رسول خدا صلی اللّه علیه و آله بین اصحاب خود دائر به مقاتله او نشر تبلیغ میفرمود و همگان را از تکالیف امیر المؤمنین علیه السّلام (در نبرد با پیمان شکنان و متمرّدان و منحرفین) آگاهی میداد. همین مقاتله ای که ابن حجر در آن معتقد به اجتهاد معاویه و عمرو بن عاص و همراهان آنهاست (برای اینکه آنها را در آن مقاتله معذور و مأجور قلمداد نماید!) (در حالیکه پیغمبر صلی اللّه علیه و آله اهل ایمان و امیر آنها (ولیّ منزّه خداوند) را امر میفرمود بجنگ و کشتار گروههای نامبرده (ناکثین، قاسطین، مارقین) و بالطبع این امر بر أحدی از اصحاب پوشیده و مخفی نمی ماند اینک نمونه هائی از دعوتها و اوامر و اخبار رسول خدا صلی اللّه علیه و آله دایر باین امر «1».
حاکم در جلد 3 مستدرک صفحه 139 و ذهبی در تلخیص خود از ابی ایوب انصاری با دقت در طریق روایت نموده اند که گفت: همانا رسول خدا صلی اللّه علیه و آله امر فرمود علی بن أبی طالب علیه السّلام را به جنگ ناکثین (پیمان شکنان) و قاسطین (منحرفین از حق) و مارقین (خارجین از دین بضلالت و بدعت). و این روایت را گنجی در کفایه ص 72 روایت کرده.
و حاکم در جلد 3 مستدرک ص 140 با دقت در طریق از ابی ایوب آورده که گفت: شنیدم رسول خدا صلی اللّه علیه و آله به علی علیه السّلام میفرمود: تو با ناکثین و قاسطین و مارقین نبرد خواهی نمود.
و خطیب در جلد 8 تاریخش ص 340 و در جلد 13 ص 187 و همچنین ابن عساکر روایت نموده اند از امیر المؤمنین علیه السّلام که فرمود امر کرد مرا رسول خدا صلی اللّه علیه و آله بقتال ناکثین و قاسطین و مارقین، و حموینی این روایت را در باب 35 «فراید السمطین» با دقت در طریق، و سیوطی در «جمع الجوامع» بطوریکه در جزء 6 ترتیبش ص 392 ذکر شده روایت نموده اند، و حاکم و ابن عساکر بطوریکه در جزء 6 ترتیب جمع الجوامع مذکور است، از ابن مسعود روایت نموده اند که گفت: رسول خدا صلی اللّه علیه و آله بیرون آمد و بمنزل امّ سلمه رسید سپس علی علیه السّلام آمد پیغمبر صلی اللّه علیه و آله بامّ سلمه فرمود: بخدا سوگند، این قاتل قاسطین و ناکثین و مارقین است بعد از من، و حموینی در «فراید السمطین» (در باب پنجاه و چهارم) بدو طریق از سعد بن عباده از علی علیه السلام روایت نموده که فرمود: من مأمور به نبرد با ناکثین و مارقین و قاسطین هستم.
و بیهقی در «المحاسن و المساوی» ج 1 ص 31 (این قسمت زیادتی چاپ دوم است) و خوارزمی در مناقب ص 52 و 58 از ابن عباس روایت کرده اند که گفت:
رسول خدا صلی اللّه علیه و آله به امّ سلمه فرمود:
هذا علی بن ابی طالب، لحمه من لحمی و دمه من دمی، و هو منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی یا ام سلمة، هذا امیر المؤمنین و سید المسلمین و وعاء علمی و وصیی، و بابی الذی اوتی منه، اخی فی الدنیا و الاخرة و معی فی المقام الاعلی، علی یقتل القاسطین و الناکثین و المارقین یعنی: اینست علیّ بن أبی طالب، گوشت او از گوشت من است و خون او از خون من است، و او از من بمنزله هارون است از موسی، جز اینکه بعد از من پیغمبری نخواهد بود، ای امّ سلمه، این است امیر المؤمنین و سید المسلمین و جایگاه علم من و وصیّ من و دری است که از آن در بمن راه خواهند یافت، او برادر من است در دنیا و آخرت، او با من است در مقام برتر و بالاتر، علی میکشد منحرفین از حق و پیمان شکنان و خارجین از دین را.
و این خبر را حموینی در باب 27 و 29 «فراید» بسه طریق روایت نموده (و در روایت او این جمله:
«و عیبة علمی»
بجای:
«وعاء علمی»
مذکور است «1» یعنی جعبه علم من).
و گنجی در «الکفایه» ص 69 و متقی در ج 6 «کنز» ص 154، از طریق حافظ عقیلی آنرا روایت نموده اند.
و شیخ الاسلام حموینی در فرایدش با دقت در طریق از ابی ایوب از طریق حاکم روایت کرده که گفت: رسول خدا صلی اللّه علیه و آله مرا امر فرمود بقتال ناکثین و قاسطین و از طریق دیگرش از غیاث بن ثعلبه از ابی ایوب روایت کرده- غیاث- گوید که ابو ایّوب این سخن را در خلافت عمر بن خطاب گفت.
و حموینی در فراید در باب 53 از ابی سعید خدری روایت نموده که گفت:
رسول خدا صلی اللّه علیه و آله ما را امر فرمود بقتال ناکثین و قاسطین و مارقین. ما عرض نمودیم:
یا رسول اللّه ما را بقتال اینها امر فرمودید، با چه کس این امر را انجام دهیم؟
فرمود: با علی بن أبی طالب.
[زیادتی چاپ دوم: و ابن عبد البرّ در جلد 3 «الاستیعاب» ص 53 حاشیه اصابه گوید: و روایت شده از حدیث علی علیه السّلام و از حدیث ابن مسعود و از حدیث ابی ایّوب انصاری اینکه: (رسول خدا صلی اللّه علیه و آله) امر فرمود بقتال ناکثین و قاسطین و مارقین ].
تو (خواننده گرامی) شاید که بآنچه واقف شدی از حقّ اذعان نمودی و فقط اکنون جویای سخن قاطع درباره معاویه و عمرو بن عاص هستی، بنابر این بر تو باد مراجعه بآنچه که در طی کتابهای تاریخ از سخنان آندو ثبت است، و بزودی ما نیز ضمن شرح حال عمرو بن عاص و در بحث و بررسی از معاویه در جلد دهم شما را واقف خواهیم ساخت بر آنچه که رشد و صلاح را از غیّ و گمراهی متمایز و آشکار خواهد نمود.
این اجمال سخن بود در آراء ابن حزم و گمراهی و زورگوئیهای او، و بنا بر این (همانطور که خودش گفته) شما (خواننده گرامی) اگر نادانی و نابینائی و درهم نمودن مطالب بدون علم و اطلاع در کار نباشد، رأی عمومی را در گمراهی نامبرده خواهید یافت که از اهلش صادر و در محلّش واقع گشته، و در اینجا دیگر مجالی نیست برای نسبت دادن حسد و کینه بکسانی از مالکیّین یا غیر آنها که باین موضوع (یعنی گمراهی ابن حزم) حکم نموده اند، چه آنها که همزمان با او بوده اند و چه متأخرین از او، و کتاب او (فصل) قوی ترین دلیل بر گفتار حق و رأی درست ما است.
ابن خلکان در جزء 1 تاریخش در ص 370 گوید: نامبرده (ابن حزم) نسبت بعلماء پیش از خود بسیار بدگوئی کرده و کسی از زبان او ایمن نمانده!. ابن عریف گوید: زبان ابن حزم و شمشیر حجاج همانند یکدیگر بودند! این سخن را درباره او گفته بعلت بدگوئی بسیار او نسبت به پیشوایان! که در نتیجه دلها از او متنفر گشت، و فقهاء زمان او را هدف بدگوئی قرار دادند و کینه او را بدل گرفته و سخن او را رد کردند و اجماع بر گمراهی او کردند، و بر او طعنها زدند و سلاطین و بزرگان را از فتنه او ترساندند و عوامشان را از نزدیک شدن باو و اخذ آراء او نهی نمودند، در نتیجه پادشاهان او را تبعید نمودند و از خاندانش آواره کردند تا ناچار خود را به صحرای لبله رسانید «1» و در پایان روز یکشنبه دو روز از ماه شعبان مانده سال 456 در آنجا چشم از جهان بست.
أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَیْهِ کَلِمَةُ الْعَذابِ. أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِی النَّار
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 1، ص: 606