اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۲ آذر ۱۴۰۳

خدایا! معاویه را هدایتگر و هدایت شده قرار بده

متن فارسی

ترمذی از قول عبدالرحمن بن ابی عمیره حدیثی منسوب به پیامبر (ص) ثبت کرده است که می فرماید: خدایا او (یعنی معاویه) هدایتگر و هدایت شده گردان و بوسیله اش دیگران را هدایت کن. سپس آن را حدیثی ” نیکو ” شمرده این که ابن ابی عمیره، صحابی باشد جای شک و تردید است، بنابراین حدیثش نمی تواند  صحیح  بشمار آید. بعلاوه، این روایتش هم ” ثابت ” نگشته است. ابو عمر در ” استیعاب ” پس از ذکر روایت بدین عبارت “: خدایا او را هدایتگر و هدایت شده گردان و او را هدایت کن و وسیله بودنش هدایت ساز “می گوید: عبدالرحمن، روایتش مشوش است و صحابی بودنش ثابت و مسلم نیست و او شامی است. برخی روات این روایت را به پیامبر منسوب نمی گردانند و سندش از عبدالرحمن بالاتر نمی رود و انتسابش را به پیامبر (ص) صحیح نمی دانند. و می گوید: روایاتش ثابت نیست و صحابی بودنش بصحت نپیوست.

– رجال سند روایت همگی شامی اند و عبارتند از: 1 ابو سهره دمشقی 2- سعید بن عبدالعزیز دمشقی 3- ربیعه بن یزید دمشقی 4ابن ابی عمیره دمشقی. تنها کسی که آن را روایت کرده ابن ابی عمیره است و هیچکس جز او نقلش نکرده، به همین سبب ” ترمذی “پس از این که آنرا ” نیکو ” می شمارد می گوید: ناآشنا است، لکن ابن حجز چون می خواسته مطلب نادرست و باطلی را ثابت کند اظهار نظر ” ترمذی ” را تحریف کرده و فقط گفته: ترمذی آن روایت را ” نیکو ” شمرده است روایتی که فقط نقلش کرده و آنهم مردی شامی و شامی یی دیگر از او تارسیده به شامی سومی و چهارمی و هیچیک از حدیثدانان اطلاعی از آن نیافته و نقلش نکرده اند چه ارزش و اعتباری می تواند داشته باشد شامیان را عادت آن بود که در فضیلت و تمجید معاویه تامی توانندو به هرگونه و وسیله، حدیث بتراشند و روایت جعل کنند. همه بی اساس و دروغ و از این راه ملیون ها به جیب بزنند و رضایت خاطر همایونی را جلب نمایند و مراحم و قدردانی مقامات بالای دستگاه حاکمه راشامل حال خویش سازند، تا بدینسان توده ای روایت ساختگی و پوشالی فراهم آمد.

متن این روایت، ماهیتش را روشن می سازد و نمی گذارد زحمت بررسی سندش را بر ذهن هموار گردانیم. دعای پیامبر (ص) همان طور که ابن حجرمی گوید مستجاب است. ما در نتیجه تحقیق و ازطریق استقراء تام کارهای معاویه دریافته ایم که در هیچ موردی هدایتگر و هدایت شده نبوده است. شاید خود ابن حجر هم این ادعای ما را قبول داشته و جز این بهانه و توجیهی نداشته باشد که به هر حال وی مجتهد خطا کاری بوده و در هر خلافکاریش یک اجر و پاداش برده است و بخاطرمجتهد بودنش نمی توان بر او ایراد گرفت یا نکوهشش کرد که چرا بر خلاف صواب عمل کرده است. لکن ما باز نمودیم که همه خطاها و جرائمش در مواردی صورت گرفته که جای اجتهاد نیست، بلکه در تمام آن موارد حکم شرع معلوم و نصی یا نصوصی صریح موجود است. بعلاوه گفتیم و ثابت نمودیم که معاویه چون علم نداشته و به مبادی و قواعد استنباط احکام وارد نبوده و قرآنشناس و سنت شناس نبوده و بیگانه از اجماع و قیاس صحیح بوده است نمی توانسته مجتهد باشد.

اینک می پرسیم: آیا دعای مستجاب پیامبر (ص) برای این بوده که معاویه چنین مجتهدی بشود مجتهدی که در همه کارها و نظرهایش غلط می کرده است به طوری که نشده یک کار یا اظهار رای صواب بکند؟

مگر برای این که آدم چنین وضعی پیدا کند و چنین مجتهدی بشود احتیاج به دعای رسول اکرم (ص) دارد؟

آفرین بر این اجتهاد سراسر غلط ، آفرین بر این هدایت پر ضلالت وانگهی اگر معاویه ” هدایتگر” بود چه کسی را در طول حیاتش هدایت کرد و از پرتگاه گمراهی رهانید؟

ابن حجر چه کسی را نام می برد که بدست معاویه هدایتگر هدایت شده باشد؟

آیا بسر بن ارطاه را که به فرمان معاویه بر دو حرم مدینه و مکه هجوم آورد و آن همه جنایت و خونریزی و بی ناموسی کرد؟

یا ضحاک بن قیس به وسیله معاویه هدایت شده است، کسی که دستور داشت به هر که فرمانبردار علی (ع) است حمله ور شود، و فجایعی مرتکب گشت که تاریخ بیاد ندارد؟

یا ” زیاد پسر پدرش” یا پسر مادرش همان که عراق را تسخیرکرد و مردمان و کشتزاران را از میان برداشت و پرهیزگاران را سر برید و خانه بر سر اولیاء و دوستداران خدا خراب کرد و جنایات بیشمار از او سر زد؟

یا عمرو بن عاص که مصر را به تیول او داد تا دین خویش به دنیای وی بفروخت، و جنایتها کرد و خیانت ها؟

یا مروان بن حکم تبعیدی و مورد لعنت پیامبر (ص)و پسر آنها که امیر المومنین علی (ع)را بر سر منبر رسول خدا (ص) سال ها لعنت می کرد و تازه این یکی از گناهان و تبکاریهایش بود؟

یا عمرو بن سعید اشدق نافرمان و قلدری که در ناسزاگوئی به امیر المومنین علی (ع) و دشمنی با او افراط می کرد و حدی نمی شناخت؟

یا مغیره بن شعبه، زناکارترین فرد قبیله ثقیف که به علی (ع) اهانت می کرد و فحش می داد و از فراز منبر کوفه به او لعنت میفرستاد؟

یا کثیر بن شهاب که به فرمانداری ری گماشته بودش و به امیر المومنین علی (ع) خیلی فحش می داد و ناسزا می گفت؟

یا سفیان بن عوف که به دستورش بر شهرهای هیت و انبار و مدائن تاخت و خلقی بسیار بکشت و دارائی ها چپاول کرد و نزد وی بر گشت؟

یا عبد الله فرازی که بدترین دشمن علی (ع) بود و او را مامور تاخت و تاز بر سر بادیه نشینان کرد تا به جنایات سهمگین دست زد؟

یا سمره بن جندب که برای جلب عنایات وی آیات قرآن را تحریف می کرد و در راه وی عده بیشماری را کشت؟

یا عناصر بی سر و پا شام که زیر پرچمی سینه می زدند و او افسارشان را گرفته به چاه در انداخت؟

این عناصر و این فجایع، حاصل آن دعای مستجاب بوده است؟

بخدا نه. اگر بجای این دعا، پیامبر (ص)- نعوذ بالله- چنین دعا کرده بود که ” خدایا او را گمراهگر و گمراه شده گردان ” غیر از آنچه گشته است نمی گشت و جز آنچه کرده است نمیکرد. اگر واقعا پیامبر اکرم (ص) چنین دعائی کرده بود و چنین چیزی ذره ای صحت می داشت قطعا مردانی چون مولای متقیان و دو فرزند بزرگوارش امام حسن مجتبی و امام حسین سیدالشهدا و اصحاب عالی مقامی که همدم تعلیمات اسلامی و پایبند و سرسختش بودند امثال ابوایوب انصاری، عمار یاسر، و خزیمه بن ثابت ذوالشهادتین ازآن بی خبر نمی ماندند و رسول خدا (ص) به آنان سفارش نمی کرد که با معاویه بجنگند و دار و دسته معاویه را تجاوزکاران مسلح داخلی و منحرفان بیدادگر نمی خواند. اگر مردم پاکدامن و نیکو سیرت قرون نخستین ذره ای از هدایت و دینداری در سراپای معاویه سراغ می داشتند و اثری از آن دعای مستجاب در او دیده بودند هرگز در نوشته ها و نطق ها و گفتگوهاشان او را منافق و گمراه و گمراهگر نمی نامیدند و چنین اوصافی برایش نمی آوردند. علامه بزرگوار ابن عقیل، درباره این تمجید و فضیلت ساختگی سخنی دارد و چه خوش سخنی، در کتاب ” النصایح الکافیه ” می گوید “: بفرض که این روایت صحیح باشد قرائن و ادله ای وجود دارد که ثابت می نماید خدا این دعای پیامبر (ص) را در حق معاویه اجابت نفرموده است. قرائن و ادله نامبرده در حدیث صحیحی که مسلم از قول سعد ثبت کرده وجود دارد آنجا که گوید: رسول خدا (ص) فرمود: از پروردگارم سه چیز را به دعا خواستم که دو تا را به من عطا فرمود و یکی رانه. از پروردگارم خواستم که امتم را با قحطی به هلاکت نرساند، و اجابت فرمود. خواستم امتم را با فرو رفتن در آب بهلاکت نرساند، و اجابت فرمود، بالاخره، خواستم کاری کند که افراد امتم به یکدیگر آزار و آسیب نرسانند و زور خویش علیه یکدیگر بکار نبرند. و این را اجابت نفرمود. از این حدیث و دیگر احادیث توان فهمید که حضرتش تا چه پایه علاقه مندبوده باین که افراد امتش با هم دائما در صلح و آشتی باشند و با یکدیگر نجنگند. یکبار چنانکه در روایت “مسلم ” آمده دعا می کند و از خدا می خواهد کاری کند که افراد امتش به یکدیگر آزار و آسیب نرسانند و زور خویش علیه یکدیگر بکار نگیرند، و دیگربار از خدا می خواهد که معاویه را هدایتگر و هدایت شده گرداند، زیرا بخوبی می داند که معاویه بزرگترین تجاوزکار مسلح داخلی و خطرناکترین جنگ افروز امت است. بنابراین، سرانجام و نتیجه هر دو دعا و در خواستش یکی بوده است. این که دعایش-همان که در حدیث مسلم آمده- اجابت نگشته این است که دعایش در مورد معاویه هم اجابت نگشته باشد. مناسبت، وبالاتر از آن، ملازمه داشتن این دو دعا کاملا روشن است. احادیث بسیار دیگری به همین معنی حدیث مسلم در دستاست و مرجع آنها یکی است. “

 (الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 10 ص 513 – 518)

متن عربی

الروایة الأولى:

أمّا ما أخرجه الترمذی و حسّنه، عن عبد الرحمن بن أبی عمیرة مرفوعاً: اللّهمّ اجعله هادیاً مهدیّا و اهد به «1». فإنّ کون ابن أبی عمیرة صحابیّا فی محلّ التشکیک، فإنّه لا یصحّ، کما أنّ حدیثه هذا لا یثبت، قال أبو عمر فی الاستیعاب «2» (2/395) بعد ذکره بلفظ: اللّهمّ اجعله هادیاً مهدیّا، و اهده و اهد به: عبد الرحمن حدیثه مضطرب، لا یثبت فی الصحابة، و هو شامیّ، و منهم من یوقف حدیثه هذا و لا یرفعه، و لا یصحّ مرفوعاً عندهم. و قال: لا یثبت أحادیثه، و لا یصحّ صحبته.

و رجال الإسناد کلّهم شامیّون و هم:

1- أبو سهر الدمشقی.

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏10، ص: 514

2- سعید بن عبد العزیز الدمشقی.

3- ربیعة بن یزید الدمشقی.

4- ابن أبی عمیرة الدمشقی.

و تفرّد به ابن أبی عمیرة و لم یروه غیره؛ و لذلک حکم فیه الترمذی بالغرابة بعد ما حسّنه، و ابن حجر حرّف کلمة الترمذی حرصاً على إثبات الباطل، فما ثقتک بروایة تفرّد بها شامیّ عن شامیّ إلى شامیّ ثالث إلى رابع مثلهم أیضاً؟ و لا یوجد عند غیرهم من حملة السنّة علم بها، و لم یک یومئذ یتحرّج الشامیّون من الافتعال لما ینتهی فضله إلى معاویة و لو کانت مزعمة باطلة، على حین أنّ أمامهم القناطیر المقنطرة لذلک العمل الشائن، و من ورائهم النزعات الأمویّة السائقة لهم إلى الاختلاق، لتحصیل مرضاة صاحبهم، فهناک مرتکم الأباطیل و الروایات المائنة.

على أنّ هذا المزعوم حسنه کان بمرأى و مشهد من البخاریّ، الذی یتحاشى فی صحیحه عن أن یقول: باب مناقب معاویة. و إنّما عبّر عنه بباب ذکر معاویة «1». و کذلک من شیخه إسحاق بن راهویه الذی ینصّ على عدم صحّة شی‏ء من فضائل معاویة. و من الحفّاظ: النسائی، و الحاکم النیسابوری، و الحنظلی، و الفیروزآبادی، و ابن تیمیّة، و العجلونی و غیرهم، و قد أطبقوا جمیعاً على أنّه لم یصحّ لمعاویة حدیث فضیلة، و مساغ کلماتهم یُعطی نفی ما یصحّ الاعتماد علیه لا الصحیح المصطلح فی باب الأحادیث، فلا ینافی شمول قولهم على حسنة الترمذی المزعومة مع غرابتها، فإنّهم یقذفون الحدیث بأقلّ ممّا ذکرناه فی هذا المقام، و لو کان لهذه الحسنة وزن یقام کحسنات معاویة لأوعزوا إلیها عند نفیهم العامّ.

و إنّ مفاد الحدیث لممّا یُربک القارئ و یغنیه عن التکلّف فی النظر إلى إسناده، فإنّ دعاء النبیّ صلى الله علیه و آله و سلم مستجاب لا محالة کما یقوله ابن حجر، و نحن فی نتیجة البحث

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏10، ص: 515

و الاستقراء التامّ لأعمال معاویة لم نجده هادیاً و لا مهدیّا فی شی‏ء منها، و لعلّ ابن حجر یُصافقنا على هذه الدعوى، و لیس عنده غیر أنّ الرجل مجتهد مخطئ فی کلّ ما أقدم و أحجم، فله أجر واحد فی مزعمته، و لا یلحقه ذمّ و تبعة لاجتهاده، و قد أعلمناک أنّ عامّة أخطائه و جرائمه ممّا لا یتطرّق إلیه الاجتهاد، على ما أسلفنا لک أنّه لیس من الممکن أن یکون معاویة مجتهداً لفقدانه العلم بمبادئ الاستنباط من کتاب و سنّة، و بُعده عن الإجماع و القیاس الصحیح.

أو هل ترى أنّ الدعاء المستجاب کهذا یُقصد به هذا النوع من الاجتهاد المستوعب للأخطاء فی أقوال الرجل و أفعاله؟ حتى أنّه لا یُرى مصیباً فی واحد منها، و هل یحتاج تأتّی مثل هذا الاجتهاد إلى دعاء صاحب الرسالة؟ فمرحباً بمثله من اجتهاد معذّر، و هدایة لا تبارح الضلال.

ثم من الذی هداه معاویة طیلة أیّامه، و أنقذه من مخالب الهلکة؟! أ یعدّ منهم ابن حجر: بُسر بن أرطاة الذی أغار بأمره على الحرمین، و ارتکب فیهما ما ارتکبه من الجرائم القاسیة؟

أم الضحاک بن قیس الذی أمره بالغارة على کلّ من فی طاعة علیّ علیه السلام من الأعراب، و جاء بفجائع لم یعهدها التاریخ؟

أم زیاد بن أبیه أو أُمّه الذی استحوذ على العراق، فأهلک الحرث و النسل، و ذبح الأتقیاء، و دمّر على الأولیاء، و رکب نهابیر لا تُحصى؟

أم عمرو بن العاص الذی أطعمه مصر فباعه على ذلک دینه بدنیاه، و فعل من الجنایات ما فعل؟

أم مروان بن الحکم الطرید اللعین و ابنهما، الذی کان لعنه علیّا أمیر المؤمنین على منبر رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم عدّة أعوام إحدى طامّاته؟

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏10، ص: 516

أم عمرو بن سعید الأشدق الجبّار الطاغی، الذی کان یبالغ فی شتم علیّ أمیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه، و بغضه إیّاه؟

أم مغیرة بن شعبة، أزنى ثقیف الذی کان ینال من علیّ علیه السلام و یلعنه على منبر الکوفة؟

أم کثیر بن شهاب الذی استعمله على الریّ، و کان یکثر سبّ علیّ علیه السلام أمیر المؤمنین و الوقیعة فیه؟

أم سفیان بن عوف الذی أمره أن یأتی هیت و الأنبار و المدائن، فقتل خلقاً، و نهب أموالًا، ثم رجع إلیه؟

أم عبد اللَّه الفزاری الذی کان أشدّ الناس على علیّ علیه السلام، و وجّهه إلى أهل البوادی فجاء بطامّات کبرى؟

أم سمرة بن جندب الذی کان یحرّف کتاب اللَّه لإرضائه، و قتل خلقاً دون رغباته لا یُحصى؟

أم طغام الشام و طغاتها الذین کانوا یقتصّون أثر کلّ ناعق، و انحاز بهم هو عن أیّ نعیق فأوردهم المهالک؟

أ هذه کلّها من ولائد ذلک الدعاء المستجاب؟ اللّهمّ، لا. و لو کان مکان هذا الدعاء من رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم- العیاذ باللَّه- قوله: اللّهمّ اجعله ضالّا مضلّا. لما عداه أن یکون کما کان علیه من البدع و الضلالات.

و لو کان لهذا الدعاء المزعوم نصیب من الصدق لما کان یعزب علمه عن مثل مولانا أمیر المؤمنین، و ولدیه الإمامین و عیون الصحابة الذین کانوا لا یبارحون الحقّ: کأبی أیّوب الأنصاری، و عمّار بن یاسر، و خزیمة بن ثابت ذی الشهادتین، و لما عهد إلیهم رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم على حربه و قتاله، و لما عرّف فئته بالبغی و القسط.

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏10، ص: 517

و لو کان السلف الصالح یرى شیئاً زهیداً من هدایة الرجل و اهتدائه أثر ذلک الدعاء المستجاب، لما کانوا یعرفونه فی صریح کتاباتهم و خطاباتهم بالنفاق و الضلال و الإضلال.

و للسیّد العلّامة ابن عقیل کلمة حول هذه المنقبة المزیّفة و نعمّا هی، قال فی النصائح الکافیة «1» (ص 167): و هاهنا دلالة على عدم استجابة اللَّه هذه الدعوة لمعاویة لو فرضنا صحّة الحدیث، من

حدیث صحیح أخرجه مسلم «2» عن سعد، قال: قال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم: «سألت ربّی ثلاثاً فأعطانی اثنتین و منعنی واحدة، سألت ربّی أن لا یهلک أُمّتی بالسنة «3» فأعطانیها، و سألته أن لا یهلک أُمّتی بالغرق فأعطانیها، و سألته أن لا یجعل بأسهم بینهم فمنعنیها».

تعرف بهذا الحدیث و غیره شدّة حرصه صلى الله علیه و آله و سلم على أن یکون السلم دائماً بین أُمّته، فدعا اللَّه تارةً أن لا یکون بأس أُمّته بینهم کما فی حدیث مسلم، و تارة أن یجعل معاویة هادیاً مهدیّا لأنّه بلا ریب یعلم أنّ معاویة أکبر من یبغی و یجعل بأس الأُمّة بینها، فمآل الدعوتین واحد، و عدم الإجابة فی حدیث مسلم تستلزم عدمها فی حدیث الترمذی، و المناسبة بل التلازم بینهما واضح بیّن، و فی معنى حدیث مسلم هذا جاءت أحادیث کثیرة و مرجعها واحد.