اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۱ مهر ۱۴۰۴

تبرک به قبر شریف پیامبر(ص) در سیره صحابه

متن فارسی

حافظ ابن عساکر، در ” التحفه ” از طریق طاهر یحیی حسینی آورده است که: پدرم از جدم از جعفر بن محمد از پدرش از علی رضی الله عنه برایم نقل کرده است: وقتی که رسول خدا را دفن کردند، فاطمه رضی الله عنها کنار قبر ایستاد و مقداری از خاک قبر را برداشت و روی چشمش گذاشت و گریه کرد و این اشعار را می خواند:

ماذا علی من شم تربه احمد

ان لا یشم مدی الزمان غوالیا

صبت علی مصائب لو انها

صبت علی الایام عدن لیالی”

 چه باک آنکس را که خاک محمد را بوئیده، هرگز مشک و غالیه ها را نبوید؟

مصیبت هائی بر من وارد شده که اگر بر روزها وارد می شد مبدل به شب تار می گردید.”

ابن جوزی ” الوفاء ” و ” ابن سید الناس ” در ” سیره نبویه ” جلد 2 صفحه 340 و قسطلانی در المواهب طور اختصار و ” القاری” در شرح ” الشمایل ” جلد 2 صفحه 210 و شبراوی در ” الاتحاف ” صفحه 9 سمهودی در ” وفاء الوفاء ” جلد 2 صفحه 444 و خالد در صلح الاخوان صفحه 57 و حمزاوی در ” مشارق الانوار ” صفحه 63 ، و سید احمد زینی دحلان در ” سیره نبویه ” جلد 3 صفحه 391 ، و عمر رضا کحاله در ” اعلام النساء ” جلد 3 صفحه 1205 این جریان را نقل کرده اند و ابن حجر در ” الفتاوی الفقهیه ” جلد 2 صفحه 18 ، و خطیب شربینی در تفسیرش جلد 1 صفحه 349 و قسطلانی در ” ارشاد الساری ” جلد 2 صفحه 390 آن دو بیت شعر را از فاطمه سلام الله علیها می دانند.

ابی الدرداء گفته است: بلال موذن پیامبر اکرم، رسول خدا را در خواب دید که به او می فرمود: این چه جفائی است ای بلال؟ آیا وقت آن نرسیده است که ما را زیارت کنی؟ او با اندوه بیدار شد و با ترس سوار مرکوبش گردید و بسوی مدینه حرکت نمود، وقتی که کنار قبر رسول خدا قرار گرفت شروع به گریه و صورتش را بر آن می مالید، در این هنگام حسن و حسین آمدند آنها را بغل کرد و بوسید…

حافظ ابن عساکر در ” تاریخ الشام ” این روایت را در دو موضع (چنانکه در شفاء السقام آمده) در شرح حال ابراهیم بن محمد انصاری صفحه 39 و 40 و در شرح بلال جلد 2 صفحه 256 آورده، نهایت آنکه تهذیب کننده کتاب، در موضع اول اسناد را حذف و متن را باقی گذاشت و در موضع دوم به طور کلی آن را حذف کرد و با این عملش هم به حدیث و هم به کتاب جنایت نمود.

و حافظ ابو محمد عبد الغنی مقدسی در ” الکمال ” در شرح حال بلال، و ابو الحجاج المزی در ” التهذیب ” و سبکی در ” شفاء السقام ” صفحه 39 آنرا روایت کرده اند وو سبکی گفته است: این مطلب با اسناد خوب برای ما نقل شده و حاجتی به توجه به دو سندی که ابن عساکر حدیث را بدان وسیله برای ما نقل کرده است نداریم، اگر چه رجال آن دو نیز، معروف و مشهورند. ابن اثیر در ” اسد الغابه ” جلد 1 صفحه 208 آنرا آورده و سمهودی در ” وفاء الوفاء ” جلد 2 صفحه 408 آن را ذکر کرده و گفته است: سندش خوب است و در صفحه 443 گفته است: اسنادش خوب است. و قسطلانی در ” المواهب اللدنیه ” و خالد ” صلح الاخوان ” صفحه 57 و حمزاوی در مشارق الانوار صفحه 57 نیز آن را آورده اند.

از داود بن ابی صالح آمده است که: روزی مروان، کنار قبر رسول خدا آمد دید مردی صورتش (جبهه اش) را روی قبر گذاشته است مروان گردنش را گرفت و گفت: آیا می دانی که چه می کنی؟ سر برداشت معلوم شد که ابو ایوب انصاری است و گفت: آری من پیش سنگ نیامده ام، پیش رسول خدا آمدم ام، از رسول خدا شنیدم که می گفت: بر دین گریه نکنید آنگاه که اهلش رهبری آن را دارد، آنگاه گریه کنید که نا اهل بر آن ولی باشد. حاکم در مستدرک جلد 4 صفحه 515 آن را نقل کرده او و ذهبی در تلخیصش آن را صحیح دانسته اند، و ابو الحسین یحیی بن حسن حسینی در ” اخبار المدینه ” به اسناد دیگر از ” مطلب بن عبد الله بن حنطب ” چنانکه در شفاء السقام سبکی صفحه 113 آمده آن را روایت کرده است. سبکی بعد از نقل این داستان گفته است: کسی که این اسناد را صحیح بداند، مس کردن جدار قبر را مکروه نخواهد دانست و منظور ما از ذکر آن، عیب گرفتن و مذمت از قطع به کراهت آن است. 410 آن را از امام حنبلی ها نقل کرده و گفته است: آنرا با خط – و سید نور الدین سمهودی در  ” وفاء الوفاء ” جلد 2 صفحه 443 حافظ ابی الفتح مراغی مدنی دیدم و حافظ هیثمی در مجمع الزوائد جلد 4 صفحه 2 نیز از احمد آن را نقل کرده است.

ابی خثیمه (زهیر بن حرب ثقه مورد اعتماد، متوفی در سال 234 ه) گفته است: مصعب بن عبد الله و اسماعیل بن یعقوب تیمی به ما حدیث کرده اند که: ابن المنکدر با اصحابش در مجلسی نشسته بود که تشنگی شدیدی به او عارض شد، حرکت کرد و کنار قبر رسول خدا رفت و صورتش را روی قبر نهاد، سپس برگشت، حاضران او را مورد ملامت قرار دارند، در جواب گفته: حالتی به من دست داده بود که احساس خطری می کردم از این رو قبر رسول خدا پناه برده و طلب شفاء نمودم، و او گاهی در موضع خاصی از مسجد می آمد و می افتاد و در خاک می غلطید، از او سر این کار را خواستند، گفت: پیامبر را در این موضع دیدم (یعنی در خواب)

العز بن جماعه حموی شافعی، متوفی در سال 819 ه در کتاب ” العلل و السوالات ” گفته است: برای عبد الله بن احمد بن حنبل از پدرش روایتی است که ابی علی بن صوف، از او نقل کرده که عبد الله گفته است: از پدرم سوال کردم: مردی منبر رسول خدا را مس می کند و بدان تبرک می جوید و آن را می بوسد و با قبر رسول خدا، نیز چنین می کند و از این کار امید ثواب از خدا دارد آیا این گار درست است؟ پدرم گفت: مانعی ندارد.

(ترجمه الغدیر ج 9 ص 255)

علامه احمد بن محمد مقری مالکی، متوفی در سال 1041 ه در ” فتح المتعال بصفه النعال ” به نقل از ولی الدین عراقی گفته است: حافظ ابو سعید بن علا گفته است: در گفتار احمد بن حنبل در جزوه قدیمی با خط ابن ناصر و دیگر از حفاظ دیده ام که از امام احمد در مورد بوسیدن قبر و منبر رسول خدا سوال شد، فرمود: مانعی ندارد. او می گوید گفتار احمد را به ابن تیمیه نشان دادیم بسیار تعجب کرد و گفت: نعجب می کنم، احمد پیشم مرد بزرگی است اما نمی دانم گفتار اوست یا معنی گفتار اوست؟ او می گوید: چه تعجبی در این گفتار است در صورتی که از احمد برای ما نقل شده که: جامه شافعی را شسته و آبش را خورده است. وقتی که او از علم تا این اندازه احترام کند، پس نسبت به صحابه و آثار انبیاء علیهم السلام چگونه احترام خواهد نمود؟ و چقدر نیکو سروده است از قول مجنون نسبت به لیلی:

امر علی دیار لیلی

اقبل ذا الجذار و ذا الجذارا

و ما حب الدیار شغفن قلبی

و لکن حب من سکن الدیار”

 از دیار لیلی می گذرم، این دیوار و آن دیوار را می بوسم، علافه به دیار لیلی دلم را تسخیر نکرده، آن کسی که در آن سکونت دارد مرا مفتون خود ساخته است.”

خطیب ابن حمله نقل کرده است که: عبد الله بن عمر رضی الله عنهما دست راستش را روی قبر شریف می گذاشت و بلال نیز رویش را روی آن می نهاد. و آری اگر قصد تبرک داشته باشد کراهت ندارند چنانکه مرحوم والد به آن فتوی داده است. چنانکه تصریح کرده اند که: هرگاه از دست زدن به حجر الاسود عاجز باشد، مستحب است با عصائی به آن اشاره کند آنگاه عصا را ببوسد.

ابو العباس احمد رملی، بزرک انصاری شیخ الشیوخ در حاشیه ” روض الطالب ” که در حاشیه ” اسنی المطالب ” جلد 1 صفحه 331 بعد از قول مصنف درباره آداب مطلق زیارت قبور ” همان طور آه در زمان حیاتش به او نزدیک می شده نزدیک گردد ” چاپ شده است گفته است: به طور کلی نباید قبر را دست بزند و یا ببوسد، رو به پشت برای سلام و رو به قبله برای دعا بایستد، این را ابو موسی اصفهانی نقل کرده است آنگاه گفته است: آری اگر قبر پیامبر یا ولی خدا یا عالمی باشد، به قصد تبرک لمس کند یا ببوسد مانعی ندارد.

طیب ناشری از محب الدین طبری شافعی نقل کرده که: بوسیدن قبر و لمس کردنش جائز است، انگاه گفته است، روش علماء شایسته چنین بوده و این شعر را خوانده است:

لو راینا لسلیمی اثرا

بسجدنا الف الف للاثر”

اگر اثری از سلیمی ببینیم هزار هزار بار برای آن سجده می کنیم.”

 قاضی عیاض مالکی، در” الشفاء بعد از سخنان زیادی درباره تعظیم قبر پیامبر اکرم گفته است: سر زمینی که با وحی و نزول قرآن آباد شده، و جبزئیل و میکائیل در آن رفت و آمد داشته و ملائکه و روح از آن بالا رفته، و پهنه آن با تقدیس و تسبیح پر شده، خاکش سید بشر را در برگرفته، و دین خدا و سنت پیامبر از آن به اقطار عالم منتشر شده، مدارس آیات و مساجد و صلوات، و مشاهد فضائل و خیرات، و معاهد براهین و معجزات و مناسک دین و مشاعر مسلمین و مواقف سید المرسلین و جایگاه خاتم پیامبران، هنگامی که اسلام شروع به گسترش و جهان شدن پیدا کرد و نخستین زمینی است که بدان رسول خدا را در برگرفته است چنین سر زمینی شایسته آن است که مورد احترام قرار گیرد و از بویش استشمام شود و خانه ها و دیوار هایش بوسیده شود.” ای خانه بهترین پیامبران و کسی که هدایت مردم با اوست و به آیات اختصاص پیدا کرده است در من به خاطر تو سوز و گداز و عشق مشتعل وجود دارد. – و بر من پیمانی است که اگر باغستان هایم را از این دیوارها و حیاط ها پر کنی، از کثرت بوسیدن و مکیدن در حالی که مویم از سفید شدن محفوظ می ماند بخشیده خواهم شد. اگر مساله مراجعت و دشنمانم نبودند، همواره ترا زیارت می کردم و لو آنکه با صورت به خاک کشیدن و پیش تو آمدن باشد. لیکن به زودی از مجموع تحیتم، دو قطعه از این خانه و حجرات را تقدیم محضرت می کنم…

قاضی عیاض مالکی، در” الشفاء بعد از سخنان زیادی درباره تعظیم قبر پیامبر اکرم گفته است: سر زمینی که با وحی و نزول قرآن آباد شده، و جبزئیل و میکائیل در آن رفت و آمد داشته و ملائکه و روح از آن بالا رفته، و پهنه آن با تقدیس و تسبیح پر شده، خاکش سید بشر را در برگرفته، و دین خدا و سنت پیامبر از آن به اقطار عالم منتشر شده، مدارس آیات و مساجد و صلوات، و مشاهد فضائل و خیرات، و معاهد براهین و معجزات و مناسک دین و مشاعر مسلمین و مواقف سید المرسلین و جایگاه خاتم پیامبران، هنگامی که اسلام شروع به گسترش و جهان شدن پیدا کرد و نخستین زمینی است که بدان رسول خدا را در برگرفته است چنین سر زمینی شایسته آن است که مورد احترام قرار گیرد و از بویش استشمام شود و خانه ها و دیوار هایش بوسیده شود.”ای خانه بهترین پیامبران و کسی که هدایت مردم با اوست و به آیات اختصاص پیدا کرده است در من به خاطر تو سوز و گداز و عشق مشتعل وجود دارد.  و بر من پیمانی است که اگر باغستان هایم را از این دیوارها و حیاط ها پر کنی، از کثرت بوسیدن و مکیدن در حالی که مویم از سفید شدن محفوظ می ماند بخشیده خواهم شد. اگر مساله مراجعت و دشنمانم نبودند، همواره ترا زیارت می کردم و لو آنکه با صورت به خاک کشیدن و پیش تو آمدن باشد. لیکن به زودی از مجموع تحیتم، دو قطعه از این خانه و حجرات را تقدیم محضرت می کنم”…

قاضی القضات شهاب الدین خفاجی حنفی، متوفی در سال 1069 در شرح ” الشفاء ” جلد 3 صفحه 577 بعد از قول قاضی” از کتاب احمد بن سعید هندی نقل: شده کسی که کنار قبر قرار گرفت نباید به آن بچسبد و آن را لمس کند گفته است: با هیج قسمت از بدنش با آن تماس نگیرد، آن را نبوسد، پس بوسیدن و لمس کردن و چسباندن سینه اش به آن مکروه است، چون خلاف ادب است. و همچنین هر ضریحی را که در آن قرار دارد بوسیدن و لمس کردن مکروه است. البته اتفاقی نیست و لذا احمد و طبری گفته اند: چسبیدن و بوسیدن آن مانعی ندارد. و روایت شده که: ابو ایوب انصاری خود به قبر شریف چسبانده است. و گفته شده که کراهت مربوط به غیر از کسی است که شوق و محبت بر او غلبه نکرده است، و گرنه کراهت نخواهد داشت، و این کلام نیکویی است و در جلد 3 صفحه 571 نزد قول ابی ملکیه “: کسی که می خواهد رو به روی رسول خدا باشد قندیلی را که در قبله روی قبر قرار دارد روی سرش قرار دهد؟ گفته است: این حرف ارشاد به چگونگی زیارت است و اینکه باید میان او و قبر فاصله ای باشد، پس گفته شده فاصله چهار ذرع و یا سه ذرع باشد. و این مطلب بنا بر این است که دورتر بودن چنانکه در زمان حیات رسول خدا رسم بوده به ادب نزدیکتر است. و بیشتر علماء به این، عقیده دارند و بعضی از مالکی ها معتقدند که نزدیک بودن شایسته تر است و گفته شده که با او معامله زمان حیاتش شود و آن به حسب افراد مختلف است و این مربوط به صدر اسلام است، اما امروز که روی آن ساختمانی شده و مانع از نزدیک شدن است، دیگر مفهومی ندارند، طبعا کنار ضریح قرار می گیرد.

حافظ ابن حجر گفته است: بعضی از علماء از مشروعیت بوسیدن حجر الاسود استباط کرده اند: جواز بوسیدن هر جیزی را که شایستگی تعظیم را دارد، خواه آدم باشد و خواه غیر آن، اما بوسیدن دست آدمی مسابقه ای است در ادب و اما غیر آن احمد نقل شده که از او در مورد بوسیدن منبر رسول خدا و قبر شریفش سوال شد، گفت: مانعی ندارد اما برخی از پیروانش صحت این گفته را از احمد بعید دانسته اند.

زرقانی مصری مالکی، در شرح ” المواهب ” جلد 8 صفحه 315 گفته است: بوسیدن قبر شریف مکروه است مگر به قصد تبرک که در آن صورت، کراهت نخواهد داشت. چنانکه رملی به آن معتقد است.

شیخ ابراهیم با جوزی شافعی، در حاشیه اش بر شرح ابن قاسم عزی بر متن شیخ ابی شجاع در فقه شافعی، جلد 1 صفحه 286 گفته است: بوسیدن قبر و مس کردن آن مکروه است و مثل آن است تابوتی که روی آن قرار می دهند، و همچنین است بوسیدن آستانه ها هنگام داخل شدن برای زیارت اولیاء مگر آنکه قصد تبرک به آنها را داشته باشد که در این صورت، کراهت نخواهد داشت، و اگر از آن به خاطر ازدحام وامثال آن اختلاط زن و مرد، ناتوان باشد، چنانکه در زیارت آقایم احمد البدوی واقع می شود، در این گونه موارد در مکانی توقف کند و از دعاء و قرآن، آنچه که می تواند بخواند و با دستش با چیز دیگر اشاره به قبر کند، پس آن را ببوسد.علماء تصریح کرده اند که اگر از مس حجر الاسود ناتوان باشد، مستحب است که با دستش و یا عصا به سوی آن اشاره کند آنگاه آن را ببوسد.

شیخ حسن عدوی حمزاوی مالکی در ” کنز المطالب ” صفحه 20 و ” مشارق الانوار ” صفحه 66 بعد از نقل عبارت رملی یاد شده گفته است: شکی نیست در اینکه: بوسیدن قبر شریف جز برای تبرک نیست، پس آن از جواز بوسیدن قبور اولیاء به قصد تبرک اولی است، بس باید آنچه را که عارف گفته، حمل به همین معنی شود مخصوصا که: قبر آن حضرت باغی باغستان های بهشت است.

شیخ سلامه عزامی شافعی، در ” فرقان القرآن ” صفحه 133 گفته است: ابن تیمیه گفته است “: کسی که قبور صالحان را طواف کند و یا مسح نماید، گناه بسیار بزرگی مرتکب شده است ” او گفتار گونه گونی در این مورد دارد: گاهی آن را از گناهان کبیره و گاهی آن را شرک و گاهی دیگر تعبیراتی نظیر آن دارد. در صورتی که دانشمندان محقق و فقهاء مدقق پیش از آنکه او به دنیا بیاید از یررسی و تدوین آن فراغت یافته بودند، اما او تصمیم دارد که با آنان مخالفت کند و گاهی ادعای اجماع طبق گفته می نماید، در صورتی که قبل از او اجماع بر خلافش منعقد بوده چنانکه کسی در گفتار او و کسانی که پیش از او و بعدش بوده اند دقت کند و داری فهم درست و برسی صحیح باشند، این حقیقت را به روشنی می یابد. و در اینجا مثالی می آورم و آن اینکه: عوام مسلمین که قبر را مسح می کنند و یا دور آن طواف نمایند، اهل علم درباره آن سه نظر دارند: مطلقا جائز است، مطلقا مکروه است، در صورتی که ازروی شدت علاقه باشد مانعی ندارد و گر نه مکروه است. و هر گاه در اموری که ابن تیمیه به سبب آن مسلمین را تکفیر کرده و آن را عبادت غیر خدا شمرده، تامل کنی خواهی یافت یافت که دلیلش برگشت به دو مقدمه می کند که کبرای آن “: هر عبادتی برای غیر خدا شرک است ” درست و جزء ضروریات دین است، و ابن تیمیه از آیات و روایات زیادی که درباره مشرکین وارد شده، برای آن استدلال کرده است ولی صغرای آن “: هر ندائی برای مرده یا غائب یا طواف دور قبر، یا مسح کردن آن یا ذبح حیوان و یا نذر برای صاحب آن عبادت غیر خدا است.” دروغ است و ابن تیمیه از آیات و احادیث صحیحی که معنی انها را نفهمیده یا عمدا آنها را تاویل کرده برای این عقیده نادرستش استدلال نموده است. و از این قیاس فاسد صغرایش غلط است نتیجه دروغی گرفته که عبارت است از: همه مسلمانان جز او و اتباعش مشرک و کافرند و آقای اهل تحقیق و تاج اهل تدقیق، امام ابو عبد الله محمد بن عبد المجید فاسی، متوفی در سال 1922 ه کتابی فشرده درباره رد این مذهب از نظر اصول و منطق نگاشته، و آن را چنانکه شایسته بوده مورد بررسی و تحقیق قرار داده است. تا اینکه می گوید: این مرد حتی بر رسول خدا تعدی و جسارت کرده و گفته است: مسافرت برای زیارتش معصیت است و کسی که او را بعد از مرک ندا کرده و به یاری بطلبد، مشرک است. و گاهی آن را شرک کوچک و گاهی شرک بزرگ خوانده است اگر چه یاری خواه دلش مملو از این حقیقت باشد که: خالقی و موثری جز خدا نیست و از پیامبر که حاجت و یاری خواسته می شود، به این جهت است که خدا او را سر چشمه هر خیر و مقبول الشفاعه و مستجاب الدعوه قرار داده است، چنانکه همه مسلمان ها در جمیع اعصار درباره او چنین عقیده ای داشته اند. و جمال الدین عبد الله محمد انصاری محدث گفته است: با شیخ ما تاج الدین فاکهانی به دمشق رفتیم او تصمیم گرفت نعلین رسول خدا را که در ” دار الحدیث الاشرفیه ” بودن زیارت کند و من با او بودم، هنگامی که نعلین مبارک را دید، افتاد و آن را می بوسید و صورتش را بر آن می مالید و در حالیکه اشکش جاری بود می خواند:

فلو قیل للمجنون: لیلی و وصلها

ترید ام الدنیا و ما فی طوایاها؟

لقال: غبار من تراب نعالها

احب الی نفسی و اشفی لبلواها”

اگر به مجنون گفته شود: لیلی و وصلش را می خواهی یا دنیا و ما فیها را، او در جواب من گوید: غبار خاک کفش او پیشم از

همه چیز محبوبتر است. و از آن برای همه دردها شفا می طلبم.”

محب الدین طبری در ” الریاض النضره ” جلد 2 صفحه 54 حدیث مفصلی را که در ” ابواء ” بین عمر بن خطاب هنگامی که با چند نفر از یارانش عازم مکه بوده و بین شیخی که از او یاری خواسته بوده واقع شده، آورده. و در آن آمده: وقتی که عمر برگشت و به همان مکان رسید از آن مرد جویا شد فهمید که مرده است. گویا که می بینم عمر دوید تا کنار قبرش ایستاد، بر او درود فرستاد و نماز خواند پس آن را در آغوش گرفته و گریه کرد، پس وقتی که برای مثل عمر جائز باشد کنار قبر مردی عادی بایستد و آن را در آغوش بگیرد و گریه کند، پس چه چیز امت اسلام را از ایستادن کنار قبر رسول خدا و در آغوش گرفتن آن و بوسیدن و گریه کردن بر آن و یا قبور اهل بیت عصمتش باز می دارد؟ اولئک الذین هدی الله فبهداهم اقتده”  آنان کسانی هستند که خدا آنان را هدایت کرده است، پس از راهنمائیشان پیروی کنید (” انعام آیه 9)

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 5، ص: 215

 

متن عربی

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 5، ص: 216

1-أخرج الحافظ ابن عساکر فی التحفة، من طریق طاهر بن یحیی الحسینی، قال: حدّثنی أبی، عن جدِّی، عن جعفر بن محمد، عن أبیه، عن علیّ- رضی اللَّه تعالی عنه- قال:

لمّا رُمِس رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، جاءت فاطمة- رضی اللَّه تعالی عنها- فوقفت علی قبره صلی الله علیه و آله و سلم و أخذت قبضةً من تراب القبر و وضعت علی عینیها، و بکت و أنشأت تقول:

          ما ذا علی من شمَّ تربةَ أحمدٍ             أن لا یشمَّ مدی الزمانِ غوالیا

             صُبَّتْ علیَّ مصائبٌ لو أنَّها             صُبَّتْ علی الأیّامِ عُدنَ لیالیا

و رواه «1»: ابن الجوزی فی الوفاء، و ابن سیّد الناس فی السیرة النبویّة (2/340)، و القسطلانی فی المواهب مختصراً، و القاری فی شرح الشمائل (2/210)، و الشبراوی فی الإتحاف (ص 9)، و السمهودی فی وفاء الوفا (2/444)، و الخالدی فی صلح الإخوان (ص 57)، و الحمزاوی فی مشارق الأنوار (ص 63)، و السیّد أحمد زینی دحلان فی السیرة النبویّة (3/391)، و عمر رضا کحالة فی أعلام النساء (3/1205).

و ذکر البیتین لها- سلام اللَّه علیها- ابن حجر فی الفتاوی الفقهیّة (2/18)، و الخطیب الشربینی فی تفسیره (1/349)، و القسطلانی فی إرشاد الساری (2/390).

2- عن أبی الدرداء قال: إنَّ بلالًا- مؤذِّن النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم- رأی فی منامه رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم و هو یقول: ما هذه الجفوة یا بلال؟ أما آن لک أن تزورنی یا بلال؟ فانتبه حزیناً وجلًا خائفاً، فرکب راحلته و قصد المدینة، فأتی قبر النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم فجعل

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 5، ص: 217

یبکی عنده و یمرِّغ وجهه علیه، فأقبل الحسن و الحسین فجعل یضمّهما و یقبِّلهما. الحدیث.

أخرجه «1» الحافظ ابن عساکر فی تاریخ الشام مسنداً بطریق فی موضعین- کما فی شفاء السقام (ص 39 و 40)- فی ترجمة إبراهیم بن محمد الأنصاری (2/256) و فی ترجمة بلال، غیر أنَّ مهذِّب الکتاب حذف الإسناد فی الموضع الأوّل و أبقی المتن، و أسقطه رأساً سنداً و متناً فی الثانی، و قد أخطأ و أساء علی الحدیث و علی الکتاب.

و رواه الحافظ أبو محمد عبد الغنی المقدسی فی الکمال فی ترجمة بلال، و أبو الحجّاج المزِّی فی التهذیب، و السبکی فی شفاء السقام (ص 39) و قال: روینا ذلک بإسناد جیّد، و لا حاجة إلی النظر فی الإسنادین اللذین رواه ابن عساکر بهما- و إن کان رجالهما معروفین مشهورین-، و ذکره ابن الأثیر فی أُسد الغابة (1/208)، و السمهودی فی وفاء الوفا (2/408) و قال: سند جیّد، و (ص 443) و قال: إسناده جیّد، و القسطلانی فی المواهب اللدنیّة، و الخالدی فی صلح الإخوان (ص 57)، و الحمزاوی فی مشارق الأنوار (ص 57).

3-عن علیّ أمیر المؤمنین علیه السلام قال: «قدم علینا أعرابیٌّ بعد ما دفنّا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم بثلاثة أیّام، فرمی بنفسه علی قبر النبی صلی الله علیه و آله و سلم و حثا من ترابه علی رأسه و قال: یا رسول اللَّه قلت فسمعنا قولک، و وعیت عن اللَّه سبحانه فوعینا عنک، و کان فیما أنزل علیک: (وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ ) الآیة. و قد ظلمتُ

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 5، ص: 218

نفسی و جئتک تستغفر لی. فنودی من القبر: قد غفر لک». أخرجه «2»:

1- الحافظ أبو سعید عبد الکریم السمعانی المتوفّی (573).

2- الحافظ أبو عبد اللَّه بن نعمان المالکی المتوفّی (683): فی مصباح الظلام.

3- أبو الحسن علیّ بن إبراهیم بن عبد اللَّه الکرخی.

4- الشیخ شعیب الحریفیش المتوفّی (801): فی الروض الفائق (2/137).

5- السیّد نور الدین السمهودی المتوفّی (911): فی وفاء الوفا (2/412).

6- أبو العبّاس القسطلانی المتوفّی (923): فی المواهب اللدنیّة.

7- الشیخ داود الخالدی المتوفّی (1299): فی صلح الإخوان (ص 540).

8- الشیخ حسن الحمزاوی المالکی المتوفّی (1303): فی مشارق الأنوار (ص 57).

4-عن داود بن أبی صالح قال: أقبل مروان یوماً فوجد رجلًا واضعاً وجهه- جبهته- علی القبر، فأخذ مروان برقبته ثمّ قال: هل تدری ما تصنع؟ فأقبل علیه فإذا أبو أیّوب الأنصاری، فقال: نعم إنّی لم آتِ الحجر، إنَّما جئت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، و لم آتِ الحجر، سمعت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم یقول: «لا تبکوا علی الدین إذا ولیه أهله، و لکن ابکوا علی الدین إذا ولیه غیر أهله».

أخرجه «3»: الحاکم فی المستدرک (4/515)و صحّحه هو و الذهبی فی تلخیصه، و رواه أبو الحسین یحیی بن الحسن الحسینی فی أخبار المدینة، بإسناد آخر عن المطلب بن عبد اللَّه بن حنطب، کما فی شفاء السقام للسبکی «4» (ص 113). قال السبکی بعد حکایته: فإن صحَّ هذا الإسناد لم یکره مسُّ جدار القبر، و إنَّما أردنا بذکره القدح فی القطع بکراهة ذلک.

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 5، ص: 219

و ذکره السیّد نور الدین السمهودی فی وفاء الوفا «1» (2/410، 443) نقلًا عن إمام الحنابلة أحمد، قال: رأیته بخطّ الحافظ أبی الفتح المراغی المدنی، و أخرجه الحافظ الهیثمی فی مجمع الزوائد (4/2) نقلًا عن أحمد.

قال الأمینی: إنَّ هذا الحدیث یعطینا خبراً بأنَّ المنع عن التوسّل بالقبور الطاهرة إنّما هو من بدع الأمویّین و ضلالاتهم منذ عهد الصحابة، و لم تسمع أُذن الدنیا قطُّ صحابیّا ینکر ذلک غیر ولید بیت أُمیّة مروان الغاشم، نعم؛ الثور یحمی أنفه برَوقه «2»، نعم؛ بعلّة الوَرَشَان یأکُلُ رُطَبَ المشان «3»، نعم؛ لبنی أُمیّة عامّة و لمروان خاصّة ضغینة علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم منذ یوم لم یُبقِ صلی الله علیه و آله و سلم فی الأُسرة الأمویّة حرمةً إلّا هتکها، و لا ناموساً إلّا مزّقه، و لا رکناً إلّا أباده، و ذلک بوقیعته صلی الله علیه و آله و سلم فیهم و هو (وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی * عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی ) «4»

فقد صحَّ عنه صلی الله علیه و آله و سلم قوله: «إذا بلغت بنو أُمیّة أربعین اتَّخذوا عباد اللَّه خولًا، و مال اللَّه نحلًا، و کتاب اللَّه دغلًا».و صحَّ عنه صلی الله علیه و آله و سلم قوله: «إذا بلغ بنو أبی العاص ثلاثین رجلًا اتّخذوا دین اللَّه دغلًا، و عباد اللَّه خولًا، و مال اللَّه دولًا».و صحَّ عنه صلی الله علیه و آله و سلم قوله: «إنّی أُریت فی منامی کأنَّ بنی الحکم بن أبی العاص ینزون علی منبری کما تنزو القردة».

قال: فما رُؤی النبیُّ صلی الله علیه و آله و سلم مستجمعاً ضاحکاً حتی توفّی.

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 5، ص: 220

و صحَّ عنه صلی الله علیه و آله و سلم قوله- لمّا استأذن الحکم بن أبی العاص علیه-: «علیه لعنة اللَّه و علی من یخرج من صلبه إلّا المؤمن منهم و قلیل ما هم، یَشرُفون فی الدنیا و یضعون فی الآخرة، ذوو مکر و خدیعة، یُعطَون فی الدنیا و ما لهم فی الآخرة من خلاق».

و صحَّ عنه صلی الله علیه و آله و سلم قوله لمّا أُدخل علیه مروان بن الحکم «هو الوزغ ابن الوزغ، الملعون ابن الملعون».

و صحَّ عن عائشة قولها: إنَّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم قال: «لعن اللَّه أبا مروان و مروان فی صلبه، فمروان فضض «1» من لعنة اللَّه عزّ و جلّ».

و صحَّ عن عبد اللَّه بن الزبیر: أنَّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم لعن الحکم و ولده «2». فحقیق علی مروان أن یُری الأُمّة الإسلامیّة أنّه یحامی عن التوحید و قد رام أن یخذِّلها عن نبیِّها و یصغِّره عندها، و کیف یروقه نبیٌّ کان هذا هتافه فیه و فی أبیه و جدِّه و أصله و شجرته؟ تلک الشجرة الملعونة التی اجتثّت من فوق الأرض ما لها من قرار.

فلا یحقُّ لمسلم أن یحذو حذو تلک الأُمّة الملعونة و یقول بقولهم و یتّخذ برأیهم، و یتّبع إثر أُولئک الرجال الذین اتّخذوا دین اللَّه دغلًا، و عباد اللَّه خولًا، و کتاب اللَّه حولًا.

5- عن أبی خیثمة، زهیر بن حرب الثقة المأمون المتوفّی (234) قال: حدّثنا مصعب بن عبد اللَّه، حدّثنا إسماعیل بن یعقوب التیمی قال: کان ابن المنکدر «3» یجلس

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 5، ص: 221

مع أصحابه، قال: و کان یصیبه الصمات فکان یقوم کما هو یضع خدّه علی قبر النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم ثمّ یرجع، فعوتب فی ذلک فقال: إنَّه لیصیبنی خطرة، فإذا وجدت ذلک استشفیت بقبر النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم، و کان یأتی موضعاً من المسجد فی الصحن فیتمرّغ فیه و یضطجع، فقیل له فی ذلک فقال: إنّی رأیت النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم فی هذا الموضع- یعنی فی النوم «1».

6- قال العزّ بن جماعة الحموی الشافعی المتوفّی (819) فی کتاب العلل و السؤالات لعبد اللَّه بن أحمد بن حنبل عن أبیه روایة أبی علیّ بن الصوف عنه، قال عبد اللَّه: سألت أبی عن الرجل یمسُّ منبر رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم و یتبرّک بمسِّه و یقبِّله و یفعل بالقبر مثل ذلک رجاء ثواب اللَّه تعالی. قال: لا بأس به. وفاء الوفا «2» (2/443).

7- قال العلّامة أحمد بن محمد المقری المالکی المتوفّی (1041) فی فتح المتعال بصفة النعال «3» نقلًا عن ولیّ الدین العراقی، قال: أخبر الحافظ أبو سعید بن العلا قال: رأیت فی کلام أحمد بن حنبل فی جزء قدیم علیه خطُّ ابن ناصر «4» و غیره من الحفّاظ، أنَّ الإمام أحمد سُئل عن تقبیل قبر النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم و تقبیل منبره. فقال: لا بأس بذلک. قال: فأریناه التقیّ ابن تیمیّة فصار یتعجّب من ذلک و یقول: عجبت من أحمد عندی جلیل- هذا کلامه أو معنی کلامه-! و قال: و أیّ عجب فی ذلک و قد روینا عن الإمام أحمد أنَّه غسل قمیصاً للشافعیّ و شرب الماء الذی غسله به «5»؟ و إذا کان هذا

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 5، ص: 222

تعظیمه لأهل العلم فما بالک بمقادیر الصحابة؟ و کیف بآثار الأنبیاء علیهم الصلاة و السلام؟ و ما أحسن ما قاله مجنون لیلی:

          أمرُّ علی الدیار دیار لیلی             أقبِّل ذا الجدار و ذا الجدارا

             و ما حبُّ الدیار شغفنَ قلبی             و لکن حبُّ من سکن الدیارا

 

8- ذکر الخطیب ابن حملة: أنَّ عبد اللَّه بن عمر- رضی اللَّه تعالی عنهما- کان یضع یده الیمنی علی القبر الشریف «1»، و أنَّ بلالًا- رضی اللَّه تعالی عنه- وضع خدّیه علیه أیضاً.

و رأیت فی کتاب السؤالات لعبد اللَّه ابن الإمام أحمد- و ذکر ما تقدّم عن ابن جماعة ثمّ قال-: و لا شکّ أنَّ الاستغراق فی المحبّة یحمل علی الإذن فی ذلک، و المقصود من ذلک کلّه الاحترام و التعظیم، و الناس تختلف مراتبهم فی ذلک کما کانت تختلف فی حیاته، فأُناس حین یرونه لا یملکون أنفسهم بل یبادرون إلیه، و أُناس فیهم أناة یتأخّرون، و الکلُّ محلُّ خیر «2».

9- قال شیخ مشایخ الشافعیّة، الشافعیُّ الصغیر محمد بن أحمد الرملی المتوفّی (1004) فی شرح المنهاج: و یکره أن یجعل علی القبر مظلّة، و أن یُقبَّل التابوت الذی یُجعل فوق القبر و استلامه، و تقبیل الأعتاب عند الدخول لزیارة الأولیاء. نعم؛ إن قصد التبرّک لا یکره کما أفتی به الوالد- رحمه اللَّه تعالی- فقد صرّحوا «3» بأنَّه إذا

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 5، ص: 223

عجز عن استلام الحجر سنَّ له أن یشیر بعصا و أن یقبِّلها «1».

10- قال أبو العبّاس أحمد الرملی الکبیر الأنصاری- شیخ الشیوخ- فی حاشیة روض الطالب المطبوعة فی هامش أسنی المطالب (1/331) عند قول المصنِّف فی أدب مطلق زیارة القبور، أن یدنو منه دنوّه منه حیّا، قال فی المجموع: و لا یستلم القبر و لا یقبِّله، و یستقبل وجهه للسلام، و القبلة للدعاء، و ذکره أبو موسی الأصبهانی، قال شیخنا: نعم؛ إن کان قبر نبیٍّ أو ولیٍّ أو عالمٍ و استلمه أو قبّله بقصد التبرّک فلا بأس به.

11- نقل الطیّب الناشری، عن محبّ الدین الطبری الشافعی: أنَّه یجوِّز تقبیل القبر و مسّه، قال: و علیه عمل العلماء الصالحین و أنشد:

          لو رأینا لسلیمی أثراً             لسجدنا ألف ألف للأثر «2»

 

12- قال القاضی عیاض المالکی فی الشفا «3»- بعد کلام طویل فی تعظیم قبر النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم-: و جدیر بمواطن عُمِّرت بالوحی و التنزیل، و تردّد بها جبرئیل و میکائیل، و عرجت منها الملائکة و الروح، و ضجّت عرصاتها بالتقدیس و التسبیح، و اشتملت تربتها علی جسد سیّد البشر، و انتشر عنها من دین اللَّه و سنّة نبیّه ما انتشر، مدارس و آیات و مساجد و صلوات، و مشاهد الفضائل و الخیرات، و معاهد البراهین و المعجزات، و مناسک الدین، و مشاعر المسلمین، و مواقف سیّد المرسلین، و متبوَّأ خاتم النبیِّین، حیث انفجرت النبوّة، و أین فاض عُبابها، و مواطن مهبط

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 5، ص: 224

الرسالة، و أوّل أرض مسَّ جلدَ المصطفی ترابها؛ أن تُعظَّم «1» عرصاتها، و تنسّم نفحاتها، و تُقبَّل ربوعها و جدرانها.

          یا دارَ خیر المرسلین و من به             هُدیَ الأنامُ و خصَّ بالآیاتِ

             عندی لأجلِکِ لوعةٌ و صبابةٌ             و تشوّقٌ متوقِّدُ الجمراتِ

             و علیَّ عهدٌ إن ملأت محاجری             من تلکمُ الجدرانِ و العرصاتِ

             لأُعفِّرنَّ مصونَ شیبی بینها             من کثرةِ التقبیلِ و الرشفاتِ

             لو لا العوادی و الأعادی زرتُها             أبداً و لو سحباً علی الوجناتِ

             لکن سأهدی من حفیل تحیّتی             لقطینِ تلک الدارِ و الحجرات

13- قال قاضی القضاة شهاب الدین الخفاجی الحنفی المتوفّی (1069) فی شرح الشفا «2» (3/577) عند قول القاضی- و نقل من کتاب أحمد بن سعید الهندی فی من وقف بالقبر أن لا یلصق به و لا یمسّه بشی ء من جسده-: فلا یقبّله، فیکره مسّه و تقبیله و إلصاق صدره لأنَّه ترک أدب، و کذا کلّ ضریح یکره فیه، و هذا أمر غیر مجمع علیه؛ و لذا قال أحمد و الطبری: لا بأس بتقبیله و التزامه. و روی أنَّ أبا أیّوب الأنصاری کان یلتزم القبر الشریف، قیل: و هذا لغیر من لم یغلبه الشوق و المحبّة، و هو کلام حسن.

و قال «3» فی (3/571) عند قول ابن أبی ملیکة:- من أحبَّ أن یکون وِجاه النبیّ فیجعل القندیل الذی فی القبلة عند القبر علی رأسه-: هو إرشاد لکیفیّة الزیارة و أن یکون بینه و بین القبر فاصل، فقیل: إنَّه یبعد عنه بمقدار أربعة أذرع، و قیل: ثلاثة و هذا مبنیٌّ علی أنَّ البعد أولی و ألیق بالأدب کما کان فی حیاته صلی الله علیه و آله و سلم و علیه الأکثر،

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 5، ص: 225

و ذهب بعض المالکیّة إلی أنَّ القرب أولی، و قیل: یعامله معاملته فی حیاته فیختلف ذلک باختلاف الناس، و هذا باعتبار ما کان فی العصر الأوّل، و أمّا الیوم فعلیه مقصورة تمنع من دنوِّ الزائر، فیقف عند الشبّاک.

14- نقل عن ابن أبی الصیف الیمانی- أحد علماء مکّة من الشافعیّة- جواز تقبیل المصحف، و أجزاء الحدیث، و قبور الصالحین.

15- قال الحافظ ابن حجر «1»: استنبط بعضهم من مشروعیّة تقبیل الحجر الأسود جواز تقبیل کلِّ من یستحقُّ التعظیم من آدمیٍّ و غیره، فأمّا تقبیل ید الآدمیّ فسبق فی الأدب، و أمّا غیره، فنقل عن أحمد أنَّه سُئل عن تقبیل منبر النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم و قبره، فلم یرَ به بأساً، و استبعد «2» بعض أتباعه صحّته عنه «3».

16- قال الزرقانی المصری المالکی فی شرح المواهب (8/315): تقبیل القبر الشریف مکروه إلّا لقصد التبرّک فلا کراهة کما اعتقده الرملی.

17- قال الشیخ إبراهیم الباجوری الشافعی، فی حاشیته علی شرح ابن قاسم الغزّی علی متن الشیخ أبی شجاع فی الفقه الشافعی (1/276):

یکره تقبیل القبر و استلامه و مثله التابوت الذی یجعل فوقه، و کذلک تقبیل الأعتاب عند الدخول لزیارة الأولیاء، إلّا أن قصد به التبرّک بهم فلا یکره، و إذا عجز عن ذلک لازدحام و نحوه کاختلاط الرجال بالنساء- کما یقع فی زیارة سیدی أحمد البدوی- وقف فی مکان یتمکّن فیه من الوقوف بلا مشقّة، و قرأ ما تیسّر و أشار بیده

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 5، ص: 226

أو نحوها، ثمّ قبّل ذلک، فقد صرّحوا بأنَّه إذا عجز عن استلام الحجر الأسود یسنُّ له أن یشیر بیده أو عصا ثمّ یقبِّلها.

18- قال الشیخ حسن العدوی الحمزاوی المالکی فی کنز المطالب (ص 219) و مشارق الأنوار «1» (ص 66) بعد نقل عبارة الرملی المذکور:

و لا مریة حینئذٍ أنَّ تقبیل القبر الشریف لم یکن إلّا للتبرّک، فهو أولی من جواز ذلک لقبور الأولیاء عند قصد التبرّک، فیحمل ما قاله العارف علی هذا المقصد، لا سیّما و أنَّ قبره الشریف روضة من ریاض الجنّة.

19- قال الشیخ سلامة العزّامی الشافعی فی فرقان القرآن (ص 133):

و قال- یعنی ابن تیمیّة-: من طاف بقبور الصالحین أو تمسّح بها کان مرتکباً أعظم العظائم. و أتی بکلام ملتبس؛ فمرّة یجعله من الکبائر، و أخری من الشرک إلی مسائل من أشباه ذلک، قد فرغ العلماء المحقِّقون و الفقهاء المدقِّقون من بحثها و تدوینها قبل أن یولد هو بقرون، فیأبی إلّا أن یخالفهم؛ و ربّما ادّعی الإجماع علی ما یقول، و کثیراً ما یکون الإجماع قد انعقد قبله علی خلاف قوله، کما یعلم ذلک من أمعن فی کلامه و کلام من قبله و کلام من بعده ممّن تعقّبه من أهل الفهم المستقیم و النقد السلیم، و إلیک مثالًا:

التمسّح بالقبر أو الطواف به من عوام المسلمین، فأهل العلم فیه علی ثلاثة أقوال: الجواز مطلقاً، و المنع مطلقاً علی وجه کراهة التنزیه الشدیدة، و لکنّها لا تبلغ حدّ التحریم، و التفصیل بین من غلبه شدّة شوقٍ إلی المزور فتنتفی عنه هذه الکراهة و من لا فالأدب ترکه. و أنت إذا تأمّلت فی الأُمور التی کفّر بها المسلمین و جعلها

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 5، ص: 227

عبادة لغیر اللَّه وجدت حجَّته ترجع إلی مقدّمتین صدقت کبراهما و هی: کلّ عبادة لغیر اللَّه شرک. و هی معلومة من الدین بالضرورة، ثمّ یسوق علیه الأدلّة بالآیات الواردة فی المشرکین، و کذبت صغراهما، و هی قوله: کلّ نداءٍ لمیّت أو غائب أو طواف بقبر أو تمسّح به أو ذبح أو نذر لصاحبه… إلخ، فهو عبادة لغیر اللَّه.

ثمّ یسوق الآیات و الأحادیث الصحاح التی لم یفهمها أو تعمّد فی تأویلها علی غیر وجهها، ثمّ یخرج من هذا القیاس الذی فسدت إحدی مقدّمتیه بنتیجة لا محالة کاذبة، و هی: أنَّ جمهور المسلمین- إلّا إیّاه و من شایعه- مشرکون کافرون، و قد أجاد تلخیص هذا المذهب و أدلّته و تزییفها منطقیّا و أُصولیّا کلّ الإجادة سیّد أهل التحقیق و تاج أهل التدقیق الإمام أبو عبد اللَّه محمد بن عبد المجید الفاسی، المتوفّی سنة تسع و عشرین و مائتین و ألف فی مؤلّفٍ ردّ به علی ذلک المذهب، ینطق بعلوِّ کعب هذا الإمام. إلی أن قال:

و لقد تعدّی هذا الرجل حتی علی الجناب المحمّدی فقال: إنَّ شدّ الرحال إلی زیارته معصیة، و إنّ من ناداه مستغیثاً به- علیه الصلاة و السلام- بعد وفاته فقد أشرک، فتارةً یجعله شرکاً أصغر، و أُخری یجعله شرکاً أکبر، و إن کان المستغیث ممتلئ القلب بأنَّه لا خالق و لا مؤثِّر إلّا اللَّه، و أنَّ النبیَّ- صلی اللَّه علیه- إنَّما تُرفع إلیه الحوائج و یُستغاث به، علی أنَّ اللَّه جعله منبع کلِّ خیر، مقبول الشفاعة، مستجاب الدعاء صلی الله علیه و آله و سلم کما هی عقیدة جمیع المسلمة، مهما کانوا من العامّة. انتهی.

و أخبر جمال الدین عبد اللَّه بن محمد الأنصاری المحدِّث، قال: رحلنا مع شیخنا تاج الدین الفاکهانی «1» إلی دمشق، فقصد زیارة نعل سیّدنا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم التی بدار الحدیث الأشرفیّة بدمشق و کنت معه، فلمّا رأی النعل المکرّمة حسر عن رأسه

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 5، ص: 228

و جعل یقبّله و یمرّغ وجهه علیه و دموعه تسیل، و أنشد:

          فلو قیل للمجنون لیلی و وصلَها             تریدُ أم الدنیا و ما فی طوایاها

             لقال غبارٌ من ترابِ نعالِها             أحبُّ إلی نفسی و أشفی لبلواها»

20- أخرج محبّ الدین الطبری فی الریاض النضرة «2» (2/54) حدیثاً طویلًا فیما اتّفق بالأبواء بین عمر بن الخطّاب، لمّا خرج حاجّا فی نفر من أصحابه، و بین شیخ استغاث به، و فیه: لمّا انصرف عمر و نزل ذلک المنزل و استخبر عن الشیخ و عرف موته، فکأنّی أنظر إلی عمر و قد وثب مباعداً ما بین خطاه، حتی وقف علی القبر- قبر الشیخ- فصلّی علیه ثمّ اعتنقه و بکی.

فلو جاز لمثل عمر الوقوف علی قبر رجل عادیّ و اعتناقه و البکاء علیه، فما وازع الأُمّة عن الوقوف علی قبر رسولها الکریم و اعتناقه و البکاء علیه، أو قبور عترته الطاهرة.

 (أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَی اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ ) «3».