اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۱ مهر ۱۴۰۴

عثمان رفیق و همدم پیامبر(ص) در بهشت

متن فارسی

پاره ای از روایات جعلی در فضیلت عثمان

 ابن ماجه در ” سنن ” خویش روایتی ثبت داده است از قول ابی مروان – محمد بن عثمان – اموی عثمانی از پدرش‌ عثمان بن خالد – نواده عثمان بن عفان- از عبد الرحمن بن ابی زناد از پدرش (برده آزاد شده عایشه دختر عثمان) از اعرج از ابی هریره که ” پیامبر خدا (ص) فرمود : هر پیامبری در بهشت رفیقی دارد و رفیق من در آنجا عثمان بن عفان است .

رجال سند روایت اینها هستند :

الف – ابو مروان ‌که چند صفحه پیشتر به وضعش اشاره رفت.

ب – عثمان بن خالد که چند صفحه پیشتر نظر حافظان حدیث را درباره اش دیدم و این را که مورد اعتماد نیست وروایاتش همگی غیر محفوظند ، و احادیث‌ جعلی ای را روایت کرده و به نقل وی نمی توان استناد و استدلال فقهی کرد.

ترمذی این روایات را از طریق طلحه بن ‌عبید الله آورده و می گوید : عجیب و بیگانه از ذهن است و سندش ” قوی ” و محکم نبوده منقطع است.

ج – عبد الرحمن بن ابی زناد . یحیی بن معین درباره او می گوید: از کسانی که علمای حدیث یا راویان به روایتش استناد نمایند نیست و بی اعتبار است . ابن صالح و دیگران از قول ابن معین ‌درباره اش می گویند : ” ضعیف ” است.

دوری از قول ابن معین می گوید : روایتش قابل استناد و استدلال نیست . صالح بن احمد از قول پدرش می گوید : روایتش پرت و پلا است. از ابن مدینی ‌نقل شده که او در نظر همکاران ما ” ضعیف ” است. نسایی می گوید : به روایت وی نمی توان استناد و استدلال کرد . ابن سعد می گوید : زیاد روایت می کرده و روایت هایی که از قول پدرش آورده ” ضعیف ” و سست شمرده شده است.

از همه اینها گذشته، من از این رفاقت و همدمی تعجب می کنم و از اینکه چرا او افتخارش را یافته و نه هیچیک از اصحابی که در راه اسلام پیشقدم بوده اند و صاحب فضایل و کمالات و کارهای قهرمانی و بزرگ، و نه امیر مومنان و مولای متقیان همان کسی که در قرآن ” خود ” پیامبر (ص) شمرده شده و در حدیث ” برادری ” برادرش و همگونش از لحاظ روحیات و کمالات و ایمان، آن یگانه مدافعش در نبردها ، کسی که به صریح آیه ” تطهیر” از لحاظ عصمت و پاکی نمونه بارز شخص پیامبر (ص) است و به موجب حدیث‌ متواتر معروف دروازه شهر دانش پیامبر(ص). عثمان چه خصوصیت و امتیازی داشت که به این مقام نایل آمد ؟ کدام ‌امتیاز که علی (ع) نداشت و او داشت ؟ آیا با آورنده عالی مقام پیام الهی مشابهتی از لحاظ نسب یا فضایل اکتسابی مانند دانش و تقوی و دلیری و پارسایی داشت ؟ یا پیرو گوش به فرمان و پیگیر و جدی قرآن و سنت پیامبر (ص)بوده ؟ هر گاه آنچه را در زمینه کردار و گفتار و دانسته های عثمان آوردیم ملاحظه نموده باشید یقین می فرمایید که محال است آنچه این روایت سست بنیاد و بی سند برای وی حکایت می کند صحت داشته باشد، و پیامبر عالیقدر اسلام برتر از آن است ‌و ساحتش پاک تر و منزه تر از همدمی با عثمان معلوم نیست خدا چرا دعایی را که به پیامبر (ص) نسبت داده اند مستجاب نکرده است ، دعایی را که ابن عدی از قول زیبر بن عوام ثبت کرده که” پیامبر خدا (ص) فرمود : خدایا تو ابوبکر را در غار همدم و رفیقم ساختی، او را در بهشت نیز رفیقم گردان “.

این روایت در پوچی و بی اساسی درست مثل روایت ابن ماجه است. در سندش نام محمد بن ولید قلانسی بغدادی وجود دارد. بطوریکه در بحث از سلسله دروغ سازان آوردیم دروغسازی بوده که حدیث جعل می کرده است. همچنین نام مصعب بن سعید که از قول اشخاص مورد اعتماد روایات نامعلوم و نادرست نقل می کرده و تصحیف می نموده است و بعضی حقایق و گفته ها را پنهان ‌می کرده و حرف زدنش را نمی فهمیده است، و حالش را خواهیم دید. بالاخره نام عیسی بن یونس در سند وجود دارد که مجهول است و برای حدیث شناسان و علمای رجال، ناشناخته .

حاکم نیشابوری روایتی در ” مستدرک ” به ثبت رسانده است از طریق عبید الله بن ‌عمرو قواریری بصری از قاسم بن حکم بن‌ اوس انصاری از ابی عباده زرقی از زید بن اسلم از پدرش . می گوید : ” عثمان را روزی که محاصره گشت در محل جنایز دیدم . به من گفت : طلحه، تو را به خدا قسم می دهم آیا روزی را به یاد نمی آوری که من و تو همراه رسول خدا بودیم در فلان محل و از اصحابش کسی جز من و تو نبود، آن وقت به تو فرمود : طلحه هر پیامبری از میان امتش رفیقی در بهشت دارد ، و رفیق و همدم من در بهشت عثمان است ؟ طلحه گفت : آری به خدا سپس طلحه رو بر تافته و برفت . احمد حنبل با همین سند از قول ” اسلم ” چنین روایت می کند : ” عثمان را روزی که به محاصره درآمد در محل جنایز دیدم . در آن هنگام جمعیت انبوه و بسیار بود بطوریکه اگر سنگی می افتاد حتما به سر شخصی اصابت می کرد . دیدم عثمان – رضی الله عنه – از پنجره اطاقش که روبروی مقام جبرییل (ع) بود سر درآورده رو به مردم کرد که آیا طلحه در میان شماست ؟ کسی حرفی نزد . دوباره پرسید : مردم طلحه‌ در میان شماست ؟ همه خاموش بودند . سپس پرسید : طلحه در میان شماست ؟ در این هنگام طلحه بن عبیدالله از جا برخاست . عثمان – رضی الله عنه – به او گفت : نبینم که چنین باشی . هیچ فکر نمی کردم تو در میان جماعتی باشی ‌و سه بار ترا صدا بزنم و صدایم را در مرتبه سوم بشنوی و جوابم را ندهی . تو را ای طلحه به خدا قسم می دهم آیا روزی را به یاد نداری که من و تو با رسول خدا (ص) در فلان جا بودیم و از اصحابش جز من و تو هیچ کس‌ با او نبود ؟ گفت : بله . آن وقت رسول‌خدا (ص) به تو گفت : طلحه هر پیامبری از میان امتش رفیقی دارد که در بهشت همدم او است، و این عثمان بن عفان – رضی الله عنه – رفیق و همدم من در بهشت است ؟ طلحه گفت : آری به خدا . آنگاه رو برتافته برفت. ” حاکم نیشابوری این روایت را ” صحیح” شمرده است . ذهبی می گوید : درباره قاسم (که نامش در سند روایت آمده) بخاری گفته، روایت کردنش درست نیست . و ابو حاتم می گوید : مجهول و ناشناخته است. ابن حجر در ” تهذیب التهذیب ” از او یاد کرده و آنچه را ذهبی از بخاری و ابو حاتم درباره اش نقل کرده نوشته است. در سند این روایت نام عبیدالله قواریری آمده است . بخاری از او فقط پنج حدیث ثبت کرده‌ و ” مسلم ” چهل حدیث. اما احمد بن یحیی یکصد هزار حدیث از او نقل کرده است. بنابراین، قواریری از کسی که بخاری و مسلم جز چند حدیث از او بیش روایت روایت نکرده اند و بعید هم هست ‌که روایاتش را ندیده باشند چگونه خروارها حدیث به ثبت رسانده است؟ همچنین نام ابو عباده زرقی – عیسی بن‌عبد الرحمن انصاری – هست . ابو زرعه می گوید : ” قوی ” نیست . ابو حاتم می گوید : زشت روایت و سست روایت است و شبیه به متروک و مطرود است . سراغ ندارم یک حدیث درست از زهری نقل کرده‌ باشد . بخاری و نسایی می گویند : زشت ‌روایت است . ابن حبان می گوید : از قول راویان مشهور چیزهای نادرست و نامعلوم روایت می کند ، بنابراین بایستی ترکش کرد. عقیلی می گوید : روایتش پرت و پلاست. ازدی می گوید : مجهولی زشت روایت است . ابن عدی می‌ گوید : عموم روایاتش قابل پیروی نیست . بالاخره ابن حبان می گوید : روایاتی که فقط او نقل کرده قابل استناد نیست .

امینی گوید : رو برتافتن و رفتن طلحه به این دلیل نمی تواند راست باشد که می دانیم وی اصرار عجیبی در مبارزه و سختگیری با عثمان داشته و او را تا آخرین لحظه حیات زیر ضربات خود گرفته و به کشته شدنش اکتفا نکرده حتی از دفنش ممانعت‌ به عمل آورده و از دفنش در گورستان مسلمانان، و عده ای را بر راه جنازه‌اش به کمین نشانده تا سنگبارانش کنند و صدا بزنند : نعثل نعثل و گفته است : باید در دیر ” سلع ” یعنی قبرستان یهودیان دفن شود . به همین جهت مروان وقتی طلحه را می کشد به ابان بن عثمان می گوید : ” به جای تو یکی از قاتلان پدرت را به کیفر رساندم “. و می دانم مروان، طلحه را از نزدیک و خوب می شناخته است . عجیب است که این قسم دادن و گفتگو در حضور جمعیت انبوهی صورت گرفته – بر حسب ادعای روایت – که اگر سنگ می انداختی بر سرشخصی می خورده است با آن همه هیچیک از آنها دست از ضدیت با عثمان برنداشته است . آیا آن حدیث را که عثمان نقل و گوشزد کرده تصدیق نموده اند و با علم به صحت آن پشت گوش انداخته اند؟ در اینصورت، چطور آنها را عادل و راست رو می شناسند ؟ یا می دانسته اند که آن حدیث راست نیست ، و با عثمان و طلحه در صحت آن موافق نبوده اند و آن‌ حرف را چون حدیث پیامبر (ص) نمی دانسته نشنیده گرفته اند؟ شاید چنین گفتگو و قسم دادنی رخ نداده باشد ؟ و این از همه آن فرضیات به حقیقت نزدیک تر است. به فرض اینکه تذکر عثمان، طلحه را قانع کرده باشد – آنطور که سازنده روایت ادعا می کند – این قانع شدن، موقتی بوده و طلحه پس از مدت کوتاهی عقل و صوابش را بازیافته و فهمیده که استدلال عثمان محکم نبوده است ، به همین سبب به مبارزه و تحریکاتش ادامه داده چنانکه ‌تاریخ ثابت کرده که وی در سختگیری و شدت عمل نسبت به عثمان پافشاری داشته ‌است . این حداکثر چیزی است که می توان ‌در مورد ادعای این روایت جعلی فرض کرد . بعلاوه چنانکه قبلا گفتیم قبول ‌رفاقت و همدمی میان پیامبر (ص) و عثمان کار ساده و آسانی نیست و نمی توان آن را به سهولت تصدیق کرد، زیرا هیچگونه تجانسی میان آن دو وجود ندارد . رفاقت مثل برادری و همدمی است و هر سه نتیجه تجانس و هم سنخی اعتقادی و اخلاقی و توافق در رفتار و فضایل ، و این همانطور که حدیث برادری‌ دلالت دارد ویژه علی بن ابیطالب (ع) بوده است و آن ویژگی را که در حدیث” ای علی تو برادر من و همدم و رفیقم ‌در بهشتی ” براهین قاطع و اعتبارات درست تایید و تحکیم می نماید .

( الغدیر فی الکتاب و السنة و الادبج 9 ص 402 )

متن عربی

9- أخرج ابن ماجة فی سننه «1» (1/53)، عن أبی مروان محمد بن عثمان الأموی العثمانی، عن أبیه عثمان بن خالد حفید عثمان بن عفّان، عن عبد الرحمن بن أبی الزناد، عن أبیه- مولی عائشة بنت عثمان- عن الأعرج، عن أبی هریرة؛ أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم قال: لکلّ نبیّ رفیق فی الجنّة و رفیقی فیها عثمان بن عفّان.

رجال الإسناد:

1- أبو مروان، مرّ الایعاز إلیه (ص 290).

2- عثمان بن خالد، أسلفنا فی هذا الجزء (ص 291) کلمات الحفّاظ فیه و أنّه لیس بثقة، و أحادیثه کلّها غیر محفوظة، و حدّث بأحادیث موضوعة لا یجوز الاحتجاج به. و رواه الترمذی «2» من طریق طلحة بن عبید اللَّه و قال: غریب لیس إسناده بالقویّ، و هو منقطع.

3- عبد الرحمن بن أبی الزناد، قال یحیی بن معین «3»: لیس ممّن یحتجّ به أصحاب الحدیث لیس بشی ء. و قال ابن صالح و غیره عن ابن معین: ضعیف. و قال الدوری عن ابن معین: لا یحتجّ بحدیثه. و قال صالح بن أحمد عن أبیه: مضطرب الحدیث. و عن ابن المدینی: کان عند أصحابنا ضعیفاً. و قال النسائی «4»: لا یُحتجّ

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 401

بحدیثه. و قال ابن سعد «1»: کان کثیر الحدیث و کان یضعف لروایته عن أبیه.

تهذیب التهذیب «2» (6/171).

و بعد ذلک کلّه فإنّی أستغرب هذه الرفاقة و أنّ الرجل بما ذا اختصّ بها و حصل علیها من دون الصحابة المقدّمین ذوی الفضائل و المآثر، و فی مقدّمهم صنوه صلی الله علیه و آله و سلم أمیر المؤمنین علیّ صلوات اللَّه علیه و هو نفسه فی الذکر الحکیم، و أخوه المخصوص به فی حدیث المواخاة المعربة عن المجانسة بینهما فی النفسیّات، و هو الذابّ الوحید عنه فی حروبه و مغازیه، و مثله الأعلی فی العصمة و القداسة بصریح آیة التطهیر، و باب مدینة علمه فی الحدیث المتواتر.

فبما ذا اختصّ عثمان بهذه الرفاقة دون علیّ أمیر المؤمنین، ألمشاکلته مع صاحب الرسالة العظمی فی النسب أو الحسب فی العلم و التقوی و الملکات الفاضلة؟ أو لاتّباعه ما جاء به صلی الله علیه و آله و سلم من کتاب أو سنّة؟ و أنت متی استشففت ما تلوناه فی هذا الکتاب من موارد الخلیفة و مصادره، و أخذه و ردّه، و أفعاله و تروکه، تعلم مبوّأه من کلّ هاتیک الفضائل و تجد من المستحیل ما أثبتته له هذه الروایة الواهیة بإسنادها الساقط، تعالی نبیّ العظمة عن ذلک علوّا کبیراً.

و لست أدری لما ذا ردّ اللَّه دعاء نبیّه الأعظم فی أبی بکر الوارد فیما أخرجه ابن عدی «3» من طریق الزبیر بن العوام قال: قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: اللّهمّ إنّک جعلت أبا بکر رفیقی فی الغار فاجعله رفیقی فی الجنّة «4».

نعم؛ هذا کحدیث ابن ماجة هما سواسیة فی البطلان، فی إسناده محمد بن

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 402

الولید القلانسی البغدادی، کذّاب، یضع الحدیث کما مرّ فی سلسلة الکذّابین (5/256)، و مصعب بن سعید یحدّث عن الثقات بالمناکیر و یصحّف «1»، و کان مدلّساً لا یدری ما یقول و ستوافیک ترجمته، و عیسی بن یونس مجهول لا یعرف «2».             

  الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 402

10- أخرج الحاکم فی المستدرک «3» (3/97)، من طریق عبید اللَّه بن عمرو القواریری البصری، عن القاسم بن الحکم بن أوس الأنصاری، عن أبی عبادة الزرقی، عن زید بن أسلم، عن أبیه قال: شهدت عثمان یوم حُصر فی موضع الجنائز، فقال: أنشدک اللَّه یا طلحة أتذکر یوم کنت أنا و أنت مع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فی مکان کذا و کذا و لیس معه من أصحابه غیری و غیرک فقال لک: یا طلحة إنّه لیس من نبیّ إلّا و له رفیق من أُمّته معه فی الجنّة و إنّ عثمان رفیقی و معی فی الجنّة؟ فقال طلحة: اللّهمّ نعم. قال: ثمّ انصرف طلحة.

و فی لفظ أحمد فی مسنده «4» (1/74)، بالإسناد نفسه، عن أسلم قال: شهدت عثمان رضی الله عنه یوم حُوصر فی موضع الجنائز، و لو أُلقی حجر لم یقع إلّا علی رأس رجل، فرأیت عثمان رضی الله عنه أشرف من الخوخة التی تلی مقام جبریل علیه السلام، فقال: أیّها الناس أ فیکم طلحة؟ فسکتوا. ثمّ قال: أیّها الناس أ فیکم طلحة؟ فسکتوا. ثمّ قال: یا أیّها الناس أ فیکم طلحة؟ فقام طلحة بن عبید اللَّه، فقال له عثمان رضی الله عنه: ألا أراک هاهنا! ما کنت أری أنّک تکون فی جماعة تسمع ندائی آخر ثلاث مرات ثم لا تجیبنی، أنشدک اللَّه یا طلحة تذکر یوم کنت أنا و أنت مع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فی موضع کذا و کذا لیس معه أحد من أصحابه غیری و غیرک؟ قال: نعم. فقال لک رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: یا طلحة إنّه لیس من نبیّ إلّا و معه من أصحابه رفیق من أُمّته معه فی الجنّة، و إنّ عثمان بن

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 403

عفّان رضی الله عنه هذا یعنینی- رفیقی معی فی الجنّة. قال طلحة: اللّهمّ نعم. ثمّ انصرف.

صحّحه الحاکم «1» و عقّبه الذهبی، فقال: قلت: قاسم هذا، قال البخاری: لا یصحّ حدیثه، و قال أبو حاتم «2»: مجهول. و ذکره ابن حجر فی تهذیب التهذیب «3» (8/312) و حکی عن البخاری و أبی حاتم ما ذکره الذهبی.

و فی الإسناد عبید اللَّه القواریری، روی عنه البخاری خمسة أحادیث فحسب، و مسلم أربعین حدیثاً «4» و قد سمع منه أحمد بن یحیی مائة ألف حدیث «5». فما حکم ذلک الحوش الحائش ممّا جاء به القواریری بعد ما لم یأخذ البخاری و مسلم منه إلّا عدّة أحادیث و ضربا عن کلّ ذلک صفحاً؟ و من المستبعد جدّا عدم وقوفهما علیها.

و فیه: أبو عبادة الزرقی عیسی بن عبد الرحمن الأنصاری، قال أبو زرعة: لیس بالقویّ. و قال أبو حاتم «6»: منکر الحدیث ضعیف الحدیث شبیه بالمتروک لا أعلمه روی عن الزهری حدیثاً صحیحاً. و قال البخاری و النسائی «7»: منکر الحدیث. و قال ابن حبّان «8»: یروی المناکیر عن المشاهیر فاستحقّ الترک. و قال العقیلی»: مضطرب الحدیث. و قال الأزدی: منکر الحدیث مجهول. و قال ابن عدی «10»: عامّة ما یرویه لا یُتابع علیه. و قال ابن حبّان أیضاً: لا ینبغی أن یحتجّ بما انفرد به «11».

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 404

قال الأمینی: و لا یکاد یصحّ انصراف طلحة مع إصراره الثابت فی التشدید علی عثمان إلی آخر نفس لفظه الرجل، و لم یقنعه الإجهاز علیه حتی إنّه منعه عن الدفن فی مقابر المسلمین، و جعل ناساً هناک أکمنهم کمیناً و رموا حملة جنازته بالحجارة و صاحوا: نعثل نعثل. و قال طلحة: یُدفن بدیر سلع یعنی مقابر الیهود، و لذلک قال مروان لمّا قتل طلحة لأبان بن عثمان: قد کفیتک بعض قتلة أبیک، و مروان کان شاهداً علیه من کثب «1».

و من العجیب أنّ هذه المناشدة کانت فی ذلک المحتشد الرحیب بمسمع من أُولئک الجمّ الغفیر و کان لو أُلقی الحجر لم یقع إلّا علی رأس رجل لکنّها لم تکفئ أحداً منهم، فهل کانوا معترفین بها معرضین عنها؟ فأین العدالة المزعومة فیهم؟ أو أنّهم عرفوا بطلانها و ما صدّقوا الرجلین فی دعواهما فترکوها فی مدحرة الإعراض؟ أو لم تکن هنالک مناشدةً قطّ؟ و هو أقرب الوجوه إلی الحقّ.

و لو فرضنا أنّها أکفأت طلحة کما یحسبه مختلق هذه الروایة، فإنّه لم یکن إلّا إکفاءً وقتیّا ثمّ راجع طلحة رشده فعرف أنّها حجّة داحضة فاستمرّ علی ما ثار له، و ثبت عنه من الثبات علی عمله و تضییقه.

هذه غایة ما یمکن أن یقال متی تجشّمنا لوضع هذه المزعمة فی بقعة الإمکان، و من المستصعب ذلک أو المتعذّر، و قد أسلفنا أنّ الرفاقة المزعومة لیس من السهل تصدیقها لعدم المجانسة بین الرفیقین قطّ و لو کانت من جهة.

و الرفاقة کالأخوّة و الصحبة- المنبعثة ثلاثتها عن التجانس فی الخلل و المزایا- تخصّ بعلیّ أمیر المؤمنین علیه السلام کما

جاء مرفوعاً: «یا علیّ أنت أخی و صاحبی و رفیقی فی الجنّة» «2»، و هذا التخصّص تعاضده البرهنة الثابتة، و یؤیّد بالاعتبار.