«ابن العلماء حنبلی» در «شذرات الذهب» 5: 361 می نویسد: «شیخ اسمعیل حضرمی متوفی 678 کراماتی داشت. مطری گفته است: کرامات شیخ به حد تواتر نزدیک است. از جمله اینکه به ابن معطی در خواب گفتند نزد فقیه اسمعیل حضرمی برود و از او نحو فرا بگیرد. چون از خواب بیدار شد، خیلی تعجب کرد، زیرا حضرمی نحو خوب نمی دانست. با خود گفت ناگزیر باید اطاعت کنم، از این رو، نزد او رفتم و در حضور او جمعی فقه می خواندند. به مجرد اینکه مرا دید، گفت: در کتابهای نحو به تو اجازه دادم. و او که مطالعه ای در آن کتابها نداشت همه آنها را یکباره بدون استاد فهمید».
«امینی» می نویسد: علم را از دهان مردم یا از اجازات دریابید. ما چقدر شنیده ایم که با مذاکره و تمرین علم می آموزند، لکن آیا شنیده اید که علم را با اجازه یا با یک کلمه بیاموزند؟ و آیا چنین کرامتی را از پیغمبران شنیده اید؟ یا اینکه این فضیلتی است که فقط به «حضرمی» اختصاص دارد و چنین چیزی به هیچ کس نرسیده؟ حتی پیغمبر به نزدیک خود عمر بن خطاب با اجازه چیزی را نیاموخته است و به او می گفت که معنی «کلاله» را نمی دانی و به دخترش «حفصه» می گفت: پدرت آن را نمی داند. بهمین ترتیب صدها مجهول و مشکلی که در خلافت نتوانسته بود با اجازه یا اشراف یا مذاکره همه آنها را فرا بگیرد، با وجود آنکه پس از فرو ریختن عرش خلافت پس از پیغمبر به همه این علوم نیاز شدید بود و هیچکدام از علم پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله دور و مخفی نبود، و همه امت بدان احتیاج داشتند و هیچکدام اینها مانند نحو نبود که بدون آن ستون اسلام و قضاوت و فتوی پایدار نماند. بر اینها اضافه کن برادرش خلیفه اول که چقدر مجهولات داشت و چه مایه از معارف دین و احکام شریعت بر وی پوشیده بود. کاش این باب علم از روزگار پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله مفتوح بود، تا از این طریق حتی سومین خلیفه، «عثمان»، معارف دین خود را کاملا فرا می گرفت و اوراق فقه اسلامی با آراء دور از کتاب و سنت آلوده نمی شد.
(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 11 ص 235)