اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۶ مرداد ۱۴۰۳

پیامبر(ص) عثمان را شهید نامید

متن فارسی

پاره ای از روایات جعلی در فضیلت عثمان

25/ احمد حنبل روایتی ثبت کرده است از طریق محمد بن ابی بکر مقدمی بصری از محمد بن عبد الله انصاری بصری از هلال بن حق بصری از سعید جریری بصری از ثمامه قشیری . می گوید : من روزی که عثمان – رضی الله عنه – کشته شد در کنار خانه عثمان بودم . از فراز خانه بر آمده به مردم گفت : آن دو رفیقتان که شما را علیه من شورانده اند صدا بزنید بیایند . آنها را صدا زدند تا نزد او آمدند . گفت : شما را به خدا قسم می دهم آیا می دانید پیامبرخدا (ص) وقتی به مدینه آمد مسجد برای همه جا نداشت ، فرمود : چه کسی حاضر است این زمین ها را از دارائی خودش بخرد و وقف مسجد مسلمانان کند و پاداش خویش در بهشت بگیرد ؟ آن وقت من آن زمین را از دارائی خویش خریدم و وقف مسلمانان کردم . حالا نمی گذارید در آنجا دو رکعت نماز بخوانم ؟ سپس گفت : شما را به خدا قسم آیا به خاطر دارید که پیامبر خدا (ص)وقتی به مدینه آمد چاهی جز” رومه ” برای آب آشامیدنیش وجود نداشت ، و پیامبر خدا فرمود : چه کسی از مال خودش آن چاه را می خرد و وقف مسلمانان می سازد و پاداش آن را در بهشت می گیرد ؟ آن وقت من از دارائی شخصی خودم آن را خریدم . حالا نمی گذارید از آن آب برای آشامیدنم برگیرم ؟ آنگاه افزود : آیا می دانید که من تدارک کننده سپاه تنگدستی هستم ؟ گفتند: آری به خدا!

این را بلاذری در ” انساب الاشراف ” آورده است از طریق یحیی بن ابی حجاج بصری از سعید جریری، با این افزوده…: “شما را قسم می دهم به خدا آیا می دانید که سپاه تنگدستی را من از دارائی خودم تدارک نمودم؟ گفتند : آری به خدا گفت : شما را به خدا قسم می دهم آیا می دانید که پیامبر خدا (ص) در ” ثبیر” -یا در حراء- بود. کوه حرکت کرد و سنگ هایش به زیر ریخت . با پای خویش به یکی از آن سنگها زده گفت : قرار گیر چون کسی جز پیامبر یا راست باور یا شهید بر تو نخواهد بود؟ گفتند : آری به خدا!

بیهقی نیز از طریق یحیی بن ابی حجاج از جریری از ثمامه همین روایت را ثبت کرده است .

اکنون به بررسی رجال سند روایت می پردازیم :

الف – محمد بن عبد الله انصاری

عقیلی درباره او می گوید : زشت روایت است . ابو احمد حاکم می گوید : یحیی بن خذام از او از مالک بن دینار احادیث نادرست روایت کرده است، خدا بهتر می داند که مسئولیت نادرستی آن به گردن او است یا به گردن یحیی . ابن حبان می گوید : واقعا زشت روایت است . از زبان اشخاص مورد اعتماد روایاتی را که از ایشان نیست نقل کرده است . به روایاتش نمی توان استناد کرد . ابن طاهر می گوید : دروغ ساز است . حاکم نیشابوری می گوید : احادیث جعلی نقل می کند . ابو الفضل هروی می گوید : ” ضعیف ” و سست روایت است . ازدی می گوید : واقعا زشت روایت است . از مالک بن دینار احادیث بغرنج نقل کرده است .

نباید پنداشت که محمد بن عبد الله انصاری همان عبد الله بصری محمد بن عبد الله بن مثنی است ، زیرا وی چنانکه در ” تهذیب التهذیب ” آمده . بدون واسطه و مستقیما از سعید جریری روایت می کند در حالیکه آن با واسطه و غیر مستقیم از او نقل می کند همین محمد بن عبد الله انصاری است که وضعش را در اینجا شرح دادیم .

ب – سعید ابو مسعود جریری

گرچه شخصا ” ثقه ” و مورد اعتماد است نمی توان روایاتش را پذیرفت ، زیرا در سه ساله آخر عمر اختلال حواس پیدا کرده است . ابو حاتم می گوید : پیش از مرگ حافظه اش را از دست داده بود ، به همین جهت نقل و روایت فقط از کسانی روا است که پیش از این دوره از وی چیزی فرا گرفته و روایت کرده اند . یزید بن هارون می گوید : شاید ” جریری ” باعث گرفتاری و عیبناکی روایات ما شده باشد .

ابن معین از قول ابن عدی می گوید : بخدا دروغ نبندیم . باید بگویم من این را در موقعی از جریری شنیده ام که اختلال حواس پیدا کرده بود. ابن حبان می گوید : سه سال پیش از مرگش اختلال حواس پیدا کرده بود . یحیی بن سعید از عیسی بن یونس می پرسید : از جریری حدیث شنیده و آموخته ای ؟ جواب می دهد : آری . به او می گوید : از او روایت نکن : زیرا وی آن روایات را از او در دوره اختلال حواسش شنیده و آموخته است. ابن سعد می گوید : انشاء الله” ثقه ” و مورد اعتماد بوده ولی آخر عمری اختلال حواس پیدا کرده است.

ج – یحیی بن ابی حجاج بصری

نام وی در سند روایتی است که بلاذری آورده . نسائی و ابن معین می گویند : ابن ابی حجاج راوی ای نیست . ابو حاتم می گوید ” قوی ” نیست .

ما در صورتی هم که به نفع هواخواهان عثمان چشم از نادرستی اینگونه روایات بپوشیم و سستی سند و بی اساسی آنها را ندیده بگیریم باز متن و مضمون آنها پیش از آن که فضیلت و امتیازی برای عثمان ثابت نماید اسباب شرمندگی او را فراهم خواهد کرد مثلا در همین روایت تصریح شده است که طلحه و زبیر – از ده نفری که می گویند مژده بهشت یافته اند و عضو شورای شش نفره و سرآمد اصحابی که به زعم آن جماعت “عادل ” و راست روند اقرار کرده اند که آنچه عثمان به قید سوگند از آنها می پرسد راست است، اما با وجود این حاضر نشده اند دست از مخالفت با عثمان یا تقاضاهای خویش از او بردارند یا بگذارند در مسجدی که با پول خویش زمینش را خریده نماز بگذارد یا از آب چاهی که خود خریده بنوشد، و همچنان بر حمله و فشار خویش ادامه داده و افزوده اند . حالا می پرسیم : آیا طلحه و زبیر با این عملشان آنچه را از زبان پیامبر (ص) به ثبوت رسیده رد کرده ان د؟ با این فرض”، عدالت،” و راست روی آنها و عضویتشان در گروه ده نفره ای که می گویند مژده بهشت یافته اند چه می شود ؟ مگر نه این است که” عدالت ” و جزو ” عشره مبشره ” بودنشان صحت چنین فرض و احتمالی را رد می نماید ؟ پس به فرض که چنین روایتی صحت داشته و چنان واقعه ای رخ داده باشد حقیقت این خواهد بود که طلحه و زبیر معتقد بوده اند آنچه از عثمان بعدا سر زده وضع او را بکلی بر هم زده است، و سخن پیامبر (ص) تا وقتی در حق عثمان صادق بوده که در احوال دیرین خویش بماند و بر همان کردار و رفتار که سابقا داشته است اما چون به عقیده آنها عثمان تغییر کردار و احوال داده و از خط اسلامی اداره و حکومت منحرف گشته از مصداق آن سخن پیامبر (ص) بیرون رفته است . شاید خود عثمان هم پس از آن خلافکاری ها خود را از مصداق آن سخنان پیامبر (ص) خارج می دیده و به همین لحاظ بیمناک بوده که مبادا همان شخصی باشد که پیامبر (ص) پیشگوئی فرموده که در مکه کافر و مدفون می شود و نیمی از عذاب جهانیان بر عهده او است. طلحه و زبیر حتی خود عثمان درباره عثمان همان نظری را داشتند که دیگر اصحاب که بر او شوریدند داشتند، همان نظری که ضمن شرح اظهاراتشان و موضع گیری و رفتارشان با او نشان دادیم. مثلا در آنجا که در پاسخ سوال موکد به سوگند عثمان می گویند : این که دم از پیشاهنگی و سابقه ات با پیامبر خدا (ص) زدی، باید بگوئیم که تو پیشقدم و با سابقه و شایسته تصدی خلافت بودی اما بعدا (عقیده و رویه ات را) تغییر دادی و آنچه خود می دانی از تو سر زد . یا آنجا که می گویند : این که گفتی : فقط سه گونه شخص را می توان به قتل رساند، باید بگوئیم که در قرآن قتل غیر از این سه گونه شخص را که نام بردی روا می بینیم و آن قتل کسی است که در جهان تلاش تبهکارانه می کند، وقتی کسی که به تجاوز مسلحانه دست زد، و قتل کسی که مانع تحقق حق یا قانونی می شود و برای عدم تحقق و دریافت آن به جنگ مبادرت نموده گردن فرازی می کند . اکنون تو به تجاوز مسلحانه دست زده و مانع تحقق قانون و دریافت حقی شده و ایجاد مانع کرده و گردن فرازی نموده ای “… و امثال این سخنان که مبین آراء اصحاب درباره او و خلافکاری های او است و ثابت می نماید که نمی شود پیامبر(ص) وی را ” شهید ” نامیده باشد، و روایتی که چنین نسبت ناروائی به پیامبر (ص) می دهد جعلی است جعلی گستاخانه و بی شرمانه.

( الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 9 ص 452 )

متن عربی

25- أخرج أحمد فی مسنده «5» (1/74)؛ من طریق محمد بن أبی بکر المقدمی البصری، عن محمد بن عبد اللَّه الأنصاری البصری، عن هلال بن حقّ البصری، عن سعید الجریری «6» البصری، عن ثمامة القشیری، قال: شهدت الدار یوم أصیب

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 453

عثمان رضى الله عنه فطلع علیهم إطلاعة فقال: ادعوا لی صاحبیکم اللذین «1» ألّباکم علیّ. فدعیا له، فقال: نشدتکما اللَّه أ تعلمان أنّ رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم لمّا قدم المدینة ضاق المسجد بأهله، فقال: من یشتری هذه البقعة من خالص ماله فیکون فیها کالمسلمین و له خیر منها فی الجنّة، فاشتریتها من خالص مالی فجعلتها بین المسلمین و أنتم تمنعونی أن أُصلّی فیه رکعتین؟ ثمّ قال: أنشدکم اللَّه أ تعلمون أنّ رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم لمّا قدم المدینة لم یکن فیها بئر یستعذب منه إلّا رومة، فقال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم: من یشتریها من خالص ماله فیکون دلوه فیها کدلیّ المسلمین و له خیر منها فی الجنّة، فاشتریتها من خالص مالی، فأنتم تمنعونی أن أشرب منها؟ ثمّ قال: هل تعلمون أنّی صاحب جیش العسرة؟ قالوا: اللّهمّ نعم.
و ذکره البلاذری فی الأنساب «2» (5/5، 6) من طریق یحیى بن أبی الحجاج البصری عن سعید الجریری و زاد: فأنشدکما اللَّه هل تعلمان أنّی جهّزت جیش العسرة من مالی؟ قالا: اللّهمّ نعم. قال: أنشدکما اللَّه هل تعلمان أنّ رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم کان بثبیر- أو قال: بحرّاء- فتحرّک الجبل حتى تساقطت حجارته إلى الحضیض فرکضه برجله فقال: اسکن فما علیک إلّا نبیّ أو صدّیق أو شهید؟ قالا: اللّهمّ نعم.
و أخرجه البیهقی فی السنن الکبرى (6/168) من طریق یحیى بن أبی الحجّاج عن الجریری عن ثمامة.
رجال الإسناد:
1- محمد بن عبد اللَّه الأنصاری: قال العقیلی «3»: منکر الحدیث. و قال أبو أحمد

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 454

الحاکم: روى یحیى بن خذام عنه عن مالک بن دینار أحادیث منکرة و اللَّه أعلم الحمل فیه علیه أو على یحیى. و قال ابن حبّان «1»: منکر الحدیث جدّا یروی عن الثقات ما لیس من حدیثهم، لا یجوز الاحتجاج به. و قال ابن طاهر: کذّاب. و قال الحاکم النیسابوری: یروی أحادیث موضوعة. و قال أبو الفضل الهروی: ضعیف. و قال الأزدی: منکر الحدیث جدّا روى عن مالک بن دینار أحادیث معاضیل. تهذیب التهذیب «2» (9/256).
لا یحسب الباحث أنّ محمد بن عبد اللَّه الأنصاری هذا هو عبد اللَّه البصری محمد بن عبد اللَّه بن المثنّى؛ فإنّه یروی عن سعید الجریری بلا واسطة کما فی تهذیب التهذیب «3» (4/6 و 9/274) و الذی یروی عنه بالواسطة هو هذا الأنصاری المترجم له.
2- سعید أبو مسعود الجریری: و هو و إن کان ثقة فی نفسه لکنّه لا تصحّ روایته لاختلاطه ثلاث سنین من عمره، قال أبو حاتم «4»: تغیّر حفظه قبل موته، فمن کتب عنه قدیماً فهو صالح. و قال یزید بن هارون ربّما ابتلانا الجریری و کان قد أنکر. و قال «5» ابن معین عن ابن عدی: لا نکذب اللَّه سمعنا من الجریری و هو مختلط. و قال ابن حبّان «6»: اختلط قبل أن یموت بثلاث سنین. و قال یحیى بن سعید لعیسى بن یونس: أ سمعت من الجریری؟ قال: نعم. قال: لا ترو عنه، یعنی لأنّه سمع منه بعد

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 455

اختلاطه. و قال ابن سعد «1»: کان ثقة إن شاء اللَّه إلّا أنّه اختلط آخر عمره.
تهذیب التهذیب (4/6).
3- یحیى بن أبی الحجّاج البصری فی طریق البلاذری. قال النسائی و ابن معین: ابن أبی الحجّاج لیس بشی ء. و قال أبو حاتم «2»: لیس بالقویّ.
و نحن لو غاضینا العثمانیین على صحّة هذه الروایة و أمثالها فإنّها تعود وبالًا على عثمان أکثر منها منقبة؛ فإنّ فی صریحها أنّ الرجلین و هما من العشرة المبشّرة و من الستّة أصحاب الشورى و فی الجبهة و السنام من الصحابة العدول- عند القوم- اعترفا له بما استنشدهما لکنّهما لم یأبها بما حاوله عثمان من مفاد الروایة فاستمرّا على التألیب علیه و الضغط و التشدید، فهل هو مجابهة منهما لما ثبت عن الرسول صلى الله علیه و آله و سلم؟ و یردّه عدلهما و کونهما من العشرة أو أنّهما علما أنّ الشی ء حدث بعده شی ء أزاح موضوعه. و إنّما کان قول رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم فی مرحلة الاقتضاء من آثار تلکم الأعمال الطبیعیّة إذا استمرّ صاحبها على ما هو علیه فی هاتیک الأحوال و لم یحدث موانع، فإنّهما کانا یرتئیان حدوث موانع هنالک سالبة لأثر الاقتضاء. و بهذا الاعتقاد مضیا مصرّین على ما ارتکباه من أمر الخلیفة، و هما یریانه حائداً عن الصراط السویّ.
و لعلّ عثمان نفسه ما کان جازماً ببقاء تلکم الآثار التی کان نوّه بها النبیّ الأعظم صلى الله علیه و آله و سلم نظراً منه لما أحدث بعد ذلک من الحوادث، و لذلک کان یحاذر أن یکون هو الرجل الذی أخبر عنه رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم من أنّه یُلحد بمکة رجل علیه نصف عذاب أهل الأرض. کما مرّ حدیثه الصحیح فی (ص 152) من هذا الجزء.
و یشبه طلحة و الزبیر بل و عثمان نفسه بقیّة الصحابة المجهزین علیه فیما بینّاه من

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 456

الاعتقاد فی حقّ الرجل. فراجع ما قدّمناه من أقوالهم و أعمالهم المذکورة فی الجزء الثامن و فی هذا الجزء (ص 69- 163)، و لا تنس قولهم له فی مناشدته المذکورة فی (ص 204): و أمّا ما ذکرت من قدمک و سبقک مع رسول اللَّه فإنّک قد کنت ذا قدم و سلف و کنت أهلًا للولایة، و لکن بدّلت بعد ذلک و أحدثت ما قد علمت.
و قولهم له: و أمّا قولک: إنّه لا یحلّ إلّا قتل ثلاثة؛ فإنّا نجد فی کتاب اللَّه قتل غیر الثلاثة الذین سمّیت: قتل من سعى فی الأرض فساداً، و قتل من بغى ثمّ قاتل على بغیه، و قتل من حال دون شی ء من الحقّ و منعه ثمّ قاتل دونه و کابر علیه، و قد بغیت، و منعت الحقّ، و حلت دونه، و کابرت علیه. إلخ.
و نظیر هذه الأقوال الکثیر المعرب عن آراء الصحابة فیه و فی أحداثه، و کلّها تکذّب القول بأن یکون رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم یسمّی الرجل شهیداً. نعوذ باللَّه من الاختلاق بلا تدبّر.