اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۲ آذر ۱۴۰۳

شبهه اول «ابن تیمیه» درباره شأن نزول آیه عذاب واقع

متن فارسی

اشکال اول ابن تیمیه : همانا داستان غدیر در موقع بازگشت رسول خدا صلی الله علیه و آله از حجه الوداع بوده مردم بر این امر اتفاق دارند، در حالی که حدیث مزبور حکایت از آن دارد که چون این خبر در بلاد شایع و منتشر شد حارث به نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله آمد در حالی که آن حضرت در ابطح (مکه) بود، و طبیعت حال ایجاب می کند که این امر در مدینه باشد. بنابراین، سازنده این حدیث از تاریخ داستان غدیر بی اطلاع و نسبت به آن جاهل بوده است.

جواب علامه:  اولا آنچه از روایت حلبی در ” سیره الحلبیه ” و سبط ابن جوزی در ” تذکره ” و شیخ محمد صدر العالم در “معارج العلی” گذشت این است که آمدن شخص مزبور در مسجد بوده -اگر مراد مسجد مدینه باشد- مضافا بر این، حلبی تصریح کرده که در مدینه بوده، پس معلوم میشود ابن تیمیه بدون توجه به این مطالب شروع به هزره درائی کرده و داستان مزبور را به صورتی که پنداشته مورد تکذیب قرار داده است!

ثانیا اختصاص ابطح به حوالی مکه از طرف ابن تیمیه در نتیجه عدم توجه او به حقایق لغوی یا عصبیت شدید او است که پرده و حجابی بین او و حقیقت لغوی انداخته و او را از درک و مشاهده معانی لغوی نابینا و در گرداب و ورطه جهل و عناد غوطه ور ساخته، این مرد اگر به کتب حدیث و شرح لغات و مولفات راجع به شهرها و اماکن و کتب ادبی مراجعه می نمود. به خوبی به تصریحات اهل فن دست می یافت و می دانست که آنها کلمه ابطح را به هر وادی و مسیل که در آن سنگ ریزه و شن وجود دارد اطلاق می کنند و ضمن اشاره به مصادیق آن کلمه نام از بطحاء مکه (یعنی وادی و مسیل ریگزار آنجا) می برند و نیز درک مینمود که این کلمه بر هر مسیل و وادی که دارای چنین صفتی باشد (یعنی دارای ریگهای کوچک و شن باشد) اطلاق می شود و هیچ مانعی ندارد که در اطراف هر شهر و دیار و هر دشت و هامونی مسیل و ریگزار وجود داشته باشد.

بخاری در ج 1 صحیح خود صفحه 181 و مسلم هم در ج 1 صحیح خود صفحه 382 از عبد الله بن عمر روایت نموده اند که: رسول خدا صلی الله علیه و آله در بطحاء ذی الحلیفه (یعنی وادی و مسیل ریگزار آنجا) شتر خود را خوابانید و نماز کرد، و در هر دو صحیح مذکور از نافع روایت شده که: ابن عمر هر زمان که از حج یا عمره بر میگشت در بطحاء ذی الحلیفه همانجا که رسول خدا صلی الله علیه و آله شتر خود را خوابانیده بود، شتر خود را میخوابانید.

و در صحیح مسلم ج 1 ص 382 از عبد الله بن عمر روایت شده که: رسول خدا صلی الله علیه و آله شبی که برای خواب و استراحت در ذی الحلیفه فرود آمد، به او گفته که: شما در بطحاء با برکتی هستید. و در امتاع مقریزی و غیره مذکور است که: پیغمبر صلی الله علیه و آله هنگامی که از مکه بازگشت فرمود، از منزلگاه ابطح داخل مدینه شد و آنگاه که در منزلگاه خود در وسط وادی بود به او گفته شد که: همانا تو در بطحاء مبارکی هستی.

و در ج 1 صحیح بخاری ص 175 از ابن عمر روایت شده که: رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگامی که عمره می نمود در ذی الحلیفه فرود می آمد و در حجی که فرمود در زیر نوعی از درخت که سمره نامیده میشود در محل مسجدی که در ذی الحلیفه است نزول فرمود و هر زمان که از جنگی و غزوه مراجعت می فرمود که در آن راه بود و یا حج یا عمره انجام میداد در بطن وادی فرود می آمد، و هر وقت که از وسط وادی بیرون می آمد، در بطحائی که بر کنار شرقی وادی بود شتر خود را میخوابانید و در آنجا منزل میکرد تا صبح و در آنجا خلیجی بود که عبد الله در آنجا نماز میگذارد، و در میان آن تلی از رمل بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله درآنجا نماز میگذارد و سیل در آن جاری شد به بطحاء (مسیل، ریگزار)… تا آخر حدیث.

و در روایت ابن زباله مذکور است که: زمانی که پیغمبر صلی الله علیه و آله از وسط وادی بیرون میامد شتر خود را در بطحائی که در کنار شرقی وادی بود می خوابانید.

و در ج 1 ” مصابیح ” بغوی صفحه 83 مذکور است که: قاسم بن محمد گفت: بر عایشه رضی الله عنه وارد شدم و به او گفتم: ای مادر، قبر پیغمبر صلی الله علیه و آله را برای من آشکار کن، او سه قبر آشکار نمود که نه از زمین مرتفع بود و نه به زمین چسبیده بود و روی آن قبور با بطحاء (سنگریزه) سرخ رنگ پوشیده شده بود.

و سمهودی در جلد 2 ” وفاء الوفاء ” صفحه 212 از طریق ابن شبه و بزار از عایشه، از پیغمبر صلی الله علیه و آله روایت نموده که فرمود: بطحان بر باغی قرار گرفته از باغهای بهشت.

و مقدم به همه این روایات روایتی است که در خصوص حدیث غدیر از طریق حذیفه بن اسید و عامر بن لیلی رسیده (و در صفحات26-46  جلد اول اصل ذکر شده مراجعه شود) که آن دو گفتند: چون رسول خدا صلی الله علیه و آله از حجه الوداع برگشت (در حالی که جز آن حجی نفرمود) آمد تا به جحفه رسید و غدقن فرمود که در زیر درختان سمره که نزدیک به هم در بطحاء واقع است کسی فرود نیاید… تا آخر حدیث.

و اما کتب شرح لغات و بلدان: در جلد 2 ” معجم البلدان ” صفحه 213 چنین مذکور است: بطحاء در لغت، وادی محل عبور سیل است که در آن سنگریزه وجود دارد و جمع بطحاء بر خلاف قیاس، اباطح و بطاح آمده، تا آنجا که گوید: ابوالحسن محمد بن علی بن نصر کاتب گوید: شنیدم از زن نوازنده ای که اشعار طریح بن اسمعیل ثقفی را که درباره ولید بن یزید بن عبد الملک گفته تغنی مینمود و نامبرده از دائیهای ولید مذکور است.

انت ابن مسلنطح البطاح و لم            تطرق علیک الحنی و الولج

بعضی از حاضرین گفتند: بطحا، جز در مکه نیست، در اینصورت استعمال جمع (بطاح جمع ابطح است) چه معنی دارد؟ در این موقع بطحاوی علوی در خشم آمد و گفت: بطحاء مدینه، و بطحاء مدینه از بطحاء مکه بزرگتر و وسیع تر است و جد من اهل آن جا است و برایش این بیت را انشاد نمود:

و بطحا المدینه لی منزل                فیا حبذا ذاک من منزل

آن مرد (که از بعض حاضرین بود) گفت: بنابراین دو بطحاء وجود دارد و با کلمه جمع چه صورتی دارد؟ در جواب گفتیم: عرب را در سخن و شعر خود وسعتی است، و بر این مبنا دو چیز را بصورت جمع بیان میکند، وانگهی بعض از مردم (اهل اصطلاح) گفته که: اقل جمع دو است، و از جمله امور مثبته این امر یعنی دو بودن بطحاء گفتار فرزدق است:

و انت ابن بطحا وی قریش فان تشا        تکن فی ثقیف سیل ذی ادب عفر

سپس، (مولف معجم البلدان) گوید که: من گویم: اینها همه بیراهه رفتن و تکلف است، درحالی که پس از اجماع اهل لغت بر این که: بطحاء به معنای زمینی است که ریگزار باشد، هرقطعه از زمین که چنین باشد بطحاء است و بنای جمع بر همین مبنی است،

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج‏1، ص: 472

متن عربی

و لم نجد من قریبٍ أو مناوئٍ غمزاً فیه أو وقیعةً فی نقله، مهما وجدوا رجال إسناده ثقات فأخبتوا إلیه، عدا ما یُؤثر عن ابن تیمیّة «1» فی منهاج السنّة (4/13) فقد                      

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج‏1، ص: 473

ذکر وجوهاً فی إبطال الحدیث کشف بها عن سوأته، کما هو عادته فی کلِّ مسألة تفرّد بالتحذلق فیها عند مناوأة فِرق المسلمین، و نحن نذکرها مختصرةً و نجیب عنها: الوجه الأوّل: أنَّ قصّة الغدیر کانت فی مرتجع رسول اللَّه صلی الله علیه و سلم من حجّة الوداع، و قد أجمع الناس علی هذا، و فی الحدیث: أنَّها لَمّا شاعت فی البلاد جاءه الحارث و هو بالأبطح بمکّة، و طبع الحال یقتضی أن یکون ذلک بالمدینة فالمفتعِل للروایة کان یجهل تاریخ قصّة الغدیر. الجواب: أوّلًا: ما سلف- فی روایة الحلبی فی السیرة «1»، و سبط ابن الجوزی فی التذکرة «2»، و الشیخ محمد صدر العالم فی معارج العُلی- من أنَّ مجی‏ء السائل کان فی المسجد- إن أُرید منه مسجد المدینة- و نصَّ الحلبی علی أنَّه کان بالمدینة، لکن ابن تیمیّة عزب عنه ذلک کلّه، فطفِق یُهملج فی تفنید الروایة بصورة جزمیّة. ثانیاً: فإنّ مغاضاة الرجل عن الحقائق اللغویّة، أو عصبیّته العمیاء التی أسدلت بینه و بینها ستور العمی ورّطته فی هذه الغمرة، فحسب اختصاص الأبطح بحوالی مکّة، و لو کان یراجع کتب الحدیث و معاجم اللغة و البلدان، و الأدب لَوجد فیها نصوص أربابها بأنّ الأبطح: کلُّ مسیل فیه دِقاق الحصی، و قولهم فی الإشارة إلی بعض مصادیقه: و منه بطحاء مکّة، و عَرف أنَّه یطلق علی کلِّ مسیل یکون بتلک الصفة، و لیس حِجْراً علی أطراف البلاد و أکناف المفاوز أن تکون فیها أباطح. روی البخاری فی صحیحه «3» (1/181)، و مسلم فی صحیحه «4» (1/382) عن‏

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج‏1، ص: 474

عبد اللَّه بن عمر: أنَّ رسول اللَّه صلی الله علیه و سلم أناخ بالبطحاء بذی الحُلَیفة فصلّی بها. و فی الصحیحین «1» عن نافع: أنَّ ابن عمر کان إذا صدر عن الحجّ أو العمرة أناخ بالبطحاء التی بذی الحلیفة التی کان النبیُّ صلی الله علیه و سلم یُنیخ بها. و فی صحیح مسلم «2» (1/382) عن عبد اللَّه بن عمر: أنَّ رسول اللَّه صلی الله علیه و سلم أتی فی مُعرَّسه «3» بذی الحُلیفة «4» فقیل له: إنَّک ببطحاء مبارکة. و فی إمتاع المقریزی «5» و غیره: أنَّ النبیّ إذا رجع من مکّة دخل المدینة من معرَّس الأبطح، فکان فی معرَّسه فی بطن الوادی، فقیل له: إنَّک ببطحاء مبارکة. و فی صحیح البخاری «6» (1/175) عن ابن عمر: أنَّ رسول اللَّه صلی الله علیه و سلم کان ینزل بذی الحُلیفة حین یعتمر، و فی حجّته حین حجَّ تحت سَمُرةٍ فی موضع المسجد الذی بذی الحُلیفة، و کان إذا رجع من غزوٍ- کان فی تلک الطریق- أو حجٍّ أو عمرةٍ هبط ببطن وادٍ، فإذا ظهر من بطنٍ أناخ بالبطحاء التی علی شفیر الوادی الشرقیّة، فعرّس ثَمَّ حتی یصبح. و کان ثَمَّ خلیجٌ یصلّی عبد اللَّه عنده، و فی بطنه کُثُبٌ کان رسول اللَّه صلی الله علیه و سلم ثَمَّ یُصلّی، فدحا فیه السیل بالبطحاء. الحدیث. و فی روایة ابن زبالة: فإذا ظهر النبیُّ من بطن الوادی أناخ بالبطحاء التی علی شفیر الوادی الشرقیّة. و فی مصابیح البغوی «7» (1/83): قال القاسم بن محمد: دخلت علی عائشة رضی الله عنها                       

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج‏1، ص: 475

فقلت: یا أُمّاه اکشفی لی عن قبر النبیّ صلی الله علیه و سلم، فکشفت لی عن ثلاثة قبور لا مشرفة «1» و لا لاطئة، مبطوحة ببطحاء العرصة الحمراء. و روی السمهودی فی وفاء الوفا «2» (2/212) من طریق ابن شبّة و البزّار عن عائشة عن النبیّ صلی الله علیه و سلم أنَّه قال: بطحان علی ترعةٍ من ترع الجنّة. و قبل هذه الأحادیث کلّها ما ورد فی حدیث الغدیر من طریق حذیفة بن أُسَید و عامر بن لیلی قالا: لمّا صدر رسول اللَّه من حجّة الوداع و لم یحجّ غیرها، أقبل حتی کان بالجُحْفة، نهی عن سَمُرات مُتقاربات بالبطحاء؛ أن لا ینزل تحتهنّ أحدٌ… الحدیث. راجع (ص 26، 46). و أمّا معاجم اللغة و البلدان: ففی معجم البلدان «3» (2/213): البطحاء فی اللغة مسیلٌ فیه دقاق الحصی، و الجمع: الأباطح و البِطاح علی غیر قیاس، إلی أن قال: قال أبو الحسن محمد بن علیّ ابن نصر الکاتب: سمعت عوّادة تغنّی فی أبیات طریح بن إسماعیل الثقفی فی الولید بن یزید بن عبد الملک و کان من أخواله:          

أنت ابنُ مُسْلَنْطِحِ «4» البطاحِ و لم             تطرقْ علیک الحنیُّ و الولجُ «5»

فقال بعض الحاضرین: لیس غیر بطحاء مکّة، فما معنی الجمع؟

فثار البطحاوی العلویّ، فقال: بطحاء المدینة، و هو أجلُّ من بطحاء مکّة،            

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج‏1، ص: 476

و جدّی منه، و أنشد له:         

و بَطْحا المدینةِ لی منزلٌ             فیا حبَّذا ذاک من منزلِ‏

 

فقال: فهذان بطحاوان فما معنی الجمع؟ قلنا: العرب تتوسّع فی کلامها و شعرها فتجعل الاثنین جمعاً، و قد قال بعض الناس: إنَّ أقلّ الجمع اثنان، و ممّا یؤکّد أنَّهما بطحاوان قول الفرزدق:  

و أنت ابنُ بَطْحاوَیْ قریشٍ فإن تشأْ             تکن فی ثقیفٍ سیلَ ذی أدبٍ عَفْرِ

 

ثمّ قال: قلت أنا: و هذا کلّه تعسّفٌ. و إذا صحَّ بإجماع أهل اللغة أنَّ البطحاء: الأرض ذات الحصی فکلُّ قطعة من تلک الأرض بطحاء، و قد سُمِّیت قریش البطحاء، و قریش الظواهر، فی صدر الجاهلیّة و لم یکن بالمدینة منهم أحد. و أمّا قول الفرزدق و ابن نباتة، فقد قالت العرب: الرقمتان ورامتان، و أمثال ذلک کثیرٌ تمرُّ فی هذا الکتاب، قصدهم بها إقامة الوزن فلا اعتبار به. البُطاح- بالضمّ-: منزل لبنی یربوع، و قد ذکره لبید، فقال