اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۳ آذر ۱۴۰۳

بدعت معاویه در لعن امیرالمؤمنین(ع)

متن فارسی

از عادات همیشگى معاویه، همین صحنه سازیها و نامه جعل کردنها است، و از زمان او روایات جعلى و دروغین، در مدح بنى امیه و قدح بنى هاشم شایع شد.
کیسه‌هاى پر از طلا و نقره، به روسیاهان مزدور می‌بخشید تا آنها روایاتى به دروغ در مدح او بسازند و به پیامبر خدا (ص) نسبت دهند؛ به سمرة بن جندب صد هزار درهم می‌بخشد تا روایتى جعل کند که این آیه:
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّه‌«1»
درباره ابن ملجم شقى نازل شده. و آیه:
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یُشْهِدُ اللَّهَ عَلی‌ ما فِی قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ‏«2».
درباره على (ع) نازل گشته است. ولى سمرة قبول نکرد. دوباره دویست هزار درهم بخشید، باز هم قبول نکرد، در مرتبه سوم چهار صد هزار درهم بدو بخشید و قبول کرد «3».
و از این قبیل جنایات و خیانات از معاویه بسیار صورت گرفته است!!

پس، کسى که نسبت دروغ به پیامبر خدا (ص) بدهد، و علیه أمیر مؤمنان مطالبى نشر دهد، بعید نیست که به مانند قیسى افتراء ببندد و نامه‌اى از قول او بسازد! و به بزرگان و شخصیتهاى پاک بنى هاشم نسبتهاى ناروائى بدهد که آنان از این نسبتها منزه هستند.

بلى، معاویه ننگ این روش و منش نکوهیده را، در دوران تاریک تسلّط و اقتدارش بر خود و همکارانش نهاد، و کیش و عادتش بر این جارى گردیده بود و به پیروى از او راویانى خدا ناشناخته و بدمنش پیدا شدند که به جعل احادیث پرداختند، و روایات مجعول زیاد شد. و چه مشکلاتى در سر راه محققین و راویان حدیث بوجود آوردند تا اینکه توانستند روایات خوب و بد را از هم جدا سازند.
این روش ناپسند معاویه ادامه یافت تا به حدى که کودکان در یک چنین محیطى بزرگ شدند و بزرگسالان بر این مبنا به پیرى رسیدند و در نتیجه این سیاست ننگین بغض و دشمنى خاندان پیامبر (ع) در دلها جایگزین شد و بدعت معاویه دایر بر لعن و دشنام بر على (ع) بعد از نماز جمعه و نمازهائی که به جماعت برگزار میشد و در بالاى منابر در شرق و غرب کشور اسلامى معمول گشت و حتى در پایگاه وحى پروردگار (مدینه منوره) چنین عمل می‌شد.

حموى در ج 5 ص 38 «معجم البلدان» گوید:
لعن بر على (رض)، در بالاى منابر در شرق و غرب کشور اسلامى اجراء گردید ولى در منبر سجستان، جز یکبار این عمل ناروا انجام نگرفت، مردم آن سامان، از اجراى این بدعت کثیف بنى امیّه خوددارى نمودند. حتى مقرّر داشتند که بر منابر ایشان هیچکس لعن نگردد. وه چه شرافتى است که نصیب این مردم گشته و از لعن على (ع) برادر رسول خدا (ص) خوددارى نمودند در حالی که در منابر دو حرم بزرگ مسلمین مکه و مدینه لعن می‌شد.

پس از مرگ امام حسن (ع) معاویه عازم حج شد و در سر راه وارد مدینه گشت تصمیم گرفت در بالاى منبر رسول خدا (ص) على را لعن کند. بدو گفته شد در این شهر سعد بن ابى وقاص است، و گمان نمی‌کنیم که او بدین عمل راضى باشد کسى به سوى او بفرست ببین عقیده او در این زمینه چیست. معاویه کسى را به سوى سعد فرستاد، تا ببیند نظر سعد درباره لعن على (ع)چیست. سعد جواب فرستاد که: اگر این کار انجام گیرد من از مسجد رسول خدا (ص) خارج می‌شوم و دیگر قدم به مسجد نمی‌گذارم لذا معاویه از لعن على (ع) خوددارى کرد تا اینکه سعد مرد و به هنگام مرگ سعد بود که معاویه على (ع) را در منبر رسول لعن نمود و به کار گزارانش در شهرها نوشت که على را در منابر لعن کنند و چنین کردند.

ام سلمه زن پیامبر اکرم (ص) نامه‌اى به معاویه نوشت که شما خدا و رسول خدا را در منابر لعن می‌کنید چه، شما على و دوستدار او را لعن می‌کنید و به حق گواهى می‌دهم که خدا و رسولش على را دوست دارند. ولى معاویه به نامه و گفتار ام سلمه اعتنائى نکرد!! «1»

جاحظ در کتاب خود «الردّ على الامامیة» گوید:
معاویه در آخر خطبه خود می‌گفت: همانا ابو تراب، (على) ملحد شده و (مردم را) از راه تو باز داشته است؛ او را لعنت فرست لعنى پیوسته و شدید و او را به شکنجه سخت عذاب نما.
و سپس این فراز از خطبه را، به نقاط مختلف کشور اسلامى فرستاد و تا زمان عمر بن عبد العزیز بر همه منابر آشکارا گفته می‌شد.

گروهى از بنى امیه به معاویه گفتند:
اى أمیر المؤمنین! توبه آنچه آرزو داشتى (سلطنت) رسیدى؛ چه بهتر که دیگر دست از این مرد بردارى، و لعنش نگوئى!
معاویه در جواب گفت: نه به خدا قسم چندان به این عمل ادامه می‌دهم تا کودکان با این روش بزرگ شوند و بزرگسالان با این خوى و منش به پیرى برسند و تا دیگر کسى فضیلتى درباره على ذکر نکند.
این داستان را ابن ابى الحدید در ج 1 ر 356 شرح نهج البلاغة آورده است.

زمخشرى در کتاب «ربیع الابرار» بنابر آنچه در ذهن یاد دارم، و حافظ سیوطى گویند:
در زمان بنى امیّه (در نقاط مختلف کشور اسلامى) بیش از هفتاد هزار منبر وجود داشت که بنا به سنت نامیمون معاویه، على بن ابى طالب بر همه این منابر لعن می‌شد.

علامه بزرگوار شیخ احمد حفظى شافعى در منظومه خود چنین گوید:

سیوطى حکایت کرده که روش بنى امیه بر این بود که:
بر بیش از هفتاد هزار منبر لعن على (ع) را می‌گفتند.
و این جنایتى است که جنایتهاى دیگر در قبال آن کوچک می‌نماید.
آیا با کسی که این سنت نامیمون را می‌گذارد دشمنى ورزیدند یا اینکه عیب او را پوشانیدند و ثنا گفتند؟
و آیا دانشمند می‌تواند ساکت باشد و جوابى ندهد؟
و آیا این عمل معاویه را به اجتهاد او بر می‌گردانند، چنانکه ستمهایش را به اجتهادش بر گرداندند، یا نه، می‌گویند شخصى ملحد است؟
آیا این روش ناپسندیده (على) را رنج نمی‌دهد؟
و کیست که او را آزار می‌دهد؟
در روایتى از ام سلمه آمده که آیا در بین شما کسى هست که خدا را دشنام دهد؟ خموش باشید و با اندیشمندان و دانایان همراه شوید.
و دشمن بدارید هر کسى که على را دشمن می‌دارد.

قبلا أمیر مؤمنان به تمام این ماجراها خبر داده و پیشگوئى می‌فرمود که:
به زودى بعد از من مردى بر شما ظاهر شود، گشاده گلو و بزرگ شکم «1»، آنچه می‌یابد می‌خورد و در دنبال آنچه نیافته است می‌گردد، پس او را بکشید؛ ولى هرگز او را نخواهید کشت. آگاه باشید! که او شما را امر میکند مرا دشنام دهید و از من بیزارى بجوئید (نهج البلاغه)

و ما اگر بخواهیم در این زمینه بسط کلام دهیم، کتاب از وضع عادى خود خارج می‌گردد چه، صفحات تیره و تار زندگى معاویه به دهها و صدها نمی‌گنجد بلکه هزارهاست.

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 158

متن عربی

إنَّ شنشنة التقوُّل و الافتعال غریزة ثابتة فی سجایا معاویة، و منذ عهده شاعت الأحادیث المزوَّرة فیما یعنیه من فضل بنی أمیّة، و الوقیعة فی بنی هاشم، عترة الوحی و أنصاره، یوم کان یَهبُ القناطیر المقنطرة من الذهب و الفضّة لأهل الجباه السود، فیضعون له فی ذلک روایات معزوّة إلى صاحب الرسالة صلى الله علیه و آله و سلم؛ فإنّه بذل لسمرة بن

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 158

جندب مائة ألف درهم لیروی أنّ قوله تعالى: (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ‏) «1» نزل فی ابن ملجم أشقى مراد. و قوله تعالى: (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یُشْهِدُ اللَّهَ عَلى‏ ما فِی قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ‏) «2» الآیة. نزل فی علیّ أمیر المؤمنین. فلم یقبل، فبذل له مائتی ألف درهم فلم یقبل، فبذل له أربعمائة ألف درهم فقبل «3»، و له من نظائر هذا شی‏ءٌ کثیرٌ.

فلیس من البِدع اختلاقه على قیس، و هو یفتعل على سیِّده النبیِّ الأطهر ما لم یقله، و على أمیر المؤمنین ما لم یکن، و على سروات المجد من بنی هاشم الأطیبین ما هم عنه بُعداء. فهو مبتدع هذه الخزایات العائدة علیه و على لفیفه فی عهد ملوکیّته المظلم، و على هذا کان دینه و دیدنه، ثمَّ تمرّنت رواة السوء من بعده على روایة الموضوعات، و شاعت و کثرت، إلى أن ألقت العلماء و حفظة الحدیث فی جهود متعبة بالتألیف، فی تمییز الموضوع من غیره، و الخبیث من الطیِّب.

لم یزل معاویة دائباً على ذلک متهالکاً فیه، حتى کبر علیه الصغیر، و شاخ الکهل، و هرم الکبیر، فتداخل بغض أهل البیت علیهم السلام فی قلوب ران علیها ذلک التمویه، فتسنّى له لعن أمیر المؤمنین علیه السلام و سبّه فی أعقاب الصلوات فی الجمعة و الجماعات! و على صهوات المنابر فی شرق الأرض و غربها، حتى فی مهبط وحی اللَّه المدینة المنوّرة.

قال الحموی فی معجم البلدان «4» (5/38): لُعن علیُّ بن أبی طالب رضى الله عنه على منابر الشرق و الغرب، و لم یُلعن على منبر سجستان إلّا مرّة، و امتنعوا على بنی أمیَّة حتى زادوا فی عهدهم: و أن لا یُلعن على منبرهم أحدٌ. و أی شرف أعظم من امتناعهم

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 159

من لعن أخی رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم على منبرهم، و هو یُلعن على منابر الحرمین- مکّة و المدینة. انتهى.

لمّا مات الحسن بن علی علیهما السلام حجّ معاویة فدخل المدینة، و أراد أن یلعن علیّا على منبر رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم فقیل له: إنَّ هاهنا سعد بن أبی وقّاص، و لا نراه یرضى بهذا، فابعث إلیه و خذ رأیه. فأرسل إلیه و ذکر له ذلک فقال: إن فعلت لأخرجنَّ من المسجد، ثمّ لا أعود الیه. فأمسک معاویة عن لعنه حتى مات سعد، فلمّا مات لعنه على المنبر، و کتب إلى عمّاله: أن یلعنوه على المنابر. ففعلوا.

فکتبت أمّ سلمة زوج النبیِّ صلى الله علیه و آله و سلم إلى معاویة: إنَّکم تلعنون اللَّه و رسوله على منابرکم! و ذلک أنَّکم تلعنون علیَّ بن أبی طالب و من أحبه، و أنا أشهد أنّ اللَّه أحبه و رسوله. فلم یلتفت إلى کلامها «1».

قال الجاحظ فی کتاب الردِّ على الإمامیّة: إنَّ معاویة کان یقول فی آخر خطبته: اللهم إنَّ أبا تراب ألحد فی دینک، و صدَّ عن سبیلک، فالعنه لعناً وبیلًا، و عذِّبه عذاباً ألیما. و کتب بذلک إلى الآفاق، فکانت هذه الکلمات یشادبها على المنابر إلى أیّام عمر ابن عبد العزیز. و إنَّ قوماً من بنی أمیّة قالوا لمعاویة: یا أمیر المؤمنین إنَّک قد بلغت ما أمّلت، فلو کففتَ عن هذا الرجل. فقال: لا و اللَّه حتى یربو علیه الصغیر، و یهرم علیه الکبیر، و لا یذکر له ذاکرٌ فضلًا. و ذکره ابن أبی الحدید فی شرحه «2» (1/356).

قال الزمخشری فی ربیع الأبرار «3»

– على ما یعلق بالخاطر و الحافظ السیوطی: إنّه کان فی أیّام بنی أمیّة أکثر من سبعین ألف منبر، یُلعن علیها علیّ بن أبی طالب، بما سنّه لهم معاویة من ذلک. و فی ذلک یقول العلّامة الشیخ أحمد الحفظی

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 160

الشافعی فی أُرجوزته:

و قد حکى الشیخ السیوطی أنَّه             قد کان فیما جعلوهُ سُنَّهْ‏

سبعون ألف منبرٍ وَ عشَرهْ             من فوقهنّ یلعنون حیدرَهْ‏

و هذه فی جنبها العظائمُ             تَصْغُرُ بل تُوجّهُ اللوائمُ‏

فهل ترى من سنّها یعادى             أم لا و هل یُستَرُ أو یهادى‏

أو عالمٌ یقول عنه نسکتُ             أجب فإنّی للجواب مُنصتُ‏

و لیت شعری هل یقالُ اجتهدا             کقولهم فی بغیِهِ أم ألحدا

ألیس ذا یؤذیه أم لا فاسمَعنْ             إنَّ الذی یؤذیه من و من و من‏

بل جاء فی حدیثِ أمّ سلمهْ             هل فیکمُ اللَّه یُسبُّ مه لِمَهْ‏

عاون أخا العرفان بالجوابِ             و عادِ من عادى أبا ترابِ‏

 

و کان أمیر المؤمنین یخبر بذلک کلّه و یقول: «أما إنّه سیظهر علیکم بعدی رجلٌ رَحْب البلعوم، مُنْدَحِق البطن «1»

 یأکل ما یجد، و یطلب ما لا یجد، فاقتلوه و لن تقتلوه، ألا و إنَّه سیأمر کم بسبّی و البراءة منّی». نهج البلاغة «2».

و نحن لو بسطنا القول فی المقام، لخرج الکتاب عن وضعه، إذ صحائف تاریخ معاویة السوداء و من لفَّ لفّه من بنی أمیّة، إنّما تُعدّ بالآلاف لا بالعشرات و المئات.