اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۶ مرداد ۱۴۰۳

چرا به ابوتراب فحش نمی‌دهی؟!

متن فارسی

مسلم و ترمذی از طریق عامر بن سعد بن ابی وقاص چنین ثبت کرده اند:
«معاویه به سعد بن ابی وقاص گفت: چرا به ابو تراب فحش نمی دهی؟ گفت:
چون سه سخن از پیامبر (ص) در حق او شنیده ام هرگز به او بد نخواهم گفت، سه سخنی که اگر یکی از آنها متعلق به من می بود بهتر از آن بود که گرانبهاترین نعمت های مادی را می داشتم. آنگاه سه حدیث «منزلت» و «رایت» و «مباهله» را باز گفت.»
حاکم نیشابوری پس از ثبت آن می افزاید: معاویه دیگر کلمه ای بد نگفت تا از مدینه بیرون رفت. «1»

طبری مطلب را از طریق ابن ابی نجیح به این عبارت نوشته: «معاویه چون به حج رفت همراه سعد (بن ابی وقاص) گرد کعبه طواف کرد، وقتی از آن بپرداخت به دار الندوة رفت و سعد را بر تخت خویش بنشاند و شروع کرد به بدگوئی و دشنام دادن به علی. سعد برخاست که برود، و اعتراض کرد که مرا بر تخت خویش نشاندی و شروع کردی به دشنام دادن به علی؟! به خدا اگر یکی از افتخاری را که علی به دست آورده به دست آورده بودم برایم بهتر از آن بود که همه هستی از آن من می بود.- تا آخر همان روایت- و سعد ضمن سخنانش گفت: تا زنده ام هرگز به خانه و نزد تو نخواهم آمد. و برخاست.

مسعودی پس از نگارش روایت طبری می گوید: در وجه دیگری از این روایات تاریخی که در کتاب علی بن محمد بن سلیمان نوفلی در اخبار از ابن عائشه و دیگران آمده چنین خواندم که سعد بن ابی وقاص چون این حرف را به معاویه زد و برخاست تا برود، معاویه گوزید و گفت: بنشین تا جواب حرفت را بشنوی. اکنون بیش از هر وقت در نظرم پست و قابل سرزنشی. اگر راست می گوئی پس چرا او را یاری نکردی؟ و چرا با او بیعت ننمودی؟! من اگر از پیامبر (ص) آنچه را تو شنیده ای درباره علی شنیده بودم تا زنده بودم نوکر او بودم. سعد گفت: به خدا من بیش از تو در خور مقامی هستم که تو داری. معاویه گفت: بنی عذره نمی پذیرند. قابل توجه این که گفته می شده سعد از مردی از قبیله بنی عذره است. «1»

ابن کثیر می نویسد: سعد بن ابی وقاص نزد معاویه رفت. معاویه از او پرسید: چرا علیه علی نجنگیدی؟ جواب داد: طوفانی تیرگی آور بر من بگذشت، و گفتم: هش! هش! و شترم را پی کرده توقف نمودم تا آن تیرگی و تاری از میان برخاست. آنگاه راه خویش باز شناختم و پیمودن گرفتم. معاویه گفت: در قرآن، هش! هش! وجود ندارد، بلکه این فرمایش هست که چون دو دسته از مؤمنان با هم به جنگ پرداختند باید میانشان را به صلح و آشتی آرید، بعد اگر یکی از آن دو به دیگری تجاوز مسلحانه کرد با آنکه تجاوز مسلحانه کرده بجنگید تا به حکم خدا بازآید … به خدا قسم تو نه همراه تجاوزگر علیه عادل جنگیدی و نه همراه عادل علیه تجاوزگر. سعد گفت: من آدمی نبودم که با کسی بجنگم که پیامبر خدا (ص) به او فرمود: تو نسبت به من منزلتی را داری که هارون نسبت به موسی داشت، با این تفاوت که پس از من پیامبری نخواهد بود. معاویه پرسید: غیر از تو چه کسی این حدیث را شنیده است؟ سعد چند نفر من جمله ام سلمه را نام برد. معاویه گفت: من اگر این حدیث را از پیامبر (ص) شنیده بودم هرگز با علی نمی جنگیدم.
و می نویسد: به موجب روایتی دیگر این گفتگو هنگامی که میان ایشان صورت گرفته که در مدینه بوده اند در اثنای حجی که معاویه به جای آورد، و آن دو نزد ام سلمه رفته درباره آن حدیث از او جویا گشتند. ام سلمه همان حدیثی را که سعد نقل کرده بود بیان کرد. معاویه گفت: اگر این حدیث را پیش از امروز شنیده بودم نوکرش می شدم تا از دنیا می رفت یا من میمردم. «1»

معاویه، به دروغ ادعا کرد که آن احادیث مشهور و شایع را نشنیده و از آنها خبر نداشته است، زیرا آن احادیث راز یا حرف خصوصی نبوده که پیامبر گرامی به تنی چند از نزدیکان و دوستان صمیمی اش زده و دیگران بی خبر مانده باشند، بلکه در برابر همه فرموده و به صورت شعار و اعلام همگانی. حدیث «رایت» در جنگ خیبر و موقعیتی مهم بر زبان مبارکش جاری گشته و با این اعلام تکان آور که فردا پرچم را به کسی می سپارم که خدا و پیامبرش را دوست می دارد و خدا و پیامبرش دوستش می دارند … و بر اثر آن همه گردن افراشتند که اینک کدامین ابرمرد پرافتخار رایت آزادی و گشودن خیبر بدوش خواهد کشید، و به ناگهان «رایت» نبرد آزادی بخش و کفرشکن از دست گهربار و فرخنده رسول گرامی به کف با کفایت علی بن ابیطالب (ع) سپرده شد و همه دانستند که منظور پیامبر (ص) همو بوده است نه دیگری.

گرفتیم معاویه در جنگ «خیبر» در گله مشرکان بوده و با آنان که علیه خدا و پیامبرش در ستیز بوده اند، اما پس از آن که برق شمشیر بران به جرگه مسلمانان کشاندش باز آن خبر نشنید؟ آن خبر را که زبانزد پیکارگران مسلمان و دیگر اقوام بود و کسی یافت نمیشد که خود شاهد آن حدیث نبوده یا از شاهدان نشنیده باشد؟! حدیث «منزلت» را نیز پیامبر (ص) در مواقع و موارد متعدد به زبان آورده از جمله:

در جنگ «تبوک»- که در جلد سوم خواندیم- و همه اصحاب سرشناس در آن حضور داشتند و آن فضیلت را برایش می شناختند و از آن افتخار آگاه بودند. پس اگر معاویه عذر بیاورد که چون مشرک بوده در آن حضور نیافته، عذرش به دلیلی که در مورد جنگ خیبر متذکر شدیم غیرموجه و ناپذیرفتنی است. همچنین در روز «غدیرخم» به زبان آورده و اعلام داشته است آنگاه که معاویه خود حاضر بوده و با بیش از یکصدهزار تن شنیده است. با این همه چون ایمان به آن نیاورده به گوش نگرفته است و پس از شنیدن و درک فرمایش رسول در حق علی باز با علی جنگیده و با او دشمنی ورزیده و دستور داده بر او لعنت بفرستند. بانگ رسای پیامبر گرامی در گوشش طنین انداز بوده که «خدایا! هر که علی را دوست می دارد دوستش بدار و هر که را که دشمن می داردش دشمن بدار. هر که را یاریش می کند یاری کن و هر که را خوارش می گذارد خوار گردان» در گوش او و در گوش همه جهانیان.

همچنین بنابر روایتی که احمد حنبل از محدوج بن زید باهلی ثبت کرده در روز عقد پیمان برادری، آن حدیث را اعلام داشته است. می گوید: پیامبر خدا (ص) میان مهاجران و انصار پیمان برادری بست. علی بگریست. پیامبر خدا (ص) پرسیدش: چرا گریه می کنی؟ گفت: چون مرا با کسی برادر نساختی. فرمود: ترا گذاشتم برای خودم. و افزود: تو نسبت به منزلتی را داری که هارون با موسی داشت. «1»

و نیز روزی که حضرتش در خانه ام سلمه بود و علی (ع) آمده اجازه ورود خواست.
پیامبر (ص) از ام سلمه پرسید: می دانی این کیست؟ گفت: آری، علی است. فرمود:
گوشت و خونش با گوشت و خونم آمیخته است و همان منزلتی را برایم دارد که هارون برای موسی داشت با این تفاوت که پس از من پیامبری نخواهد بود «2».

وانگهی حدیث «منزلت» را بنابر روایتی که احمد حنبل از طریق ابی حازم ثبت کرده و در «ریاض النضره» 2/195 نیز آمده خود معاویه هم روایت کرده است.

درباره واقعه «مباهله» درست است که معاویه چون کافر بوده نمی توانسته شاهد گفتار پیامبر (ص) باشد و از آن محروم مانده است، لکن اگر پسر ابو سفیان از قرآن و سنت به دور نبود می توانست آن واقعه عظیم را در قرآن مجید بیابد و بخواند و بداند.

تازه، واقعه «مباهله» آنقدر پراهمیت است که در سطح جهان نشر و پخش گشته و هیچ کس نمی تواند ادعا کند نشنیده است.

در اینجا با پسر ابو سفیان راه می آئیم می گوئیم فرض می کنیم تا آن روز که سعد بن ابی وقاص آن احادیث را به گوش تو خواند و تو را از فضائل و مقامات مولای متقیان باخبر ساخت خبر نداشتی و از روی جهل با حضرتش جنگیدی، لکن تو خود این آیه کریمه را خواندی که چون دو دسته از مؤمنان با هم به جنگ پرداختند میانشان را به صلح و آشتی آرید … و خود می دانستی و پیش از جنگ صفین روایت می کردی که پیامبر (ص) به عمار یاسر فرموده: تو را دار و دسته تجاوزکار مسلح خواهند کشت.
پس چرا به تجاوز مسلح به مؤمنان دست زدی؟! و چرا پس از این که سعد بن ابی وقاص- صحابی که آن جماعت وی را از ده نفری می شمارند که می گویند مژده بهشت یافته اند- به تو اطلاع داد که پیامبر گرامی چنان سخنانی در حق علی (ع) گفته است و شهودی از جمله ام سلمه بر آن اقامه شهادت نمودند، دست از دشمنی با علی (ع) و لعنت فرستادن بر او بر نداشتی؟! پس معلوم می شود دروغی دیگر می گوئی که ادعا می کنی اگر آن احادیث از پیامبر (ص) در حق علی (ع) شنیده بودی تا آخر عمر نوکرش می بودی.

آری، معاویه حتی پس از شنیدن آن احادیث از زبان سعد بن ابی وقاص و ام سلمه و دیگران به تبهکاری ادامه داد به علی (ع) لعنت می فرستاد و به استانداران و مأمورانش می گفت لعنت بفرستند و مردم را مجبور به شنیدنش کنند، و دست از این کار برنداشت تا مرد و گناهش گریبانگیرش گشت. اینکه وقتی سعد، حدیث پیامبر (ص) را به او گوشزد کرد آن حرکت رکیک را انجام داد آیا برای اهانت به فرستاده خدا بود؟ یا تحقیر سعد که چرا گفته پیامبر (ص) را باور داشته؟ یا مسخره کردن سعد که چرا در تبهکاری و دشنامگوئی به مولای متقیان با او همداستان نمی شود؟
من نمی دانم. لکن با توجه به کفر مزمن معاویه هر یک از این منظورها را می توان به او نسبت داد. آیا او که شاه بود و در محضرش طبعا مردان مهم و اعیانی نشسته بودند خجالت نکشید که این حرکت زشت و هرزگی را کرد؟! امویان پرروئی که شهوترانی آب رویشان را بریخته و شرمشان بزدوده از چه خجالت بکشند!

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 361

متن عربی

1- أخرج مسلم، و الترمذی، عن طریق عامر بن سعد بن أبی وقّاص، قال: أمر معاویة سعداً فقال: ما منعک أن تسبّ أبا تراب؟ فقال: أمّا ما ذکرت ثلاثاً قالهنّ له رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فلن أسبّه، لَأَن تکون لی واحدة منهنّ أحبّ إلیّ من حمر النعم. فذکر حدیث المنزلة، و الرایة، و المباهلة. و أخرجه الحاکم و زاد: فلا و اللَّه ما ذکره معاویة بحرف حتی خرج من المدینة «1».

و فی لفظ الطبری من طریق ابن أبی نجیح، قال: لمّا حجّ معاویة طاف بالبیت و معه سعد، فلمّا فرغ انصرف معاویة إلی دار الندوة فأجلسه معه علی سریره، و وقع معاویة فی علیّ، و شرع فی سبّه، فزحف سعد ثم قال: أجلستنی معک علی سریرک ثم

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 362

شرعت فی سبّ علیّ، و اللَّه لَأَن یکون لی خصلة واحدة من خصال کانت لعلیّ أحبّ إلیّ من أن یکون لی ما طلعت علیه الشمس. إلی آخر الحدیث، و فیه من قول سعد: و ایم اللَّه لا دخلت لک داراً ما بقیت. و نهض.

قال المسعودی بعد روایة حدیث الطبری: و وجدت فی وجه آخر من الروایات و ذلک فی کتاب علیّ بن محمد بن سلیمان النوفلی فی الأخبار، عن ابن عائشة و غیره: أنّ سعداً لمّا قال هذه المقالة لمعاویة و نهض لیقوم ضرط له معاویة و قال له: اقعد حتی تسمع جواب ما قلت: ما کنت عندی قطّ ألأم منک الآن، فهلّا نصرته؟ و لم قعدت عن بیعته؟ فإنّی لو سمعت من النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم مثل الذی سمعت فیه لکنت خادماً لعلیّ ما عشت، فقال سعد: و اللَّه إنّی لأحقّ بموضعک منک. فقال معاویة، یأبی علیک [ذلک ] بنو عذرة. و کان سعد فیما یقال لرجل من بنی عذرة «1».

و فی روایة ذکرها ابن کثیر فی تاریخه «2» (8/77): دخل سعد بن أبی وقاص علی معاویة فقال له: مالک لم تقاتل علیّا، فقال: إنّی مرّت بی ریح مظلمة فقلت: أخ أخ، فأنخت راحلتی حتّی انجلت عنّی، ثمّ عرفت الطریق فسرت. فقال معاویة: لیس فی کتاب اللَّه أخ أخ، و لکن قال اللَّه تعالی: (وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الْأُخْری فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِی ءَ إِلی أَمْرِ اللَّهِ) «3». فو اللَّه ما کنت مع الباغیة علی العادلة، و لا مع العادلة علی الباغیة، فقال سعد: ما کنت لأُقاتل رجلًا

قال له رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: «أنت منّی بمنزلة هارون من موسی غیر أنّه لا نبیّ بعدی»

فقال معاویة: من سمع هذا معک؟ فقال: فلان و فلان

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 363

و أُمّ سلمة. فقال معاویة: أما إنّی لو سمعته منه صلی الله علیه و آله و سلم لما قاتلت علیّا.

قال: و فی روایة من وجه آخر: إنّ هذا الکلام کان بینهما و هما بالمدینة فی حجّة حجّها معاویة، و إنّهما قاما إلی أُمّ سلمة فسألاها فحدّثتهما بما حدّث به سعد، فقال معاویة: لو سمعت هذا قبل هذا الیوم لکنت خادماً لعلیّ حتی یموت أو أموت.

قال الأمینی: لقد أفک معاویة فی ادّعائه عدم إحاطة علمه بتلکم الأحادیث المطّردة الشائعة، فإنّها لم تکن من الأسرار التی لا یطّلع علیها إلّا البطانة و الخاصّة، و إنّما هتف بهنّ صلی الله علیه و آله و سلم علی رءوس الأشهاد، أمّا حدیث الرایة فکان فی واقعة خیبر و له موقعیّته الکبری

لقوله صلی الله علیه و آله و سلم: «لأُعطینّ الرایة غداً رجلًا یحبّ اللَّه و رسوله، و یحبّه اللَّه و رسوله». الحدیث.

فاستطالت أعناقُ کلّ فریق             لیروا أیّ ماجدٍ یُعطاها

 

فلم تزل النفوس مشرئبّة متطلّعة إلی من عناه صلی الله علیه و آله و سلم حتّی جی ء بأمیر المؤمنین علیه السلام و مُنح الفتح من ساحة النبوّة العظمی، فانطبق القول، و صدقت الأکرومة، و علم الغزاة کلّهم أنّه صلی الله علیه و آله و سلم ما کان یرید غیره.

هب أنّ معاویة یوم واقعة خیبر کان عداده فی المشرکین، و موقفه مع من یُحادّ اللَّه و رسوله، لکن هلّا بلغه ذلک بعد ما حداه الفَرَق إلی الاستسلام؟ و الحدیث مطّرد بین الغزاة و سائر المسلمین، و هم بین مشاهد له و عالم به.

و أمّا حدیث المنزلة، فقد نطق به رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فی موارد عدیدة، منها غزاة تبوک، علی ما مرّ تفصیله فی الجزء الثالث (ص 198) و قد حضرها وجوه الصحابة و أعیانهم، و کلّهم علموا بهاتیک الفضیلة الرابیة، فالاعتذار عن معاویة بأنّه لم یحضرها لإشراکه یومئذٍ مدفوع بما قلناه فی واقعة خیبر.

و من جملة موارده یوم غدیر خمّ الذی حضره معاویة و سمعه هو و مائة ألف

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 364

أو یزیدون، لکنّه لم یعِهِ بدلیل أنّه ما آمن به، فحارب علیّا علیه السلام بعده، و عاداه، و أمر بلعنه محادّة منه للَّه و لرسوله، و عقیرة رسول اللَّه المرفوعة

بقوله صلی الله علیه و آله و سلم فی علیّ «اللّهمّ والِ من والاه، و عادِ من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله».

بعدُ ترنّ فی أُذن الدنیا.

و من موارده یوم المؤاخاة کما

أخرجه أحمد «1»، باسناده عن محدوج بن زید الباهلی، قال: آخی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم بین المهاجرین و الأنصار، فبکی علیّ علیه السلام فقال رسول اللَّه: «ما یبکیک فقال: لم تواخِ بینی و بین أحد. فقال: إنّما ادّخرتک لنفسی ثم قال: أنت منّی بمنزلة هارون من موسی» «2».

و منها یوم کان رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فی دار أُمّ سلمة، إذ أقبل علیّ علیه السلام یرید الدخول علی النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم، فقال: یا أُمّ سلمة هل تعرفین هذا؟ قالت: نعم، فقال: «هذا علیّ سیط لحمه بلحمی و دمه بدمی، و هو منّی بمنزلة هارون من موسی إلّا أنّه لا نبیّ بعدی».

راجع الجزء الثالث (ص 116).

علی أنّ حدیث المنزلة قد جاء من طریق معاویة نفسه، رواه فی حیاة علیّ علیه السلام فیما أخرجه أحمد فی مناقبه من طریق أبی حازم، کما فی الریاض النضرة «3» (2/195).

و أمّا نبأ المباهلة فصحیح أنّ معاویة لم یُدرکه، لأنّ الکفر کان یمنعه عند ذلک عن سماعه، غیر أن القرآن الکریم قد أعرب عن ذلک النبأ العظیم إن لم یکن ابن حرب فی معزل عن الکتاب و السنّة، علی أن قصّتها من القضایا العالمیّة و لیس من المستطاع لأیّ أحد أن یدّعی الجهل بها.

و هنا نماشی ابن صخر فی عدم اطّلاعه علی تلکم الفضائل إلی حدّ إخبار سعد

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 365

إیّاه، لکنّه بما ذا یعتذر و هو یقرأ قوله تعالی: (وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما) الآیة؟! و بما ذا یعتذر بعد ما رواه قبل یوم صفّین من

قوله صلی الله علیه و آله و سلم لعمّار: «تقتلک الفئة الباغیة»

و بما ذا یعتذر بعد علمه بتلکم الأحادیث بإخبار صحابیّ معدود عند القوم فی العشرة المبشّرة، و بعد إقامة الشهود علیه؟! و من هنا تعلم أنّه أفک مرّة أخری بقوله: أما إنّی لو سمعت من رسول اللَّه ما سمعت فی علیّ لکنت له خادماً ما عشت. لأنّه عاش و لم یرتدع عن غیّه، و حارب أمیر المؤمنین علیه السلام حیّا و میّتاً، و دأب علی لعنه و الأمر به حتی أجهز علیه عمله، و کبت به بطنته.

نعم: إنّه استمرّ علی بغیه، و قابل سعداً فی حدیثه بالضرطة، و هل هی هزء منه بمصدر تلکم الأنباء القدسیّة؟ أو بخضوع سعد لها؟ أو لمحض أنّ سعداً لم یوافقه علی ظلمه؟ أنا لا أدری، غیر أنّ کفر معاویة الدفین لا یأبی شیئاً من ذلک، و هلّا منعه الخجل عن مثل هذا المجون و هو ملک؟ و بطبع الحال أنّ مجلسه یحوی الأعاظم و الأعیان.

من أین تخجلُ أوجهٌ أمویّةٌ             سکبت بلذّات الفجور حیاءها