علیّ بن حمید قرشی در «شمس الاخبار» ص 38 بنقل از «سلوة العارفین» تألیف: الموفّق باللّه، حسین بن اسمعیل جرجانی پدر- المرشد باللّه- باسنادش از پیغمبر صلی اللّه علیه و آله روایت نموده که: چون از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله در معنای این فرموده: «من کنت مولاه، فعلی مولاه» سؤال شد، فرمود: خدا، مولای من است، اولی (سزاوارتر) است بمن از خودم، امری (میل و اراده) برای من با وجود ذات مقدس او نیست، و من مولای مؤمنین هستم، بآنها از خودشان اولی (سزاوارتر) میباشم، و با وجود من امر (اراده و میلی) برای آنها نیست، و هر کس که من مولای اویم، باو از خودش اولی هستم، امر (میل و اراده) برای او با وجود من نیست، علی مولای او است، باو از خودش اولی (سزاوارتر) است برای او امری (میل و اراده) نیست با وجود او.
و در صفحه 65 همین مجلّد در حدیث استدلال و احتجاج عبد اللّه بن جعفر بر معاویه مذکور افتاد که باو گفت: ای معاویه، همانا من شنیدم از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله بر منبر میفرمود، در حالیکه روبروی او بودم و عمر بن ابی سلمه، و اسامة بن زید، و سعد بن ابی وقاص، و سلمان فارسی، و ابوذر، و مقداد، و زبیر بن عوام نیز بودند، که میفرمود: آیا من بمؤمنین اولی (سزاوارتر) نیستم از خودشان؟ گفتیم:
بلی یا رسول اللّه فرمود: آیا زنان من مادران شما نیستند؟ گفتیم: بلی یا رسول اللّه. فرمود:
«من کنت مولاه، فعلیّ مولاه، اولی به من نفسه»
و با دست خود بشانه علی زد و گفت: بار خدایا دوست بدار دوستان او را، و دشمن بدار دشمنانش
را، ای مردم، من بمؤمنین اولی (سزاوارتر) هستم از خود آنها، برای آنها با وجود من امری (میل و اراده) نیست، و علی بعد از من بمؤمنین اولی (سزاوارتر) است از خود آنها، برای آنها با وجود او امری (میل و اراده) نیست. تا آنجا که عبد اللّه بن جعفر گفت: و پیغمبر ما صلی اللّه علیه و آله بتحقیق برترین و سزاوارترین مردم و بهترین آنها را در روز غدیر خم و در غیر آنمورد برای امّتش نصب فرمود، و بسبب او بر آنها حجّت آورد و آنها را امر باطاعت او فرمود و خبر داد آنها را که او (علی علیه السّلام) از آن جناب بمنزله هارون است از موسی، و همانا او ولیّ هر مؤمن است بعد از آنحضرت و اینکه، هر کس او (پیغمبر صلی اللّه علیه و آله) ولیّ او است علی نیز ولیّ او است و هر کس او اولی باو است از خود او علی نیز اولی باو است، و اینکه او جانشین و وصیّ او است .. تا پایان حدیث مزبور.
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 1، ص: 671