حسن بن صالح قیسرانی از اسحاق بن محمد انصاری روایت کرده که گفته است: از ” یموت بن مزرع بن یموت ” پرسیدم که ای استاد چطور شد که رسول خدا علی را خلیفه قرار نداد و ابوبکر را جانشین خود قرار داد؟ او در جواب گفت: عین این سؤال را من از ” جاحظ ” پرسیدم و او گفت: من این مطلب را از ” ابراهیم نظام “پرسیدم او در پاسخ گفت: خداوند متعال در قرآنش فرمود “: خداوند کسانی از شما را که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اید وعده فرموده که: در زمین خلیفه شان کند چنانکه افراد پیش از شما را خلیفه قرار داده است “…و جبرئیل همواره بر پیغمبر نازل می گردید و بعد از وحی با او چنانکه مردی با مردی سخن می گوید، سخن می گفت: رسول خدا به او فرمود: ای جبرئیل این کسانی که خداوند آنها را در زمین خلیفه قرار می دهد کیانند؟ او در پاسخ گفت: آنها ابوبکر، عمر، عثمان و علی هستند و از عمر ابوبکر جز دو سال باقی نمانده بود، پس اگر او علی را خلیفه قرار می داد ابوبکر و عمر و عثمان از خلافت بهره ای نمی بردند، لیکن خداوند به جهت علمی که از عمرهایشان داشته خلافتشان را طوری ترتیب داد ه که همه شان از آن بهرمند شده و وعده ی خدا درباره آنها درست در آید. ابن عساکر آن را در تاریخش جلد 4 صفحه ی 186 آورده است.
ای کاش کسی می فهمید که: اگر جبرئیل آیه را چنانکه در روایت آمده تفسیر کرده و پیامبر اکرم آن را اخذ فرموده و به خاطر کثرت نیازمندی امت اسلامی، مباردت به تبلیغ آن نموده است، پس چگونه این حقیقت بر همه ی مسلمین مخصوصا امیر المؤمنین و ابوبکر و ابن عباس (دانای امت) و عایشه مخفی مانده و کسی هنگام مناظره در امر خلافت به آن احتجاج و استدلال ننموده است؟! واصلا باید دید که مرجع در تعیین خلیفه چیست، نص است یا اجماع امت اسلامی؟ تنها شیعه به نص در امر خلافت معتقد است.اما کسانی که این روایت را ساخته اند برای نص در امر خلافت ارزشی قائل نیستند و ادعا ندارند که در کتاب و یا سنت در این باره نصی وجود داشته باشد، و این عمر بن خطاب است که می گوید: اگر من کسی را خلیفه قرار نداده ام (در این کار تکرو نیستم زیرا) کسی که از من بهتر و بالاتر بوده نیز چنین کرده (و کسی را جانشین خود قرار نداده است).و اگر مطلب چنانست که ” نظام ” مفسر این آیه پنداشته پس حال کسی که از بیعت تخلف نموده اند چگونه خواهد بود؟ آیا آنان محکوم به عدالتند چنانکه اهل سنت درباره ی همه ی صحابه قائلند؟ آیا آنکه قاتلان عثمان از این حکم مستثنی هستند چنانکه ابن حزم می گوید؟ و آیا این حکم درباره ی آنها استصحاب می شود؟ و یا…؟ در صورتی که میان آنها افرادی وجود دارند که قرآن به عصمت آنان ناطق است و در میان آنها بزرگان صحابه هستند؟! و یا آنکه بگوئیم: آنان در برابر این نص آشکار، مجتهدند و بمقتضای اجتهادشان آن را تأویل می کنند و این مطلب در میان صحابه نظیر فراوانی دارد؟! همه ی این مطالب، با چشم پوشی از نواقص و عیوبی است که در برخی از رجال سند این حدیث و در پیاپیش همه ی آنها ” نظام” وجود دارد که ابن قتیبه درباره ی او گفته است: او یکی از پلیدان مشهور به فسق است.و ذهبی درباره اش گفته: او متهم به زندقه و کفر است و بعد از (نظام) شاگردش ” جاحظ ” قرار دارد که در سلسله ی دروغگویان شرح حالش گذشت و بعد از آنها دیگران قرار دارند که مانندشان دارای عیوب و نواقصی هستند که بگفته شان اعتماد نیست.
(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 5 ص 552)