عمر : اگر معاذ نبود عمر هلاک شده بود
از ابی سفیان از بزرگان و پیران ایشان نقل کرده : که زنی شوهرش دو سال از او غیبت کرد سپس آمد در حالی که زنش آبستن بودپس به عمر شکایت کرد عمر دستور سنگسار او را داد پس معاذ به او گفت : اگر برای تو راهی بر آن زن باشد اما راهی بر بچه که در رحم اوست نداری، پس عمر گفت : او را حبس کنید تا وضع حمل کند و بزاید. پس زائید یک پسری که دندان جلویش درآمده بودو چون پدرش او را دید از جهت شباهت شناخت که بچه اوست .پس گفت پسر من است پسر من است به خدای کعبه قسم، پس به گوش عمر رسید ، گفت زنها عاجزند که مانند معاذ بزایند. اگر معاذنبود عمر هلاک شده بود .
لفظ بیهقی :مردی آمد پیش عمر بن خطاب… و گفت ای امیر مومنین من دو سال غایب شدم از زنم و وقتی آمدم دیدم که او آبستن است. پس عمر… مشورت کرد با چند نفر در سنگسار کردن او پس معاذ بن جبل گفت : ای امیر مومنان اگر برای تو راهی و سلطه ای بر آنزن باشد بر طفلی که در رحم اوست راهی برای تو نیست پس او را واگذار تا بزاید پس اورا رها کرد پس پسری زائید که دندان جلویش درآمده بود پس آن مرد شناخت شباهت خود را در او . پس گفت به خدا قسم که پسر من است، پس عمر گفت: زنها ناتوانند که مانند معاذ بزایند اگر نبود معاذ عمر هلاک شده بود.
(الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 188)