اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۱ مهر ۱۴۰۴

تحریف حدیث «أنا مدینة العلم»

متن فارسی

در ” صواعق ” ص 20 می نویسد: گزارشی که از زبان پیامبر در برتری‌های علی خواهد آمد – من شهر دانشم و علی در آن است – نباید دست آویز شود که کسی او را داناتر از بوبکر شمارد زیرا ما پاسخ می دهیم که آن گزارش، نکوهیده است و اگر هم گیریم که درست یا نیکو باشد ” ابو بکر محراب آن شهر خواهد بود ” و این گزارش: ” هر که دانش خواهد باید از در آن درآید ” نمی رساند که علی داناتر باشد زیرا گاهی مردم در پی کسی که داناتر نیست می افتند زیرا در روشنگری و آشکار ساختن دانش استادتر است و بیشتر می تواند به دیگران بپردازد ولی ‌آن که داناتر از او است چنین نیست، و تازه گزارش یاد شده با گزارش ” الفردوس ” برخورد دارد که از زبان پیامبر می نویسد: ” من شهر دانشم و بوبکر، زیر بنیاد آن است و عمر دیوارهایش و عثمان آسمانه و سر پوشش و علی درش ” و این به روشنی می رساند که بوبکر از همه شان داناتر است پس اگر دستور داده شده که سراغ در بروند، تنها از دیدگاهی همانند آنچه گفتیم بوده نه برای این که ارجمندتر از دیگران که برشمردیم باشد، زیرا بی هیچ‌نیازی به روشنگری همه می دانند که هرکدام از زیر بنیاد و دیوارها و آسمانه از در بالاتر است . پایان ا

امینی گوید: نیشی که به گزارش ” من شهر دانشم ” زده شده تنها از سوی ابن‌جوزی و همدستان او بوده که پروای درست و نادرست سخن را ندارند ورنه درج 6 ص 61 تا 81از چاپ دوم دانستی که دانشوران آشکارا آن را درست شمرده و گروهی نیز آن را نیکو می دانند و دسته سوم هم داوری آن دو دسته پیشین را بر زبان آورده و برداشت ابن جوزی را همچون درم ناسره بی ارزش انگاشته اند . گزارش ” فردوس ” نیز که دست آویز دوم او است دو نفر را هم‌نمی توان یافت که چه در بی ارزشی و بی پایگی آن دودل باشد چه در بی پایگی سخنانی نزدیک به آن که در روزگاران تازه تر کم کمک درهم بافته اند تا بگذارند در برابر آوای بزرگ ترین پیامبران که برتری دانشی فزاینده را برای سرور ما فرمانروای گروندگان – درود بر او – هویدا و استوار می گرداند . و ابن حجر خود نیز از کسانی است که آن گزارش را همچون درم ناسره بی ارج انگاشته و داوری خویش را درباره سستی و نااستواری آن باز نموده اند چنانچه در ص 197 از نگارش خود ” الفتاوی الحدیثیه ” می نویسد: گزارشی بی پایه‌است و فراز دیگر آن ” معاویه کوبه آن‌است ” نیز پایه ای ندارد با این همه، یکدندگی در بگو مگو کردن بر آنش داشته که داوری خود در آنجا را به فراموشی سپارد و آنچه را نااستوار و بی ارزش می شمرد دست آویزی آشکار در داناتری بوبکر پندارد . عجلونی در ” کشف الخفا ” ج 1 ص 204 می نویسد: دیلمی در ” الفردوس ” گزارشی بی زنجیره از ابن مسعود آورده‌ که پیامبر گفت ” من شهر دانشم و بوبکر زیر بنیاد آن و عمر دیوارهای آن و عثمان آسمانه و سر پوشش آن و علی در آن ” و هم بی آوردن زنجیره‌ای‌از میانجیان از انس گزارش کرده که پیامبر گفت: ” من شهر دانشم و علی در آن و معاویه کوبه آن ” در ” مقاصد” می نویسد: کوتاه سخن، همه این گزارش هابی پایه است و بیشتر فرازهای‌آن ناپسند و زشت . و سید محمد درویش الحوت در ” اسنی المطالب = بالاترین خواسته ها و زمینه ها ” ص 73 می نویسد: ” من شهر دانشم و بوبکر زیر بنیاد آن و عمر دیوارهایش ” یاد کردن‌چنین سخنانی در نگاشته های دانشوران شایسته نیست ویژه از کسی مانند ابن حجر هیتمی که آن را در ” الصواعق ” و” الزواجر = باز دارنده ها ” آورده واز چون اویی زشت است . پایان پس دیگرجایی برای این نمی ماند که سرور ما -درودهای خدا بر او – را ” در ” بیانگارند و دیگران را زیر بنیاد و دیوارها و آسمانه و کوبه، آنگاه به کشمکش برخیزند، بیچاره ای که این یاوه های خنده آور را به هم بافته شهر دانش را هم از شهرهایی پنداشته که در بیرون می بیند و میان دیوارهایش گردش کرده آسمانه اش را سایبان می گیرد و در آن را با کوبه می زند و ندانسته که او – درود خدا بر وی و خاندانش – می خواهد بگوید: چنانچه تنها راه – برای گام نهادن درشهر – دروازه آن است یگانه دست افزاربرای بهره برداری از دانش های پیامبرانه همان جانشین وی سرور ما فرمانروای گروندگان – درود بر او – است و با لایه ای سر پوشیده در سخن، آنچه را یاد کردیم نمایانده است وگرنه زیر بنیاد را هیچ برتری نیست مگر آنکه دیوارهای استوار شهر بر آن بایستد تا از دستبرد یغماگران و راهزنان بر کنار بماند ولی سرمایه هایی که در جان و روان یک شهر است پیوندی با آن ندارد و بهره برداری ازآسمانه خانه – چنانچه در انگار خویش از شهرها داشته – تنها برای سایه گرفتن است و باز گرداندن گزند سرما و گرما، از این روی تنها جایگاه هایی به آسمانه و سر پوشش نیازمند است که چنان انگاری از آن داشته باشیم – همچون خانه ها، گرمابه ها، فروشگاه ها و سراها و مانند آن – ولی کسی که روی به شهری می آرد تا از آنچه در آن است – دانش یا دارایی یا هر گونه سود معنوی و مادی – بهره ای به دست آرد برای گام نهادن به آن تنها به در نیازمنداست پس در بایسته تر است تا زیر بنیاد و دیوار و آسمانه، که ابن حجر آورده، کوبه را نیز برای باز و بسته بودن درمی خواهیم که چون بسته بود و آنرا بردر کوفتیم در را بر روی ما بگشایند ودروازه دانش پیامبرانه بسته نیست و هر دو لنگه آن برای همیشه بر روی آدمیان باز است . و تازه روشن است که‌ یگانه خواست پیامبر از این که علی رادر شمرده تنها این نیست که آمد و شد به پیشگاه پیامبر از درگاه او باید انجام پذیرد بلکه می گوید بهره برداری و برگرفتن از دانش وی باید به‌یاری او باشد و این نیز با رسایی انجام نخواهد گرفت مگر همه دانش پیامبر که او – درود خدا بر وی و خاندانش – می خواهد مردم را به آن راه بنماید در نزد وی باشد . سپس آمده و یگانه راه را گذر کردن از این‌در شمرده تا خواست خود را در این باره هر چه استوارتر نماید و بر سر این سخن بیشتر پافشرده و گفته: هر که خواهد به شهر گام نهد باید از در درآید . پس فرمانروای گروندگان – علی- همان دری است که مردم به ناچار باید روی به سوی او آرند، همه دانش پیامبرانه نزد او است و همه آنچه آدمیان نیازمند آنند از: آیین های کیش ایشان یا اندرزها، یا خوی ها یافرمانروایی یا فرزانگی ها، یا گرداندن کار مردم یا دور اندیشی یا کمر بستن به برنامه ها . پس ناگزیر او داناترین مردم است، افزونی در روشنگری و آشکار ساختن دانش و پرداختن و کوشش در کار مردم هم نبایداز کسی جدا باشد که آدمیان برای زدودن نادانی و رسیدن به بالاترین دریافت های روانی به سوی او کشیده می‌شوند و این تنها برای آن نیست که روشنگری و پرداخت سخن، خود به خود بایسته است – زیرا روشنگری و آشکار ساختن سخن خود به خود دردی را درمان نمی کند و کسی هم که آراسته به‌آن بود چون دشواری هایی روی به او نهاد که دانش او از پاسخ آن ناتوان گردید همان گونه در می ماند که کسی که داناتر است و نیروی روشنگری چندانی در زبان او نیست تا بتواند دیگران را آگاهی بخشد پس باید این هردو ویژگی در یک تن باشد که همه توده، سخن او را پشتوانه شناسند و این جابه همان ” منش مهربانی ” می رسیم که بر خداوند پاک بایسته است و آن یک تن‌همان همتای نامه ارجمند خداست که با یکدیگرآن دو چیز گران و دو جانشین پاک ترین پیامبران به شمار می آیند واز یکدیگر جدا نشوند تا در کنار حوض کوثر بر او درآیند هر که خواهد بگرودو هر که خواهد از گرویدن سرباز زند .

(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب  ج 7 ص 267 – 270)

متن عربی

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 267

التمسّک بالأفائک:

و العجب العجاب قول ابن حجر فی الصواعق «1» (ص 20): لا یقال بل علیّ أعلم من أبی بکر للخبر الآتی فی فضائله:

 «أنا مدینة العلم و علیّ بابها».

لأنّا نقول: سیأتی أنّ ذلک الحدیث مطعون فیه، و علی تسلیم صحّته أو حسنه فأبو بکر محرابها. و روایة فمن أراد العلم فلیأتِ الباب لا تقتضی الأعلمیّة، فقد یکون غیر الأعلم یقصد لما عنده من زیادة الإیضاح و البیان و التفرّغ للناس بخلاف الأعلم. علی أنّ تلک الروایة معارضة بخبر الفردوس: أنا مدینة العلم، و أبو بکر أساسها، و عمر حیطانها، و عثمان سقفها، و علیّ بابها. فهذه صریحة فی أنّ أبا بکر أعلمهم، و حینئذٍ فالأمر بقصد الباب إنّما هو لنحو ما قلناه لا لزیادة شرفه علی ما قبله لما هو معلوم ضرورة أنّ کلّا من الأساس و الحیطان و السقف أعلی من الباب. انتهی.

قال الأمینی: إنّ الطعن

فی حدیث «أنا مدینة العلم»

لم یصدر إلّا من ابن الجوزی و من یشاکله من رماة القول علی عواهنه، و قد عرفت فی الجزء السادس (ص 61- 81) نصوص العلماء علی صحّة الحدیث، و اعتبار قوم حسنه، و تقریر آخرین ما صدر ممّن تقدّمهم إلی ذینک الوجهین و تزییف ما ارتآه ابن الجوزی.

و أمّا ما ذکره من روایة الفردوس فلا یختلف اثنان فی ضعفها و ضعف ما یقاربها فی اللفظ ممّا تدرّج نحته فی الأزمنة المتأخرة تجاه ما یثبته هتاف النبیّ الأعظم من فضیلة العلم الرابیة لمولانا أمیر المؤمنین علیه السلام، و ابن حجر نفسه من أولئک الذین زیّفوه و حکموا علیه بالضعف کما فی کتابه الفتاوی الحدیثیّة «2» (ص 197) فقال: حدیث ضعیف، و معاویة حلقتها فهو ضعیف أیضاً. فأذهله لجاجه فی حجاجه عن

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 268

حکمه ذاک، و رأی ما حکم علیه بالضعف نصّا فی أعلمیّة أبی بکر.

و قال العجلونی فی کشف الخفاء (1/204): روی الدیلمی فی الفردوس «1» بلا إسناد عن ابن مسعود رفعه: أنا مدینة العلم، و أبو بکر أساسها، و عمر حیطانها، و عثمان سقفها، و علیّ بابها. و روی أیضاً عن أنس مرفوعاً: أنا مدینة العلم، و علیّ بابها، و معاویة حلقتها. قال فی المقاصد «2»: و بالجملة فکلّها ضعیفة و ألفاظ أکثرها رکیکة.

و قال السیّد محمد درویش الحوت فی أسنی المطالب «3» (ص 73): أنا مدینة العلم، و أبو بکر أساسها، و عمر حیطانها. و ذلک لا ینبغی ذکره فی کتب العلم لا سیّما مثل ابن حجر الهیتمی ذکر ذلک فی الصواعق «4» و الزواجر و هو غیر جیّد من مثله. انتهی.

فلم یبق إذن مجال للمناقشة بالتعبیر بالباب لمولانا صلوات اللَّه علیه و بالأساس و الحیطان و السقف و الحلقة لغیره، حسب المسکین ناحِتُ هذه المهزأة مدینة خارجیّة یرمق إلیها، و یتجوّل بین جدرانها، و یتفیّأ تحت سقفها، و یدقّ بابها بالحلقة، و قد عزب عنه أنّه صلی الله علیه و آله و سلم یرید أنّ السبب الوحید للاستفادة من علوم النبوّة هو خلیفته مولانا أمیر المؤمنین علیه السلام، کما أنّ المدخل الوحید للمدینة بابها، فهو معنیً کنائی جی ء به لإفادة ما ذکرناه، و الأساس لا فضیلة له غیر أنّه یقوم علیه سیاج المدینة المشاد للوقایة عن الغارات و السرقات، و أمّا معنویّات المدینة فلا صلة لها بشی ء من ذلک، و الاستفادة بالسقف علی فرض تصویره فی المدن لیس إلّا الاستظلال

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 269

و دفع عائدة الحرّ و القرّ و لذلک لا یسقف إلّا المحالّ التی یتصوّر فیها ذلک کالبیوت و الحمّامات و الحوانیت و الربط و أمثالها. فقاصد المدینة للاستفادة ممّا فیها من علم أو ثروة أو أیّ من أقسام النفع معنویّة و مادیّة لا یتوصّل بها إلّا بالدخول من الباب، فهو أهمّ ممّا جاء به ابن حجر من الأساس و الجدار و السقف. و أمّا الحلقة فیُحتاج إلیه لفتح الباب و سدّه و الدقّ إذا کان مرتجاً غیر أنّ باب علم النبوّة غیر موصود، و لا یزال مفتوحاً علی البشر بمصراعیه أبد الدهر.

ثمّ إنّ من الواضح أنّ المراد من التعبیر بالباب لیس الولوج و الخروج فحسب و إنّما هو الاستفادة و الأخذ، و لا یتمّ هذا إلّا أن یکون عنده کلّ علم النبوّة الذی أراد صلی الله علیه و آله و سلم سوق الأمّة إلیه، و حصر الطریق إلی ذلک بمن عبّر عنه بالباب تأکیداً للحصر ثمّ زاد فی التأکید بقوله: فمن أراد المدینة فلیأتِ الباب.

فعلیّ أمیر المؤمنین هو الباب المبتلی به الناس، و من عنده کلّ علم النبوّة و کلّ ما یحتاج إلیه البشر من فقه أو عظة أو خلق أو حکم أو حِکم أو سیاسة أو حزم أو عزم، فهو أعلم الناس لا محالة، و أمّا زیادة الإیضاح و البیان و التفرّغ للناس، فلا یجوز أن تنفکّ عمّن سیق إلیه البشر لغایة التفهّم، و إزاحة الجهل، لا لمحض البیان وجودة السرد، لأنّ وضوح البیان بمجرّده غیر واف بالغرض، لارتباک صاحبه عند الجهل بما یقدّم إلیه من المعضلات، کارتباک الأعلم عند التفهیم إذا أعوزه البیان عن الإفهام، فمن الواجب أن یجتمعا فی إنسان واحد هو مرجع الأمّة جمعاء، و هو قضیّة اللطف الواجب علیه سبحانه، فذلک الإنسان هو عِدل الکتاب العزیز و هما الثقلان خلیفتا النبیّ الأقدس لا یتفرّقان حتی یردا علیه الحوض، (فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ

) «1».

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 270