شک نیست عقائد دینی و اجتماعی اسلامی برای هر فرد مسلمانی که خدا را در بند عقیدتی اسلام شناسد یکسان و مشترک جلوه میکند، زیرا این عقاید در جامعه، تنها به نام دین اجتماعی اسلام ظاهر میگردد و برای هر مسلمانی که دارای عاطفه دینی باشد، لازم است از شرف دینی خود و ملیت اسلامیاش، هر چند از دید او، صاحبان آن عقائد دچار لغزش و خطا در طرز تفکر و اظهار نظر خود باشند، به دفاع برخیزد و نمیتواند فرقهای را از فرقه دیگر، جدا ساخته، خود را به حکومت و ملت دیگری غیر از اسلام اختصاص دهد، «این پراکندگیها جز نامهائی که شما و پدرانتان آنها را نام گذاری کردهاید، چیز دیگری نیست» «2».
بلکه زمین همهاش خانه مسلمان صادق، و اسلام حکومت و دولت اوست. مسلمان در زیر پرچم حق، زندگی میکند. و اتحاد کلمه مسلمین، گمشده اوست، و برادری صحیح و درست اسلامی، هر وقت و هر جا باشد شعار اوست.
این است وضع آحاد مسلمین تا چه رسد به دول عزیز اسلامی که هر کدام از آن دولتها، در حقیقت شعبهای از حکومت جهانی بزرگ اسلاماند. و افراد آن جمع کامل و حروف پراکندهای از آن کلمه یگانهاند، کلمه صدق و عدل، کلمه اخلاص و توحید، کلمه عزت و شرف، کلمه پیشرفت و ترقی.
با این وصف چگونه دولت مصر عزیز، به خود اجازه میدهد، نشر این کتب در کشورش آزاد باشد و در اطراف و اکناف جهان، نام و شهرت خود را لکهدار سازد؟ و حال آنکه مصر از روز نخستینش مرز اسلام، و مدرسه شرق بوده و در زیر پرچم حق، و بدست رجال علم و دین تأسیس گردیده است. آیا این امر، برای مصر که قرنهای متمادی بحسن شهرت گذرانده، عیب و ننگ نیست که معرف آن، مردمی دجال و فریبنده، و نویسندگانی مزدور، و قلمهائی مسموم، باشند؟ و بگویند فقیهش موسی جار اللّه، عالمش قصیمی، مصلحش احمد امین، و عضو کنگرهاش، محمد رشید رضا، دکتر حقوقش، طه حسین، مورخش خضری، استاد علوم اجتماعیاش، محمد ثابت و شاعرش، عبد الظاهر ابو السمح باشند.؟!
آیا برای مصر ننگ و عار نیست که بیگانگی از فرزندان نجد و دمشق به شرافتش خود را بچسبانند، یکی از آنها کتابی رد بر امامیه بنویسد و نامش را «الصراع بین الاسلام و الوثنیة» بگذارد و دیگری با شعرش نه با شعر و درکش آن را تقریظ نویسد و شیعه امامیه را در نظرش چنین معرفی کند:
«اینان در دل، دشمنی سختی بدون دفاع نسبت به خیر خلق اللّه، ابراز میدارند.
«میگویند جبرئیل أمین که وحی آورد خیانت کرد. و از این امر، باز نمیگردند.
«آیا در زمین از این پس کفری وجود دارد و ….
«در این قوم دین و آزرمی وجود ندارد به پندار آنها کتاب «صراع»، از خواری آنان است»
«آیا وقت آن نرسیده است که مردم با ایمان دلشان از یاد خدا بترس و لرز بیفتد؟» «1»
آیا یک مرد مصری پیدا میشود چنین پنداری داشته باشد که پخش این کتب و اشاعه این گونه دروغها و نسبتهای مجعول، و انتشار این نوشتههای بی مایه، برای ملت مصر یک ارزش حیاتی دارد؟ و یا حس ادب دوستی مردم مصر را بیدار میکند!؟ و یا شخصیت و کیان حکومت عربی مصر را حفظ میکند، و در نهضتهای علمی، ادبی، اخلاقی، دینی، اجتماعی پیشرفتی نصیب مصر میکند؟
افسوس بر قلمهای منزّه مصر، افسوس بر دانشمندان زبر دست آن، افسوس بر مؤلفان مصلح آن، افسوس بر نویسندگان راستار آن، افسوس بر شخصیتهای برجسته، و خود ساخته آن، افسوس بر استادان ادیب آن، افسوس بر مردان امین نسبت به امامتهای علم و دین آن. افسوس بر مصر، و علم فیاض و ادب فراوانش، افسوس بر روحیه صحیح و رأی صائب، و عقل سلیمش، افسوس بر حیات دینی و اسلام کهنش، افسوس بر ولای خالصش، بر تعالیم ارزشمندش، بر درسهای عالی، اخلاق کریم و ملکات فاضلهاش.
افسوس بر مصر و بر این همه فضائلی که همه و همه، قربانی کتابهای آلوده به اغراض میشود، قربانی قلمهای مزدور، قربانی انگیزههای فاسد، قربانی این صفحات سیاه، قربانی عربدههای احمقانه، قربانی چاپخانههای اسفناک میگردد. قربانی افکار آن عده از نویسندگان نوپرداز، که به سرعت در بلاد طغیان کرده، و به درجه فساد خود میافزایند «و هنگامی که به آنها گفته شود در زمین فساد و تباهی نکنید، گویند ما مردمی اصلاح طلبیم، آگاه باشید، اینان خود مفسدانند، ولی نمیدانند» «1»
آیا این کتابها در برابر بزرگان مصر و مشایخ ادبای آن، نیست؟ آیا کسی در این سرزمین پیدا نمیشود، عاطفه دینی، ادراک همزیستی، و اندیشه صالحش او را به دفاع از آبروی مصر محبوبش قبل از توجه به آبروی عموم مردم مشرق زمین، بر انگیزد؟جای شگفتی است و شگفتی همه از علامه مصر، «1» که خود را برای جامعهاش ناقدی بصیر میداند در عین حال تقریظ بر کتابی «2» ارزشمند، از عربی خالص، از بزرگان عصر و شخصیتهای بزرگ جهان نوشته و در انتقاد نسبت به محتویات آن از غلطهای چاپی که هیچگونه تأثیری در کار فهم مطالبش بر امت اسلامی ندارد، و بر کسی زیانی وارد نمیسازد، به انتقاد و خرده گیری پرداخته است. اغلاطی از این قبیل:
کلما صحیحش کل ما
شرع صحیحش شرح
شیخنا صحیحش شیخا
آفرین بر این حرص و دقت نظری که در اصلاح اغلاط چاپی بکار رفته، و آفرین بر این گذشت بیدریغ نسبت به این حوادث و فجایع سنگین، آفرین بر نگهداری آبروی زبان عرب و گذشت در مقابل دین و مصالح ملت، آفرین بر این عاطفه اصلاح طلبی که به فکر اصلاح تألیفات بزرگان شیعه افتاده و با فحاشی به آنان هجوم میآورد، آفرین، باز هم آفرین و باز هم آفرین!!
چرا امثال این مردان هشیار و موشکاف، هیچ گاه مایل نیستند، راه اعتدال پیش گیرند و از قانون عدل و رسم انصاف، و طریقه حق، و وظیفه خدمت به خلق پیروی کنند، و بر اساس عدالت، نظر نویسندگان کشور عزیز خود، مصر را به اینگونه لغزشهای خطرناک در این تألیفات، جلب کنند، تألیفاتی که در حقیقت برای مصر جز یک رشته گرفتاریها و یک سلسله بدبختیها، چیزی بیش نیست و منتهی به بدبختیها و پیش آمدهای سوء برای ملتشان شده، سرانجام ملت را به روز هلاکت میکشاند.
از این شگفتتر، انتشار این کتب در عراق است و حال آنکه این نوشتهها، آبروی این کشور، و آبروی اسلام مقدس را در معرض خطر قرار میدهد. با اینکه هنوز رجال عراق زندهاند و ملتش هنوز ویژگی و نبوغ خود را حفظ کرده، دارای احساساتی زنده و دینی استوار است، با اینکه غیرت عربیاش هنوز چنین و چنان است و شهامت و نشاط جوانیاش، هنوز به خمول و سالخوردگی نگرائیده، و تلاشهای بزرگان و شیوخش را ناتوانی نگرفته است، به ویژه که هنوز قدرت زمامداری و حکومتش در دست آل هاشم است.
بر مام میهن عراق چه سخت ناگوار است که با گوشهای خود بشنود بگویند در مسافرخانههای نجف دلالهای جنسی وجود دارند که گروهی از دختران را به تازه واردان عرضه کنند تا از بین آنها یکی را برگزینند، و یا بگوید: دخترانش در یکشب چند مرتبه ازدواج کنند «1».
چگونه گوش عراق میتواند این صداها را بشنود که نجفیها دسیسهگران، گمراهان و گمراه کنندگاناند که به لباس مسلمین در آمده و در بسیاری از شعائر اسلامی بظاهر با مسلمین شرکت میکنند!!
تا آخر مطلبی که بیش از این ایرادش، مصلحت نیست. و قبل از اینها همه صدای جنجال و فریادی است که شخصیت رجال خاندان هاشمی عراق را آلوده میسازد. «2»
آیا هیچ عراقی حساسی پیدا میشود که پندارد در خلال این کتب مصلحتی برای جامعه عراقی نهفته؟ یا اینکه روح تازهای در کالبد فرزندانش میدمد، یا گمان کند از اینها ملت اسلام، درسهای اخلاقیای فرا گیرد؟ و یا عاملی برای ترقی و پیشرفت آنان حاصل آید؟ یا ارزش فرهنگی برای رجال عراق، و یا ارزش علمی برای دانشجویان آن داشته باشد؟ یا نتیجه ادبی عاید نویسندگانش کند و یا برای مسلمانانش بهره دینی دربرداشته، یا برای ثروتمندان بتواند ارزش مادی داشته باشد و یا در سیاست حکومت اسلامی و محبوب آن اثری بتواند گذاشت؟
هر مسلمانی که در ادعای مسلمانیاش صادق باشد، و شرف و عزت ملتش را بخواهد، موظف است امثال این کتابهای باطل را دور بریزد و به عنوان حق طلبی از آنها اظهار تنفر کند. و از نگهداری و خواندنش اجتناب ورزد، و محتویاتش را باور ندارد و از عمل کردن و گرویدن به مندرجاتش دوری گزیند. و اعتراف به مطالبش را به پس از بکار گرفتن عینک معاینه دقیق و مراجعه به صرافان سخن و اهل نقد و تحقیق، موکول کند و یا خود شخصا به نقد و تحلیل مطالبش پردازد و در موارد مقتضی اگر صلاحیت دارد، نویسندگان آنها را به ایراد و مناقشه کشاند.
«و هر گاه اندرزهائی که به آنها داده میشود، عمل کنند، برای آنها بهتر و بصیرتشان در امر دین، محکمتر، خواهد شد.» «1»
مبلغان و ناشران حکومتهای اسلامی، موظفاند تألیفات اهل هر مذهب و فرقهای از فرق اسلامی را به اصول و مآخذ صحیحش که بدست رجال و بزرگان آن فرقه تألیف شده، عرضه دارند و از آنچه مخالف و ضد آن نوشته شده، جلوگیری کنند، زیرا این گروه، دیدهبانان امت، در حفظ امانتهای علم و دین، و نگهبانان ناموس اسلام، و پاسداران رشتههای محکم عربیتاند اینها تا وقتی است که به صلاح خود بیندیشند. و بر عهده آنان است، ریشههای فساد را از بن بر کنند قبل از اینکه فتنه انگیزان، آتش کینه در جوامع اسلامی بر افروزند و آنگاه به عذر عدم اطلاع، و کمبود مآخذ مورد دسترس متوسل شوند، چنانکه احمد امین بعد از انتشار کتاب «فجر الاسلام» در پاسخ اعتراضات وارده چنین عذری را در میان جمع قوم خود، ابراز کرده است «و انسان بکار خود هشیار است اگر زبان عذر خواهیاش را بیندازد» «2» و کسی که وظیفه دینی و اجتماعیاش را انجام ندهد عذرش پذیرفته نیست. «و باید از بین شما گروهی به دعوت به خیر برخیزند و امر به معروف و نهی از منکر کنند، و اینان به راستی رستگارانند» «3».
ما از نویسنده هر مذهب، و نوشته هر ملت که به دست صدق و امانت، به دست وثوق و متانت، به دست رعایت ادب و علم و دین، نوشته شده باشد، استقبال میکنیم «تا هر کس هلاک شود از روی دلیل، و هر کس حیات سعادتمند یابد از روی دلیل باشد، بدین موعظه آن کس پند گیرد که به خدا و روز آخرت، ایمان آرد! اینها مطالبی است که در تربیت شما مؤثرتر و برای شما از هر چیز دیگر پاکیزهتر است.» «1»
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج3، ص: 454