اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۱ مهر ۱۴۰۴

دوازده خلیفه، یعنی بنی امیه و بنی عباس

متن فارسی

از عبد الله بن عمر آمده که رسول خدا فرموده است: “بر این امت دوازده خلیفه حکومت خواهد کرد: ابوبکر صدیق که اسمش را یافتید، عمر فاروق که شاخه‌ای از آهن است و اسمش را می دانید، عثمان بن عفان ذوالنورین که مظلومانه کشته می شود و از رحمت دو برابر داده می شود و مالک زمین مقدس می گردد معاویه و پسرش، سپس سفاح است و منصور و جابر و امین و سلام و امیر العصب که همانندش دیده و دانسته نشده است، تا آخر حدیث.

نعیم بن حماد در ” الفتن ” آن را با سند خود آورده است ولی در ” کنز العمال ” جلد 6 صفحه ی 67 آمده که آن را بشکل ارسال حدیث نقل کرده و بالا برده اند زیرا می ترسیدند که بحث کننده بر عیوب اسناد آن آگاه گردد، اما همین مقدار که نعیم بن حماد در سلسله س حدیث قرار دارد کفایت در نادرستی روایت می کند و از بقیه ی رجال آن بی نیازمان می سازد، زیرا، در “سلسله دروغگویان” گذشت که او در تقویت سنت حدیث می مساخته است. به علاوه متن خود حدیث گواه بر ساختگی بودن آنست زیرا خلیفه ای که بشارت آمدنش داده می شود مانند دو پسر خورنده ی جگرها (هند زن ابوسفیان) شایسته است که خبر از آمدن آنها دادن ساختگی و دروغ باشد و امت اسلام هرگز به آمدن آنها خورسند نشود، مگر آنکه کسی که بشارت به آمدن آنها و همانندهایشان که بعدا می آیند، می دهد، معنی خلیفه و راز جعل خلافت را نداند. از اینها که بگذریم این چه خلافتی است که از زمان یزید بن معاویه تا سفاح که از سال 64 تا 132 ه است قطع می شود و امت اسلام در طول این مدت مهمل و بی سرپرست گذاشته می شود؟! و اصلا منصور ظالم و ستمگر چه عظمت و شخصیت برجسته ای دارد که رسول خدا تصریح به خلافتش نسبت به مسلمین نماید؟! به علاوه جابر و سالم و امیر العصب کیانند و چه موقعیتی در مورد خلافت دینی دارند؟! باز از اینها که بگذریم چرا عمر بن عبد العزیز که بهترین خلیفه ی اموی بوده بجای یزید جنایتکار معرفی نشده است؟! و چرا کسی که صاحب میمونها و بازها و تار و طنبورها و شراب است باید لباس خلافت اسلامی را بپوشد، ولی عمر بن عبدالعزیز و معاویۀ بن یزید که چهل روز لباس خلافت را پوشید و سپس کنده و دور انداخته است حق ندارند آن را بپوشند و مورد تصریح قرار گیرند؟ در صورتی که بسیاری از ائمه ی حدیث چنانکه در تاریخ ابن کثیر جلد 6 صفحه ی 198 آمده تصریح به خلافت و عدالت اولی (عمر بن عبد العزیز) و اینکه او از خلفاء راشدین است کرده اند. همه ی این مطالب گواه این حقیقت است که سازنده ی این حدیث، افتراء زننده ی دروغگوی جاهل به شئون خلافت و غیر عارف به مقام خلفاء است.و نادان تر از او نویسنده اس است که آن را ذکر می کند و در اختیار خواننده قرار می دهد و جزء مناقب خلفاء بشمار می آورد.

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏5، ص: 560 – 562

متن عربی

– عن عبد اللَّه بن عمر، قال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم: یکون على هذه الأمّة اثنا عشر خلیفة: أبو بکر الصدّیق أصبتم اسمه، عمر الفاروق قرن من حدید أصبتم اسمه، عثمان بن عفّان ذو النورین قُتل مظلوماً أُوتی کفلین من الرحمة، ملک الأرض المقدّسة «3» معاویة و ابنه، ثمّ یکون السفّاح، و منصور، و جابر، و الأمین، و سلام،

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏5، ص: 561

و أمیر العصب، لا یُرى مثله، و لا یُدرى مثله. الحدیث.

أخرجه نعیم بن حمّاد فی الفتن. کما فی کنز العمّال «1» (6/67)، أرسلوا الحدیث و رفعوه خوفاً من أن یقف الباحث على ما فی إسناده، غیر أنّ نعیم بن حمّاد بمفرده یکفی فی المصیبة و یستغنى به عن عرفان بقیّة رجاله، و قد مرّ فی سلسلة الکذّابین أنّه کان یضع الحدیث فی تقویة السنّة.

على أنّ متن الحدیث غیر قاصر بالشهادة على وضعه، فإنّ خلیفةً یأتی التبشیر به کابنی آکلة الأکباد، حقیق أن یکون الإنباء به مختلقاً مکذوباً لم تسرّ به الأمّة قطُّ، إلّا أن یکون المبشّر بهما و بمن بعدهما من أمثالهما غیر عالم بمعنى الخلیفة، و لا عارف بالمغزى من تقییضه.

ثمّ أیّ خلافة هذه ینقطع أمدها منذ عهد یزید بن معاویة إلى السفّاح من سنة (64) إلى (132) فتترک الأمّة طیلة تلک المدّة سُدى؟

و أیّ خطر للمنصور الظالم الغاشم حتى ینصّ النبیّ صلى الله علیه و آله و سلم على خلافته على المسلمین؟ و من هم: جابر و سالم و أمیر العصب؟ و ما محلّهم من الخلافة الدینیّة؟

ثمّ ما بال عمر بن عبد العزیز ألین بنی أمیّة عریکة، و أطیبهم عنصراً، و أصلحهم عملًا، لم یُعوّض به عن یزید الخنا؟ و ما الذی کسى صاحب القرود و الفهود و العود و الخمور ثوب الخلافة الإسلامیّة، و لم یکسه عمر بن عبد العزیز؟ و لا معاویة بن یزید الذی تقمّصها أربعین یوماً ثمّ انسلّ عنه انسلالًا؟ و قد نصّ على خلافة الأوّل منهما و عدله و کونه من الخلفاء الراشدین غیر واحد من الأئمّة، کما فی تاریخ ابن کثیر «2» (6/198)، هذه کلّها شواهد على أنّ واضع الحدیث مفترٍ مائن

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏5، ص: 562

جاهل بشؤون الخلافة، غیر عارف بالخلفاء، و أجهل منه مؤلّف یذکره و یجعله بین یدی القارئ، و یعدّه منقبةً للخلفاء.