” طبرانی ” از ” احمد بن محمد صیدلانی ” و او از ” سری ” و او از ” عاصم ” و او ” عبدالله بن یحیی بن ابن کثیر ” و او از پدرش ” هشام بن عروه ” و او از ” عایشه ” نقل می کند که گفت: “هنگامی که نوبت ام حبیبه فرا رسید (که پیامبر به خانه اش برود) مردی در را زد پیغمبر صلی الله علیه و اله گفت: ببینید این کیست؟ گفتند معاویه است. فرمود: اجازه دهید بیاید. معاویه که بر بالای گوشش قلمی قرار داده بود که با آن می نوشت وارد شد. پیغمبر صلی الله علیه و اله فرمود: ای معاویه این قلم که بالای گوش قرار داده ای چیست؟ معاویه گفت: این قلم را آماده خدمت خدا و پیامبر کرده ام، فرمود: خدا از پیامبرت بهترین پاداش دهد. به خدا که من تو را برای نوشتن وحی خدا بر گزیدم و من هر چه از اعمال کوچک و بزرگ انجام می دهم به وحی خدا است. چطوری که خدا بر تو لباس بپوشاند – یعنی خلافت بدهد – ام حبیبه بر خاست و پیش پیامبر نشست و گفت یا رسول الله آیا خدا این لباس را بر او پوشاند؟ فرمود: آری لکن پیراهنی که عیب ها دارد. گفت: ای پیامبر خدا، از خدا برای او خلافت دعا کن. فرمود: خدایا او را به هدایت خود در آور و از بدی و پستی باز دار، و در دنیا و آخرت از او در گذر.” “طبرانی ” می نویسد: تنها ” سری بن عاصم ” آن را نقل کرده.
“امینی ” می نویسد: تنها کسی که این دروغ و افترای فاحش را به رسول الله صلی الله علیه و اله روا داشته، یکی از دروغگویان و حدیث سازان معروف است. برای شناخت او رجوع کنید به جزء 5 ص 231 و ج ص 143 الغدیر (متن عربی) کاش معلوم می شد آیا ” معاویه ” با همین قلمی که آماده نگاشتن وحی کرده بود، این همه دروغ ها و تهمتها را به مولانا امیر المومنین علیه السلام نسبت داده است و این او بود که به عمال خو د دستورهای سختی صادر می کرد به نفرین ” سید اوصیا ” – درود خدا بر او باد – و به نفرین ” دو سبط بزرگوار و پیشوایان ” بپردازد. او به عمال ستمکار خود نوشت که خون صالحان امت و شیعیان خاندان وحی علیه السلام را مباح شمارند و بدینگونه از حق مبین و آشکار دور می شدند و اندیشه های او که فاصله زیادی از کتاب و سنت داشت منتشر می شد و هر چه می توانست با زبان و قلم به جرم و جنایت دست می یازید. این دعایی که به رسول الله صلی الله علیه و اله نسبت داده اند که از خدا هدایت ” پسر هند ” را خواسته است و دعا فرموده است که از بدبختی بدور باشد و بخشایش دنیا و آخرت یابد، آیا به واقعیت و اجابت رسیده است؟ براستی که اینهمه جنایات و اصرار” معاویه ” در ارتکاب آن ها نشان می دهد که پیامبر چنین دعایی نفرموده و چنان ادعائی به تحقق نرسیده است. چرا که چنین دعای فرضی و ادعای تخیلی، چیزی است که گویی اسیر بادها گردیده و تو گویی که پیامبر ضد آنرا در حق او دعا کرده و دعایش مستجاب شده است. و این مسلم است که هر گاه ” معاویه ” بر راه هدایت و بر کنار از هلاکت می بود، لازم می آمد که خلافت کبری به ” مولانا امیر مومنان ” علیه السلام می رسید، کسی که با آنهمه قدس و طهارتی که داشت کاملا از این شخص بدور بود. چرا که ” معاویه ” با او دشمنی می کرد و همین رفتاررا با ” حجر ” و یارانش و هر صحابی و تابعی معمول گردید و همگی در آتش ظلم ” معاویه” سوختند، پس آیا از هیچ مسلمانی شنیده شده است که چنین ادعائی بکند؟ خدایا ما را ببخشای و بازگشت همه مان بسوی تست.
(الغدیر و الکتاب و السنة و الادب ج 11 ص 110 – 112)