدینة فضلًا عن دخوله علیه قبیل ذلک و استئذانه منه للذبّ عنه و بعد مقتله و بکائه علیه و صفعه و دفعه و سبّه و لعنه و حواره حول الواقعة، قال الهیثمی فی مجمع الزوائد (7/230) ردّا علی الحدیث: الظاهر أنّ هذا ضعیف لأنّ علیّا لم یکن بالمدینة حین حصر عثمان و لا شهد قتله.

و قد سأله عثمان أن یخرج إلی ماله بینبع لیقلّ هتف الناس باسمه للخلافة، و کان ذلک مرّة بعد أخری، و فی إحداهما قال لا بن عبّاس: قل له فلیخرج إلی ماله بینبع فلا أغتمّ به و لا یغتمّ بی. فأتی ابن عبّاس علیّا فأخبره

فقال علیه السلام: «یا ابن عبّاس ما یرید عثمان إلّا أن یجعلنی جملًا ناضحاً بالغرب أُقبل و أُدبر، بعث إلیّ أن اخرج، ثمّ

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 334

بعث إلیّ أن اقدم، ثمّ هو الآن یبعث إلیّ أن اخرج».

و علیّ علیه السلام هو الذی مرّ حدیث رأیه فی عثمان، فراجع حتی یأتیک الیقین بأنّه صلوات اللَّه علیه لم یکن کالواله الحزین، و لم یکن ذاهباً عقله یوم الدار، و لا یقذفه بهذه الفریة الشائنة إلّا من ذهبت به الخیلاء، و تخبّطه الشیطان من المسّ، و خبل حبّ آل أُمیّة قلبه و اختبله، فلا یبالی بما یقول، و لا یکترث لما یتقوّل.

و أما طلحة فحدّث عنه و لا حرج، کان أشدّ الناس علی عثمان نقمة، و له أیّام الحصارین و فی یومی الدار و التجهیز خطوات واسعة و مواقف هائلة خطرة ثائرة علی الرجل کما مرّ تفصیل ذلک کلّه، و إن کنت فی ریب من ذلک فاسأل عنه مولانا أمیر المؤمنین علیه السلام لتسمع منه

قوله: «و اللَّه ما استعجل متجرّداً للطلب بدم عثمان إلّا خوفاً من أن یطالب بدمه لأنّه مظنّته، و لم یکن فی القوم أحرص علیه منه، فأراد أن یغالط ممّا أجلب فیه لیلبس الأمر و یقع الشکّ»

و قوله: «لحا اللَّه ابن الصعبة أعطاه عثمان ما أعطاه و فعل به ما فعل».

إلی أقواله الأخری التی أوقفناک علیها.

و سل عنه عثمان نفسه و قد مرّت فیه کلماته المعربة عن جلیّة الحال، و سل عنه مروان لما ذا قتله؟ و ما معنی قوله حین قتله لأبان بن عثمان: قد کفیتک بعض قتلة أبیک؟ و سل عنه سعداً و محمد بن طلحة و غیرهما ممّن مرّ حدیثهم.

و أمّا الزبیر فإن سألت عنه مولانا أمیر المؤمنین علیه السلام فعلی الخبیر سقطت

قال علیه السلام له: «أ تطلب منّی دم عثمان و أنت قتلته؟ سلّط اللَّه علی أشدّنا علیه الیوم ما یکره»

، و قال فیه و فی طلحة: «إنّهم یطلبون حقّا هم ترکوه، و دماً هم سفکوه، فإن کنت شریکهم فیه فإنّ لهم نصیبهم منه، و إن کان ولوه دونی فما الطلبة إلّا قبلهم».

إلی آخر ما أسلفناه من کلماته علیه السلام.

و قد مرّ قول ابن عبّاس: أمّا طلحة و الزبیر فإنّهما أجلبا علیه و ضیّقا خناقه. و قول عمّار بن یاسر فی خطبة له: إنّ طلحة و الزبیر کانا أوّل من طعن و آخر من أمر.

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 335

و قول سعید بن العاص لمروان: هؤلاء قتلة عثمان معک إنّ هذین الرجلین قتلا عثمان: طلحة و الزبیر، و هما یریدان الأمر لأنفسهما، فلمّا غُلبا علیه قالا: نغسل الدم بالدم و الحوبة بالحوبة.

و أمّا سعد بن أبی وقّاص فهو القائل کما مر حدیثه: و أمسکنا نحن و لو شئنا دفعنا عنه و لکن عثمان غیّر و تغیّر، و أحسن و أساء فإن کنّا أحسنّا فقد أحسنّا، و إن کنّا أسأنا فنستغفر اللَّه.

و اعطف علی هؤلاء بقیّة الصحابة الذین حسب واضعو هذه الروایات أنّهم بعثوا أبناءهم للدفاع عن عثمان، و قد أسلفنا إجماعهم عدا ثلاثة رجال منهم علی مقته المفضی إلی قتله، و هل تری من المعقول أن یمقته الآباء إلی هذا الحدّ الموصوف ثمّ یبعثوا أبناءهم للمجالدة عنه؟ إن هذا إلّا اختلاق.

و هل من المعقول أنّ القوم کانوا یمحضون له الولاء، و حضروا للمناضلة عنه، فباغتهم الرجلان اللذان أجهزا علیه و فرّا و لم یعلم بهما أحد إلی أن أخبرتهم بهما بنت الفرافصة و لم تعرفهما هی أیضاً، و کانت إلی جنب القتیل تراهما و تبصر ما ارتکباه منه؟

و هل عرف مختلق الروایة التهافت الشائن بین طرفی ما وضعه من تحرّیه تقلیل عدد المناوئین لعثمان المجهزین علیه حتی کاد أن یخرج الصحابة الآباء منهم و الأبناء عن ذلک الجمهور، و ممّا عزاه إلی مولانا أمیر المؤمنین علیه السلام من قوله لمّا انثال إلیه القوم لیبایعوه: و اللَّه إنّی لأستحی أن أبایع قوماً قتلوا عثمان. إلخ. و هو نصّ علی أنّ مبایعیه أولئک هم کانوا قتلوا عثمان و هم هم المهاجرون و الأنصار الصحابة الأوّلون الذین جاء عنهم یوم صفّین لمّا طلب معاویة من الإمام علیه السلام قتلة عثمان و أمر علیه السلام بتبرّزهم فنهض أکثر من عشرة آلاف قائلین: نحن قتلته، یقدمهم عمّار بن یاسر، و مالک الأشتر، و محمد بن أبی بکر، و فیهم البدریّون. فهل الکلمة المعزوّة إلی الإمام علیه السلام

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 336

لمبایعیه عبارة أخری عن الرجلین المجهولین اللذین فرّا و لم یعرف أحد خبرهما؟ أو هما و أخلاط من الناس الذین کانت الصحابة تضادّهم فی المرمی؟ و هل فی المعقول أن یلهج بهذا إلّا معتوه؟

و هل نحت هذا الإنسان الوضّاع إن صدق فی أحلامه عذراً مقبولًا لأُولئک الصحابة العدول الذابّین عن عثمان بأنفسهم و أبنائهم الناقمین علی من ناوأه فی تأخیرهم دفنه ثلاثاً و قد أُلقی فی المزبلة حتی زجّ بجثمانه إلی حشّ کوکب، دیر سلع، مقبرة الیهود، و رمی بالحجارة، و شُیّع بالمهانة، و کُسر ضلع من أضلاعه، و أودع الجدث بأثیابه من غیر غسل و لا کفن، و لم یشیّعه إلّا أربعة، و لم یمکنهم الصلاة علیه؟ فهل کلّ هذا مشروع فی الإسلام، و الصحابة العدول یرونه و یعتقدون بأنّه خلیفة المسملین، و أنّ من قتله ظالم، و لا ینبسون فیه ببنت شفة، و لا یجرون فیه أحکام الإسلام؟ أو أنّهم ارتکبوا ذلک الحوب الکبیر و هم لا یتحوّبون متعمدین؟ معاذ اللَّه من أن یقال ذلک. أو أنّ هذا الإنسان زحزحته بوادره عن مجاری تلکم الأحکام، و حالت شوارده بینه و بین حرمات اللَّه، و شرشرت منه جلباب الحرمة و الکرامة و مزّقته تمزیقاً، حتی وقعت الواقعة لیس لوقعتها کاذبة؟

و من الکذب الصریح فی هذه الروایات عدّ سعد بن أبی وقاص فی الرعیل الأوّل ممّن بایع علیّا علیه السلام، و هو من المتقاعدین عن بیعته إلی آخر نفس لفظه، و هذا هو المعروف منه و المتسالم علیه عند رواة الحدیث و رجال التاریخ، و قد نحتت ید الافتعال فی ذلک له عذراً أشنع من العمل، راجع مستدرک الحاکم «1» (3/116).

و من المضحک جدّا ما حکاه البلاذری فی الأنساب «2» (5/93) عن ابن سیرین من قوله: لقد قتل عثمان و إنّ فی الدار لسبعمائة منهم الحسن و ابن الزبیر، فلو أذن لهم لأخرجوهم من أقطار المدینة.

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 337

و عن الحسن البصری «1» قال: أتت الأنصار عثمان فقالوا: یا أمیر المؤمنین ننصر اللَّه مرّتین، نصرنا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم و ننصرک. قال: لا حاجة لی فی ذلک ارجعوا. قال الحسن: و اللَّه لو أرادوا أن یمنعوه بأردیتهم لمنعوه.

أیّ عذر معقول أو مشروع هذا؟ یُقتل خلیفة المسلمین فی عُقر داره بین ظهرانی سبعمائة صحابی عادل و هم ینظرون إلیه، و محمد بن أبی بکر قابض علی لحیته عال بها حتی سمع وقع أضراسه، و شحطه من البیت إلی باب داره، و عمرو بن الحمق یثب و یجلس علی صدره، و عمیر بن ضابئ یکسر أضلاعه، و جبینه موجوء بمشقص کنانة بن بشر، و رأسه مضروس بعمود التجیبی، و الغافقی یضرب فمه بحدید، و ترد علیه طعنة بعد أخری حتی أثخنته الجراح و به حیاة، فأرادوا قطع رأسه فألقت زوجتاه بنفسهما علیه، کلّ هذه بین یدی أولئک المئات العدول أنصار الخلیفة غیر أنّهم ینتظرون حتی الیوم إلی إذن القتیل و إلّا کانوا أخرجوهم من أقطار المدینة، و لو أرادوا أن یمنعوه بأردیتهم لمنعوه!! أین هذه الأُضحوکة من الإسلام و الکتاب و السنّة و العقل و العاطفة و المنطق و الإجماع و التاریخ الصحیح؟