اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۶ مرداد ۱۴۰۳

مالک اشتر نخعی

متن فارسی

افتخار مصاحبت پیام اکرم (ص) را بدست آورده، و هر که از او یاد کرده او را ستوده است، و هیچکس ایرادی بر او وارد نیاورده است.”عجلی ” او را ثقه و مورد اعتماد شمرده، و ” ابن حبان ” از او همینگونه یاد کرده است. اگر بعضی محدثان از وی روایت نکرده باشند دلیل بر این نیست که وی را تضعیف نموده اند”. ابن حجر ” در تهذیب التهذیب میگوید “: مهنا گفته است که از احمد(حنبل) درباره مالک اشتر پرسیدم که آیا از او روایت میکند؟ گفت: نه. و می افزاید که قصد احمد حنبل از این سخن تضعیف او نبود، بلکه مقصودش این بود که حدیثی از طریق او روایت نشده است.”

فرمایشات مولای متقیان امیرمومنان علیه السلام در تجلیل وی برای عظمت مقامش کفایت میکند. در نامه ای پس از انتصاب مالک اشتر به استانداری مصر برای مردم آن استان مینویسد “: پس از درود، یکتن از خداپرستان (یا بندگان خدا) را نزد شما فرستاده ام که بهنگام مخاطرات نمی خوابد و نمی آساید، و در هنگامه های حمله دشمن روی از ترس بر نمی تابند، بر جنایت کاران از شعله آتش آسیب رسان تر است. وی مالک بن حارث از قبیله مذحج است. بنابراین سخنش را بگوش گیرید و فرمانش را در صورتی که با حق (یا قانون اسلام) مطابقت داشته باشد اطاعت کنید. زیرا او یکی از شمشیرهای خداست که کندی نمیپذیرد و نه در فرودش بر هدف کژی مینماید. هر گاه دستور بسیح صادر کرد بزیر پرچم گرد آئید و چون فرمان توقف داد اقامت کنید. چه، او هر قدمی که پیشنهد یا واپس گذارد یا تاخیر نماید یاپیشقدم باشد بفرمان من میکند. و من چون او را برای شما دلسوز و خیرخواه یافتم و دیدم که نسبت به دشمنان سخت ستیز و پایدار است خود را از مصاحبت ومساعدتش محروم ساختم تا شما را از آنبهره مند گردانیده باشم”…

صورت دیگری از همین نامه

شعبی ” همین نامه را از طریق صعصعه بن صوحانباین صورت نقل کرده است:” پس از درود، من یکی از بندگان خدا را نزد شما فرستاده ام که به هنگام مخاطرات نمی خوابد و نمی آساید، و در برابر دشمنان از بیم پیشامدهای ناگوار روی بر نمیتابد. گام از کاهلی واپس نمیگیرد، و سستی را به اراده اش راه نمیدهد. از بندگان دلیر و سهمگین خدا است و از آنها که رفتاری بزرگوارانه دارند. بر جنایتکاران ازشعله آتش آسیب رسان تر است، و بیش از هر کس از ننگ و کار ننگ آور دور است و دوری جوی. وی مالک بن حارث اشتر است، شمشیری قاطع که در فرود بر هدف کژی نمی نماید و نه کندی میپذیرد. در صلح حکیم و خردمند است و در جنگ مدبر و کار آزموده. نظریاتی عمیق و متین دارد و صبری پسندیده و نیکو. بنابراین سخنش را بگوش گیرید و فرمانش را اطاعت کنید. هر گاه دستور بسیج صادر کرد بزیر پرچم گرد آئید و چون فرمان توقف داد اقامت کنید. چه او هر قدمی که پیش نهد یا واپس گذارد بفرمان من میکند. من برای خیرخواهی و دلسوزی شما و از آن جهت که نسبت به دشمنان سخت ستیز و پایدار است خود را از مصاحبت و مساعدتش محروم ساختم تا شما را از آن بهره مند گردانیده باشم”…

در نامه دیگری که به دو تن از فرماندهان سپاهش مینویسد از مالک اشتر تمجید مینماید: مالک بن حارث اشتر را بر شمادو تن و بر همه کسانی که زیر فرمان و در قلمرو شما هستند فرماندهی داده ام. بنابراین بایستی راهنمائی هایش را بگوش گیرید و از او فرمان برید و او را سپر و حافظ خویش گردانید، زیرا او از آنگونه مردان است که این نگرانی ها در موردشان نیست که سستی و کاهلی نمایند یا بلغزند و بخطا روند یا در موقعی که سرعت بخرج دادن به مصلحت و احتیاط نزدیکتر باشد کندی نمایند یا در مواردی که کندی و شمرده قدم برداشتن به صواب نزدیکتر باشد شتاب ورزند. “

ابن ابی الحدید در اینجا میگوید “: تمجیدی که امیرالمومنین (ع) به عمل آورده با همه اختصار چنان گویا و رسا است که با هیچ سخن مشروحی نمیتوان گفت و رساندش. بجان خودم، مالک اشتر شایسته چنین تمجید و ستایشی هم هست، زیرا سخت دلیر و سهمگین بوده است و بسیار سخاوتمند، پیشوا منش، بردبار، و سخنور و شاعر. درشتی و نرمی را بهم آمیخته میداشته است، و بهمین روی در موقع پرش و پرخاش پرخاشگر میبود و در وقت نرمش، نرمخو. و از گفته های عمر است که کار حکومت (اسلامی) جز با مردی که در عین قدرتمندی خشن نباشد و در عین نرمی ناتوانی ننماید راست و براه نگردد. “

در نامه ای که مولا امیرالمومنین به محمد بن ابی بکر مینویسد مالک اشتر را میستاند “: مردی را که باستانداری مصر منصوب کرده بودم خیرخواه و دلسوز ما بود و نسبت به دشمن ما درشت و ستیزه گر بود. دوره اش را بپایان آورد، و در حالیکه از او خشنود بودیم درگذشت، خدا از او راضی و خشنود باشد و پاداشش را چند برابر گرداند و سرنوشتی نیکو برایش مقرر فرماید” وقتی خبر درگذشت مالک اشتر به امیرالمومنین علی علیه السلام رسید فرمود: انا لله و انا الیه راجعون. پروردگار جهانیان را سپاس میگویم. خدایا درگذشت او را که از پیشامدهای ناگوار روزگار است بامید این بر تن هموار میسازم که رضایت را بجویم. آنگاه فرمود: خدا، مالک را بیامرزد که بعهدش وفا میکرد، و درگذشت و به دیدار رحمت پروردگار نائل گشت با این که ما خودمان را حاضر و آماده کرده ایم که پس از مصیبت درگذشت پیامبر خدا (ص) که از بزرگترین مصائب بود بر هر مصیبتی شکیبا و بردبار باشیم باز مصیبت درگذشت مالک سخت گران میاید.

عده ای از سران قبیله ” نخع- ” قبیله مالک اشتر- میگویند: وقتی خبر مرگ مالک اشتر به امیر المومنین علی (ع) رسید ما نزد او رفتیم، و دیدیم بیتاب است و پیوسته بر مرگ وی افسوس میخورد. آنگاه گفت خدایا که مالک چه مرد خوبی بود، و چه خوب مردی بود اگر از کوهستان میبود حتما صخره ای میبود، و هر گاه از سنگ میبود قطعا سنگی سخت میبود. آه، بخدا مرگ عالمی را می لرزاند و عالمی دیگر را شاد میگرداند. در مرگ چون توئی باید گریست. آیا کسی دیگر چون مالک وجود دارد؟ علقمه بن قیس نخعی میگوید “: علی (ع) همچنان بیتاب و غمناک بود تا پنداشتم که او بجای همه ما داغدار و سوگوار شده است و آثار اندوه داغداریش تا روزها برچهره اش نقش بسته بود”. شریف رضی وزبیدی ستایش مولا را در حق وی بدین عبارت آورده اند”: اگر از کوهستان میبود حتما صخره ای میبود که هیچ سنگتراش ذره ای از پیکرش نمیارست گسستن، و نه هیچ پرنده به فراز ستیغش میتوانست پریدن”.

ابن ابی الحدید مینویسد”: سوار کاری شجاع و پیشوا منش بود از زمره بزرگان و شخصیت های عالی مقام شیعه که به ولایت علی بن ابیطالب (ع) سخت دلبسته و پایبند بود و در یاریش میکوشید، و پس از درگذشتش فرمود: خدا مالک را بیامرزد که برای من چنان بود که من برای پیامبر خدا (ص) بودم”. معاویه برده آزاده شده عمر را وادار کرد تا نزد مالک اشتر رفته شربتی زهر آلود به او داد تا از اثر آن درگذشت. چون خبر مرگش به معاویه رسید در میان مردم به نطق ایستاد، وپس از شکرو ستایش خدا گفت “: علی بن ابیطالب دو دست راست داشت که یکی در جنگ صفین قطع شد و آن عمار یاسر بود، و آن دیگری مالک اشتر بود که امروز قطع شد “

این دیکتاتور نافرمان که خود و پدرش برده آزاد شده فتح مکه اند مردان پاک و عالیمقام را ناجوانمردانه و خائنانه میکشد و پس از این که مردم را از فیض وجودشان محروم ساخت اظهار خوشحالی و افتخار میکند و به دار و دسته اش که دار و دسته تجاوزکاران داخلی هستند خوش خبری میدهد و از آنها میخواهد که بانرادمردان ناسزا بگویند. اینها هستندکه بدترین عذابها در انتظارشان است ودر آخرت از همه زیانکارترند، و وقتی چشمشان به عذاب دوزخ افتاد خواهند فهمید که گمراه و بدبخت ترین افراد چه کسانی هستند!

بالاتر از همه اینها سخن پیامبر خدا (ص) درباره دفن ابوذر غفاری است که حاکم نیشابوری و ابو نعیم و ابو عمر باین صورت روایت کرده اند: “یکی از شما در صحرائی از زمین (یا عربستان) می میرد که جماعتی از مومنان بر بالینش حضور مییابند ” یا بعبارتی که بلاذری آورده “: جماعتی از مردان صالح عهده دار دفنش میشوند “. و مسلم است که مالک اشتر و دوستان اهل کوفه او ابوذر را دفن کرده اند. ابن ابی الحدید پس از نقل این روایت میگوید: این حدیث فضائل بزرگی را برای مالک اشتر رحمه الله علیه ثابت مینماید و شهادت قاطعی است از پیامبر (ص) بر این که مالک اشتر مومن بوده است. این شهادت کجا و حرف ” ابن حجر ” کجاکه مالک اشتر را متهم به نفهمی و بی عقلی و خروج از دین میکند و او و یاران پاک و پرهیزکارش را لعنت میفرستد، و فراموش میکند که خدا هر حرفی را که بزبان بیاورد میشنود و ثبت و ضبط میفرماید و بحسابش میرسد . نمی خواهیم در اینجا فضائل مالک اشترو روحیه بزرگوارانه و کردار ستوده اش را بشرح آوریم، چه در این صورت کتابی پر حجم فراهم میاوریم.

خوشبختانه دو فاضل محترم آقای سید محمد رضا حکیم وپسر عمویش آقای سید محمد تقی حکیم دوکتاب درباره مالک اشتر نوشته و به چاپ رسانده و در آن بحری از فضائل این صحابی عظیم الشان آورده اند. همچنین دانشمندانی در گذشته باین مهم پرداخته اند و اکنون کتابی خطی در کتابخانه آستان مقدس رضوی در خراسان هست در همین موضوع.

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 62 – 67

متن عربی

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 62

عنهم، و إنّما کان ذلک ظلماً و عدواناً، و تعلم أنّ ابن حجر مائن فیما یصف به الأشتر من المروق «1» غیر مصیب فی قذفه، متجانف للإثم فی الدفاع عن عثمان بقوله: إنّ المجتهد لا یُعترض علیه فی أُموره الاجتهادیّة، لکن أُولئک الملاعین المعترضین لا فهم لهم بل و لا عقل «2».

الأشتر:

1- مالک بن الحارث الأشتر: أدرک النبیّ الأعظم و قد أثنی علیه کلّ من ذکره؛ و لم أجد أحداً یغمز فیه، وثّقه العجلی «3» و ذکره ابن حبّان فی الثقات «4»، و لا یُحمل عدم روایة أیّ إمام عنه علی تضعیفه، قال ابن حجر فی تهذیب التهذیب «5» (10/12): قال مهنّا: سألت أحمد عن الأشتر یروی عنه الحدیث؟ قال: لا. قال: و لم یرد أحمد بذاک تضعیفه، و إنّما نفی أن تکون له روایة.

و کفاه فضلًا و منعة کلمات مولانا أمیر المؤمنین فی الثناء علیه فی حیاته و بعد المنون، و إلیک بعض ما جاء فی ذلک البطل العظیم:

1-من کتاب لمولانا أمیر المؤمنین کتبه إلی أهل مصر لمّا ولّی علیهم الأشتر: «أمّا بعد: فقد بعثت إلیکم عبداً من عباد اللَّه لا ینام أیّام الخوف، و لا ینکل عن الأعداء ساعات الروع، أشدّ علی الفجّار من حریق النار. و هو مالک بن الحارث أخو مذحج، فاسمعوا له و أطیعوا أمره فیما طابق الحقّ، فإنّه سیف من سیوف اللَّه، لا

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 63

کلیل الظُبة «6» و لا نابی الضریبة، فإن أمرکم أن تنفروا فانفروا، و إن أمرکم أن تقیموا فأقیموا، فإنّه لا یُقدم و لا یُحجم، و لا یؤخّر و لا یُقدّم إلّا عن أمری، و قد آثرتکم به علی نفسی لنصیحته لکم، و شدّة شکیمته علی عدوّکم «7»».

تاریخ الطبری (6/55)، نهج البلاغة (2/61)، شرح ابن أبی الحدید (2/30).

صورة أخری:

رواها الشعبی من طریق صعصعة بن صوحان.

 «أمّا بعد: فإنّی قد بعثت إلیکم عبداً من عباد اللَّه لا ینام أیّام الخوف، و لا ینکل عن الأعداء حذار الدوائر، لا ناکِلٌ من قدم، و لا واهٍ فی عزم، من أشدّ عباد اللَّه بأساً و أکرمهم حسباً، أضرّ علی الفجّار من حریق النار، و أبعد الناس من دنس أو عار، و هو مالک بن الحارث الأشتر، حسام صارم، لا نابی الضریبة، و لا کلیل الحدّ، حکیم فی السلم، رزین فی الحرب، ذو رأی أصیل، و صبر جمیل، فاسمعوا له و أطیعوا أمره، فإن أمرکم بالنفر فانفروا، و إن أمرکم أن تقیموا فأقیموا، فإنّه لا یُقدم و لا یُحجم إلّا بأمری، و قد آثرتکم به علی نفسی نصیحةً لکم، و شدّة شکیمته علی عدوّکم» … إلخ «8».

2-من کتاب للمولی أمیر المؤمنین کتبه إلی أمیرین من أُمراء جیشه:

 «و قد أمّرت علیکما و علی من فی حیّزکما مالک بن الحارث الأشتر، فاسمعا له

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 64

و أطیعا و اجعلاه درعاً و مجنّا، فإنّه ممّن لا یُخاف وهنه و لا سقطته، و لا بطؤه عمّا الإسراع إلیه أحزم، و لا إسراعه إلی ما البطء عنه أمثل».

قال ابن أبی الحدید فی شرحه «9» (3/417): فأمّا ثناء أمیر المؤمنین علیه السلام علیه فی هذا الفصل فقد بلغ مع اختصاره ما لا یبلغ بالکلام الطویل، و لعمری لقد کان الأشتر أهلًا لذلک، کان شدید البأس جواداً رئیساً حلیماً فصیحاً شاعراً، و کان یجمع بین اللّین و العنف، فیسطو فی موضع السطوة، و یرفق فی موضع الرفق؛ و من کلام عمر: إنّ هذا الأمر لا یصلح إلّا لقویّ فی غیر عنف، و لیّن فی غیر ضعف. انتهی.

3-من کتاب کتبه مولانا أمیر المؤمنین إلی محمد بن أبی بکر یذکر فیه الأشتر فیقول:

 «إنّ الرجل الذی کنت ولیّته مصر کان لنا نصیحاً، و علی عدوّنا شدیداً، و قد استکمل أیّامه، و لاقی حمامه، و نحن عنه راضون، فرضی اللَّه عنه، و ضاعف له الثواب، و أحسن له المآب» «10».

تاریخ الطبری (6/55)، نهج البلاغة (2/59)، الکامل لابن الأثیر (3/153)، شرح ابن أبی الحدید (2/30).

4-لمّا بلغ علیّا- أمیر المؤمنین- موت الأشتر قال: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ

 و الحمد للَّه ربّ العالمین؛ اللّهمّ إنّی أحتسبه عندک، فإنّ موته من مصائب الدهر. ثمّ قال: رحم اللَّه مالکاً فقد کان وفّی «11» بعهده، و قضی نحبه، و لقی ربّه، مع أنّا قد وطّنّا

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 65

أنفسنا أن نصبر علی کلّ مصیبة بعد مصابنا برسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فإنّها من أعظم المصائب»

، قال المغیرة الضبی: لم یزل أمر علیّ شدیداً حتی مات الأشتر «12».

5-عن جماعة من أشیاخ النخع، قالوا: دخلنا علی علیّ أمیر المؤمنین حین بلغه موت الأشتر فوجدناه یتلهّف و یتأسّف علیه ثمّ قال: «للَّه درّ مالک، و ما مالک؟ لو کان من جبل لکان فنداً «13»، و لو کان من حجر لکان صلداً، أما و اللَّه لیهدّنّ موتک عالَماً، و لیُفرحنّ عالماً، علی مثل مالک فلیبکِ البواکی، و هل موجود کمالک؟».

و قال علقمة بن قیس النخعی: فما زال علیّ یتلهّف و یتأسّف؛ حتی ظننّا أنّه المصاب به دوننا، و عُرف ذلک فی وجهه أیّاماً.

و فی لفظ الشریف الرضی و الزبیدی: «لو کان جبلًا لکان فنداً، لا یرتقیه الحافر، و لا یوفی علیه الطائر» «14».

نهج البلاغة (2/239)، شرح ابن أبی الحدید (2/30)، لسان العرب (4/336)، الکامل لابن الأثیر (3/153)، تاج العروس (2/454).

6- قال ابن أبی الحدید فی شرحه «15» (3/416): کان فارساً شجاعاً رئیساً من أکابر الشیعة و عظمائها، شدید التحقّق بولاء أمیر المؤمنین علیه السلام و نصره، و

قال فیه بعد موته: «رحم اللَّه مالکاً، فلقد کان لی کما کنت لرسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم».

7- دسّ معاویة بن أبی سفیان للأشتر مولیً لآل عمر، فسقاه شربة سویق

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 66

فیها سمّ فمات.

فلمّا بلغ معاویة موته قام خطیباً فی الناس فحمد اللَّه و أثنی علیه و قال: أمّا بعد: فإنّه کان لعلیّ بن أبی طالب یدان یمینان، قطعت إحداهما یوم صفّین و هو عمّار بن یاسر، و قطعت الأخری الیوم و هو مالک الأشتر «1».

تاریخ الطبری (6/255)، الکامل لابن الأثیر (3/153)، شرح ابن أبی الحدید (2/29).

قال الأمینی: ما أجرأ الطلیق ابن الطلیق الطاغیة علی السرور و التبهّج بموت الأخیار الأبرار بعد ما یقتلهم، و یقطع عن أدیم الأرض أُصول برکاتهم، و یبشّر بذلک أُمّته الفئة الباغیة، و یأمرهم بالدعاء علیهم (أُوْلئِکَ الَّذِینَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذابِ وَ هُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ ) «2»، (وَ سَوْفَ یَعْلَمُونَ حِینَ یَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِیلًا) «3».

8- و قبل هذه کلّها ما

جاء عن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فی دفن أبی ذر سیّد غفار من قوله فی لفظ الحاکم و أبی نعیم و أبی عمر: «لیموتنّ أحدکم بفلاة من الأرض یشهده عصابة من المؤمنین»، و فی لفظ البلاذری: «یلی دفنه رهط صالحون»، و قد دفنه مالک الأشتر و أصحابه الکوفیّون، کما فی «4» أنساب البلاذری (5/55)، و حلیة الأولیاء لأبی نعیم (1/170)، و المستدرک للحاکم (3/337)، و الاستیعاب لأبی عمر (1/83)، و شرح ابن أبی الحدید (3/416)

 

فقال: هذا الحدیث یدلّ علی فضیلة عظیمة للأشتر رحمه الله؛ و هی شهادة قاطعة من النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم بأنّه مؤمن.

قال الأمینی: ما أبعد المسافة بین هذه الشهادة و بین وصف ابن حجر إیّاه فی

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 67

الصواعق «1» (ص 68) بالمروق و عدم الفهم و العقل، و لعنه إیّاه و أصحابه الصلحاء، و قد عزب عنه أنّه لا یلفظ من قول إلّا و لدیه رقیب عتید.

نحن لسنا الآن فی صدد التبسّط فی فضائل مالک و تحلیل نفسیّاته الکریمة و مآثره الجمّة و إلّا لأریناک منه کتاباً ضخماً، و لقد ناء بشطر مهمّ منها الفاضلان الشریفان السیّد محمد الرضا آل السیّد جعفر الحکیم النجفی، و ابن عمّه السیّد محمد التقی ابن السیّد السعید الحکیم النجفی فی کتابیهما المطبوعین المخصوصین بمالک، و قد سبقهما إلی ذلک بعض علمائنا السابقین، یوجد کتابه المخطوط فی مکتبة مولانا الإمام الرضا علیه السلام بخراسان المشرّفة، حیّا اللَّه حملة العلم سلفاً و خلفاً.