ترمذی از قول عبدالرحمن بن ابی عمیره حدیثی منسوب به پیامبر (ص) ثبت کرده است که می فرماید: خدایا او (یعنی معاویه) هدایتگر و هدایت شده گردان و بوسیله اش دیگران را هدایت کن. سپس آن را حدیثی ” نیکو ” شمرده این که ابن ابی عمیره، صحابی باشد جای شک و تردید است، بنابراین حدیثش نمی تواند صحیح بشمار آید. بعلاوه، این روایتش هم ” ثابت ” نگشته است. ابو عمر در ” استیعاب ” پس از ذکر روایت بدین عبارت “: خدایا او را هدایتگر و هدایت شده گردان و او را هدایت کن و وسیله بودنش هدایت ساز “می گوید: عبدالرحمن، روایتش مشوش است و صحابی بودنش ثابت و مسلم نیست و او شامی است. برخی روات این روایت را به پیامبر منسوب نمی گردانند و سندش از عبدالرحمن بالاتر نمی رود و انتسابش را به پیامبر (ص) صحیح نمی دانند. و می گوید: روایاتش ثابت نیست و صحابی بودنش بصحت نپیوست.
– رجال سند روایت همگی شامی اند و عبارتند از: 1 ابو سهره دمشقی 2- سعید بن عبدالعزیز دمشقی 3- ربیعه بن یزید دمشقی 4ابن ابی عمیره دمشقی. تنها کسی که آن را روایت کرده ابن ابی عمیره است و هیچکس جز او نقلش نکرده، به همین سبب ” ترمذی “پس از این که آنرا ” نیکو ” می شمارد می گوید: ناآشنا است، لکن ابن حجز چون می خواسته مطلب نادرست و باطلی را ثابت کند اظهار نظر ” ترمذی ” را تحریف کرده و فقط گفته: ترمذی آن روایت را ” نیکو ” شمرده است روایتی که فقط نقلش کرده و آنهم مردی شامی و شامی یی دیگر از او تارسیده به شامی سومی و چهارمی و هیچیک از حدیثدانان اطلاعی از آن نیافته و نقلش نکرده اند چه ارزش و اعتباری می تواند داشته باشد شامیان را عادت آن بود که در فضیلت و تمجید معاویه تامی توانندو به هرگونه و وسیله، حدیث بتراشند و روایت جعل کنند. همه بی اساس و دروغ و از این راه ملیون ها به جیب بزنند و رضایت خاطر همایونی را جلب نمایند و مراحم و قدردانی مقامات بالای دستگاه حاکمه راشامل حال خویش سازند، تا بدینسان توده ای روایت ساختگی و پوشالی فراهم آمد.
متن این روایت، ماهیتش را روشن می سازد و نمی گذارد زحمت بررسی سندش را بر ذهن هموار گردانیم. دعای پیامبر (ص) همان طور که ابن حجرمی گوید مستجاب است. ما در نتیجه تحقیق و ازطریق استقراء تام کارهای معاویه دریافته ایم که در هیچ موردی هدایتگر و هدایت شده نبوده است. شاید خود ابن حجر هم این ادعای ما را قبول داشته و جز این بهانه و توجیهی نداشته باشد که به هر حال وی مجتهد خطا کاری بوده و در هر خلافکاریش یک اجر و پاداش برده است و بخاطرمجتهد بودنش نمی توان بر او ایراد گرفت یا نکوهشش کرد که چرا بر خلاف صواب عمل کرده است. لکن ما باز نمودیم که همه خطاها و جرائمش در مواردی صورت گرفته که جای اجتهاد نیست، بلکه در تمام آن موارد حکم شرع معلوم و نصی یا نصوصی صریح موجود است. بعلاوه گفتیم و ثابت نمودیم که معاویه چون علم نداشته و به مبادی و قواعد استنباط احکام وارد نبوده و قرآنشناس و سنت شناس نبوده و بیگانه از اجماع و قیاس صحیح بوده است نمی توانسته مجتهد باشد.
اینک می پرسیم: آیا دعای مستجاب پیامبر (ص) برای این بوده که معاویه چنین مجتهدی بشود مجتهدی که در همه کارها و نظرهایش غلط می کرده است به طوری که نشده یک کار یا اظهار رای صواب بکند؟
مگر برای این که آدم چنین وضعی پیدا کند و چنین مجتهدی بشود احتیاج به دعای رسول اکرم (ص) دارد؟
آفرین بر این اجتهاد سراسر غلط ، آفرین بر این هدایت پر ضلالت وانگهی اگر معاویه ” هدایتگر” بود چه کسی را در طول حیاتش هدایت کرد و از پرتگاه گمراهی رهانید؟
ابن حجر چه کسی را نام می برد که بدست معاویه هدایتگر هدایت شده باشد؟
آیا بسر بن ارطاه را که به فرمان معاویه بر دو حرم مدینه و مکه هجوم آورد و آن همه جنایت و خونریزی و بی ناموسی کرد؟
یا ضحاک بن قیس به وسیله معاویه هدایت شده است، کسی که دستور داشت به هر که فرمانبردار علی (ع) است حمله ور شود، و فجایعی مرتکب گشت که تاریخ بیاد ندارد؟
یا ” زیاد پسر پدرش” یا پسر مادرش همان که عراق را تسخیرکرد و مردمان و کشتزاران را از میان برداشت و پرهیزگاران را سر برید و خانه بر سر اولیاء و دوستداران خدا خراب کرد و جنایات بیشمار از او سر زد؟
یا عمرو بن عاص که مصر را به تیول او داد تا دین خویش به دنیای وی بفروخت، و جنایتها کرد و خیانت ها؟
یا مروان بن حکم تبعیدی و مورد لعنت پیامبر (ص)و پسر آنها که امیر المومنین علی (ع)را بر سر منبر رسول خدا (ص) سال ها لعنت می کرد و تازه این یکی از گناهان و تبکاریهایش بود؟
یا عمرو بن سعید اشدق نافرمان و قلدری که در ناسزاگوئی به امیر المومنین علی (ع) و دشمنی با او افراط می کرد و حدی نمی شناخت؟
یا مغیره بن شعبه، زناکارترین فرد قبیله ثقیف که به علی (ع) اهانت می کرد و فحش می داد و از فراز منبر کوفه به او لعنت میفرستاد؟
یا کثیر بن شهاب که به فرمانداری ری گماشته بودش و به امیر المومنین علی (ع) خیلی فحش می داد و ناسزا می گفت؟
یا سفیان بن عوف که به دستورش بر شهرهای هیت و انبار و مدائن تاخت و خلقی بسیار بکشت و دارائی ها چپاول کرد و نزد وی بر گشت؟
یا عبد الله فرازی که بدترین دشمن علی (ع) بود و او را مامور تاخت و تاز بر سر بادیه نشینان کرد تا به جنایات سهمگین دست زد؟
یا سمره بن جندب که برای جلب عنایات وی آیات قرآن را تحریف می کرد و در راه وی عده بیشماری را کشت؟
یا عناصر بی سر و پا شام که زیر پرچمی سینه می زدند و او افسارشان را گرفته به چاه در انداخت؟
این عناصر و این فجایع، حاصل آن دعای مستجاب بوده است؟
بخدا نه. اگر بجای این دعا، پیامبر (ص)- نعوذ بالله- چنین دعا کرده بود که ” خدایا او را گمراهگر و گمراه شده گردان ” غیر از آنچه گشته است نمی گشت و جز آنچه کرده است نمیکرد. اگر واقعا پیامبر اکرم (ص) چنین دعائی کرده بود و چنین چیزی ذره ای صحت می داشت قطعا مردانی چون مولای متقیان و دو فرزند بزرگوارش امام حسن مجتبی و امام حسین سیدالشهدا و اصحاب عالی مقامی که همدم تعلیمات اسلامی و پایبند و سرسختش بودند امثال ابوایوب انصاری، عمار یاسر، و خزیمه بن ثابت ذوالشهادتین ازآن بی خبر نمی ماندند و رسول خدا (ص) به آنان سفارش نمی کرد که با معاویه بجنگند و دار و دسته معاویه را تجاوزکاران مسلح داخلی و منحرفان بیدادگر نمی خواند. اگر مردم پاکدامن و نیکو سیرت قرون نخستین ذره ای از هدایت و دینداری در سراپای معاویه سراغ می داشتند و اثری از آن دعای مستجاب در او دیده بودند هرگز در نوشته ها و نطق ها و گفتگوهاشان او را منافق و گمراه و گمراهگر نمی نامیدند و چنین اوصافی برایش نمی آوردند. علامه بزرگوار ابن عقیل، درباره این تمجید و فضیلت ساختگی سخنی دارد و چه خوش سخنی، در کتاب ” النصایح الکافیه ” می گوید “: بفرض که این روایت صحیح باشد قرائن و ادله ای وجود دارد که ثابت می نماید خدا این دعای پیامبر (ص) را در حق معاویه اجابت نفرموده است. قرائن و ادله نامبرده در حدیث صحیحی که مسلم از قول سعد ثبت کرده وجود دارد آنجا که گوید: رسول خدا (ص) فرمود: از پروردگارم سه چیز را به دعا خواستم که دو تا را به من عطا فرمود و یکی رانه. از پروردگارم خواستم که امتم را با قحطی به هلاکت نرساند، و اجابت فرمود. خواستم امتم را با فرو رفتن در آب بهلاکت نرساند، و اجابت فرمود، بالاخره، خواستم کاری کند که افراد امتم به یکدیگر آزار و آسیب نرسانند و زور خویش علیه یکدیگر بکار نبرند. و این را اجابت نفرمود. از این حدیث و دیگر احادیث توان فهمید که حضرتش تا چه پایه علاقه مندبوده باین که افراد امتش با هم دائما در صلح و آشتی باشند و با یکدیگر نجنگند. یکبار چنانکه در روایت “مسلم ” آمده دعا می کند و از خدا می خواهد کاری کند که افراد امتش به یکدیگر آزار و آسیب نرسانند و زور خویش علیه یکدیگر بکار نگیرند، و دیگربار از خدا می خواهد که معاویه را هدایتگر و هدایت شده گرداند، زیرا بخوبی می داند که معاویه بزرگترین تجاوزکار مسلح داخلی و خطرناکترین جنگ افروز امت است. بنابراین، سرانجام و نتیجه هر دو دعا و در خواستش یکی بوده است. این که دعایش-همان که در حدیث مسلم آمده- اجابت نگشته این است که دعایش در مورد معاویه هم اجابت نگشته باشد. مناسبت، وبالاتر از آن، ملازمه داشتن این دو دعا کاملا روشن است. احادیث بسیار دیگری به همین معنی حدیث مسلم در دستاست و مرجع آنها یکی است. “
(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 10 ص 513 – 518)