12 مسلمان شدن بوبکر پیش از تولد علی
از زبان شبابة آورده اند که فرات بن سائب گفت میمون بن مهران را گفتم ابوبکر صدیق اول به پیامبر (ص) ایمان آورد یا علی بن ابیطالب؟ گفت بخدا سوگند ابوبکر در روزگار بحیرای راهب به پیامبر (ص) گروید و همی میان او و خدیجه در رفت و آمد بود تا وی را به همسری او در آورد و این ها همه پیش از آن بود که علی بن ابیطالب متولد شود.
و از زبان ربیعة بن کعب «2» آورده اند که اسلام ابوبکر با برنامه ای همچون وحی آسمانی بوده زیرا وی در شام تجارت می کرد پس خوابی دید که داستان آن را برای بحیرای راهب باز گفت او پرسید تو از مردم کجا هستی گفت مکه پرسید از کدام قبیله گفت قریش گفت پیشه ات چیست گفت سوداگری گفت اگر خداوند خواب تو را بگذارد که راست در آید، پیامبری از میان قبیله ات بر انگیخته خواهد شد که تو در زندگی وی دستیارش هستی و پس از مرگ او جانشینش، ابوبکر این راز
را در دل بنهفت تا پیامبر (ص) بر انگیخته شد و او بنزد وی آمد و گفت محمد چه دلیلی بر مدعای خودداری گفت همان خوابی که در شام دیدی پس وی را در آغوش کشید و میان هر دو چشمش را بوسید و گفت گواهی می دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و گواهی می دهم که تو برانگیخته خدائی
و امام نووی گفته بوبکر از همه مردم در مسلمانی پیشگام تر بود زیرا در بیست سالگی- و برخی گفته اند در 15 سالگی- اسلام آورد.
بنگرید به ریاض النضرة 1/51، 54، اسد الغابة 1/168، تاریخ ابن کثیر 9/319 صواعق محرقه ص 45 تاریخ الخلفا از سیوطی ص 24 الخصائص الکبری 1/29 نزهة المجالس 2/182.
امینی گوید با من بیائید در این گزارش های زنجیره گسسته بنگریم تا بدانیم آیا بوئی از راستی از آن ها شنیده می شود؟ اینک میانجیان زنجیره گزارش ابن مهران را ببینیم:
1- ابو عمرو شبابة بن سوار «1» مدائنی. احمد گفته چیزی از گزارش های او ننوشتم چون از فرقه مرجئه بوده و مبلّغ آن شمرده می شده و ابن خراش گوید احمد که در گزارش احادیث راستگو است از وی خشنود نمی بوده و ساجی و ابن عبد الله و ابن سعد و عجلی و ابن عدی گفته اند او بر آئین مرجئه بوده و پیش از همه این ها از آنچه ابو علی مدائنی روایت کرده بر می آید که او خاندان پیامبر (ص) را دشمن می داشته و کسی بر وی نفرین کرده و گفته خدایا اگر شبابه خاندان پیامبرت را دشمن می دارد هم اکنون او را دچار فلج کن خدا نیز همان روز و در پی این نفرین، وی را گرفتار فلج ساخت تا همان روز بمرد.
میزان الاعتدال 1/440 تهذیب التهذیب 4/302.
3- فرات بن سائب جزری. بخاری گوید حدیث وی نکوهیده است و یحیی بن معین گفته بی ارزش است و حدیث وی نکوهیده و دار قطنی و جز او گفته اند:
او متروک است «1» و احمد بن حنبل گفته موقعیت او- در روایت از میمون- نزدیک است به محمد بن زیاد طحان و هر اتهامی که به او وارد است به این هم می توان وارد کرد.
و محمد بن زیاد همان یشکری و یکی از دروغپردازان و خبر سازان است که در ج 5 ص 258 ط 2 سخن درباره وی گذشت. پس فرات نزد پیشوای حنبلیان، دروغگو و خبرساز است و ابو حاتم گفته احادیث وی ضعیف و نکوهیده است و ساجی گفته گزارش های او را رها کرده اند و نسائی گفته حدیث وی متروک است «2» و ابو احمد حاکم گفته: از سر احادیثش باید گذشت و ابن عدی گفته او را احادیثی است که در خور نگهداری نشمرده اند و از زبان میمون گزارش هائی نکوهیده دارد.
میزان الاعتدال 2/325 لسان المیزان 4/430
3- میمون بن مهران. همانچه در روایت فرات از او گذشت برایش بس است گذشته از آنکه به گفته ابن حجر در تهذیب- 10/391- عجلی درباره او گوید:
وی بر علی تاخت و تازه هائی داشته و اگر هم گیریم کسانی او را مورد وثوق شمرده باشند ولی پس از تاخت و تازهایش بر امیر مؤمنان (ع) خود و حدیثش چه ارزش دارد.
تازه میمون در حدیث خود دو مسئله را گنجانده: مسلمان شدن بوبکر در روزگار بحیرا و رفت و آمد وی در زناشوئی رسول خدا (ص) با خدیجه- اما رفت و آمد وی میان او (ص) و خدیجه را هیچیک از کار آگاهان گوشزد نکرده اند و درست هم نمی نماید که جوانی کمسال که بیش از 22 بهار از زندگی را پشت سر نگذارده واسطه بشود برای همسری مردی بزرگ همچون محمد و زنی از خاندان بزرگی و سروری و ریاست همچون خدیجه آن هم در جائی که داماد؛ عموهائی از بزرگترین و ارجمندترین مردمان دارد همچون عباس و حمزه و ابو طالب که او میان آنان است و در خانه ایشان و چنانچه بیاید عمویش ابوطالب
او را چندان سخت دوست می داشته که فرزندان خویش را به آن اندازه دوست نداشته، تا جائی که جز در کنار او نمی خفته و هر گاه بیرون می شده با او به در و بیرون می رفته «1» و به گفته مقریزی در الامتاع ص 8 همو بوده است که با خدیجه به گفتگو پرداخته تا وی رسول خدا (ص) را به نمایندگی خویش به تجارت فرستد.
آنچه در تاریخ و سرگذشت نامه ها درباره این زناشوئی آمده این است که خدیجه کس به سراغ رسول خدا (ص) فرستاد و برای راستگوئی و خوشخوئی و درستکاری او و خویشاوندی خود با وی درخواست همسری با او نمود و خود را برای زنی او (ص) پیشنهاد کرد رسول خدا (ص) این را با عموهایش در میان نهاد تا عمویش حمزه با او- و به گفته ابن اثیر عمویش حمزه با او و ابوطالب و دیگر عموها همگی- بیرون شد تا بر خویلد بن اسد- یا بر عمرو بن اسد عموی خدیجه- در آمد و خدیجه را از وی خواستگاری کرد و او (ص) نیز وی را به همسری خود گرفت و ابوطالب (ع) خطبه نکاح خواند و گفت:
«ستایش خدای را که ما را از زادگان ابراهیم گردانید و فرزند اسمعیل و از معدن و کان معد و از گوهر مضر و ما را پرستاران خانه اش گردانید و مدیران حرمش و برای ما خانه ای قرار داد که همه آهنگ آن کنند و برای همگان، حرم امن و امان باشد، و ما را فرمانروایان مردم گردانید، پس از این ها این برادرزاده ام محمد بن عبد اللّه را با هیچکس نسنجند مگر آنکه خرد و برتری و ارجمندی و تیزهوشی وی بر او بچربد و هر چند دارائی اش اندک است ولی دارائی همچون سایه ای است که می پرد و چیزی است که دگرگونی می پذیرد. شما از خویشاوندی محمد با خود آگاهید و اینک او خدیجه بنت خویلد را خواستگاری کرده و کابینی برایش نهاده که از مال خود من چه نقد و چه مدت دار آن به فلان مقدار پرداخته خواهد شد و بخدا سوگند که پس از این برای او خبری سترک خواهد بود و شرافتی ارجمند.» پس او را به همسری وی در آورد.
بنگرید به طبقات ابن سعد 1/113 تاریخ طبری 2/127 اعلام از ماوردی ص 114 الصفوة از ابن جوزی 1/25 کامل از ابن اثیر 2/15 تاریخ ابن کثیر 2/294 تاریخ الخمیس 1/299 عیون الاثر 1/49 اسد الغابة 5/435 الروض الانف 1/122، تاریخ ابن خلدون 2/172، المواهب اللدنیة 1/50 و سیره حلبی 1/149 و 150 شرح مواهب از زرقانی 1/200 سیره زینی دحلان که در حاشیه نگارش حلبی چاپ شده 1/114.
اکنون پندار ابن مهران را با این تاریخ صحیح و متواتر چگونه سازگار نمائیم.
اما این گزارش که بوبکر در زمان بحیرای راهب و پیش از تولد علی امیر المؤمنین اسلام آورده است از گزارشی دیگر گرفته شده که ابن منده «1» از طریق عبد الغنی بن سعید ثقفی روایت کرده که ابن عباس گفت ابوبکر صدیق در هیجده سالگی از یاران پیامبر گردید، آن هنگام پیامبر بیست ساله بود و ایشان آهنگ سفر بشام داشتند تا به بازرگانی پردازند و چون در میانه های راه در منزلی پیاده شدند که یک درخت کنار در آن بود او (ص) در سایه آن بنشست و بوبکر به سراغ راهبی رفت که او را بحیرا می گفتند و درباره چیزی از او پرسش کرد الخ
این گزارش را گروهی بسیار از حافظان، ضعیف شمرده اند ذهبی در میزان- الاعتدال- 2/243 می نویسد احادیث عبد الغنی را ابن یونس ضعیف می شمرده.
ابن حجر نیز در لسان- 4/45- ضعیف بودن آن ها را اعتراف کرده و در اصابه 1/177 می نویسد: او یکی از کسانی است که احادیث وی را ضعیف و متروک «2» شمرده اند.
سیوطی نیز گزارش را در الخصایص الکبری 1/86 آورده و گفته: سند آن ضعیف است و به همین گونه قسطلانی در المواهب 1/50 و حلبی در السیرة النبویة
1/130 آن را ضعیف شمرده اند.
رسواتر از این، گزارشی است که حافظان از راه ابو نوح قراد (و او از یونس ابن ابی اسحق و او از پدرش و او از ابوبکر بن بوموسی اشعری) آورده اند که بوموسی گفت ابو طالب همراه با رسول خدا (ص) و گروهی از بزرگان قریش به آهنگ شام بیرون شدند چون از بالای شتران چشمشان به آن راهب- بحیرا- افتاد فرود آمدند و بارهاشان را گشودند پس راهب به سوی ایشان بیرون شد با این که پیشترها وقتی بر او می گذشتند بیرون نمی آمد و اعتنائی به ایشان نمی نمود بوموسی گفت: پس هنگامی که آنان به گشودن بارهاشان سرگرم بودند او فرود آمد و چرخی میانشان خورد تا بیامد و دست پیامبر (ص) را بگرفت و گفت این سرور جهانیان است این پیامبر پروردگار جهانیان است این است که خداوند برای مهربانی بر جهانیان می فرستد تا آنجا که بوموسی گفت:
پس همه با رسول بیعت کردند و نزد او ماندند و راهب گفت شما را سوگند به خدا بگوئید که کدامیک سرپرست اوئید گفتند ابوطالب پس وی را چندان سوگند داد تا او را به میهن خود برگرداند و بوبکر نیز بلال را با او فرستاد و راهب نیز توشه ای از نان شیرینی و روغن زیتون به او داد.
این گزارش را ترمذی در صحیح خود 2/284 آورده و آن را نیکو و شگفت انگیز شناخته و گوید که آن را جز از این راه نیافته ایم، نیز حاکم در مستدرک 2/616 و بونعیم در دلائل 1/53 و بیهقی در دلائل و طبری در تاریخ خود 2/195 و ابن عساکر در تاریخ خود 1/267 و ابن کثیر در تاریخ خود 2/284 به نقل از حافظ ابوبکر خرائطی و حافظان نامبرده- و ابن سید الناس در عیون الاثر 1/42 و قسطلانی در مواهب 1/49 همه آن را آورده اند.
میانجیان زنجیره گزارش نیز اینانند:
1- ابو نوح قراد عبد الرحمن بن غزوان، که عباس دوری گفته به جز ابو نوح قراد هیچکس در همه جهان نیست که این حدیث را بازگو کند و چون حدیثی
شگفت انگیز بوده که تنها او روایت کرده احمد و یحیی نیز آنرا از او شنوده اند «تاریخ ابن کثیر 2/285».
و ذهبی در میزان 2/113 می نویسد او می خواسته حافظ شود و سخنان او نکوهیده است، سپس نیز حدیثی را که او از زبان یونس آورده نکوهیده شمرده و خود پس از آوردن بخشی از حدیث گوید و یکی از نشانه های نادرستی اش این است که در آن آمده: بوبکر بلال را با او فرستاد با آنکه آن هنگام اصلا بلال آفریده نشده بود و بوبکر هم بچه بوده.
و هم وی در تلخیص المستدرک، در حاشیه ای که ذیل قول حاکم درباره صحت این حدیث نوشته گوید من گمان می کنم ساختگی باشد زیرا یکی دو فراز از آن صد در صد نادرست است.
ابن حجر نیز در تهذیب 6/248 می نویسد «ابن حبان او را از مردان مورد وثوق شمرده» ولی خود می گوید: او خطا می کرده و چون داستان ممالیک را از لیث روایت کرده دل ما به گزارش او آرام نمی گیرد. و احمد گفته این- یعنی داستان ممالیک- از اباطیلی است که مردم به هم بافته اند و دار قطنی گوید: ابوبکر گفته قراد در روایت آن خطاکار است.
2- یونس بن ابی اسحاق. احمد روایاتی را که او از پدرش بازگو کرده ضعیف شمرده و گوید روایات او از پدرش درهم برهم است و ابو حاتم گفته: هر چند وی راستگو بوده ولی حدیث وی در خور زمینه قرار گرفتن برای استدلال نیست و ابو احمد حاکم گفته او در گزارش های خود چه بسیار در دام موهومات افتاده است تهذیب التهذیب 11/434.
3- ابو اسحاق سبیعی. ابن حبان گفته او زنجیره گزارش ها را دیگر گونه می نموده و کاستی های آن ها را پنهان می داشته کرابیسی نیز او را از مردمی که کارشان چنان است شمرده و معن گفته: اعمش و ابو اسحاق با شیوه نامبرده احادیث کوفیان را تباه ساختند «تهذیب التهذیب 8/66» و ابو حاتم گفته راستگو است ولی
احادیث وی شالوده استدلال نتواند بود و ابن خراش گوید حدیث وی نکوهیده است و ابن حزم در المحلی می نویسد احمد و یحیی احادیث وی را بسیار ضعیف می شمرده اند و احمد گوید احادیثش در هم بر هم است «میزان الاعتدال 3/339»
4- ابوبکر بن ابو موسی متوفی سال 106. ابن سعد احادیث وی را ضعیف می شمرده و احمد گوید او چیزی از پدرش نشنیده تهذیب التهذیب 12/41
5- ابو موسی اشعری متوفی سال 42 یا 50 یا 51 یا 53 هجری که مدت عمر او 63 سال بوده و در این زمینه هیچ مخالفتی از کسی ندیده ام. آنگاه واقعه ای که از زبان وی آورده اند 9 سال پس از عام الفیل یا 12 سال پیش از تولد بوموسی (که در سال 17 یا 22 یا 23 یا 25 از عام الفیل بوده) روی داده پس اگر بوموسی پیش از آنکه زاده شود خودش این ماجرا را دیده که آفرین بر او و اگر هم آن را از دیگری که بچشم خود دیده روایت کرده که باید آن دیگری را بشناسیم تا بتوانیم درباره خود وی و گزارش او اظهار نظر کنیم.
این بود حال زنجیره و میانجیان گزارش، و آیا همه این ها بر کسی همچون ترمذی و حافظان پس از وی پوشیده بوده که آن گزارش را نیکو شمرده اند یا مانند ابن حجر و حلبی آنرا صحیح خوانده اند. من نمیدانم ولی این هم هست که دوستی، آدمی را کور و کر می نماید.
تازه متن روایت هم به تنهائی کافی است که دروغ بودن آن را آشکار سازد زیرا سفر ابو طالب (ع) به شام و رفتن رسول خدا (ص) به همراه وی در هنگامی بوده که به گفته ابو جعفر طبری و سهیلی و جز آندو، پیامبر 9 ساله بوده و به گفته دیگران «1» نیز 12 سال داشته و آن هنگام بوبکر 6 ساله یا 9 ساله بوده پس آن هنگام کجا بوده و در شام چه می کرده و چه نقشی میان بزرگان قریش داشته و تازه آن موقع
نطفه بلال هم بسته نشده بود چه قول کسانی را بگیریم که می نویسند او در شصت و اند سالگی «1» در سال 25 هجرت در گذشته و چه سخن ابن جوزی را در الصفوة 1/174 بگیریم که او در شصت و اندی سالگی در سال 20 از هجرت در گذشت پس در پیرامون همان سال های سفر پیامبر به شام او تازه متولد شده بوده. ولی این خبر- سازها چنان پنداشته اند که از همان نخستین روز زادن بوبکر، هم وی از بزرگان و پیران بوده و هم بلال از همان گاه آزاد کرده وی به شمار می رفته و از نخستین روز همراه او بوده و خود او از روزیکه از شکم مادر در آمده از مردمی به شمار می رفته که به کار گره زدن گسسته ها و گشودن گره دشواری ها می پردازند!
وانگهی بیعتی که در آن روز گرفته شده چه صیغه ای بوده و این سخن بوموسی اشعری چه معنی دارد که گفته با رسول بیعت کردند و نزد وی درنگ کردند؟ مگر آن روز سی و یکسال به بعثت نمانده بود؟- یا 28 سال یا 22 یا به پندار نووی 17 سال- در آن صورت ایمان و اسلامی که گزارشگران این بافته ها پنداشته اند کجا بوده که بر سر آن بیعت کنند؟ آن روز که پیامبر (ص) دعوتی نداشته و کسی را به ایمان آوردن تکلیف نکرده و کسی هم که چیزی از زمینه های مقدماتی نبوت و بشارات مربوط به آن را دریابد تنها به صرف این دانش، از مسلمانان شناخته نمی شود که بگویند در همان روز آگاهی از بشارات، اسلام آورده، و گرنه باید گفت بحیرای راهب و نسطور و راهبان و کاهنانی مانند ایشان پیش از ابوبکر اسلام آورده اند زیرا آن هنگام چه بسیار مردمانی بودند که از پیشتر جریان رسالت را دریافته و خود نوید دهنده آن بودند ولی پس از بعثت کینه توزی و سرسختی نمودند و حسد ورزیدند تا برخی شان بر دین بت پرستان مردند و برخی نیز- چنانچه همین نزدیکی ها درباره کعب الاحبار خواهیم گفت- پس از مدتی چند هدایت یافتند. چگونه با آن رویداد، حکم به مسلمان شدن بوبکر از همان روز نموده و با دست آویز آن وی را پیشگام ترین مردم در راه اسلام می شمارند ولی همین حکم را
درباره ابو طالب و دیگران که نیز آنجا بوده اند روا نمی دارند. با آنکه ابوموسی در روایت خود ابوطالب را از کسانی که آن روز با پیامبر بیعت کرده اند مستثنی نکرده و او را از این جهت مانند بوبکر و بلال پنداری شمرده «1»
حافظ دمیاطی گفته: دو پندار بی پایه در این گزارش هست یکی اینکه بر بنیاد آن، همه با پیامبر بیعت کردند و نزد او ماندند دیگر آنکه می گوید: ابوبکر بلال را با او فرستاد با آنکه هیچیک از آندو با رسول (ص) نبودند و بلال هم نه اسلام آورده بود و نه آن هنگام غلام بوبکر بود بلکه در آن هنگام بوبکر به ده سالگی هم نرسیده بود و بلال نیز به غلامی بوبکر در نیامد مگر با گذشت بیش از سی سال دیگر. این است که ذهبی نیز گزارش را ضعیف شمرده «2»
و باز زرکشی در الاجابه ص 50 می نویسد این گزارش، پنداری بودنش آشکار است زیرا جز این نبوده که بلال را بوبکر پس از مبعث پیامبر (ص) خرید و پس از اسلام آوردن بلال و انگیزه اش نیز آن بود که خواجگان بلال وی را بخاطر مسلمان شدنش شکنجه می دادند، از طرفی هم وقتی که پیامبر (ص) با عمویش ابو طالب به شام رفت دوازده سال و دو ماه و چند روز داشته و توان گفت که آن موقع بلال هنوز متولد هم نشده بوده.
ابن کثیر در تاریخ خود 2/285 می نویسد: این که در گزارش آمده:
ابوبکر بلال را با پیامبر فرستاد اگر بپذیریم که عمر وی (ص) در آن هنگام 12 سال بوده بوبکر نیز آن موقع 9 ساله یا 10 ساله خواهد بود- و بلال از این هم کمتر- پس آن موقع بوبکر آنجا کجا بود و بلال کجا بود؟ این ادعا درباره هر دو شگفت انگیز می نماید مگر بگوئیم چنین رویدادی رخ داده ولی آن هنگام رسول خدا (ص) بزرگسال بوده به این صورت که یا سفر وی بشام سالها بعد روی
داده یا 12 ساله بودن او بنابر آن گزارش درست نبوده است زیرا 12 ساله بودن وی در آن هنگام را تنها واقدی نوشته است و سهیلی از برخی دیگر حکایت کرده است که عمر او (ع) در آن هنگام نه سال بوده و «1» خدا داناتر است.
امینی گوید: ابن کثیر نخست افسانه خنده آور بیعت را که در گزارش بوده چنان یکسره ندیده گرفته «که گوئی فرامرز هرگز نبود!» و آنگاه پرداخته است به این که فرستاده شدن بلال بوسیله بوبکر را گزارشی درست وانمود کند و آن هم با توجیهاتی که خود می داند بی پایه است زیرا سفر رسول خدا (ص) به شام با ابوطالب (ع) بیش از یکبار نبوده و 12 ساله بودن وی (ص) را در آن هنگام نیز از گزارش های ابن سعد و ابن جریر و ابن عساکر و ابن جوزی بدرستی می توان دریافت و چنانچه او پنداشته نقل آن تنها از راه واقدی نبوده، البته رسول خدا (ص) یکبار دیگر هم در سال 25 عام الفیل با میسره غلام حضرت خدیجه (ع) به شام رفت ولی آنجا دیگر هیچ نامی از بحیرا نیست بلکه تنها سخن از قضیه نسطور راهب است. «2».
ابن سید الناس نیز در عیون الاثر 1/43 نظیر سخنی را که از دمیاطی آوردیم
یاد کرده است و به همین گونه حلبی در سیره نبوی 1/129. البته ابن جوزی نیز همین گزارش را بی آنکه نامی از بوبکر- یا نشانه ای از دو نقطه ضعف مذکور- در آن باشد از طریق داود بن حصین در صفة الصفوة 1/21 گزارش کرده است.
نگاهی به حدیث کعب: روایت کعب را نیز من در هیچیک از اصل های نگاشته شده در پیرامون احادیث نیافتم و هرگز زنجیره گزارشگران آن را نشناختم و همین که در میان گزارشگران آن به نام کعب- همان کعب الاحبار است- بر می خوریم برایمان بس است و درباره کعب نیز همین تذکر را بس می دانیم که بگوئیم بخاری از زهری گزارش کرده که حمید بن عبد الرحمن شنید معاویه در مدینه با گروهی از قریش سخن می گوید و ضمن یاد از کعب الاحبار می گوید اگر چه او از راستگوترین کسانی است که از اهل کتاب برای ما داستان می گویند باز هم ما دروغگوئی او را آزموده ایم «1».
و ابن ابی الحدید در شرح خود 1/362 می نویسد گروهی از سرگذشت نگاران آورده اند که علی درباره کعب الاحبار می گفت او دروغ پرداز است و کعب از راه علی (ع) روی گردان بود.
و هم ابن ابی خیثمه با زنجیره ای از میانجیان که ابن حجر آن را نیکو می شمرده از قتاده گزارش کرده که حذیفه را خبر رسید که کعب می گوید آسمان همچون آسیا بر دور یک ستونه آهنین می چرخد پس او گفت: کعب دروغ می گوید زیرا خدا می گوید خدا خود آسمان ها و زمین را نگاه می دارد تا نیفتند «2»
و تازه آن بشارت هائی را که کعب می گفت بر ظهور پیامبر و خلافت بوبکر دلالت دارد «3» اگر خودش باور داشت و راست می شمرد تا بازپسین دم از زندگانی پیامبر (ص) بر کیش یهود نمی نماند و اسلام خود را تا روزگار عمر بن خطاب به تأخیر
نمی انداخت و بعدها که از او پرسیدند چرا در روزگار پیامبر مسلمان نشدی این بهانه را نمی آورد که بگوید: «پدرم برای من کتابی از تورات نگاشت و گفت:
به این عمل کن و کتاب های دیگرش را مهر کرد و مرا به حق پدر و فرزندی سوگند داد که مهر را از آن برندارم ولی من چون اخیرا آشکار شدن اسلام را دیدم بخود گفتم شاید پدرم، دانستنی هائی را از من نهفته باشد این بود مهر از سر آن ها برگرفتم و دیدم صفت محمد و پیروان وی در آن است و اکنون آمده ام مسلمان شوم «1»» با این که وی هنگام درگذشت رسول خدا (ص) 82 ساله بود «2» و نشانه دروغ بودن بر بیشتر آنچه کعب گزارش کرده آشکار است و برایش همین بس که حدیث ذی قربات را که ابن عساکر از زبان وی در تاریخ خود 5/260 بازگو کرده همه حافظان می گویند نادرست است و نیز آنچه سیوطی در الخصائص الکبری 1/31 از زبان وی آورده که به گزارش او، در تورات، هم نام عمر و عثمان بعنوان جانشینان پیامبر آمده و هم این که عثمان به ستم کشته می شود و با همه این ها یقین نداریم که این بشارت را در روزگار مسلمانی اش نقل کرده باشد و شاید هم پیش از آن بوده که چنین سخنی گزارش کرده «3» که سخن و حدیث آن روزش هم پذیرفتنی و تصدیق کردنی نیست.
و تازه اگر این خواب ها که بر بوبکر بسته اند درست و راست بود پس چرا او هیچیک از صحابه را از داستان آن آگاه نساخت و نگفت که بحیرا بوی نوید
داده که وی وزیر و خلیفه رسول خدا (ص) خواهد شد تا داستان آن در روزگار پیامبر (ص) بر سر زبان هاشان افتد و با یادآوری آن دل های همه آرامش یابد و انجمن هاشان درخشندگی گیرد. شاید هم که او داستان را برایشان گفته ولی صحابه آن را ندیده گرفتند و بازگو نکردند و در نتیجه گزارش آن نه به محدثان رسید و نه به هیچکس از نگارندگان «صحیح» ها و «مسند» ها. تا چون نوبت به کسانی از متأخران رسید که در فضیلت تراشی، سخت تند می رفتند این بود که آن را در برابر حقایق استوار به گونه امور مسلم و بدیهی جلوه دادند.
اگر بوبکر با آن فرضیه ها نخستین کسی باشد که اسلام آورده پس او در پایان سال هفتم از بعثت کجا بوده که رسول خدا (ص) درباره آن می گفته:
فرشتگان هفت سال بر من و علی درود فرستادند چون ما نماز می گزاردیم و هیچکس دیگر همراه ما نبود که نماز بخواند. «1»
درباره این که امیر مؤمنان نخستین کسی بود که اسلام آورده از پیامبر (ص) و از سرور ما امیر مؤمنان (ع) گزارش هائی درست رسیده که ما در جلد سوم آوردیم و همانجا نزدیک به 60 حدیث از صحابه و شاگردان ایشان را نگاشتیم درباره این که علی نخستین کس از مردان بوده که اسلام آورده و نخستین کسی بوده که نماز گزارده و به پیامبر گرویده است و همانجا گزارش صحیحی از طبری نقل کردیم که بوبکر پس از بیشتر از 50 مرد اسلام آورده و اگر بوبکر نخستین کسی بود که اسلام آورده و پیش از ولادت علی (ع) به پیامبر گرویده بود پس چه می کرد در آن روز که عباس به عبد اللّه بن مسعود گفت: بر روی زمین هیچکس نیست که خدا را از راه این دین پرستد مگر این سه تن: محمد و علی و خدیجه؟
(تاریخ ابن عساکر 1/318).
پس هیچکس از گزافه گویان در فضیلت خوانی را نرسد که آن همه گزارش- های صحیح از پیامبر بزرگ و وصی پاک او و نخستین یاران وی و شاگردان
نیکوکار ایشان را رها کند و در برابر آن به گزارش کعب بچسبد چون تنها کعب بوده که چنین گزارشی داده و چیزی را با گفته کعب ها نتوان ثابت کرد نه آرزوهای شما ملاک است و نه آرزوهای اهل کتاب از هوس های آنان پیروی مکن و از ایشان بپرهیز که مبادا تو را فریفته گردانند.
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 365