اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۶ مرداد ۱۴۰۳

حشرات، عقرب ها و شیران درنده از داخل قبر فرار می کنند

متن فارسی

«عمر بن علی سرخسی» می گوید: «هنگامی که وخشی » حافظ ابو علی حسن بن علی بلخی از دنیا میرفت، من نزدیک سن بلوغ بودم. من نیز حاضر شدم. وقتی که او را به قبر گذاشتند، فریادی شنیدیم که گفته شد: حشرات از مقبره خارج شدند، گویا که قبر در راه آنها قرار گرفته بود. من عقربها و شیران درنده را دیدم که در وادی ریخته بودند و مردم به آنها تعرض نمی کردند».«حافظ ذهبی» در «تذکرة الحفاظ» 3: 344 این قضیه را نقل کرده است.
«امینی» می گوید: بگذارید حشرات فرار کنند و از قبر او بیرون بریزند شما به عقل این حافظ، راوی این حکایت مسخره نگاه کنید که چگونه در برابر این اسطوره شگفت زده و فروتن می شود و آنرا مدحی برای رجال قوم خود می پندارد. باید دید که عقربها و شیران درنده چرا مقبره او را در «مدینه طیبه» و «بقیع» و «مسجد اعظم» ترک می کنند و از آنجا فرار می کنند. آیا جز این است که اینها از وخشی فرار می کنند؟ عقل «ذهبی» و روایت او را ملاحظه کنید، که همین شخص وقتی به مناقب «مولانا امیر المؤمنین»- سلام اللّه علیه- می رسد و کوچکترین ضعفی در متن سند آن نمی یابد، فقط با یک عبارت خود را خلاص می دهد و می گوید: «من در جانم تردیدی نسبت به آن احساس می کنم.»

 (الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 11 ص 233)

متن عربی

77- الحشرات تنحدر فی الوادی

قال عمر بن علیّ السرخسی: کنت مراهقاً وقت موت الوخشی «2» الحافظ أبی علی الحسن بن علیّ البلخی «3» فحضرته، فلمّا وُضِع فی القبر سمعنا صیحة، فقیل: خرجت الحشرات من المقبرة، و کان فی طرفها وادٍ انحدرت إلیه، و أبصرت العقارب و الخنافس و هی منحدرةٌ فی الوادی و الناس ما یتعرّضون لها.

ذکره الحافظ الذهبی فی تذکرة الحفّاظ «4» (3/344).

قال الأمینی: دع الحشرات تنحدر، و انظر إلی عقل هذا الحافظ راوی هذه المهزأة فإنّه یخبت إلی مثل هذه الأسطورة و یراها مدحاً لرجال قومه، فما بال العقارب

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 11، ص: 234

و الخنافس لم تغادر مقبرة المدینة الطیّبة و بقیعها الغرقد و مسجدها الأعظم و لم تنحدر إلی الوادی و کأنّها أنست بها، غیر أنَّ حشرات مقبرة الوخشی تفرُّ عنه؟! هذا عقل الذهبی و روایته، و تراه لمّا یقف علی منقبة من مناقب مولانا أمیر المؤمنین و لم ترقه و لا یجد فی سندها و متنها غمزاً یتخلّص منها بقوله: إنَّ فی نفسی منها شیئاً. راجع تلخیص المستدرک.