از زبان عکرمه – و او از ابن عباس – آورده اند که گفت علی (ض) گفت من نزد رسول خدا (ص) نشسته بودم و کسیدیگر با ما نبود مگر خدای عز و جل. پساو گفت علی می خواهی سرور پیران بهشتی را بتو بشناسانم که روز قیامت از همه آنان نزد خدا مقام و منزلتی بلندتر دارند؟ گفتم آری بجان تو ای رسول خدا (ص)، گفت این دو مرد آیندهاند . علی گفت من نگاه کردم ابوبکر و عمر (ض) را دیدم سپس دیدم رسول خدا(ص) لبخندی زد و آنگاه چین بر پیشانی افکند تا پای به مسجد نهادند.
ابوبکر گفت ای رسولخدا چون ما به سرای بوحنیفه نزدیک شدیم بر روی ما لبخند زدی و سپس چین بر پیشانی افکندی، ایرسول خدا این را چه سبب بود؟ رسول خدا (ص) گفت چون شما بهکنار سرای بوحنیفه رسیدید ابلیس به شما برخورد و در روی شما نگریست و سپس هر دو دستخود را بر آسمان برداشت، شما او را نمی دیدید و سخنش را نمی شنیدند ولی من هم او را می دیدم و هم سخنش را میشنیدم که دعا می کرد و می گفت بار خدایا من از تو درخواست می کنم که بهآبروی این دو مرد سوگند مرا به شکنجهای که برای دشمنانشان آماده کرده ای شکنجه نکن. بوبکر گفت ای رسول خدا کیست که ما را دشمن دارد با آنکه ما بتو گرویدیم و به تو یاری کردیم و آنچه از نزد خدای جهانیان آوردی به آن اعتراف کردیم؟ گفت آری ای ابوبکر در آخر الزمان گروهی آشکار شوند که ایشان را، رافضیان گویند، حق را طرد و رفض می کنند و قرآن را به گونه ای نادرست تاویل می نمایند، خدای عزو جل آنان را در کتاب گرامی خود همانجا یاد کرده که می گوید: کلمه ها را از معانی آن می گردانند. او گفت ای رسول خدا کسی که ما را دشمندارد خدا او را چه کیفری می دهد؟ گفت ابوبکر برایت همین بس که ابلیس – که خدای تعالی لعنتش کند – از خدا امان می خواهد که او را به کیفری که برای دشمنان شما آماده کرده کیفر نکند. گفت ای رسول خدا این کیفرکسی است که ما را دشمن دارد ولی پاداش کسی که ما را دوست دارد چیست؟ رسول خدا (ص) گفت باید خود شما ارمغانی از کارهاتان به آنان بدهید. بوبکر (ض) گفت ای رسول خدا من خدا و فرشتگان او را گواه می گیرم که 1/4از پاداش همه کارهایم را از آغاز مسلمانی امتا پایان عمر به آنان اهدا می کنم. عمر (ض) گفت ای رسول خدا من نیز همین طور، رسول خدا (ص) گفت این را بخط خودتان بنویسید . علی کرم الله وجهه گفت: بوبکر دواتی شیشه ایبگرفت و رسول خدا (ص) به او گفت بنویس او نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم چنین گوید بنده خدا عتیق بنابی قحافه که من خدا و رسول او و همهمسلمانان حاضر را گواه گرفتم که 1/4 ازپاداش همه کارهایم را از آغاز مسلمانی ام تا پایان عمر بخشیدم به کسانی که مرا در زندگانی این جهان دوست دارند . و این دستخط را نیز برای همین نگاشتم.
گفت: سپس عمر نامهرا بگرفت و مانند آن را بنگاشت و چونقلم از نگارش فراغت یافت جبرییل (ع) فرمود آمد و گفت ای رسول خدا پرودگار ترا سلام می رساند و با درود و احترام، ترا ویژه می دارد و می گوید: آنچه دو دوستت نوشته اند بده . رسول خدا (ص) گفت: آن همین است. جبرییل آن را بگرفت و به آسمان برد وسپس به نزد رسول خدا (ص) برگشت و رسول خدا (ص) او را گفت جبرییل آنچه گرفتی از من کجا است؟ گفت آن نزد خدای تعالی است که خدا نیز زمینهآن را گواهی کرد و حاملان عرش و من ومیکاییل و اسرافیل را نیز بگواهی گرفت و خدای تعالی گفت: آن نزد من خواهد بود تا بوبکر و عمر درروز قیامت به وعده ای که دادند وفا کنند . عمده التحقیق از عبیدی مالکی ص 107 – 105
امینی گوید: من نمی خواهم در تخطیه این روایت که به افسانه های داستانسرایان و قصه های پنداری می ماند سخن دراز کنم زیرا هربخشی از آن گواهی راستین است بر نادرستی اش . من نه در سالخوردگی آن دو پیرمرد با انگشت نهادن بر آنچه درج 5 ص 313 ط 2 گذشت چون و چرا می کنم- که به رسول خدا بسته اند گفته: علی این دو پیرمرد را دوست می داری؟- و نه با پیش کشیدن آنچه در 119 تا 121 از همین جلد گذشت – که ابوبکر رادر بهشت ریشی هست و آنجا هیچکس صاحب ریش نیست مگر او و ابراهیم خلیل – و نه با دست آویز گردانیدن آنچه در ص 119 گذشت – که رسول خدا ریش بوبکر رامی بوسید – و نه با انگشت گذاشتن بر آنچه در ص 143 تا 162 گذشت – که در روز کوچیدن پیامبر (ص) بمدینه بوبکر پیرمرد بود و پیامبر جوان – و نه با پیش کشیدن آنچه در ص 162 تا 164 گذشت – که بوبکر از پیامبر هم بزرگتر بوده – و نه با دست آویز گردانیدنآنچه در ذیل شماره 13 گذشت که او سالخورده ترین یاران پیامبر بوده . ونمی پردازم به گفتگو در پیرامون کیفردشمنان بوبکر و عمر و اینکه چرا بایدحتی بیش از عذاب کسی باشد که در برابر خدای پاک گردنکشی و سرپچیی نموده با او کینه ورزیده و از فرمان وی سر تافته و از کسانی است که تا روز وقت معین مهلت یافته و بندگان خدا را گمراه می سازد و از راه راست بدر می برد . و در این هم چون و چرا نمی کنم که چگونه درست می نماید که ابلیس از عذابی که برای دشمنان آن دو آماده شده بخدا پناه می برد؟ مگر خود، آندو را دوست می دارد؟ اگر آری برای چه؟ یا مگر بگونه ای که همه ایمان آوردگان بخدا را دشمن می دارد آندو را نیز دشمن می دارد؟ پس دعا برای چه؟ و چه فایده ای برای او دارد با این که خود از کیفر دشمنان آندو آگاه است و خود آندو را دشمن می دارد و همیشه مردم را بدشمنی با آن دو تشویق می نماید . خامه ام نیز به سوی آن دوات شیشه ای که سند آن ارمغان پنداری به آن نگاشته شده دراز نمی شود مبادا بشکندو امت مسلمان از آن توشه گران بی بهره بماند . و از گزارشگران آن سخنان خنده آور نمی پرسم که آن همه گواهی هایی که خدا و امین وحی او و میکاییل و اسرافیل و حاملان عرض نموده اند برای چه بوده و خدای پاک را چه نیاز که در نوشتن آن سند چنان محکم کاری ها و احتیاط نماید و چه اهمیتی داشته است که خدا آنرا پیش خود نگهدارد تا بوبکر و عمر در روز قیامت به آنچه گفته اند وفا کنند ؟ ونمی گویم که چرا پیشوایان و حافظان حدیث این منقبت بزرگ بوبکر را تا روزگار عبیدی مالکی – قرن 11 – یاد نمی کردند با آنکه در لابلای آن، همنوید بزرگی است برای دوستداران آن دوپیرمرد و هم راهنمایی امت است به آنچه رهایی و رستگاری و پاداش یافتن ایشان به 1/4 از کارهای آندو در آن است و چرا آن همه پاسداران از رساندن این همه خیرات به مردم دریغ وزریدند و عبیدی همه را لو داد؟ من این ها را نمی پرسم ولی اکنون با من بیایید تا معنی آیه کریمه را که در این داستان درباره رافضیان شمرده از خود قرآن در بیاریم که در دو جای آن وجود دارد:
1- بعضی از آن ها که دین یهود دارند کلمه ها را از معانی آن می گردانند می گویند شنیدیم و نافرمانی کردیم سوره نساء آیه 46
2- خدا از پسران اسراییل پیمان گرفت و از آنها دوازده مراقب برانگیختیم و خدا گفت من با شمایم اگر نماز بپا داشتید و زکات دادید و بفرستادگان من گرویدید و تقویتشان کردید وخدا را وامی نیکو دادید گناهان شما را می پوشانم و در بهشت ها که جوی هادر آن روان است داخلتان می کنم و هر که پس از این کافر شود میان راه گم کرده است و بسزای پیمان شکنی شان لعنتشان کردیم و دل هایشان سخت کردیم تا کلمه ها را از معانی آن می گردانند و از آنچه بدان پندشان داده اند قسمتی را از یاد برده اند سوره مایده آیه 12 و 13
آیا از این تحریف و دستبرد به شگفت نمی آیی که آنچه رادر نص قرآن حکیم بعنوان تحریف یهودیان و بنی اسراییل در کلام خدا شمرده است به کسانی نسبت داده که هنوز بوجود نیامده بودند و مادر روزگار باید بعدها آنان را بزاید . از رسول خدا (ص)دور است که چنان سخنانی گفته باشد، و این ها را کسانی بر زبان آورده اند که در پرتگاه های کینه توزی و هوس ها و دلبخواه ها سرنگون شده بودند و آمده اند این زشتی ها را به گروهی از مومنان بسته اند که از پیامبر درستکار پیروی کردهو به راه راست افتاده اند و به سخنانپاکیزه راه یافته و به راه خدای ستوده راه یافته اند و آنکه بدین خداچنگ زند راستی که به راه راست راه یافته است .
(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 7 ص 391 – 394)