اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۱ مهر ۱۴۰۴

اعتراض محمد بن ابی حذیفه به عملکرد عثمان

متن فارسی

سخن محمد بن ابی حذیفه

ابو القاسم محمدبن ابی حذیفه از کسانی بوده است که در برانگیختن مردم علیه عثمان سخت میکوشیده اند. بلاذری مینویسد”: محمد پسر ابوبکر، و محمد بن ابی حذیفه آن سال که عبد الله بن ابی سرح به مصر رفت از مدینه به مصر رفتند. محمد بن ابی حذیفه معایب عثمان را برمیشمرد و از او انتقاد میکرد و گفت: عثمان مردی را به استانداری گماشته که پیامبر (ص) در روز فتح مکه خونش را هدر شمرده و آیات قرآن برای اثبات کفرش فرود آمده آن هنگام که گفته بود: منهم مثل آنچه خدا فرو میفرستد فرومیفرستم. حمله ” ذات الصواری ” در محرم سال 34 هجری رخ داد که فرماندهیش با عبد الله بن سعد بن ابی سرح بود. او وقتی بنماز جماعت ایستاد محمد بن ابی حذیفه تکبیری بلند گفت که عبد الله ترسید و مضطرب گشته او را تهدید و نکوهش کرد. و پیوسته از کارهای ناراحت کننده او و پسر ابوبکر برایش خبر میامد. محمد بن ابی حذیفه یکوقت بنا کرد به گفتن این سخن که ای مردم مصر! ما حمله و جنگ را پشت سر افکنده ایم. ومقصودش جنگ با عثمان بود. محمد بن ابی حذیفه و محمد پسر ابوبکر وقتی انتقادات مردم از عثمان فزونی گرفت به مصر رفتند که استاندارش عبد الله بن سعد بن ابی سرح بود، و با محمد پسر طلحه که همراه عبد الله بن سعد بود همدست گشتند. محمد بن ابی حذیفه که شب به مصر رسیده بود صبح برای نماز به مسجد رفت و چون حمد و سوره را بصدای بلند میخواند عبد الله بن ابی سرح پرسید او کیست. گفتند: مردسفید پوست درخشان چهره ای است. دستور داد وقتی نمازش را تمام کرد اورا بیاورند. چون او را دید پرسید: چرا به منطقه من آمده ای؟ گفت: برای جهاد خارجی آمده ام. پرسید: چه کسی با تو آمده است؟ گفت: محمد بن ابی بکر گفت: بخدا فقط باین منظور آمده اید که مردم را بشورانید و از اطاعت ما خارج سازید. دستور داد آن دو را زندانی کردند. آنها به محمد پسر طلحه پیغام دادند که با او مذاکره کند و نگذارد مانع رفتن آنها به جهاد شود. عبد الله بن ابی سرح آنها را آزاد کرد. پس از مدتی عبد الله بن ابی سرح آهنگ تسخیر افریقا کرد و برای آندو کشتی یی جداگانه تهیه دید تا با مردم معاشرت ننموده، آنها را نشورانند. محمد پسر ابوبکر بیمار گشته از رفتن به جهاد باز ماندو محمد بن ابی حذیفه نیز بخاطر او اقامت کرد. سپس همراه عده ای از مردم عازم جهاد شدند و وقتی از جهاد بر میگشتند دل تمامی مردمی که همراهشان رفته بودند از کینه عثمان آکنده بود. چون عبد الله بن ابی سرح از جنگ افریقا به مصر برگشت نامه ای از عثمان دریافت کرد حاوی دستور عزیمتش به مدینه. پس شخصی را که با محمد پسر ابوبکر و محمد بن ابی حذیفهنظر موافق داشت و همرای بود به جانشینی خویش گماشت و خود به مدینه رفت. جانشین وی با آندو همراه گشت و مثل آنها مردم را به حرکت بطرف مدینه بر انگیخت.

میگویند: عثمان سی هزار درهم و کجاوه ای (یاستوری با کجاوه اش) که خلعتی بر آن بود برای محمد بن ابی حذیفه فرستاد. وی دستور داده تا آنرا در مسجد نهادند و آنگاه رو به مردم کرده گفت: آی جماعت مسلمان ملاحظه کنید که عثمان میخواهد مرا بفریبد و از دین بدر برد و بهمین منظور برایم رشوه میفرستد. مردم مصر بر اثر آن بر حملات و انتقادات خویش به عثمان افزودند. و به دور محمد بن ابی حذیفه جمع شده او را به ریاست و استانداری خویش برداشتند. چون خبر به عثمان رسید عمار یاسر را خوانده از او در مورد رفتاری که کرده بود معذرت خواسته و از خدا طلب آمرزش کردو او عمار خواهش نمود کینه اش را به دل نگیرد. و گفت: اعتمادی که به تودارم کافیست که حسن نیتم را به تو ثابت کند. و از او خواست به مصر رفته درباره صحت و سقم گزارشی که درباره محمد بن ابی حذیفه رسیده تحقیق نماید و خبرش را بیاورد و در آنجا در برابر کسانی که نزد او آمده انتقاد می نمایند از او دفاع کند. وقتی عمار به مصر رسید مردم آنجا را علیه عثمان برانگیخت و آنها را دعوت کرد وی را از خلافت بر کنار نمایند، و مصر را علیه عثمان شوراند، و نظریه محمد بن ابی حذیفه و محمد پسر ابوبکر را تایید نموده تقویت کرد و آنها را تشویق نمود که بطرف مدینه حرکت کنند. عبد الله بن ابی سرح کارعمار را به عثمان گزارش داده و اجازه خواست او را مجازات کند. عثمان به او نوشت: ای پسر ابی سرح پیشنهادت بدترین پیشنهادها است. تو عمار را با بهترین وسیله و محترمانه به مدینه نزد من بفرست. بر اثر آن مردم مصر به جنب و جوش درآمدند و با تعجب بهم میگفتند: عمار را تبعید و راهی میکنند! در همین اثنا محمد بن ابی حذیفه به میان مردم افتاده آنها را برای حرکت بطرف مدینه بر انگیخت، و آنهاهم دعوتش را پذیرفتند و براه افتادند.

ابو عمر الکندی در کتاب” فرمانروایان مصر ” مینویسد “: عبد الله بن سعد (بن ابی سرح) استاندارمصر وقتی مردم علیه عثمان برخاستند واو فرمانروایان ولایات را فرا خواند در رحب سال 35 هجری روانه مدینه شد وعقبه بن عامر را به جای خویش گماشت. محمد بن ابی حذیفه- که آنوقت در مصربود- بر عقبه بن عامر شوریده او را از مصر بیرون راند و بر آن سرزمین مسلط شد، و این در شوال همان سال اتفاق افتاد. و مردم را دعوت کرد عثمان را از خلافت خلع نمایند، و شهرها را شوراند و علیه عثمان تحریک کرد”.

ابن حجر از طریق لیث از عبد الکریم حضرمی نقل میکند که ” محمد بنابی حذیفه نامه هائی از زبان همسران پیامبر (ص) میساخت و در آن عیبجوئی و حمله به عثمان بود. و ستورانی برگرفته آنها را سخت می بست، و عده ای را که میخواست نامه رسان نماید بر پشت بام در گرمای آفتاب نگه میداشت تاصورتشان را آفتاب بسوزاند و قیافه مسافر پیدا کنند. آنگاه میگفت تا بهراه می رفتند، و سپس کسی میفرستاد تا از ورودشان خبر آورد، و دستور میداد تا مردم در استقبالشان بروند. و به مردم میگفتند: ما اطلاعی نداریم و همه خبرها در نامه ها نوشتهاست. محمد بن ابی حذیفه همراه مردم چون به آنها میرسید میگفتند: در مسجد جمع شوید. در آنجا نامه های همسران پیامبر (ص) را چنین می خواند: ای مسلمانان ما از کارهای عثمان به شما شکایت میکنیم… و انتقادات و حملاتی را که به عثمان بود برای مردم میخواند. کسانی که درمسجد جمع شده بودند فریاد برآورده بصدای بلند می گریستند و دعا و نفرین مینمودند. وقتی مصریان بعنوان مبارزه و مخالفت با عثمان رهسپار مدینه گشتند محمد بن ابی حذیفه آنان را تا ” عجرود ” مشایعت نموده برگشت”.

امینی گوید:

این صحابی عظیم الشان با جد و جهدی تمام در زدودن انحرافات و بدعتهائی که از حاکم سر زده بود میکوشیده است، و به تهمتهائی که دار و دسته عثمان به او میزده و میگفته اند که نامه از زبان همسران پیامبر (ص) جعل میکند وقعی نمی نهاده است، و چندان به مجاهدت ادامه داده تا روزگار بدعت و خلافکاری و ستم بسر آمده است. نسبت جعل و تزویری هم که به او داده اند کار هر بیچاره درمانده است که به تهمت متوسل میشود. شاید هم این نسبتو روایات تاریخی این زمینه در ادوار بعد بوجود آمده است چنانکه در مورد همه آنان که علیه عثمان قیام کرده اند چنین نسبتها داده و چنین روایاتیجعل کرده اند تا حقائق تاریخی را بپوشانند و دگرگونه نمایند. مگر از همسران پیامبر (ص) و مثلا از عائشه بعید بوده که نامه هائی در تحریک مردم به قیام علیه عثمان بنویسند و خلافکاریهایش را برای خلق بشرح آورند؟ از عائشه که میگفته: نعثل را بکشید. خدا او را بکشد. چون او کافر شده است و بخدا خیلی مایلم که تو (ای مروان) و این رفیقت که خیلیبه سرنوشتش علاقمندی (یعنی عثمان) بپای هر کدامتان سنگی گران میبود و به دریا می افتادید و مرگ و نابودی بر نعثل و خدا او را بکشد، زیرا آنچه بر سرش آمد نتیجه کارهای خودش بود و خدا به بندگانش ظلم نمیکند. وای ابن عباس خدا به تو عقل و فهم و قدرت بیان داده. بنابراین مبادا مردم را از دور این دیکتاتور پراکنده و دور سازی! گرفتیم که عده ایرا با این اتهامات و نسبت های دروغینبه تردید انداختند، اما آیا میتوانند این را انکار کنند که آنها مخالف عثمان بوده و مردم را علیه او بر می انگیخته اند؟ نه، نمیتوانند انکار کنند. و آنها چه کسانی هستند؟ کسانی که این جماعت آنها را عادل وراستگو دانسته، و ” صحاح ” و کتابهای حدیث معتبرشان پر است از روایاتی که از آنان نقل گشته و حجت دانسته شده و سند و دلیل فقهی قرار گرفته است. پس قدر مسلم این خواهد بود که جمعی از اصحاب عادل و راسترو علیه عثمان همداستان بوده و میکوشیده اند و کارهایش را خلاف دین، و نوعی بدعت میدانسته و در زدودنش تلاش مینموده اند. تنها چیزی که میگویند- و در هر موردی که چند نفر در برابرهم قرار گرفته و نظریات فقهی متناقض دارند میگویند- این است که آنها در اجتهاد و اظهار نظر فقهی خویش دچار خطا گشته اند. چنین حرفی طبعا بهتر از این نظر نیست که آنها در مخالفت با عثمان خطا نکرده و درست استنباط کرده اند زیرا اصحاب در مخالفت با عثمان اجماع نموده و همداستان بوده اند و گفته اند که امت محمد (ص) برنظری خطا اجتماع نخواهد کرد و همداستان نخواهد شد.

  الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 206

متن عربی

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 206

30- حدیث محمد بن أبی حذیفة

کان أبو القاسم محمد بن أبی حذیفة العبشمی من أشدّ الناس تألیباً علی عثمان، و ذکر البلاذری فی الأنساب قال: کان محمد بن أبی بکر بن أبی قحافة، و محمد بن أبی حذیفة، خرجا إلی مصر عام مخرج عبد اللَّه بن سعد بن أبی سرح إلیها، فأظهر محمد ابن أبی حذیفة عیب عثمان و الطعن علیه و قال: استعمل عثمان رجلًا أباح رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم دمه یوم الفتح و نزل القرآن بکفره حین قال: سأُنزل مثل ما أنزل اللَّه «1».

و کانت غزاة ذات الصواری فی المحرّم سنة أربع و ثلاثین و علیها عبد اللَّه بن سعد، فصلّی بالناس فکبّر ابن أبی حذیفة تکبیرة أفزعه بها، فقال: لو لا أنّک أحمق لقرّبت بین خطوک، و لم یزل یبلغه عنه و عن ابن أبی بکر ما یکره، و جعل ابن أبی حذیفة یقول: یا أهل مصر إنّا خلّفنا الغزو وراءنا، یعنی غزو عثمان.

إنّ محمد بن أبی حذیفة و محمد بن أبی بکر حین أکثر الناس فی أمر عثمان قدما مصر و علیها عبد اللَّه بن سعد بن أبی سرح، و وافقا بمصر محمد بن طلحة بن عبید اللَّه و هو مع عبد اللَّه بن سعد، و إنّ ابن أبی حذیفة شهد صلاة الصبح فی صبیحة اللیلة التی قدم فیها ففاتته الصلاة فجهر بالقراءة فسمع ابن أبی سرح قراءته فسأل عنه، فقیل: رجل أبیض وضی ء الوجه. فأمر إذا صلّی أن یؤتی به، فلمّا رآه قال: ما جاء بک إلی بلدی؟ قال: جئت غازیاً، قال: و من معک؟ قال: محمد بن أبی بکر. فقال: و اللَّه

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 207

ما جئتما إلّا لتُفسدا الناس، و أمر بهما فسجنا، فأرسلا إلی محمد بن طلحة یسألانه أن یکلّمه فیهما لئلّا یمنعهما من الغزو، فأطلقهما ابن أبی سرح و غزا ابن أبی سرح إفریقیة فأعدّ لهما سفینة مُفردة لئلّا یُفسدا علیه الناس، فمرض ابن أبی بکر فتخلّف و تخلّف معه ابن أبی حذیفة، ثمّ إنّهما خرجا فی جماعة الناس فما رجعا من غزاتهما إلّا و قد أوغرا صدور الناس علی عثمان، فلمّا وافی ابن أبی سرح مصر وافاه کتاب عثمان بالمصیر إلیه، فشخص إلی المدینة و خلف علی مصر رجلًا کان هواه مع ابن أبی بکر و ابن أبی حذیفة، فکان ممّن شایعهم و شجّعهم علی المسیر إلی عثمان.

قالوا: و بعث عثمان إلی ابن أبی حذیفة بثلاثین ألف درهم و بحمل علیه کسوة فأمر فوضُع فی المسجد و قال: یا معشر المسلمین ألا ترون إلی عثمان یخادعنی عن دینی و یرشونی علیه؟ فازداد أهل مصر عیباً لعثمان و طعناً علیه، و اجتمعوا إلی ابن أبی حذیفة فرأسوه علیهم، فلمّا بلغ عثمان ذلک دعا بعمّار بن یاسر فاعتذر إلیه ممّا فعل به و استغفر اللَّه منه و سأله أن لا یحقده علیه، و قال: بحسبک من سلامتی لک ثقتی بک، و سأله الشخوص إلی مصر لیأتیه بصحّة خبر ابن أبی حذیفة، و حقّ ما بلغه عنه من باطله، و أمره أن یقوم بعذره، و یضمن عنه العُتبی لمن قدم علیه، فلمّا ورد عمّار مصر «1» حرّض الناس علی عثمان و دعاهم إلی خلعه، و أشعلها علیه، و قوی رأی ابن أبی حذیفة و ابن أبی بکر و شجّعهما علی المسیر إلی المدینة، فکتب ابن أبی سرح إلی عثمان یُعلمه ما کان من عمّار، و یستأذنه فی عقوبته، فکتب إلیه: بئس الرأی رأیت یا ابن أبی سرح فأحسن جهاز عمّار و احمله إلیّ، فتحرّک أهل مصر و قالوا: سُیّر عمّار، و دبّ فیهم ابن أبی حذیفة و دعاهم إلی المسیر فأجابوه «2».

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 208

و ذکر أبو عمر الکندی فی أُمراء مصر: أنّ عبد اللَّه بن سعد أمیر مصر کان توجّه إلی عثمان لمّا قام الناس علیه، فطلب أمراء الأمصار فتوجّه إلیه فی رجب سنة (35) و استناب عقبة بن عامر، فوثب محمد بن أبی حذیفة علی عقبة- و کان یوم ذاک بمصر- فأخرجه من مصر و غلب علیها، و ذلک فی شوّال منها، و دعا إلی خلع عثمان، و أسعر البلاد، و حرّض علی عثمان «1».

و أخرج من طریق اللیث عن عبد الکریم الحضرمی کما فی الإصابة (3/373): أنّ ابن أبی حذیفة کان یکتب الکتب علی [ألسنة] «2» أزواج النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم فی الطعن علی عثمان، کان یأخذ الرواحل فیحصرها ثمّ یأخذ الرجال الذین یرید أن یبعث بذلک معهم، فیجعلهم علی ظهور بیت فی الحرّ، فیستقبلون بوجوههم الشمس لیلوحهم تلویح المسافر، ثمّ یأمرهم أن یخرجوا إلی طریق المدینة، ثمّ یرسل رسلًا یخبروا بقدومهم فیأمر بتلقّیهم، فإذا لقوا الناس قالوا لهم: لیس عندنا خبر، الخبر فی الکتب، فیتلقّاهم ابن أبی حذیفة و معه الناس، فیقول لهم الرسل: علیکم بالمسجد، فیقرأ علیهم الکتب من أُمّهات المؤمنین: إنّا نشکو إلیکم یا أهل الإسلام کذا و کذا من الطعن علی عثمان، فیضجّ أهل المسجد بالبکاء و الدعاء، فلمّا خرج المصریّون و وجّهوا نحو المدینة علی عثمان شیّعهم محمد بن أبی حذیفة إلی عجرود ثمّ رجع.

قال الأمینی: أ تری هذا الصحابیّ العظیم کیف یجدّ و یجتهد فی إطفاء هذه النائرة و لا یخاف- فیما یعتقد أنّه فی اللَّه- لومة لائم، غیر مکترث لما بهته به العثمانیّون من اختلاق الکتب علی أُمّهات المؤمنین، و تسوید الوجوه بمواجهة الشمس، و لم یزل علی

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 209

دأبه و اجتهاده حتی قضی الأمر، و أُزیحت المثلات، و ما نبزوه به من الافتعال و التزویر هو حرفة کلّ عاجز، و لعلّه دُبّر فی الأزمنة الأخیرة کما دُبّرت أمثاله فی کلّ من الثائرین علی عثمان ستراً علی الحقائق الراهنة.

و هل من المستبعد أن تکتب فی التألیب علی عثمان صاحبة قول: اقتلوا نعثلًا قتل اللَّه نعثلًا إنّه قد کفر. [و قائلة: وددت و اللَّه أنه فی غرارةٍ من غرائری هذهِ و أنی طوّقت حمله حتی ألقیه فی البحر] «1» و قائلة: وددت و اللَّه أنّک- یا مروان- و صاحبک هذا الذی یعنیک أمره فی رجل کلّ واحد منکما رحاً و أنّکما فی البحر. و قائلة: بُعداً لنعثل و سحقاً. و قائلة: أبعده اللَّه، ذلک لما قدّمت یداه و ما اللَّه بظلّام للعبید. و قائلة: یا ابن عبّاس إنّ اللَّه قد آتاک عقلًا و فهماً و بیاناً فإیّاک أن تردّ الناس عن هذا الطاغیة.

و هی کانت فی الرعیل الأوّل من الثائرین علی عثمان بشتّی الحیل و الطرق الثائرة.

هب أنّهم بهتوا القوم بتلکم الأفائک لکن هل یسعهم إنکار تألّبهم علی الخلیفة یومئذ؟ و قد التزموا بعدالتهم، و الصحاح و المسانید مشحونة بالاحتجاج بهم و الإخراج عنهم، نعم غایة ما یمکّنهم من التقوّل الحکم بالخطإ فی الاجتهاد شأن کلّ متقابلین فی حکم شرعیّ، و لیس تحکّمهم هذا بأرجح من رأی من یری أنّهم أصابوا فی الاجتهاد و إجماع الصحابة یومئذ کان معاضداً لهم، و هم یقولون: إنّ أُمّة محمد لا تجتمع علی خطأ.