شمس الدین ابوالخیر جزری دمشقی- مقری- شافعی (شرح حال او در ج 1 ص 209 گذشت) در کتاب خود (اسنی المطالب فی مناقب علی بن ابی طالب) گوید لطیف ترین و غریب ترین طریق برای این حدیث (یعنی حدیث غدیر)که بنظر من رسیده آنست که خبر داد آنرا بما استاد ما خاتمه حفظ کنندگان حدیث ابوبکر محمد بن عبد الله بن محب مقدسی با زبان خود که گفت خبر داد بما استاد بانو ام محمد، زینب بنت احمد بن عبد الرحیم مقدسیه، از ابی مظفر محمد بن فتیان بن مثنی باخبار از ابی موسی محمد بن ابی بکر حافظ، باخبار از پسر عمه پدر من قاضی، ابوالقاسم عبد الواحد بن محمد بن عبد الواحد مدنی بوسیله قرائت در محضر او باخبار از ظفر بن داعی علوی در استرآباد، باخبار از پدرش و از ابو احمد بن مطرف مطرفی، که آندو گفتند، حدیث نمود ما را ابو سعید ادریسی بطریق اجازه در آنچه در تاریخ استرآباد بررسی و بدست آورده، بحدیث از محمد بن محمد بن حسن ابوالعباس رشیدی- از اولاد هاورن الرشید- در سمرقند و ابو سعید ادریسی گفت: ننوشتیم ما این حدیث را مگراز او که گفت: حدیث نمود ما را ابوالحسن محمد بن جعفر حلوانی، از علی بن محمد بن جعفر اهوازی (وابسته رشید) از بکر بن احمد قصری که گفت: حدیث نمودند برای ما:
1. فاطمه، و زینب، و ام کلثوم، دختران موسی بن جعفر علیهما السلام که آنها گفتند:حدیث نمود برای ما :
2. فاطمه دختر جعفر بن محمد صادق علیهما السلام،
گفت: حدیث نمود برای من،
3. فاطمه دختر محمد بن علی علیهما السلام
و او گفت: حدیث نمود برای من:
4. فاطمه دختر علی بن الحسین علیهما السلام
و گفت: حدیث نمودند برای من:
5. فاطمه و سکینه دختران حسین بن علی علیهما السلام
6. از ام کلثوم دختر فاطمه علیها السلام دختر پیغمبر (ص)
7. که فاطمه علیها السلام دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله فــرمود:
آیا فراموش کردید گفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله را در روز غدیر که فرمود:من کنت مولاه فعلی مولاه.
و گفتار آنجناب را که فرمود (بعلی علیه السلام)
انت منی بمنزله هــارون من مــوسی علیهما السلام؟؟:
و بهمین طریق حافظ بزرگوار ابو موسی مدینی با دقت و بررسی در کتاب خود ” المسلسل بالاسماء ” این حدیث را روایت نموده وگوید:این حدیث از یک وجه مسلسل است، و آن اینست که: هر یک از بانوان موسوم به فاطمه از عمه خود روایت نموده اند و بنابراین، این روایتی است از پنج دختر برادر که هر یک از آنها از عمه خود روایت نموده اند.
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 1، ص: 396