اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۶ مرداد ۱۴۰۳

خلیفه برای نماز خواندن، شلاق می زند

متن فارسی

62 اجتهاد خلیفه در نماز بعد از عصر
1- از تمیم دارى نقل شده که گوید او دو رکعت بعد از نهى عمر بن خطاب از نماز بعد از عصر به جا آورد، پس نزد او آمد و او را با شلّاقش زد پس تمیم اشاره کرد به او که ب‏نشین و او در نمازش بود پس عمر نشست سپس تمیم از نمازش فارغ شد و به عمر گفت چرا مرا زدى گفت:
براى آنکه تو این دو رکعت را بجا آوردى و من نهى از آن کرده بودم گفت: به درستی که من آن دو رکعت را با کسى به جا آوردم که از تو بهتر بود و آن رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بود، پس عمر گفت: اى گروه نیستید شما براى من و لکن من ترسیدم اینکه بیاید بعد از شما مردمی که میان عصر و مغرب نماز گذارند تا اینکه بگذرد به ساعتی که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نهى فرمود که در آن نماز بخوانند چنانچه پیوست دادند میان ظهر و عصر را.
و از وبره نقل شده که گوید: عمر تمیم دارى را دید بعد از نماز عصر نماز خواند پس او را با تازیانه ‏اش زد، پس تمیم گفت: براى چه مرا زدى اى عمر میزنى مرا براى نمازی که با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله خواندم، پس عمر گفت: اى تمیم همه مردم نیستند که بدانند آنچه که تو میدانى.
و از عروه بن زبیر نقل شده که گوید: عمر بر مردم بیرون رفت و زد ایشان را براى دو سجده بعد از عصر تا آنکه تمیم دارى گذشت، پس گفت من ترک نمی کنم آن دو رکعتى را که خواندم با کسی که او بهتر از تو بود و او رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بود، پس عمر گفت: اگر مردم مانند هیئت تو بودند باکى نداشتم، هیثمى در مجمع آن را صحیح دانسته و گوید: رجال طبرانى رجال درستى هستند.
2- از سائب بن یزید نقل شده که او دید عمر بن خطاب را که میزند منکدر را در نماز بعد از عصر.
و از اسود نقل شده که عمر میزد مردم را بر دو رکعت بعد از نماز عصر.
3- از زید بن خالد جهنى روایت شده که گفت: عمر بن خطاب وی را دید در موقع خلافتش که رکوع میکند بعد از نماز عصر دو رکعت پس رفت بسوى او و او را با شلّاقش زد در حالی که نماز میخواند چنانچه او مشغول بود، پس چون منصرف شد زید گفت: بزن اى رهبر مومنین قسم به خدا هرگز این دو رکعت را ترک نمیکنم بعد از آنکه دیدم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله میخواند، پس عمر در کنار او نشست و گفت: اى زید بن خالد اگر نبود که میترسیدم مردم آنرا پلکان و نردبان براى نماز بگیرند تا شب نمیزدم تو را در آن دو رکعت، هیثمى گوید: در مجمع که اسناد آن خوب است.
4- از طاوس نقل شده که ابو ایّوب انصارى پیش از خلافت عمر دو رکعت نماز میخواند بعد از عصر پس چون عمر خلیفه شد، ترک کرد آن را و چون عمر مرد باز شروع کرد پس به او گفتند براى چه حالا شروع کردى، پس گفت: که عمر میزد مردم را بر آن دو رکعت.
5- مسلم از مختار بن فلفل نقل کرده گفت: سئوال کردم از انس ابن مالک از نافله بعد از عصر پس گفت عمر میزد دستهاى مردم را بر نماز بعد از عصر و ما بودیم که بر عهد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دو رکعت نماز میخواندیم بعد از غروب آفتاب پیش از نماز مغرب پس گفتم به او: آیا پیامبر صلّى اللّه علیه و آله هم آن دو رکعت را خواند، گفت آن حضرت ما را میدید که میخوانیم پس ما را نه امر نمود و نه منع کرد.
6- ابو العباس سرّاج در مسندش از مقدام بن شریح از پدرش نقل کرده گوید: پرسیدم از عایشه از نماز رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله که چگونه میخواند نماز ظهر را گفت: آنحضرت در نصف روز نماز میخواند، سپس بعد از آن دو رکعت میخواند آنگاه عصر را میخواند پس از آن بعد از آن دو رکعت میخواند گفتم: عمر بود که مردم را بر آن دو رکعت میزد و نهى مینمود از آن، پس گفت: که پیامبر میخواند آنرا و من میدانم که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آن دو رکعت را بجا می آورد و لکن قوم تو اهل یمن طبقات پست او باشند نماز ظهر را میخواندند سپس میان ظهر و عصر نماز میخواندند و نماز عصر میخواندند سپس میان عصر و مغرب نماز میخواندند حقّا نیکو کردند. «1»
امینى (قدس الله تربته) گوید: عجیب است از فقاهت خلیفه وقتیکه با شلّاقش جلوگیرى میکرد از نمازی که ثابت شده از طریق سنّت که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آنرا خواند و هرگز ترک نکرد بعد از عصر چنانچه در کتاب صحاح وارد شده و عایشه به آن خبر داده «1» و گفته قسم به آن خدائی که پیامبر را در جوار رحمت خود برد آنرا ترک نکرد تا خدا را ملاقات نمود، و خداى تعالى را ملاقات نکرد تا آنکه سنگین بود از نماز، و بسیارى از اوقات بود که نشسته می خواند آن را یعنى دو رکعت بعد از عصر را و گفت: هرگز ترک نکرد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دو سجده بعد از عصر را نزد من و گفت نبود پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله که آنرا در نهائى و آشکارا ترک کند، و گفت: نبود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که بیاید پیش من در روزى بعد از نماز عصر مگر آنکه دو رکعت نماز میخواند.
و در عبارت بیهقى: ایمن گوید: که عمر نهى میکرد از نافله بعد از عصر و میزد مردم را بر آن، پس عایشه گفت راست گفتى و لکن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آن دو رکعت را بجا می آورد.
م- و در حاشیه (الاجابه) زرکشى ص 91 نقل از ابى منصور بغدادى در استدراکش از طریق ابى سعید خدرى است گوید: عمر میزد بر سر مردم بر آن دو رکعت یعنى نماز بعد از سفیدى صبح تا طلوع آفتاب و بعد از نماز عصر تا غروب آفتاب، پس ابو سعید دید که پسر زیبر را که آنرا می خواند گوید: پس او را نهى کردم پس مرا گرفت و رفتیم پیش عایشه پس باو گفت اى مادر مومنین به درستی که این مرا منع میکند … پس عایشه گفت: من دیدم که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آنرا بجا می آورد.
و پیروى کردند اثر آن حضرت صلّى اللّه علیه و آله را در آن صحابه و تابعین در طول زندگانى آن حضرت و بعد از آن و از کسانی که روایت شده از او رخصت و اجازه در نافله بعد از عصر امام امیر المؤمنین على علیه السلام و زبیر و ابن زبیر و تمیم دارى، و نعمان بن بشیر و ابو ایّوب انصارى و عایشه ام المومنین و اسود بن یزید و عمرو بن میمون و عبد الله بن مسعود، و اصحاب او بلال و ابو الدرداء و ابن عباس و مسروق، و شریح، و عبد الله بن ابى الهذیل، و ابو برده و عبد الرحمن بن اسود، و عبد الرحمن بن بیلمانى، و احنف بن قیس است و بودند بر این عهد تا آنکه صاحب شلّاق آن را شکست و در نزد او چیزى نبود که به آن متوسّل بر نهى و زجر بر آن شود جز ترس اینکه مبادا مردمى بیایند و اتصال دهند میان نماز عصر و مغرب را بنماز.
آیا کسى نیست که از او سئوال کند علّت کراهت این اتصال چیست و حال آنکه نیست براى او از طرف شریعت هیچ حقّیکه جلوگیرى از آن اتّصال نماید بر فرض که او دیده است کراهت این پیوست را پس براى چه نهى از دو رکعت میکند و حال آنکه دو رکعت پر کننده نیستند فراغت بین دو وقت عصر و مغرب را، و بنابر فرض اینکه آن دو رکعت پر کند وقت بین عصر و مغرب را واجب بر او این بود که نهى کند از نمازی که در اوّل وقت مغرب است غیر از نماز واجب کراهت آن را او دیده است و لیکن چه ارزش و قیمتى براى رأى و اجتهاد اوست در حالی که قطعا مردم آنرا در عصر پیامبر در حضور صاحب رسالت و دیدگان آن حضرت به جا آورده‏ اند و آن جناب ایشان را نهى نفرموده است.
آنگاه آنچه که عمر ترسیده از اینکه مردمى بیایند که اتصال دهند بین وقت عصر و مغرب را آیا علمش را از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مخفى مانده پس تشریع کرد بر ایشان این دو رکعت را بعد از عصر یا آن که می دانست آنرا و اعتنا نکرد بآن آیا بینش خلیفه در کارها قوى‏ تر از بصیرت و بینش پیامبر بزرگوار بود، بخدا قسم نه آن بود و نه این لکن رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله همه اینها را می دانست و ندید زیانى را به چیزی که عمر از آن ترسیده بود.
و براى چه این جماعت از اخیار از صحابه مستحقّ شلاق خوردن و رسوائى شدند در حضور گروهى از بینند‏گان در جلوى دیدگان پیامبر بزرگوار در نزدیکى مشهد و قبر پاکش و کسانی که می آورند چیزی را که خلیفه مکروه داشته بعد از این مردمى از مردان آینده ‏اند که مرتکب آن نشدند یا اینکه نطفه ‏هاى ایشان تا این ساعت منعقد و بسته نشده و او خود اعتراف دارد که ایشان از این گروه نیستند، و شاید خلیفه قصاص قبل از جنایت غیر قصاص شده از او را جایز میدانسته، بیا و تعجب کن.
و مثل اینکه خلیفه در آرایش این اختصاص را داشته که غافل از گفته خودش بوده که می گفت: احتیاط کنید این رأى را بر دین پس جز این نیست که تنها رأى از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله موافق با واقع است چونکه خدا به او ارائه می دهد و جز این نیست که رأى در اینجا زورکى و گمانست: و گمان بی نیاز نمی کند از حق چیزی را. «1»

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏6، ص: 258

متن عربی

62- اجتهاد الخلیفة فی الصلاة بعد العصر

1- عن تمیم الداری، قال: إنّه رکع رکعتین بعد نهی عمر بن الخطّاب عن الصلاة بعد العصر فأتاه عمر فضربه بالدرّة، فأشار إلیه تمیم أن اجلس و هو فی صلاته، فجلس عمر ثمّ فرغ تمیم من صلاته، فقال تمیم لعمر: لِمَ ضربتنی؟ قال: لأنّک رکعت هاتین الرکعتین و قد نهیت عنهما، قال: إنّی صلّیتهما مع من هو خیر منک رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم. فقال عمر: إنّه لیس بی أنتم أیّها الرهط، و لکنّی أخاف أن یأتی بعدکم قوم یصلون ما بین العصر إلى المغرب حتى یمرّوا بالساعة التی نهى رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم أن یصلّوا فیها کما وصلوا ما بین الظهر و العصر.

و عن وبرة، قال: رأى عمر تمیماً الداری یصلّی بعد العصر فضربه بالدرّة، فقال تمیم: لِمَ یا عمر تضربنی على صلاة صلّیتها مع رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم؟ فقال عمر: یا تمیم لیس کلّ الناس یعلم ما تعلم.

و عن عروة بن الزبیر، قال: خرج عمر على الناس فضربهم على السجدتین بعد العصر حتى مرّ بتمیم الداری فقال: لا أدعهما صلّیتهما مع من هو خیر منک رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم، فقال عمر: إنّ الناس لو کانوا کهیئتک لم أُبالِ. صحّحه الهیثمی فی المجمع و قال: رجال الطبرانی رجال الصحیح.

2- عن السائب بن یزید: أنّه رأى عمر بن الخطّاب یضرب المنکدر فی الصلاة بعد العصر.

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏6، ص: 259

و عن الأسود: أنّ عمر کان یضرب على الرکعتین بعد العصر.

3- عن زید بن خالد الجهنی، قال: إنّه رآه عمر بن الخطّاب و هو خلیفة یرکع بعد العصر رکعتین فمشى إلیه فضربه بالدرّة و هو یصلّی کما هو، فلمّا انصرف قال زید: اضرب یا أمیر المؤمنین فو اللَّه لا أدعهما أبداً بعد أن رأیت رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم یصلّیهما، فجلس إلیه عمر و قال: یا زید بن خالد لو لا أنّی أخشى أن یتّخذها الناس سلّماً إلى الصلاة حتى اللیل لم أضرب فیهما. قال الهیثمی فی المجمع: إسناده حسن.

4- عن طاووس: أنّ أبا أیّوب الأنصاری کان یصلّی قبل خلافة عمر رکعتین بعد العصر، فلمّا استخلف عمر ترکها، فلمّا توفّی رکعهما فقیل له: ما هذا؟ فقال: إنّ عمر کان یضرب علیهما.

5-أخرج مسلم، عن المختار بن فلفل، قال: سألت أنس بن مالک عن التطوّع بعد العصر، فقال: کان عمر یضرب الأیدی على صلاة بعد العصر، و کنّا نصلّی على عهد النبیّ صلى الله علیه و آله و سلم رکعتین بعد غروب الشمس قبل صلاة المغرب، فقلت له: أ کان رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم صلّاهما؟ قال: کان یرانا نصلّیهما فلم یأمرنا و لم ینهَنا.

6-أخرج أبو العبّاس السرّاج فی مسنده، عن المقدام بن شریح، عن أبیه، قال: سألت عائشة عن صلاة رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم کیف کان یصلّی الظهر؟

قالت: کان یصلّی بالهجیر ثمّ یصلّی بعدها رکعتین، ثمّ یصلّی العصر ثمّ یصلّی بعدها رکعتین. قلت: قد کان عمر یضرب علیهما و ینهى عنهما. فقالت: قد کان یصلّیهما و قد أعلم أنّ رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم کان یصلّیهما، و لکنّ قومک أهل الیمن قوم طغام یصلّون الظهر ثمّ یصلون ما بین الظهر و العصر، و یصلّون العصر ثمّ یصلون ما بین

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏6، ص: 260

العصر و المغرب، و قد أحسن «1».

قال الأمینی: عجباً من فقه الخلیفة حیث یردع بالدرّة عن صلاة ثبت من السنّة أنّ رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم صلّاها و ما ترکها بعد العصر قطّ، کما ورد فی الصحاح و أخبرت به عائشة «2» و قالت: و الذی ذهب به ما ترکهما حتى لقی اللَّه، و ما لقی اللَّه تعالى حتى ثقل عن الصلاة، و کان یصلّی کثیراً من صلاته قاعداً- تعنی رکعتین بعد العصر-. و قالت: ما ترک النبیّ السجدتین بعد العصر عندی قطّ. و قالت: لم یکن رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم یدعهما سرّا و لا علانیة، و قالت: ما کان النبیّ صلى الله علیه و آله و سلم یأتینی فی یوم بعد العصر إلّا صلّى رکعتین.

و فی لفظ البیهقی؛ قال أیمن: إنّ عمر کان ینهى عنهما و یضرب علیهما. فقالت: صدقت و لکن کان النبیُّ صلى الله علیه و آله و سلم یصلّیهما.

و فی تعلیق الإجابة للزرکشی (ص 91) نقلًا عن أبی منصور البغدادی فی استدراکه من طریق أبی سعید الخدری، قال: کان عمر یضرب علیهما رءوس الرجال- یعنی الصلاة بعد الفجر حتى مطلع الشمس و بعد العصر حتى مغرب

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏6، ص: 261

الشمس- فرأى أبو سعید ابن الزبیر یصلّیها. قال: فنهیته فأخذ بیدی فذهبنا إلى عائشة، فقال لها: یا أُمّ المؤمنین إنّ هذا ینهانی… فقالت: رأیت رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم یصلّیها.

و اقتفت أثره صلى الله علیه و آله و سلم فیها الصحابة و التابعون طیلة حیاته و بعدها، و ممّن رُوی عنه الرخصة فی التطوّع بعد العصر: الإمام أمیر المؤمنین علیّ علیه السلام، الزبیر، ابن الزبیر، تمیم الداری، النعمان بن بشیر، أبو أیّوب الأنصاری، عائشة أُمّ المؤمنین، الأسود بن یزید، عمرو بن میمون، عبد اللَّه بن مسعود و أصحابه، بلال، أبو الدرداء، ابن عبّاس، مسروق، شریح، عبد اللَّه بن أبی الهذیل، أبو بردة، عبد الرحمن بن الأسود، عبد الرحمن ابن البیلمانی، الأحنف بن قیس «1» و کانوا على هذا، حتى تقیّض صاحب الدرّة و لیس عنده ما یتعلّل به على النهی عنها و الزجر علیها سوى خیفة أن یأتی قوم فیواصلوا بین العصر و المغرب بالصلاة.

ألا من مسائل إیّاه عن علّة کراهته ذلک الوصال و لیس له من الشریعة أیّ وازع عنه؟ وهب أنّه ارتأى کراهة ذلک الوصال، فما باله ینهى عن الرکعتین و لیستا مالئتین للفراغ بین الوقتین العصر و المغرب؟ و على فرضه کان الواجب أن ینهى عن الصلاة فی أوّل وقت المغرب غیر الفریضة التی رأى کراهتها هو، و لکن أیّ قیمة لرأیه و قد صلّوها على العهد النبویّ بمرأى من صاحب الرسالة و مشهد فلم ینههم عنها «2»؟

ثمّ الذی خافه عمر من أن یأتی قوم یصلون بین الوقتین بالصلاة هل عزب علمه عن رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم فشرّع لهم تینک الرکعتین بعد العصر؟ أو أنّه علم ذلک و لم یکترث له؟ أم کانت بصیرة الخلیفة فی الأُمور أقوى من بصیرة النبیِّ الأعظم؟

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏6، ص: 262

لاها اللَّه لا ذلک و لا هذا، لکن رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم علم ذلک کلّه و لم یرَ بأساً بما خافه عمر.

و بما ذا استحقّ أُولئک الأخیار من الصحابة الضرب بالدرّة و الفضیحة بملإ من الأشهاد نصب عینی النبیّ الأقدس قرب مشهده الطاهر؟ و الذین یأتون بما کرهه أقوام من رجال المستقبل لم یرتکبوه بعد، أو أنّه لم تنعقد نطفهم حتى تلک الساعة و هو یعترف بأنّهم لیسوا من أُولئک، و لعلّ الخلیفة کان یرى جواز القصاص قبل جنایة غیر المقتصّ منه. هلمَّ و أعجب!

و کأنّ الخلیفة فی آرائه هذه الخاصّة به کان ذاهلًا عن قوله هو: احذروا هذا الرأی على الدین فإنّما کان الرأی من رسول اللَّه مصیباً لأنّ اللَّه کان یریه، و إنّما هو هنا تکلّف و ظنّ، و إنّ الظنّ لا یغنی من الحقّ شیئاً«1»