رای خلیفه دوم در قاتل بخشوده شده از ابراهیم نخعی نقل شده که مردی را آوردند نزد عمر بن خطاب که شخصی را عمدا کشته بود پس فرمان داد او را بکشند. پس بعضی از اولیاء مقتول گذشتند عمر دستور داد مجددا که او را بکشند پس ابن مسعود گفت : این نفس مال همه آنهاست پس چوناین ولی او را بخشید نفس را احیاء کرد. پس توان ندارد که حقش را بگیرد مگر آن که غیراو بگیرد گفت : پس چه می بینی ؟
گفت : من می بینم که دیه قرار دهی بر او در مالش و برداری حصه ای را که بخشیده عمر گفت : من هم چنین می بینم.اگر حکم در این قضایا آن است که خلیفه در اول دیده و رای داده پس چرا از آن عدول کرده ؟ و اگر آن است که جلب توجه و نظراو را اخیرا کرده پس برای چه تصمیم گرفت که مخالفت با اول بکند ؟ و آیا توان هست که بگوئیم که حکم از فکر و اندیشه خلیفه مسلمین دور بوده در همه این موارد ؟ یا اینکه این قضایا تنها رای و زورگوئی او بوده ؟ یا اینها سیره و روش اعلم امت ( به نظرصاحب الوشیعه ) است ؟(الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 6، ص: 191)