ابن سعد می نویسد: یک بار سعید بن عاص (یکی از بزرگان عثمان) در کوفه گفت: کدام یک از شماماه نو را دیده اید (و این را برای آن پرسید که ببیند ماه رمضان تمام شده یا نه) مردم گفتند ما ندیده ایم هاشم بن عتبه بن ابی وقاص گفت من آن را دیده ام سعید به او گفت تو با این یک چشمت بوده که از میان همه ی مردم آن را دیدی. هاشم گفت: مرا به چشمم نکوهش می کنی که آن را در راه خدا ازدست داده ام- چرا که چشم او در روز یرموک آسیب دیده بود- صبح که شد هاشم در خانه اش افطار کرد و مردم نزد او چاشت خوردند و چون خبر به سعید رسید کس به سراغ او فرستاد و کتکش زد و خانه اش را بسوخت چه گستاخ کرده است پسر عاص را بر این بزرگمرد از بزرگ یاران پیامبر که او را کتک می زند و خانه اش را می سوزاندکه چرا دستور العملی را که درباره ی دیدن ماه رسیده اجرا کرده است مگر نهپیامبر می گوید: هلال را که دیدید روزه را آغاز کنید و هلال را که دیدید روزه را بشکنید و به عبارتی: با دیدن آن روزه بگیرید و با دیدن آن روزه را بشکنید. هاشم مرقال نمی دانست که دستورها و هوس های آن فرمانروایان حتی در مورد دیدن ماه نیزگرد و خاک باید بکند و گواهی دادن به آن، گاهی از تبهکاری های نیامرزیدنی شناخته می شود و سیاست روز حتی در گواهی های مردمان نیز دخالت می کند وکسانی که گرایش به علی داشته باشند گواهی ایشان پذیرفته نیست.
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 382