اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۱ مهر ۱۴۰۴

احتجاج عبدالله بن جعفر به حدیث غدیر بر معاویه

متن فارسی

عبد الله بن جعفر بن ابی طالب گفت: نزد معاویه بودم و حسن و حسین علیهما السلام با ما بودند و عبد الله بن عباس و فضل بن عباس نیز نزد معاویه بودند، معاویه بطرف من توجه کرد و بمن گفت:

–        چقدر حسن و حسین را بزرگ میشماری؟

–        حال آنکه نه خود آنها بهتراز توهستند و نه پدرشان بهتراز پدر تو؟

–         اگر نه این بود که فاطمه علیها السلام دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله است، هر آینه میگفتم که: مادر تو اسماءبنت عمیس هم مادون او نیست،

 درجواباوگفتم:  بخدا آگاهی تو نسبت به آنها و پدر و مادر آنها کم است، و چنین نیست که پنداشتی، بخدا سوگند این دو بهترند از من و پدر آنها بهتر است از پدر من و مادر آنها بهتر است از مادر من، ای معاویه تو غافل هستی از آنچه که من از رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره آنها و درباره پدر و مادر آنها شنیدم و آنچه شنیدم حفظ کردم ودرک نمودم و آنرا روایت کردم. گفت بیاور ای پسر جعفر بخدا قسم تو نه دروغ میگوئی و نه مورد اتهام هستی. گفتم آنچه من دراین موضوع میدانم بزرگتر است از آنچه تو می پنداری گفت: هر چند بزرگتر از کوهها احد و حراء (بکسر حاء) باشد. اکنون که خدا او را کشته و جمع شما را مبدل بتفرقه نموده و امر خلافت باهلش رسیده تو حدیث کن، ما با کی از آنچه بگوئی نداریم وآنچه (در فضایل او) تعداد کنی زیانی بما نمیرساند.

گفتم: شنیدم از رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگامیکه از این آیه از حضرتش سوال شد “: و ما جعلنا الرویا التی اریناک الا فتنه للناس و الشجره الملعونه فی القرآن: ” فرمود: همانا دیدم12تن از پیشوایان گمراهی را که بر منبر من بالا میروند و فرود میایند و امت مرا بسیر قهقرائی می برند

 و شنیدم از آنحضرت میفرمود: همانا فرزندان ابیالعاص زمانی که تعدادشان به 15تن رسید کتاب خدا را مورد تجاوز  وتحریف قرارمیدهند وبندگان خدارا بردگان خود قرار میدهند ومال خدا راثروت شخصی پندارند.

ای معاویه، همانا از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم در حالیکه آنجناب بر منبر بودو من در برابر او بودم و عمر بن ابی سلمه، و اسامه بن زید، و سعد بن ابی وقاص، و سلمان فارسی، و ابوذر، و مقداد، و زبیر بن عوام نیز در مقابل منبر حضور داشتند آنجناب فرمود: آیا من بمومنین اولی (سزاوارتر) نیستم از خودشان؟ گفتیم: بلی یا رسول الله، فرمود:آیا زنان من مادران شما نیستند؟ گفتیم بلی یا رسول الله فرمود:     « من کنت مولاه فعلی مولاه، اولی به من نفسه وضرب بیده علی منکب علی فقال اللهم وال من والاه،وعاد من عاداه،-» یعنی: هر کس که من مولای او هستم، پس علی مولای او است، اولی (سزاوارتر) است باو از خودش و دست خود را بر شانه علی علیه السلام نواخت و فرمود: بار خدایا، دوست بدار آنکه را که او رادوست بدارد و دشمن بدار آنکه را که او را دشمن دارد، ای مردم، من بمومنین اولی (سزاوارتر) هستم از خودشان و با وجود من برای آنان امری (اختیاری) نیست (یعنی باید مطیع و بفرمان من باشند و از خود رای و عقیده ابراز نکنند) و علی پس از من اولی(سزاوارتر) است بمومنین از خودشان و با وجود او برای آنان امری (اختیاری) نیست، سپس، پسرم حسن اولی بمومنین است از

خودشان و با وجود او برای آنها امری (اختیاری) نیست، سپس بار دیگر خطاب بمردم نمود و فرمود: زمانیکه من از دنیا رخت بربستم، علی بشما اولی است از خود شما، و زمانی که علی از دنیا رفت، پسرم حسن اولی بمومنین است از خود آنها و زمانیکه حسن از دنیا رفت پسرم حسین اولی بمومنین است از خود آنها… تا آنجا که عبد الله بن جعفر گوید:

معاویه گفت: ای فرزند جعفر سخن بزرگی گفتی، و چنانچه آنچه گفتی بحق باشد، بطور تحقیق امت محمد صلی الله علیه و آله از مهاجر و انصار همگی، جزشما اهل بیت و دوستان و یاران شما هلاک شده اند گفتم: قسم بخدا آنچه گفتم، بحق و مطابق واقع گفتم و آنرا از رسول خــــدا

صلی الله علیه و آله استماع نمودم،

 معاویه (رو بطرف حسن و حسین علیهما السلام و ابن عباس نمود و بانها) گفت: فرزند جعفر چه میگوید؟ ابن عباس در پاسخ معاویه گفت: اگر تو به آنچه او گفت ایمان نداری بفرست دنبال آنهائی که نام آنها را برد و از آنها دایر باین مطالب سوال کن، معاویه فرستاد دنبال عمر بن ابی سلمه و اسامه بن زید و از آنها سوال نمود، آنها گواهی دادند که آنچه را فرزند جعفر گفت، خود از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدیم همانطور که او شنیده تا آنجا که گفت (تتمه سخن ابن جعفر است) و پیغمبر ما صلی الله علیه و آله بطور تحقیق بهترین و برترین خلق را در غدیرخم و درمواطن دیگر برای امت خود نصب فرمود و بر آنها با او حجت گرفت و آنها را باطاعت او امر فرمود و بمردم آگاهی داد که او

(علی علیه السلام) از رسول خدا صلی الله علیه و آله بمنزله هارون است برای موسی و اینکه او ولی هر مومن است بعد از رسول خداصلی الله علیه و آله و اینکه هر کس پیغمبر صلی الله علیه و آله ولی (متصرف در امور) او است علی علیه السلام ولی (متصرف درامور) او است و هر کس پیغمبر صلی الله علیه و آله باو اولی (سزاوارتر) است از خودش، علی علیه السلام اولی (سزاوارتر) است باو.و اینکه او (علی علیه السلام) جانشین پیغمبر صلی الله علیه و آله است در میان آنها و وصی او است و اینکه هر کس اطاعت او کند،اطاعت خدا نموده و هر کس نافرمانی او کند نافرمانی خدا نموده، و هر کس او را دوست بدارد، خدا را دوست داشته، و هر کس با او کینه بورزد و دشمنی کند با خدا دشمنی کرده… تا پایان حدیث که مشتمل بر فوائد بسیار و گرانبهائی است ” کتاب سلیم.”

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 1، ص:400

 

متن عربی

10- احتجاج عبد اللَّه بن جعفر علی معاویة بعد شهادة أمیر المؤمنین علیه السلام

قال عبد اللَّه بن جعفر بن أبی طالب: کنت عند معاویة و معنا الحسن و الحسین علیهما السلام، و عنده عبد اللَّه بن العبّاس و الفضل بن عبّاس، فالتفت إلیَّ معاویة، فقال:

یا عبد اللَّه ما أشدّ تعظیمک للحسن و الحسین و ما هما بخیر منک، و لا أبوهما خیر من أبیک، و لولا أنَّ فاطمة بنت رسول اللَّه صلی الله علیه و سلم لقلتُ: ما أمّک أسماء بنت عمیس بدونها.

فقلت: و اللَّه إنَّک لقلیل العلم بهما و بأبیهما و بأمّهما، بل و اللَّه لَهما خیرٌ منّی، و أبوهما خیرٌ من أبی، و أمُّهما خیرٌ من أمّی. یا معاویة إنَّک لغافلٌ عمّا سمعته أنا من رسول اللَّه صلی الله علیه و سلم یقول فیهما و فی أبیهما و أمِّهما، قد حفظته و وعیته و رویته.

قال: هاتِ یا ابن جعفر، فو اللَّه ما أنتَ بکذّاب و لا متَّهم.

فقلت: إنَّه أعظم ممّا فی نفسک.

قال: و إن کان أعظم من أُحد و حِراء- بکسر المُهملة- جمیعاً، فلست أبالی إذا قتل اللَّه صاحبک، و فرّق جمعکم، و صار الأمر فی أَهله، فحدِّثنا فما نبالی بما قلتم و لا یضرُّنا ما عدّدتم.

قلت: سمعت رسول اللَّه صلی الله علیه و سلم و قد سُئِل عن هذه الآیة (وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی

 

 

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 1، ص: 401

أَرَیْناکَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ

) «1» فقال:

 «إنّی رأیت اثنی عشر رجلًا من أئمّة الضلالة یصعدون منبری، و ینزلون، یردّون أمّتی علی أدبارهم القهقری».

و سمعته یقول: «إنَّ بنی أبی العاص إذا بَلغوا خمسة عشر رجلًا جعلوا کتاب اللَّه دَخَلًا، و عبادَ اللَّه خِوَلًا، و مال اللَّه دُوَلًا».

یا معاویة إنّی سمعت رسول اللَّه صلی الله علیه و سلم یقول علی المنبر و أنا بین یدیه و عمر بن أبی سلمة، و أُسامة بن زید، و سعد بن أبی وقّاص، و سلمان الفارسی، و أبو ذرّ، و المقداد، و الزبیر بن العوّام، و هو یقول:

 «أ لستُ أولی بالمؤمنین من أنفسهم؟ فقلنا: بلی یا رسول اللَّه. قال: ألیس أزواجی أمّهاتِکم؟ قلنا: بلی یا رسول اللَّه.

قال: من کنتُ مولاه فعلیٌّ مولاه، أولی به من نفسه. و ضرب بیده علی منکب علیٍّ، فقال: اللّهمَّ والِ من والاه، و عادِ من عاداه.

أیّها الناس أنا أولی بالمؤمنین من أنفسهم لیس لهم معی أمر، و علیٌّ من بعدی أولی بالمؤمنین من أنفسهم لیس لهم معه أمر، ثمّ ابنی الحسن أولی بالمؤمنین من أنفسهم لیس لهم معه أمر».

ثمّ عاد فقال: «أیّها الناس إذا أنا استشهدتُ فعلیٌّ أولی بکم من أنفسکم، فإذا استشهد علیٌّ فابنی الحسن أولی بالمؤمنین منهم بأنفسهم، و إذا استشهد الحسن فابنی الحسین أولی بالمؤمنین منهم بأنفسهم…» إلی أن قال:

فقال معاویة: یا ابن جعفر لقد تکلّمت بعظیم، و لئن کان ما تقول حقّا لقد هلکَتْ أمّة محمد من المهاجرین و الأنصار غیرَکم- أهلَ البیت- و أولیائکم و أنصارکم.

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 1، ص: 402

فقلت: و اللَّه إنَّ الذی قلتُ حقٌّ سمعته من رسول اللَّه صلی الله علیه و سلم.

قال معاویة: یا حسن و یا حسین و یا ابن عبّاس ما یقول ابن جعفر؟

فقال ابن عبّاس: إن کنتَ لا تؤمن بالذی قال، فأَرسل إلی الذین سمّاهم فاسألهم عن ذلک.

فأرسل معاویة إلی عمر بن أبی سلمة و إلی أُسامة بن زید، فسألهما فشهدا أنَّ الذی قال ابن جعفر قد سمعناه من رسول اللَّه صلی الله علیه و سلم کما سمعه… إلی أن قال- من کلام ابن جعفر-:

و نبیّنا صلی الله علیه و سلم قد نصب لأمّته أفضل الناس و أولاهم و خیرهم بغدیر خُمّ و فی غیر موطن، و احتجَّ علیهم به و أمرهم بطاعته، و أخبرهم أنَّه منه بمنزلة هارون من موسی، و أنَّه ولیُّ کلِّ مؤمن من بعده، و أنَّه کلّ من کان هو ولیَّه فعلیٌّ ولیّه، و من کان أولی به من نفسه فعلیٌّ أولی به، و أنَّه خلیفته فیهم و وصیّه، و أنَّ من أطاعه أطاع اللَّه و من عصاه عصی اللَّه. و من والاه والی اللَّه و من عاداه عادی اللَّه. الحدیث، و فیه فوائد کثیرة قیِّمةٌ جدّا. کتاب سُلَیم «1».