اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۲ مهر ۱۴۰۴

بدعت ترک تکبیره الاحرام در نماز

متن فارسی

طبرانی از قول ابوهریره چنین ثبت کرده است: اولین کسی که تکبیر را ترک کرد معاویه بود. ابوعبید روایت می کند که اولین کسی که آن را ترک کرد ” زیاد” بود.
ابن ابی شیبه ( از طریق سعیدابن مسیب) این روایت را ثبت کرده است: اولین کسی که تکبیر را کم کرد معاویه بود.
ابن حجر در ” فتح الباری ” می نویسد “: این با روایت قبلی منافات ندارد، زیرا زیاد آنرا به پیروی از معاویه ترک کرده است و معاویه به تقلید از عثمان. و جمعی از دانشمندان این را به اخفاء و آهسته گفتن تکبیر تعبیر کرده اند.  در کتاب ” الوسایل الی مسامره الاوائل ” چنین آمده : اولین کسی که تکبیر را حذف کرد معاویه بود که چون می گفت: سمع الله لمن حمده بدون آن که تکبیر بگوید به سجده میرفت. این را عسکری با سند به شعبی می رساند، و ابن ابی شیبه از قول ابراهیم ثبت کرده که اولین کسی که تکبیر را حذف کرد زیاد بود.
“شوکانی در ” نیل الوطار “می گوید: این روایات با هم منافات ندارند، زیرا زیاد به پیروی معاویه تکبیر را ترک کرده و معاویه به تقلیدعثمان، و جمعی از دانشمندان ترک تکبیر را آهسته گفتن آن دانسته اند. طحاوی می گوید: بنی امیه تکبیر گفتن به هنگام رفتن به رکوع و سجود و نه به هنگام برخاستن را ترک کردند، و این اولین سنتی نبود که ترک می کردند.
شافعی در کتاب ” الام ” این روایت را از قول انس بن مالک ثبت کرد که “معاویه در مدینه نماز خواند و در نمازش به صدای بلند شروع کرد بخواندن بسم الله الرحمن الرحیم سوره حمد ولی بسم الله الرحمن الرحیم سوره بعدی رانخواند تاآن را به پایان برد و چون به رکوع و سجود رفت تکبیر نگفت تا نمازش را تمام کرد. وقتی نمازش را سلام داد همه مهاجران که آن را شنیده بودند از هر سو بانگ برداشتند که ای معاویه! جزئی از نماز را دزدیدی یا فراموش کردی!در نتیجه وقتی بعدا نماز خواند بسم الله الرحمن الرحیم سوره بعد از سوره ام القرآن (سوره حمد) را می خواند و چون به سجده میرفت تکبیر می گفت.
در همان کتاب: این روایت را از طریق عبید بن رفاعه ثبت کرده است: معاویه به مدینه آمد و پیش نمازی مردم را به عهده گرفت و بسم الله الرحمن الرحیم را نخواند و به هنگام رفتن به رکوع وسجود یا برآمدن ازآن تکبیر نگفت. درنتیجه، وقتی نمازش را تمام کرد مهاجران وانصار بانگ برداشتند که آی معاویه! جزیی ازنماز رادزدیدی؟! بسم الله الرحمن الرحیم کجاشد؟! و تکبیر به هنگام رکوع و سجود رفتن و برآمدن؟! پس نماز دیگری باایشان خواند. و می افزاید این از جمله انتقاداتی بود و اعتراضاتی که به او شد.
“چنانکه در ” بحرالزخار ” آمده مولف کتاب ” انتصار “این روایت را از طریق انس ثبت کرده است.
از این روایات برمی آید که ازهنگام نزول قرآن مجید بسم الله الرحمن الرحیم جزئی ازسوره شمرده می شده است و امت آن را چنین دانسته و به عنوان جزیی از سوره می خوانده اند و بدان آگاهی و توجه داشته اند و به همین سبب مهاجران و انصار تا دیده اند معاویه حذفش کرده بانگ اعتراض برداشته اند که آن را دزدیده است و معاویه چاره ای جز اطاعت ندیده است و نتوانسته بگوید جزیی ازسوره نیست وناگزیر نمازش را اعاده کرده و در اول هر دو سوره بسم الله را خوانده است یا در همه نمازهای دیگری که خوانده چنین کرده است.
اگر درآن وقت، این نظر که بسم الله جزئی از سوره نیست وجود می داشت، معاویه در برابر اعتراض مهاجران و انصار به آن استناد کرده بهانه می آورد. بنابراین، نظری که می گوید بسم الله جزیی از سوره نیست، نظری ساختگی است که بعدها برای توجیه کار معاویه و دیگر امویانی که پس از تمایز حق ازباطل به پیروی باطل برخاسته، سنتی ثابت و مسلم از پیامبر اکرم (ص) که همه اصحاب می دانسته اند و چون معاویه ترکش کرده به او اعتراض نموده اند و هر چهار خلیفه به این سنت عمل میکرده اند و علمای آن جماعت درباره اش اتفاق نظر دارند و آن را مستحب می شمارند به استثنای یکی از دو روایتی که در این خصوص از ظاهریان آن را واجب دانسته اند. اینک آنچه درباره این مساله هست.
1 – مطرف بن عبدالله می گوید: من و عمران بن حصین پشت سر علی بن ابیطالب- رضی الله عنه- نماز خواندیم. هر وقت می خواست به سجده برود تکبیر می گفت و نیز چون سر از سجده بر می داشت و چون از رکوعی سر برمی آورد وقتی نمازش را تمام کرد عمران بن حصین دستم را گرفته گفت: این مرا به یاد نماز محمد انداخت.- یا گفت: با ما نمازی چون نماز محمد (ص) خواند. یا به عبارتی که احمد حنبل ثبت کرده عمران گفت: مدت زمانی- یا فلان مدت- است که نمازی شبیه تر از این به نماز پیامبر خدا(ص) نخوانده ام، از این نماز علی. احمد بن حنبل به این عبارت نیز ثبت کرده که مطرف از عمران گفت: پشت سر علی نمازی خوانده ام که مرا به یاد نمازهایی انداخت که پشت سررسول خدا(ص) و دو خلیفه اش خوانده ام. رفتم بااو نماز خواندم. دیدم هر
وقت می خواهد به سجده برود و هرگاه که سراز رکوع بر می دارد تکبیر می گوید. پرسیدم: ای ابو نجید! چه کسی اولین بار تکبیر گفتن را ترک کرد؟ جواب داد: عثمان بن عفان- رضی الله عنه- آنگاه که سالخورده گشت و صدایش ضعیف و ترکش کرد.
2 – از ابوهریره روایت شده که برای مردم پیش نمازی می کرده و به هنگام رکوع وسجود و بر خاستن از آن تکبیر می گفته و چون نمازش را به پایان برده گفته: نمازم بیش از همه تان به نماز رسول خدا شبیه است. یا به عبارت بخاری: به همین گونه نماز می خوانده تا در گذشته است.
3 – عکرمه می گوید: در “مقام (” ابراهیم درمکه) مردی را دیدم به نماز ایستاد و به هنگام رفتن به رکوع و سجود و برخاستن از آن تکبیرمی گوید و چون می ایستد و می نشیند. به ابن عباس- رضی الله عنه- اطلاع دادم. پرخاش کرد که مگر نماز پیامبر (ص) چنین نبود!
به عبارت دیگر، عکرمه می گوید: پشت سر پیر مردی درمکه نماز خواندم بیست و دو تکبیر گفت. به ابن عباس گفتم: او آدم احمقی است. بشدت پرخاش کرد و گفت این سنت ابی القاسم (ص) است.
از این روایت دانسته میشود که امویان، و در راسشان معاویه چنان این سنت پیامبر (ص) را پایمال کرده و چندان بدعتشان را شایع نموده اند که مردم سنت را دراین مورد از یاد برده و پیرو آن را احمق انگاشته اند یا کسی که بدعتی مرتکب گشته باشد، و این پدیده، نتیجه طبیعی تبهکاری و بدعت گزاری معاویه و حزب خیانتکار و گمراهش بوده است. مرگ و ننگ برآن منحرفان و بدعت گزاران بیشرم!
4 – ازعلی- علیه السلام- و ابن مسعود و ابو موسی اشعری و ابوسعید خدری و دیگران روایت شده است که ” پیامبر (ص)به هنگام رفتن به رکوع و سجود و برخاستن از آن تکبیر می گفت.
5 – احمد حنبل و عبدالرزاق و عقیلی از طریق عبدالرحمن بن غنم چنین ثبت کرده اند: ابومالک اشعری (صحابی که او را با لقبش می شناسند) به قبیله خویش گفت: برخیزید تا برای شما نماز پیامبر (ص) را بخوانم. پشت سرش صف بستیم. تکبیرگفت… (تا آخر روایت که در جلد هشتم آمد و درآن آمده که) او به هنگام رفتن به رکوع و سجود و برخاستن از آن تکبیر می گفت.
6 – از علی بن ابیطالب روایت شده است که فرمود: رسول خدا (ص) به هنگام رفتن به رکوع و سجود و برخاستن از آن تکبیر می گفت. و نمازش بدین گونه بود تا درگذشت.
7 – درکتاب ” المدونه الکبری ” چنین آمده: عمربن عبدالعزیز به استانداران و کارمندانش دستور کتبی داد که به هنگام خم و راست شدن در رکوع و سجود تکبیر بگویند جز به هنگام برخاستن از تشهد در پایان رکعت دوم که تاکاملا قد راست نکرده باشد، نباید تکبیر بگوید. و این مطابق گفته مالک است.
حکم خدا و سنت پیامبرش تکبیر گفتن به هنگام رفتن به رکوع و سجود و برخاستن از آن است و همین سنت را جانشینانش پیروی کرده اند و ائمه مذاهب اسلامی اظهارش نموده و برآن اجماع کرده اند، لکن معاویه با آن مخالفت ورزیده و به دلخواه خویش در آن تغییر داده و از پی او امویان دست از رویه اسلامی و حکمش برداشته به بدعت معاویه جسبیده اند.
ابن حجر در “فتح الباری ” می نویسد “: رای براین قرار گرفته که هر نماز گزار بایستی به هنگام رفتن به رکوع و سجود و برخاستن از آن تکبیر بگوید، عامه براین عقیده اند که گذشته از تکبیر الاحرام دیگر تکبیر ها مستحب است، امااز احمد حنبل و برخی از علمای ظاهری چنین رسیده که همه تکبیرها واجب است. ” و در جای دیگر می نویسد: طحاوی به این نکته توجه داده که اجماع براین تعلق گرفته که هرکس تکبیر(به هنگام رفتن به رکوع و سجود و برخاستن از آن) را ترک کند نمازش درست است و این رای به علت آنچه از احمد حنبل در دست می باشد مورد تامل است. به موجب مذهب مالکی درباره این که نماز در صورت نگفتن تکبیر باطل باشد اختلاف نظر هست، لکن این مستلزم آن است که قبلا اجماعی صورت گرفته باشد. “
نووی در شرح ” صحیح ” مسلم می نویسد “: بدان که تکبیره الاحرام واجب است و دیگر تکبیرها مستحب است و اگر کسی آنها را نگوید، نمازش درست است فقط از فضیلت و ثوابی و پیروی سنت محروم مانده است. این رای همه علما است به استثنای احمد بن حنبل که به موجب یکی از دو روایتی که دراین مساله از وی در دست است همه تکبیرها را واجب دانسته است.
“شوکانی در “نیل الوطار “این را که تکبیر گفتن به هنگام رفتن به رکوع و سجود و برخاستن از آن امر شرعی است و خلفای چهار گانه و دیگران و سپس تابعان به آن عمل می کرده اند به شرح آورده می گوید: عموم فقها و علماء بر این عقیده اند. ابن منذراین را از ابو بکر صدیق و عمر بن خطاب و ابن مسعود وابن عمر و جابر و قیس بن عباد و شافعی و ابو حنیفه و ثوری و اوزاعی و مالک و سعید بن عبدالعزیز و عامه دانشمندان روایت کرده است.

بغوی در ” شرح السنه ” می گوید:امت درباره ی این تکبیرها اتفاق نظر دارد.
زرقانی در شرح ” الموطأ ” از ابن عبدالبر نقل می کند که دربارهء کسی که این تکبیر ها را نگوید اختلاف نظر هست. ابن القاسم می گوید: اگر سه تکبیر را نگوید باید سجده سهو بجای آورد و گرنه نمازش باطل خواهد بود، واگر یک یا دو تکبیر را نگوید نیز باید سجده سهو بجای آورد و اگر بجای نیاورد اشکالی ندارد. عبدالله بن عبدالحکم و اصبغ می گویند: اگر فراموش کرد تکبیر بگوید سجده سهو بجای می آورد و اگر بجای نیاورد اشکالی ندارد واگر عمدا تکبیر نگوید کار بدی کرده است، اما نمازش درست است. این، عقیده فقهای همه کشورها است از شافعیان و کوفیان و اهل حدیث و مالکیان به استثنای آنان که با ابن القاسم همراهند.

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 287

متن عربی

8- ترک التکبیر المسنون فی الصلوات

أخرج الطبرانی- و فی شرح الموطّأ: الطبری- عن أبی هریرة: أنّ أوّل من ترک التکبیر معاویة، و روی أبو عبید: أنّ أوّل من ترکه زیاد.

و أخرج ابن أبی شیبة من طریق سعید بن المسیب أنّه قال: أوّل من نقص التکبیر معاویة «2».

قال ابن حجر فی فتح الباری (2/215): هذا لا ینافی الذی قبله: لأنّ زیاداً ترکه بترک معاویة. و کان معاویة ترکه بترک عثمان «3»، و قد حمل ذلک جماعة من أهل العلم علی الإخفاء.

و فی الوسائل الی مسامرة الأوائل (ص 15): أوّل من نقص التکبیر معاویة،

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 287

کان إذا قال: سمع اللَّه لمن حمده، انحطّ إلی السجود فلم یکبّر، و أسنده العسکری عن الشعبی، و أخرج ابن أبی شیبة «1» عن إبراهیم قال: أوّل من نقص التکبیر زیاد.

و فی نیل الأوطار للشوکانی (2/266): هذه الروایات غیر متنافیة، لأنّ زیاداً ترکه بترک معاویة، و کان معاویة ترکه بترک عثمان و قد حمل ذلک جماعة من أهل العلم علی الإخفاء، و حکی الطحاوی: أنّ بنی أُمیّة کانوا یترکون التکبیر فی الخفض دون الرفع «2». و ما هذه بأوّل سنّة ترکوها.

و أخرج الشافعی فی کتابه الأُمّ «3» (1/93) من طریق أنس بن مالک قال: صلّی معاویة بالمدینة صلاة فجهر فیها بالقراءة، فقرأ بسم اللَّه الرحمن الرحیم لأُمّ القرآن و لم یقرأ بها للسورة التی بعدها حتی قضی تلک القراءة، و لم یکبّر حین یهوی حتی قضی تلک الصلاة. فلمّا سلّم ناداه من سمع ذلک من المهاجرین من کلّ مکان: یا معاویة أسرقت الصلاة أم نسیت؟ فلمّا صلّی بعد ذلک قرأ بسم اللَّه الرحمن الرحیم للسورة التی بعد أُمّ القرآن و کبّر حین یهوی ساجداً.

و أخرج فی کتاب الأُمّ «4» (1/94). من طریق عبید بن رفاعة: أنّ معاویة قدم المدینة فصلّی بهم فلم یقرأ ببسم اللَّه الرحمن الرحیم، و لم یکبّر إذا خفض و إذا رفع، فناداه المهاجرون حین سلّم و الأنصار: أن یا معاویة سرقت صلاتک، أین بسم اللَّه الرحمن الرحیم؟ و أین التکبیر إذا خفضت و إذا رفعت؟ فصلّی بهم صلاة أخری، فقال ذلک فیها الذی عابوا علیه.

و أخرجه من طریق أنس صاحب الانتصار، کما فی البحر الزخّار (1/249).

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 288

قال الأمینی: تنمّ هذه الأحادیث عن أنّ البسملة لم تزل جزءاً من السورة منذ نزول القرآن الکریم، و علی ذلک تمرّنت الأُمّة، و انطوت الضمائر، و تطامنت العقائد، و لذلک قال المهاجرون و الأنصار لمّا ترکها معاویة: إنّه سرق، و لم یتسنَّ لمعاویة أن یعتذر لهم بعدم الجزئیّة، حتی التجأ إلی إعادة الصلاة مکلّلة سورتها بالبسملة، أو أنّه التزم بها فی بقیّة صلواته، و لو کان هناک یومئذ قول بتجرّد السورة عنها لاحتجّ به معاویة، لکنّه قول حادث ابتدعوه لتبریر عمل معاویة و نظرائه من الأمویّین الذین اتّبعوه بعد تبیّن الرشد من الغیّ.

و أمّا التکبیر عند کلّ هوی و انتصاب فهی سنّة ثابتة عن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم عرفها الصحابة کافّة، فأنکروا علی معاویة ترکها، و علیها کان عمل الخلفاء الأربعة، و استقرّ علیها إجماع العلماء، و هی مندوبة عندهم، عدا ما یؤثر عن أحمد فی إحدی الروایتین عنه من وجوبها، و کذلک عن بعض أهل الظاهر، و إلیک جملة ممّا ورد فی المسألة:

1-عن مطرف بن عبد اللَّه قال: صلّیت خلف علیّ بن أبی طالب رضی الله عنه أنا و عمران بن حصین، فکان إذا سجد کبّر، و إذا رفع رأسه کبّر، و إذا نهض من الرکعتین کبّر، فلمّا قضی الصلاة أخذ بیدی عمران بن حصین، فقال: قد ذکّرنی هذا صلاة محمد، أو قال: لقد صلّی بنا صلاة محمد صلی الله علیه و آله و سلم.

و فی لفظ لأحمد: قال عمران: ما صلّیت منذ حین. أو قال: منذ کذا کذا أشبه بصلاة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم من هذه الصلاة، صلاة علیّ.

و فی لفظ آخر له: عن مطرف عن عمران قال: صلّیت خلف علیّ صلاةً ذکّرنی صلاةً صلّیتها مع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم و الخلیفتین، قال: فانطلقت فصلّیت معه، فإذا هو یکبّر کلّما سجد و کلّما رفع رأسه من الرکوع، فقلت: یا أبا نجید من أوّل من ترکه؟

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 289

قال: عثمان بن عفّان رضی الله عنه حین کبر و ضعف صوته ترکه.

صحیح البخاری (2/57، 70)، صحیح مسلم (2/8)، سنن أبی داود (1/133)، سنن النسائی (2/204)، مسند أحمد (4/428، 429، 431، 440، 444)، البحر الزخّار (2/254) «1».

2-عن أبی هریرة: أنّه کان یصلّی بهم فیکبّر کلّما خفض و رفع، فإذا انصرف قال: إنّی لأشبهکم صلاة برسول اللَّه. و فی لفظ للبخاری: فلم تزل تلک صلاته حتی لقی اللَّه.

راجع «2»: صحیح البخاری (2/57، 58)، صحیح مسلم (2/7)، بعدّة طرق و ألفاظ، سنن النسائی (2/181، 235)، سنن أبی داود (1/133)، سنن الدارمی (1/285) المدوّنة الکبری (1/73)، نصب الرایة (1/372)، البحر الزخّار (2/255).

3-عن عکرمة قال: رأیت رجلًا عند المقام یکبّر فی کلّ خفض و رفع و إذا قام و إذا وضع، فأخبرت ابن عبّاس رضی الله عنه قال: أو لیس تلک صلاة النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم لا أُمّ لک؟

و فی لفظ عن عکرمة: صلّیت خلف شیخ بمکة، فکبّر ثنتین و عشرین تکبیرة فقلت لابن عبّاس: إنّه أحمق، فقال: ثکلتک أُمّک سنّة أبی القاسم صلی الله علیه و آله و سلم.

صحیح البخاری (2/57، 58)، مسند أحمد (1/218)، البحر الزخّار (2/255) «3».

 

قال الأمینی: یظهر من هذه الروایة أنّ تغییر الأمویّین هذه السنّة الشریفة و فی

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 290

مقدّمهم معاویة کان مطّرداً بین الناس، حتی کادوا أن ینسوا السنّة، فحسبوا من ناء بها أحمق، أو تعجّبوا منه کأنّه أدخل فی الشریعة ما لیس منها، کلّ ذلک من جرّاء ما اقترفته یدا معاویة و حزبه الأثیمتان، و جنحت إلیه میولهم و شهواتهم، فبُعداً لأولئک القصیّین عمّا جاء به محمد صلی الله علیه و آله و سلم.

4-

عن علیّ، و ابن مسعود، و أبی موسی الأشعری، و أبی سعید الخدری، و غیرهم: أنّ النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم کان یکبّر عند کلّ خفض و رفع.

صحیح البخاری (3/70)، سنن الدارمی (1/285)، سنن النسائی (2/205، 230، 233)، المدوّنة الکبری (1/73)، نصب الرایة (1/372)، بدائع الصنائع (1/207)، منتقی الأخبار لابن تیمیّة، البحر الزخّار (2/254) «1».

 

5-

أخرج أحمد «2» و عبد الرزّاق «3» و العقیلی «4»، من طریق عبد الرحمن بن غنم قال: إنّ أبا مالک الأشعری- الصحابی الشهیر بکنیته- قال لقومه: قوموا حتی أصلّی بکم صلاة النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم فصففنا خلفه و کبّر. إلی آخر الحدیث المذکور بطوله فی (8/176) و فیه: أنّه کبّر فی کلّ خفض و رفع.

6-

عن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب: کان رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم یکبّر کلّما خفض و رفع، فلم تزل تلک صلاته حتی قبضه اللَّه.

المدوّنة الکبری «5» (1/73)، نصب الرایة (1/372).

 

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 291

7- فی المدوّنة الکبری «1» (1/72): أنّ عمر بن عبد العزیز کتب إلی عمّاله یأمرهم أن یکبّروا کلّما خفضوا و رفعوا فی الرکوع و السجود، إلّا فی القیام من التشهّد بعد الرکعتین، لا یکبّر حتی یستوی قائماً مثل قول مالک.

هذه سنّة اللَّه و رسوله صلی الله علیه و آله و سلم فی تکبیر الصلوات عند کلّ هوی و انتصاب، و بها أخذ الخلفاء، و إلیها ذهبت أئمّة المذاهب، و علیها استقرّ الإجماع، غیر أنّ معاویة یقابلها بخلافها، و یغیّرها برأیه، و یتّخذ الأمویّون أُحدوثته سنّة متّبعة تجاه ما جاء به نبیّ الإسلام.

قال ابن حجر فی فتح الباری «2» (2/215): استقرّ الأمر علی مشروعیّة التکبیر فی الخفض و الرفع لکلّ مصلٍّ، فالجمهور علی ندبیّة ما عدا تکبیرة الإحرام، و عن أحمد و بعض أهل العلم بالظاهر یجب کلّه.

و قال فی (ص 216): أشار الطحاوی إلی أنّ الاجماع استقرّ علی أنّ من ترکه فصلاته تامّة «3»، و فیه نظر لما تقدّم عن أحمد، و الخلاف فی بطلان الصلاة بترکه ثابت فی مذهب مالک، إلّا أن یرید إجماعاً سابقاً.

و قال النووی فی شرح مسلم «4»: اعلم أنّ تکبیرة الإحرام واجبة و ما عداها سنّة لو ترکه صحّت صلاته، لکن فاتته الفضیلة و موافقة السنّة، هذا مذهب العلماء کافّة إلّا أحمد بن حنبل فی إحدی الروایتین عنه: أنّ جمیع التکبیرات واجبة.

و قال الشوکانی فی نیل الأوطار «5» (2/265): حُکِی مشروعیّة التکبیر فی کلّ

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 292

خفض و رفع عن الخلفاء الأربعة، و غیرهم و من بعدهم من التابعین قال: و علیه عامّة الفقهاء و العلماء، و حکاه ابن المنذر عن أبی بکر الصدّیق، و عمر بن الخطّاب، و ابن مسعود، و ابن عمر، و جابر، و قیس بن عباد، و الشافعی، و أبی حنیفة، و الثوری، و الأوزاعی، و مالک، و سعید بن عبد العزیز، و عامّة أهل العلم، و قال البغوی فی شرح السنّة «1»: اتّفقت الأُمّة علی هذه التکبیرات.

و عن ابن عبد البرّ فی شرح الموطّأ للزرقانی «2» (1/145): و قد اختلف فی تارکه، فقال ابن القاسم: إن أسقط ثلاث تکبیرات سجد لسهوه و إلّا بطلت، و واحدة أو اثنتین سجد أیضاً، فإن لم یسجد فلا شی ء علیه، و قال عبد اللَّه بن عبد الحکم و أصبغ: إن سها سجد، فإن لم یسجد فلا شی ء علیه، و عمداً أساء و صلاته صحیحة، و علی هذا فقهاء الأمصار من الشافعیّین، و الکوفیّین، و أهل الحدیث، و المالکیّین، إلّا من ذهب منهم مذهب ابن القاسم.