و به گزارش ابن اثیر در اسد الغابه 423:3 از طریق سعد: عقیل بن ابیطالب وامی به گردنش افتاد پس به کوفه بر علی بن ابیطالب درآمد او وی را در خانه ی خویش مهمان کرد و فرزندش حسن را بفرمود تا او راجامه پوشاند و چون شب شد شام خواست وعقیل که دید جز نان و نمک و سبزی چیزی در کار نیست گفت: جز آن چه می بینم چیزی نیست؟ او گفت: نه. گفت: پس وام مرا ادا می کنی؟ گفت و امت چقدر است گفت: چهل هزار گفت چیزی نزد من نیست ولی درنگ کن تا سهم من از بیت المال که چهار هزار است پرداخت شود تا آن را به تو دهم عقیل گفت خزانه های اموال در دست تو است و مرامعطل می گذاری تا سهمیه ات پرداخت شود. گفت آیا به من دستور می دهی اموال مسلمانان را که مرا بر آن امین گردانیده اند به تو دهم؟ بخوان و میان مردم به حق داوری کن و پیرو هوس مباش.
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 380