اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۳ بهمن ۱۴۰۳

اجتهاد خلیفه دوم در قرائت نماز

متن فارسی

اجتهاد خلیفه در قرائت نماز
1- از عبد الرحمن بن حنظله بن راهب روایت شده که عمر بن خطاب نماز مغرب را خواند پس در رکعت اوّل حمد و سوره نخواند
پس چون رکعت دوم را مشغول شد سوره حمد را دوبار خواند پس چون نماز را تمام کرد و سلام داد دو سجده سهو بجا آورد.
ابن حجر در فتح الباری ج 3 ص 69 یاد کرده و گوید تمام روایات این خبر مورد اعتمادند و مثل اینکه آن مذهب و عقیده عمر بوده است. و بیهقی آنرا در سنن کبری ج 2 ص 382 نقل کرده و عبارتش این است عمر بن خطاب با ما نماز خواند پس در رکعت اوّل چیزی نخواهد پس چون در رکعت دوّم برخاست حمد و سوره را دوبار خواند آنگاه گذشت پس چون از نمازش خلاص شد بعد از سلام دو سجده بجا آورد و در عبارتی: دو سجده بجا آورد سپس سلام گفت.
سیوطی در جمع الجوامع یاد کرده چنانچه در کنز العمال ج 4 ص 213، از جمعی از حفّاظ بلفظ دوّم نقل کرده است.
2- از ابی سلمه بن عبد الرحمن گوید: که عمر بن خطاب داشت نماز مغرب را با مردم میخواند پس حمد و سوره را نخواند پس چون منصرف شد از نماز باو گفتند: چرا قرائت را بجا نیاوردی گفت پس رکوع و سجود چطور بود گفتند خوب بود گفت: پس در این وقت باکی نیست.
مدارک این حکایت
بیهقی در سنن ج 2 ص 347، 381 نقل کرده و سیوطی از مالک و عبد الرزاق و نسائی در جمع الجموامع حکایت کرده چنانچه در ترتیب آن ج 4 ص 213 یاد شده و بیهقی گوید شافعی گفت: ابوسلمه این قصّه را در مدینه پیش خاندان عمر میگفت و هیچکس آنرا انکار نمیکرد.
و اسناد صحیح و تمام راویانش مورد اعتمادند
3- از ابراهیم نخعی گوید: که عمر بن خطاب نماز مغرب را خواند و چیزی قرائت نکرد تا سلام داد پس چون فارغ شد باو گفته شد که تو چیزی نخواندی. پس عمر گفت: من در نماز کاروانی بشام میفرستادم پس شروع کردم منزل بمنزل آنرا فرود میآوردم تا وارد شام شدم پس همه شترها و پالان آنها و پلاسهای آنها و بارهای آنها را فروختم. پس نماز را اعاده کرده و مردم هم اعاده کردند.
و از شعبی روایت شده: که ابو موسی اشعری بعمر بن خطاب گفت ای رهبر مسلمین: آیا در دلت خواندی گفت نه، پس دستور داد که مؤذن ها اذان گویند پس اذان و اقامه گفتند و نماز را با مردم اعاده کرد.
سنن کبری بیهقی ج 2 ص 382، کنز العمال ج 4 ص 213
از این موارد و تکرار قصّه ظاهر و معلوم میشود که خلیفه استناد نکرده در این دو نمازش باصل مسلّمی پس یکبار در رکعت اوّل چیزی نمی خواند و در رکعت دوّم آنرا قضا میکند و سجده سهو بجا میآورد پیش از سلام یا بعد از سلام و در مرتبه دوّم اکتفا میکند بخوبی رکوع و سجده از اعاده کردن و سجده سهو و یکدفعه می بینیم احتیاط میکند. باعاده کردن یا اینکه او میبیند آنچه آورده باطل است پس اعاده میکند و مردم هم اعاده میکنند. پس آیا این اجتهاد های وقتیّه است یا آنکه او ملاکی برای مسئله نمیشناسد که بآن رجوع کند. و عجیب از این حجر است که او مسائل خلاف قاعده از راه
مستقیم را مذهب میداند و جا میدهد هر مخالف قاعده ای را که زره و سلاحی در بر کند مانند این مذهب پس عیب و نقص خود را مستور دارد. و در این احادیث اعلان و آگهی است از مقدار و اندازه خضوع و حضور قلب خلیفه در نمازش.

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 156

متن عربی

 اجتهاد الخلیفة فی قراءة الصلاة

1- عن عبد الرحمن بن حنظلة بن الراهب: أنّ عمر بن الخطّاب صلّی المغرب فلم یقرأ فی الرکعة الأُولی، فلمّا کانت الثانیة قرأ بفاتحة الکتاب مرّتین، فلمّا فرغ و سلّم سجد سجدتی السهو.

ذکره ابن حجر فی فتح الباری «2» (3/69) و قال: رجاله ثقات و کأنّه مذهب لعمر. و أخرجه البیهقی فی السنن الکبری (2/382) و لفظه:

صلّی بنا عمر بن الخطّاب فلم یقرأ فی الرکعة الأُولی شیئاً، فلمّا قام فی الرکعة الثانیة قرأ بفاتحة الکتاب و سورة، ثمّ عاد فقرأ بفاتحة الکتاب و سورة، ثمّ مضی فلمّا

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 156

فرغ من صلاته سجد سجدتین بعد ما سلّم. و فی لفظ: سجد سجدتین ثمّ سلّم.

و ذکره السیوطی فی جمع الجوامع کما فی کنز العمال «1» (4/213) نقلًا عن جمع من الحفّاظ باللفظ الثانی.

2- عن أبی سلمة بن عبد الرحمن: أنّ عمر بن الخطّاب کان یصلّی بالناس المغرب فلم یقرأ فیها، فلمّا انصرف قیل له: ما قرأت. قال: فکیف کان الرکوع و السجود؟ قالوا: حسناً. قال: فلا بأس إذن.

أخرجه البیهقی فی السنن (2/347، 381)، و حکاه السیوطی عن مالک و عبد الرزّاق «2» و النسائی فی جمع الجوامع کما فی ترتیبه «3» (4/213)، و قال البیهقی: قال الشافعی: و کان أبو سلمة یحدّثه بالمدینة و عند آل عمر لا ینکره أحد.

و الإسناد صحیح رجاله کلّهم ثقات.

3- عن إبراهیم النخعی: أنّ عمر بن الخطّاب صلّی بالناس صلاة المغرب فلم یقرأ شیئاً حتی سلّم، فلمّا فرغ قیل له: إنّک لم تقرأ شیئاً. فقال: إنّی جهّزت عیراً إلی الشام فجعلت أنزلها منقلة منقلة، حتی قدمت الشام فبعتها و أقتابها و أحلاسها و أحمالها، فأعاد عمر و أعادوا.

و عن الشعبی: أنّ أبا موسی الأشعری قال لعمر بن الخطّاب رضی الله عنه: یا أمیر المؤمنین أقرأت فی نفسک؟ قال: لا، فأمر المؤذّنین فأذّنوا و أقاموا و أعاد الصلاة بهم. السنن الکبری للبیهقی (2/382)، کنز العمّال «4» (4/213).

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 157

یظهر من هذه الموارد و تکرّر القصّة فیها أنّ الخلیفة لم یستند فی صلواته هاتیک إلی أصل مسلّم، فمرّةً لم یقرأ فی الرکعة الأُولی فیقضیها فی الثانیة و یسجد سجدتی السهو قبل السلام أو بعده، و أخری اکتفی بحسن الرکوع و السجود عن الإعادة و سجدتی السهو، و طوراً نراه یحتاط بالإعادة أو أنّه یری ما أتی به باطلًا فیعید و یعیدون فهل هذه اجتهادات وقتیّة؟ أو أنّه لم یعرف للمسألة ملاکاً یرجع إلیه؟ و العجب من ابن حجر أنّه یعدّ الشذوذ عن الطریق المثلی مذهباً، و یسع کلّ شاذّ أن یتترّس بمثل هذا المذهب فیستر عواره، و فی هذه الأحادیث إعراب عن مبلغ خضوع الخلیفة و خشوعه فی صلواته.