اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۳ آذر ۱۴۰۳

رفتار معاویه با حجر بن عدى و یاران

متن فارسی

مأخذ این فصل (معاویه و حجر بن عدى و یارانش- صفحه-) بدین قرار است: «اغانى» 16: 2- 11، «عیون الاخبار» ابن قتیبه 1: 147، «تاریخ طبرى» 6: 141- 156، «مستدرک» حاکم 3: 468، «تاریخ» ابن عساکر 4: 84، 6: 459، «کامل» ابن اثیر 3: 202- 208، «تاریخ» ابن کثیر 8: 49- 55.”

امینی ” می نویسد “: حجر بن عدی ” چه کسی بود و یاران او چه کسانی بودند و هدف و آرمانشان از این خطرات و مبارزات چه بود؟ چه گناهی داشتند که این چنین کشته شدند؟ چرا اینگونه بر آنها هتک حرمت شد، و بند های حیاتشان گسسته شد؟ نه مگر همگی مسلمان بودند؟ “حجر بن عدی ” از عادلان صحابه بشمار می رفت یا یکی از عدول صحابه و راهب و پارسای اصحاب محمد صلی الله علیه و اله و به تعبیر ” حاکم ” او از بزرگان صحابه بود و در سنین کودکی – آنگونه که از روایت ” استیعاب ” 135:1 بر می آید – یک شخص مستجاب الدعوه بود و بنا به نوشته ” ابن سعد ” یک ثقه معروف بود. “مرزبانی ” می گوید “: او به حضور رسول الله صلی الله علیه و اله شرفیاب شد. وی از بندگان خالص خدا و شخصی پارسا بو د و در حق مادرش خیلی خدمت کرد و بسیار نماز خواند و بسیار روزه دار بود.””ابو معشر “نوشته است “: او عابدی بود که هیچ حدثی به او دست نمی داد مگر اینکه بی درنگ وضو میگرفت و هیج وضو نمیگرفت مگر آنکه بدنبال آن دو رکعت نماز می خواند ” و چنانکه در ” شذرات ” آمده “، مراتب دوستی و خدمتگذاری و جهاد و عبادت او مشهور بود ” او دارای کرامت و مقام استجابت دعا و همواره در برابر خدا تسلیم بود. “ابن جنید ” در کتاب ” الاولیاء ” روایت کرده است “: حجر بن عدی را جنابت دست داد. به نگهبان خود در زندان گفت: آب خوردن مرا بدهید، تا با آن تطهیر کنم و جیره فردایم را ندهید. نگهبان گفت: می ترسم که از تشنگی بمیری و معاویه مرا بکشد. می گوید دعا کرد و خداوند از آسمان ابری فرستاد و باران بریخت و او بقدر نیاز خود از آب آن گرفت. یارانش به او گفتند دعا کن خدا ما را آزاد کند. پس او گفت: خدایا به ما خیر عطا کن. ” عائشه گفت “: بخدا تا آنجا که من می دانم، او مرد مسلمان و مرد حج گزار و عمره گزاری بود ” و به ” معاویه ” گفت “:،آیا حجر و یاران او را کشتی؟ بخدا که به من خبر رسیده است و آگاهی یافته ام که در عذراء، هفت نفر کشته می شوند – و به تعبیر دیگر گروهی – خداوند و ساکنان آسمان از کشتن آنان بخشم در آیند. ” مولا نا امیر المومنین علیه السلام فرموده است “: ای مردم کوفه، هفت تن از برگزیدگان شما را در عذراء می کشند که مثل آنان مانند داستان اصحاب اخدود است ” و در عبارتی دیگر آمده “: حجر بن عدی و یاران او همچون اصحاب اخدود می باشند و دشمن نداشتند از ایشان، جز اینکه بخدای عزیز حمید ایمان آورده باشند.”
و در نامه ای که امام حسین سبط علیه السلام به ” معاویه ” نوشته، چنین آمده است:
“آیا تو قاتل حجر و اصحاب پارسای او نبودی؟ کسانی که بدعتها را می کوبیدند و امر به معروف و نهی از منکر می کردند، و تو پس از آنکه با آنها پیمان های سخت و عهد های استوار بستی، جسارت بر خداوند و سبک داشتن پیمان را به حدی رساندی که همه آنها را از روی ظلم و دشمنی به قتل رساندی؟ آیا تو همان قاتل عمرو بن حمق نیستی که عبادت و طاعت، تن او را فرسوده بود و پس از پیمانی که با او بستی، باز او را کشتی و جنایتی کردی که هرگاه آهوان خبر می شدند، از کوهها سرازیر می گشتند؟ آیا تو همان قاتل حضرمی نیستی، کسی که زیاد درباره او بر تو نوشته بود: او بر دین علی کرم الله وجهه است؟ در حالی که دین علی، همان دین عموزاده اش پیامبر صلی الله علیه و اله است، دینی که تو ادعای رهبری آن را داری و بر مسند آن تکیه زده ای، و بزرگترین شرف و افتخار تو و نیاکان تو همین انتساب به پیغمبر بود که خداوند تکلف و سختی دو بار کوچ سالانه رحلت تابستان و زمستان را به (برکت) ما، از شما مکیان برداشت به جهت منتی که خدای تعالی بر شما دارد. ” این ” حجر ” و یاران اوست، اما هدف این بنده صالح و پیروانش در تمام موقعیتها جز نیکوکاری و نهی از منکر و بازداشتن از لعن علی – سلام الله علیه – بر بالای منابر چیزی نبود. و این جرمی بود که هر کس مرتکب می شد، کارگزاران ” معاویه ” بر صورت او خاک می پاشیدند. و بر امام منصوب و بر حق، علی علیه السلام و پیروانش سخت می گرفتند و جز این تقصیری نداشتند که ماموران ” معاویه ” در جامعه این همه فساد به بار آوردند و سلطه اسلام و عظمت مسلمانان را شکست دادند، و ” حجر ” که پیشوای قبیله خود بود می گفت “: آگاه شوید من بر بیعت خود پایدارم و نه آن را عوض می کنم و نه فسخ و باطل می گردانم. خدا و مردم این را از من شنیده اند. ” و به ” یزیدبن حجیه ” گفت “: به معاویه بگو که ما بر بیعت خود هستیم و آنرا باطل و دگرگون نمی کنیم، و این شهادت نامه هایی که بر علیه ما اقامه شده ساخته دشمنان و بداندیشان ما است. ” و پیوسته می گفت “: من هرگز از اطاعت کسی سرباز نزدم و میان مردم، تفرقه ایجاد نکردم و بر بیعت خود استوار می باشم. ” و آنگاه که او را بر معاویه، وارد ساختند، او را به امیری مومنان تهنیت گفت. صلاحیت و ایمان این مرد و یارانش، بر کسی پوشیده نبود، حتی بر امثال ” مغیره ” که از فرومایگان و متعصبان مامورین ” معاویه” و یارانش به شمار می رفت “، مغیره ” ای که سخت با شیعیان علی علیه السلام دشمنی می ورزید. این شخص، وقتی که شکنجه و کیفر دادن ” حجر ” را به او پیشنهاد کردند، گفت: دوست ندارم که در کشتن مردم این شهر، از کسی شروع کنم که برگزیده همگان است و در نتیجه آنان به سعادت برسند و من شقاوت یابم و سرانجام معاویه در دنیا به عزت برسد و مغیره در آخرت به ذلت برسد. ” و چنانکه در ” مستدرک ” 470:3 نقل شده: اصحاب معاویه در آخرین شب زندگی این افراد دیده بودند و از تحسین و بزرگداشت اخلاصشان نتوانسته بودند خودداری کنند. لکن به اشاره معاویه به آنها پیشنهاد کرده بودند که هر گاه علی علیه اسلام را لعن و از او تبری کنند در امان خواهند بود و آزاد می گردند، و هیچیک از آنها این پیشنهاد را نپذیرفته بودند و در راه دوستی و مهر علی علیه السلام کشته شده بودند. ” و در سخنان امام سبط ” – حسین بن علی ” سلام الله علیه – شنیده ایم که خطاب به ” معاویه ” فرمود: “آیا تو قاتل حضر می نیستی، آن کسی که زیاد درباره او بر تو نوشت: او بر دین علی علیه السلام استوار است و گناهش جز این نیست که کسی را دوست می دارد که موالات او را خداوند در قرآن کریم با ولایت خود و ولایت رسول الله مقرون دانسته است. “
و ما نمی فهمیم که آیا در شریعت چنین چیزی هست که خودداری از مهر امام هدایت و دشنام بر او، موجب گرفتن امان، و الا مستوجب اعدام باید شود، یا اینکه بر عکس، ولایت آن حضرت، فریضه ثابتی است که هر کس باید به این ضرورت دین عمل کند، و در واقع ترک موالات باید موجب کشتن شود و حال اینکه کشتن دوستان “علی ” علیه السلام گرامی ترین کار در نظر” معاویه ” بود. و بیهوده نیست که در روایت ” ابن کثیر ” در تاریخش 54:8 می خوانیم : عبدالرحمن بن حارث به معاویه گفت: آیا حجر بن ادبر را می کشی؟ معاویه گفت: کشتن او در نظر من از کشتن صد هزار تن بهتر است. آری، ما نمی فهمیم، لکن در فقه ” معاویه ” و در قاموس شهوات او چنین اعمالی روا است. او هر گز به نصیحت هیچ خیر خواهی گوش نمی داد. و آنگاه که ” حجر ” در زندان ” عذرا ” بود و معاویه با رایزنان خود به مشورت نشسته بود “، عبدالله بن زید بن اسد بجلی ” به وی گفت “: ای امیر المومنان، تو رهبر مائی و ما رعیت تو، تو رکن مائی و ما ستون نگهدار تو، هرگاه عقاب کنی گوئیم سزاوار است و هرگاه ببخشائی گوئیم کار نیکو کردی، عفو به تقوی نزدیکتر است و هر پیشوایی مسوول زیر دستان خودش است. ” پس ” حجر ” و یاران پرهیز کارش و کسانی که در تقوی و صلاح نظیر ایشان و حاملان اسلام بودند و روی خوشی به حکومت این خلیفه و امارت این سگان و سگ زادگان و… نشان نداده بودند و راضی نشده بودند که کسانی مثل ” زناکار ترین ثقیف، مغیره ” و رها شده دامن او بسر بن ارطاه  و ” پسر پدرش زیاد ” و ” خلیفه فرزند هند ” به حکومت برسند، چه گناهی داشتند” اما ” حجر ” و یارانش کسانی هستند که در پیمان خود با خدا پایدار بوده و آنچه را پیامبرش آورده، بخوبی پذیرفته بودند. و چه درست فرموده است پیامبر صلی الله علیه و اله آنجا که به ” جابر بن عبدالله ” فرمود: “ترا به خدا می سپارم از حکومت سفیهان “. ” جابر ” عرض کرد “: مراد از حکومت سفیهان چیست ” “؟ فرمود “: فرمانروایانی که پس از من می آیند و هرگز به هدایت من گردن نمی نهند و از سنت من پیروی نمی کنند. کسانی که دورغ آنها را تصدیق و بر ظلمشان یاریشان کنند، از من نیستند و من نیز از آنها بدورم و با من وارد حوض کوثر نمی شوند. اما کسانی که دروغ آنها را نپذیرند و آنها را در ستمشان یاری نکنند، با من خواهند بود و من نیز با آنها هستم و با من وارد حوض کوثر خواهند شد. ” و نیز پیامبر خاتم صلی الله علیه و اله فرموده است “: امت من بوسیله روسا و فرمانروایان سفیه و خود باخته قریش به هلاکت و فساد کشیده می شود. ” از ” کعب بن عجره ” روایتی به پیامبر اسلام می رسد که فرمود: فرمانروایانی خواهند آمد که دروغگو و ستم پیشه خواهند بود. هر کس دورغ آنها را تایید و بر ظلمشان کمک کند، از من نیست و من نیز از او بیزارم و در قیامت وارد حوض نخواهد شد. اما هر کس دروغ آنها را تصدیق و ظلم ایشان را تایید نکند، از من است و من نیز از او هستم و در قیامت با من خواهد بود. ” و نیز آن حضرت فرموده است “: فرمانروایانی بر شما حکم خواهند راند که کارهای روزمره، آنها را از نماز بموقع باز می دارد، چندانکه وقت آن را به تاخیر می اندازند، اما شما نمازها را به هنگام ادا کنید ” و ” پسر سمیه، ” از همان کسانی است که نماز را به تاخیر انداخت و چنانکه در جزء دهم ص 120 یاد شده “،حجر بن عدی ” بر این عملش او را نکوهش کرده است. “معاویه ” در برابر کشتن این پاکان، هیچ عذری نداشت که ارائه کند و فقط به بهانه های بی اصل و واهی متشبث می شد و در جواب ضد و نقیض صحبت می کرد و مثلا می گفت “: من کشتن آنها را به صلاح امت دیدم و ماندنشان مایه فساد امت بود. من معتقدم که کشتن مردی که به صلاح مردم منتهی شود، از زنده نگاه داشتن او که مایه فساد مردم باشد بهتر است. ” آیا صلاح مردم در وا داشتن آنها به لعن امیر المومنین علی علیه السلام و اظهار تبری از او بود؟ و فساد امت، آیا در این بود که تبری از علی علیه السلام را ترک کنند؟ حال دقت کن و بیندیش، شاید بتوان در غیر شریعت اسلام وجهی بر این اعمال پیدا کرد! و یا بهانه هایی نظیر این سخن را مطرح می کرد که “: من ایشان را نکشتم، بلکه آنها را کسانی کشتند که بر علیه شان شهادت دادند ” اینک شما از کیفیت این شهادتهای دروغ آگاه شدید و اینکه از طرف کسانی اقامه شده بود که قابل اعتنا نبودند. “معاویه، ” خودش ماهیت این گواهان و گواهیها را بخوبی می دانست. و با وجود این همه، خون مردم را مباح شمرد و این گفتارها را سپری در برابر طعنه منتقدان قرار داد. و براستی که انسان، خودش بهتر از هر کس به چگونگی اعمالش آگاهی دارد، ولو اینکه عذرها بر انگیزد و بهانه ها جوید.
و یا همچون این سخن ” معاویه ” که گفته بود “: من در برابر این گزارشهایی که زیاد به من نوشته و شدت عمل را در برابر این گروه لازم دیده، چه می توانستم بکنم؟ چرا که این گزارشها حاکی بود که می خواهند چنان تفرقه ای در قلمرو من بیفکنند که دیگر هیچ چیز قادر به جبران آن نمیتواند باشد ” و همچنین ” معاویه ” گفته بود “: پسر سمیه مرا به این کار واداشته است”خداوند دروغگو ولافزن را لعنت کند. آیا او عامل ” زیاد “بود یا ” زیاد ” عامل و کارگزار او؟ تا که با اشاره یک مامور، به چنین جنایاتی دست بزند. و آیا جامعه دینی اجازه می دهد که خون پاکان و نیکان به گفته یک فاسق فرومایه ریخته شود؟ در حالی که خدا می فرماید “: کسانی که ایمان آورده اید، هر گاه فاسقی خبری آورد، نخست تحقیق کنید، مباد که از روی جهالت با مردمی روبرو شوید،و سپس بر کرده خویشتن پشیمان گردید. ” اما ” معاویه، ” پس از آنکه ” زیاد ” را به هواداری ” ابو سفیان ” در آورد، او را واداشت که هرگز از رضای خاطر و هوای دل او عدول نکند تا بتواند آتش دل و کینه باطن خود را فرو نشاند، و لو اینکه فرسنگها از خطاب آیه شریفه بدور افتد و فاصله بگیرد. و همچنین ” معاویه، ” آنجا که ” عایشه ” او را بمناسبت کشتن ” حجر ” ویارانش نکوهش کرد ه بود، در جواب گفته بود “: من و حجر را رها کنید. در پیشگاه پروردگار همدیگر را ملاقات می کنیم. ” و نیز در جواب ” عایشه ” که پرسید “: آن حلم و بردباری ابو سفیان، هنگامی که حجر و یارانش را کشتی کجا رفت؟ ” گفته بود: “در آن موقعیت، بردبارانی مثل شما از مجلس من غائب بودید.” همه این بهانه ها جز توهین به خدا و پیغمبرش چیز دیگری نیست. آیا آن همه اندرزهای قرآنی و شریعت محمدی صلی الله علیه و اله بسنده نبود که او را از این مایه خونریزی باز دارد، و از ریختن خون مومنان و پاکان مانع شود؟ آیا ” معاویه در روز قیامت در برابر آیه شریفه “: و لا تقتلوا النفس التی حرم الله الا بالحق (” هرگز کسی را مکشید که خدا او را محترم داشته مگر آنکه مطابق حق باشد اسراء: 33 (با این اظهارات پوچی که می کند، می تواند از خود دفاع نماید و چه جوابی آماده کرده است؟ همچنین پاسخ او در جواب آیات قرآن چیست؟ “و ما کان لمومن ان یقتل مومنا الا خطا و من یقتل مومنا متعمدا فجزاؤه جهنم خالدا فیها و غضب الله علیه و اعد له عذابا عظیما”. (هرگز فرد با ایمانی، یک شخص با ایمان را نمی تواند بکشد مگر آنکه به اشتباه و خطا باشد و هر کس مومنی را عمدا از پای در آورد، کیفرش جهنم و در آن همیشگی است، خدای بر چنین کسی غضب و نفرین می کند و کیفر سختی آماده کرده است – نساء:92 و 93
“ان الذین یکفرون بایات الله و یقتلون النبیین بغیر حق و یقتلون الذین بامرون بالقسط من الناس فبشر هم بعذاب الیم : آنانکه به آیات خدا کافر می شوند و پیامبران را بغیر حق می کشند و کسانی را از مردم که به داد و عدل دعوت می کنند به قتل می رسانند، بر آنها به عذابی دردناک مژده بده – آل عمران: 21 “عباد الرحمن الذین یمشون فی الارض هونا ” تا آنجا که فرماید “: و لا یقتلون النفس التی حرم الله الا بالحق و لا یزنون و من یفعل ذلک یلق اثاما (” بندگان خدا آنها یند که در روی زمین بفروتنی و نرمی راه می روند… و نمی کشند نفسی را که خدا حرام کرده مگر بحق. و زنا نمی کنند و هر که این کار ناشایسته را می کند، عقوبت خدا را می یابد – فرقان: 68 آیا برای ” معاویه، ” این روایتی که خودش از رسول الله صلی الله علیه و اله نقل کرد که: “هر گناهی را امید است که خدای ببخشاید، مگر کسی را که کافر بمیرد، یا مومنی را عمدا بقتل برساند ” بس نیست ؟ (مسند احمد 96:4) آیا او با دست پلید خود به مولا امیر المومنین علیه السلام ضمن نامه ای ننوشت که: من از رسول الله صلی الله علیه و اله شنیدم که می فرمود: هر گاه ساکنان صنعا و عدن همگی بر کشتن یک فرد از مسلمانان جمع شوند، خداوند همه آنها را به آتش سر نگون می کند. “؟ نه مگر ” ابن عمر ” روایت کرده که پیغمبر صلی الله علیه و آله فرموده است “: مادام که دست مو من به خون حرامی آلوده نشده، امید است که دینش را نگاه دارد؟. ” نه مگر ” براء بن عازب ” از پیغمبر صلی الله علیه و اله نقل کرده است “: در پیشگاه خدا، نابودی جهان از کشتن یک مومن بغیر حق سبکتر است؟ ” این روایت را ” ابن ماجه ” و ” بیهقی ” روایت کرده اند و ” اصفهانی ” این عبارت را اضافه می کند: “هر گاه ساکنان آسمانها و زمین در قتل یک مومن شرکت کنند، خدا همه آنها را به آتش می برد. ” و در روایت دیگری که ” بریده ” از پیغمبر صلی الله علیه و اله نقل کرده، آمده است: “در پیشگاه خدا، قتل مومن نابود دنیا بزرگتر است. ” و در حدیثی که از طریق ” ابو هریره ” رسیده آمده است “: هرگاه ساکنان آسمانها و زمین در ریختن خون مومنی شرکت کنند، خدا همه آنها را به آتش می افکند. ” و در حدیثی از ” ابن عباس ” آمده “: هرگاه اهل آسمانها و زمین در قتل یک شخص شرکت کنند، خداوند همگی را گرفتار عذاب می کند، مگر آنکه مشیت دیگری داشته باشد. ” و در حدیث مرفوع دیگری از ” ابو بکر “: ” هر گاه ساکنان آسمانها و زمین بر قتل مسلمانی جمع شوند، خداوند همگی را به رویشان به آتش می افکند. ” باز در حدیث مرفوع از ” ابن عباس ” آمده است “: بدترین مردم در پیشگاه خدا، کسی است که در حرم کافر شود و در اسلام سنت جاهلیت را بجوید و خون یک نفر را بخواهد بغیر حق ریخته شود – ” صحیح بخاری و سنن بیهقی 27:8 و حدیثی بطور مرفوع از ” ابو هریره ” نقل شده که “: هر کس در قتل مومنی به اندازه نیمه کلمه ای کمک کند، خدا را در حالی ملاقات می کند که در بین دو چشمش نوشته باشند:از رحمت خدا نومید است. “
و در حدیث مرفوعی از ” ابو موسی ” نقل شده “: شیطان لشکریانش را مامور می کند هر کس امروز مسلمانی را تباه کند، من تاجی به او می بخشم. یکی از آنها آمد و گفت: کاری کردم که فلان مسلمان زنش را طلاق داد. ابلیس گفت: امکان دارد که دوباره ازدواج کنند. دیگری آمد و اظهار داشت: کاری کردم که فلانی عاق والدین شد. گفت: ممکن است دوباره بر آنها نیکی کند. اما دیگری آمده گفت: کاری کردم که فلان بنده خدا مشرک شد. گفت: تو، موفق شدی. سرانجام یکی آمد و گفت: یک نفر را چنان فریب دادم که مرتکب قتل شد. شیطان گفت: تو، تو موفق شدی و تاج را به او داد.” و در حدیثی مرفوع از ” عبدالله بن عمرو ” آمده “: هر کس یک مرد معاهد را بکشد، بوی بهشت به مشامش نمی رسد، در حالی که بوی بهشت پس از چهل سال نیز عطر خود را می دهد و هر کس زن معاهده ای را بنا حق بکشد، خداوند بهشت را بر او حرام می کند و بوی بهشت را نیز نمی تواند ببرد. ” احادیث فراوان دیگری در این زمینه هست، که حافظان و پیشوایان حدیث در صحاح و مسانید جمع کرده اند و ” حافظ منذری” بخشی از آنها در ” الترغیب و الترهیب ” 120:3،123 گرد آورده است. با وجود این آیات و احادیث، دیگر نیازی نبود که ” معاویه ” نصایح کسانی مانند ” عایشه ” را بشنود، همان کسی که خود او نیز در ریختن خونهای هزاران هواداران اسلام که همه را فرزندان خود می دانست باکی نداشت، چنانکه شاعر گوید: “او با سپاهیانش با شقی ترین مردم سوار بر تختی بر بصره لشکر کشید و در جنایتی که انجام داد، همچون گربه ای قصد داشت که فرزندان خود را بخورد. ” آری “، حجر ” سلام الله علیه با روی سپید و پیشانی گشاده به پیشگاه خدا شتافت. و نیکنام و نیکبخت و مظلوم، و در حالی که حقوقش غصب شده بود و آغشته بخون و بندهای ظلم و ستم بر دست و پای، از دنیا رفت. به هنگام پایان زندگی، نماز خواند و این سخنان بر زبان آورد “: بندهای آهنین را از من بر ندارید، و با خونم غسل بدهید و با همین لباسهایم دفن کنید که من در حال پیکار می میرم ” و در عبارت دیگر آمده که گفت “: ما بر راه صراط با معاویه دیدار خواهیم کرد. ” این جنایت، نکبت جاوید بر ” معاویه ” بار خواهد آورد “. حسن، ” چهار خصلت را که ” معاویه ” داشت، بر شمرد و گفت “: تنها این یکی که حجر را بقتل رساند، کافی است که جنایتکاری او ثابت کند. ” و گفت “: وای بر معاویه در باره حجر و یاران حجر.” ما یقین داریم که خدای متعال “، فرزند جگر خواره ” را سر انجام به کیفر این همه جنایاتی که با دست گناهکارش درباره اهل” بصره ” مرتکب شد، خواهد رسانید، چنانکه فرموده است: “ریختن خونی که حلال نیست و کشتن نفوسی که خداوند حرام کرده، یک هلاکت درد آور و زیانکاری آشکار است که هرگز خداوند از کسی که خونی را به ظلم و تجاوز ریخته، نخواهد گذشت.”

(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 11  ص 71 – 79)

متن عربی

أخذنا ما فی هذا الفصل «1» من: الأغانی (16/2- 11)، عیون الأخبار لابن قتیبة (1/147)، تاریخ الطبری (6/141- 156)، مستدرک الحاکم (3/468)، تاریخ ابن عساکر (4/84 و 6/459)، الکامل لابن الاثیر (3/202- 208)، تاریخ ابن کثیر (8/49- 55) «2».

قال الأمینی: من حُجر بن عدی؟ و من الذین کانوا معه؟ و ما الذی کانت غایتهم فی تلکم المواقف الهائلة؟ و ما ذا اقترفوه من ذنب حتى قتّلوا تقتیلًا؟ و لما ذا هتکت حرماتهم، و قطعت أوصال حیاتهم و هم فئةٌ مسلمة؟!

حُجر بن عدی من عدول الصحابة، أو أحد الصحابة العدول، راهب أصحاب محمد صلى الله علیه و آله و سلم کما قاله الحاکم «3»، من أفاضل الصحابة و کبارهم مع صغر سنّه مستجاب الدعوة کما فی الاستیعاب «4»، و کان ثقة معروفاً کما قاله ابن سعد «5»، و قال المرزبانی:

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏11، ص: 71

إنّه وفد إلى رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم و کان من عبّاد اللَّه و زهّادهم و کان بارّا بأُمّه، و کان کثیر الصلاة و الصیام «1»، و قال أبو معشر: کان عابداً و ما أحدث إلّا توضّأ و ما توضّأ إلّا صلّى «2»، و کان له صحبة و وفادة و جهاد و عبادة کما فی الشذرات «3»، و کان صاحب کرامة و استجابة دعاء مع التسلیم إلى اللَّه. روى ابن الجنید فی کتاب الأولیاء: إنّ حُجر بن عدی أصابته جنابة فقال للموکّل به: أعطنی شرابی أتطهّر به و لا تعطنی غداً شیئاً. فقال: أخاف أن تموت عطشاً فیقتلنی معاویة، قال: فدعا اللَّه فانسکبت له سحابة بالماء فأخذ منها الذی احتاج إلیه، فقال له أصحابه: ادع اللَّه أن یخلّصنا. فقال: اللّهمَّ خِرْ لنا «4».

و قالت عائشة: أما و اللَّه إن کان ما علمت لمسلماً حجّاجاً معتمراً «5». و قالت لمعاویة: قتلت حُجراً و أصحابه، أما و اللَّه لقد بلغنی أنّه سیقتل بعذراء سبعة رجال- و فی لفظ: أُناس- یغضب اللَّه و أهل السماء لهم «6».

و قال مولانا أمیر المؤمنین علیه السلام: «یا أهل الکوفة سیقتل فیکم سبعة نفر هم من خیارکم بعذراء مثلهم کمثل أصحاب الأُخدود». و فی لفظ: «حُجر بن عدی و أصحابه کأصحاب الأُخدود، و ما نقموا منهم إلّا أن یؤمنوا باللَّه العزیز

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏11، ص: 72

الحمید» «7».

و فیما کتب» الإمام السبط الحسین علیه السلام إلى معاویة: «أ لست قاتل حُجر و أصحابه العابدین المخبتین الذین کانوا یستفظعون البدع، و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر؟ فقتلتهم ظلماً و عدواناً من بعد ما أعطیتهم المواثیق الغلیظة و العهود المؤکّدة جرأةً على اللَّه و استخفافاً بعهده.

أ وَ لستَ بقاتل عمرو بن الحمق الذی أخلقت و أبلت وجهه العبادة، فقتلته من بعد ما أعطیته من العهود ما لو فهمته العُصم «9» نزلت من شعف «10» الجبال؟

أ و لستَ قاتل الحضرمی «11» الذی کتب إلیک فیه زیاد: إنّه على دین علیّ کرّم اللَّه وجهه. و دین علیّ هو دین ابن عمّه صلى الله علیه و آله و سلم الذی أجلسک مجلسک الذی أنت فیه، و لولا ذلک کان أفضل شرفک و شرف آبائک تجشّم الرحلتین: رحلة الشتاء و الصیف، فوضعها اللَّه عنکم بنا، منّةً علیکم».

هذا حُجر و أصحابه، و أمّا غایة ذلک العبد الصالح و التابعین له بإحسان فی مواقفهم کلّها فهی النهی عن المنکر الموبق من لعن مولانا أمیر المؤمنین علیه السلام على صهوات المنابر، فکانوا یغبِّرون فی وجه من یرتکب تلکم الجریمة من عمّال معاویة و زبانیته الأشدّاء على إمام الحقِّ و أولیائه، و لم ینقم القوم منهم غیر ذلک من عیث فی

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏11، ص: 73

المجتمع، أو إفساد على السلطان، أو شقّ لعصا المسلمین، و کان حُجر و هو سیّد قومه یقول: ألا إنّی على بیعتی لا أقیلها و لا أستقیلها سماع اللَّه و الناس. و یقول لیزید بن حجیّة: أبلغ معاویة أنّا على بیعتنا لا نستقیلها و لا نقیلها، و أنّه إنّما شهد علینا الأعداء و الأظنّاء. و یقول: ما خلعت یداً عن طاعة و لا فارقت جماعة و إنّی على بیعتی. و لمّا أُدخل على معاویة سلّم علیه بإمرة المؤمنین «1».

لم یکن صلاح الرجل و أصحابه یخفى على أیِّ أحد حتى على مثل المغیرة الذی کان من زعانف معاویة الخصماء الألدّاء على شیعة أمیر المؤمنین علیّ علیه السلام فإنَّه لمّا أشیر علیه بالتنکیل بحُجر و أصحابه قال: لا أُحبُّ أن أبتدئ أهل هذا المصر بقتل خیارهم و سفک دمائهم، فیسعدوا بذلک و أشقى، و یعزّ فی الدنیا معاویة و یذلّ یوم القیامة المغیرة. و رأى أصحاب معاویة منهم آخر لیلة حیاتهم بعذراء حسن صلاة و دعاء فأعجبهم نسکهم و أکبروا موقفهم من طاعة اللَّه غیر أنّهم ألقوا علیهم البراءة من علیّ أمیر المؤمنین علیه السلام بأمرٍ من معاویة براءة یتبعها الأمان و السلام فلم یفعلوا، فقتلوا فی موالاة علیّ علیه السلام کما قاله الحاکم فی المستدرک «2» (3/470)،

و سمعت فی کلمة الإمام السبط علیه السلام قوله: «أ وَ لست قاتل الحضرمیّ الذی کتب إلیک فیه زیاد: أنَّه على دین علیّ کرّم اللَّه وجهه، فلم یک ذنبهم إلّا موالاة من قرن اللَّه ولایته بولایته و ولایة رسوله».

و نحن لا ندری هل ثبت فی الشریعة أنَّ البراءة من إمام الهدى و لعنه مجلبةٌ للأمان على حین أنَّ الرجل مستحقٌّ للإعدام؟ أو أنَّ ذلک نفسه فریضةٌ ثابتةٌ قامت بها الضرورة من الدین، فیهدر به دم تارکها، و یکون قتله من أحبّ ما یکون إلى

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏11، ص: 74

معاویة کما جاء فیما رواه ابن کثیر فی تاریخه «1» (8/54) من أنَّ عبد الرحمن بن الحارث قال لمعاویة: أ قتلتَ حُجر بن الأدبر؟ فقال معاویة: قتله أحبُّ إلیَّ من أن أقتل معه مائة ألف.

نعم؛ نحن لا ندری، لکن فقه معاویة و شهواته یستسیغان ذلک، فلا یصیخ إلى نُصح أیِّ ناصح، فإنَّه لمّا استشار أصحابه فی أمر حُجر و هو فی سجن عذراء قال له عبد اللَّه بن زید بن أسد البجلی: یا أمیر المؤمنین أنت راعینا و نحن رعیّتک، و أنت رکننا و نحن عمادک، إن عاقبت قلنا: أصبت. و إن عفوت قلنا: أحسنت. و العفو أقرب للتقوى، و کلّ راع مسؤولٌ عن رعیّته «2».

و ما ذنب حُجر و أصحابه الصلحاء و من شاکلهم من أهل الصلاح و حملة الإسلام الصحیح إذ عبسوا على إمارة السفهاء؟ إمارة الوزغ ابن الوزغ، إلى أزنى ثقیف مغیرة، إلى طلیق استه بُسر بن أرطاة، إلى ابن أبیه زیاد، إلى خلیفتهم الغاشم ابن هند. و حُجر و أصحابه هم الذین صدقوا ما عاهدوا اللَّه علیه و أخبتوا إلى ما جاء به نبیُّ الإسلام،

و قد صحّ عنه صلى الله علیه و آله و سلم أنّه قال لجابر بن عبد اللَّه: «أعاذک اللَّه من إمارة السفهاء». قال: و ما إمارة السفهاء؟ قال: «أُمراء یکونون بعدی لا یقتدون بهدیی، و لا یستنّون بسنّتی، فمن صدّقهم بکذبهم، و أعانهم على ظلمهم فأُولئک لیسوا منّی و لست منهم، و لا یردوا علیَّ حوضی، و من لم یصدّقهم بکذبهم، و لم یعنهم على ظلمهم فأُولئک منّی و أنا منهم، و سیردوا علیَّ حوضی» «3».

و قال صلى الله علیه و آله و سلم: «إنّ هلاک أُمّتی- أو فساد أُمّتی- رءوس أُمراء أُغیلمة سفهاء من قریش» «4».

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏11، ص: 75

و عن کعب بن عجرة مرفوعاً: «سیکون أُمراء یکذبون و یظلمون، فمن صدّقهم بکذبهم و أعانهم على ظلمهم، فلیس منّی و لا أنا منه، و لا یرد علیَّ الحوض یوم القیامة، و من لم یصدّقهم بکذبهم، و لم یعنهم على ظلمهم فهو منّی و أنا منه، و هو واردٌ علیَّ الحوض یوم القیامة» «1».

و قال صلى الله علیه و آله و سلم: «ستکون علیکم أُمراء تشغلهم أشیاء عن الصلاة حتى یؤخِّروها عن وقتها، فصلّوها لوقتها» «2». و ابن سمیّة من أولئک الأمراء الذین أخّروا الصلاة و أنکره علیه ذلک حُجر بن عدی، کما مرّ حدیثه فی الجزء التاسع (ص 119).

و لم یکن لمعاویة عذرٌ فی قتل أُولئک الصفوة إلّا التشبّث بالتافهات، فکان یتلوّن فی الجواب بمثل قوله: إنِّی رأیت فی قتلهم صلاحاً للأُمّة و فی مقامهم فساداً للأُمّة، و قوله: إنّی وجدت قتل رجل فی صلاح الناس خیراً من استحیائه فی فسادهم «3». و هل صلاح الناس فی الالتزام بلعن علیّ أمیر المؤمنین علیه السلام و البراءة منه و التحامل على شیعته، و فسادهم فی ترکها أو النهی عنها؟ أنظر لعلّک تجد له وجهاً فی غیر شریعة الإسلام.

و بمثل قوله: لست أنا قتلتهم إنّما قتلهم من شهد علیهم «4». و لقد عرفت حال تلک الشهادة المزوّرة، أو أنّها من قوم لا خلاق لهم، و کان معاویة أعرف بها و بهم، و مع ذلک استباح دماء القوم، و تترّس بقیله عن مراشق العتاب، و الإنسان على نفسه بصیرة و لو ألقى معاذیره.

و بمثل قوله: فما أصنع کتب إلیَّ فیهم زیاد یشدّد أمرهم و یذکر أنّهم سیفتقون

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏11، ص: 76

علیَّ فتقاً لا یرقع «1». و قوله: حمّلنی ابن سمیّة فاحتملت «2». قبّح اللَّه الصلف و الوقاحة أ کان زیاد عاملًا له أو هو عامل لزیاد حتى یحتمل الموبقات بإشارته؟ و هل یُهدر دماء الصالحین- و بذلک عرفهم المجتمع الدینی- بقول فاسق مستهتر؟! و اللَّه یقول: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ‏) «3» لکن معاویة بعد أن استلحق زیاداً بأبی سفیان راقه أن لا ینحرف عن مرضاته و فیها شفاء غلّته و إن زحزحته عن زمرة أُناس خوطبوا بالآیة الشریفة.

و بمثل قوله لعائشة لمّا عاتبته على قتله حُجراً و أصحابه: فدعینی و حُجراً نلتقی عند ربّنا عزَّ و جلَّ. و قوله لها حین قالت له: أین عزب عنه حلم أبی سفیان فی حُجر و أصحابه؟: حین غاب عنّی مثلکِ من حلماء قومی «4». إن هو إلّا الهزء باللَّه و بلقائه، أو لم یکف من آمن باللَّه و الیوم الآخر نصح القرآن وحده و شرعة محمد صلى الله علیه و آله و سلم معه فی حرمة دماء المؤمنین الأبریاء؟ هل یسع معاویة أو یغنیه یوم لقاء اللَّه التمسّک بالترّهات تجاه قوله تعالى (وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِ‏) «5»، و قوله تعالى (وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلَّا خَطَأً

 … وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً) «6»، و قوله تعالى:

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏11، ص: 77

(إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ یَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ‏) «1»، و قوله تعالى: (وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً)- إلى قوله- (وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ لا یَزْنُونَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ‏ یَلْقَ أَثاماً) «2»؟

أ وَ لم یکف معاویة ما

رواه هو نفسه عن رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم من قوله: «کلّ ذنب عسى اللَّه أن یغفره إلّا الرجل یموت کافراً أو الرجل یقتل مؤمناً متعمّداً»؟

مسند أحمد «3» (4/96).

 

أو ما کتبه بیده الأثیمة إلى مولانا أمیر المؤمنین من کتاب: و إنّی سمعت رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم یقول: «لو تمالأ أهل صنعاء و عدن على قتل رجل واحد من المسلمین لأکبّهم اللَّه على مناخرهم فی النار»؟

أو ما رواه ابن عمر مرفوعاً: «لن یزال المؤمن فی فسحة من دینه ما لم یصب دماً حراماً»؟

أو ما جاء به البراء بن عازب مرفوعاً: «لزوال الدنیا أهون على اللَّه من قتل مؤمن بغیر حقّ»؟ رواه ابن ماجة «4» و البیهقی «5»، و زاد فیه الأصبهانی: «و لو أنَّ أهل سماواته و أهل أرضه اشترکوا فی دم مؤمن لأدخلهم النار».

و فی روایة لبریدة مرفوعاً: «قتل المؤمن أعظم عند اللَّه من زوال الدنیا».

و فی حدیث لأبی هریرة مرفوعاً: «لو أنَّ أهل السماء و أهل الأرض اشترکوا فی دم مؤمن لأکبّهم اللَّه فی النار».

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏11، ص: 78

و من حدیث لابن عبّاس مرفوعاً: «لو اجتمع أهل السماء و الأرض على قتل امرئٍ لعذّبهم اللَّه إلّا أن یفعل ما یشاء».

و من حدیث لأبی بکرة مرفوعاً: «لو أنَّ أهل السموات و الأرض اجتمعوا على قتل مسلم لکبّهم اللَّه جمیعاً على وجوههم فی النار».

و من طریق ابن عبّاس مرفوعاً: «أبغض الناس إلى اللَّه ملحدٌ فی الحرم، و مبتغ فی الإسلام سنّة الجاهلیّة، و مطلب دم امرئٍ بغیر حقّ لیهریق دمه».

صحیح البخاری «1»، سنن البیهقی (8/27).

 

و من طریق أبی هریرة مرفوعاً: «من أعان على قتل مؤمن بشطر کلمة لقی اللَّه مکتوباً بین عینیه: آیسٌ من رحمة اللَّه». و من حدیث أبی موسى مرفوعاً: «إذا أصبح إبلیس بثَّ جنوده فیقول: من أخذل الیوم مسلماً أُلبسه التاج. فیجی‏ء هذا فیقول: لم أزل به حتى طلّق امرأته. فیقول: أوشک أن یتزوّج. و یجی‏ء هذا فیقول: لم أزل به حتى عقَّ والدیه. فیقول: یوشک أن یبرّهما. و یجی‏ء هذا فیقول: لم أزل به حتى أشرک. فیقول: أنت أنت. و یجی‏ء هذا فیقول: لم أزل به حتى قَتل فیقول: أنت أنت و یلبسه التاج». و من حدیث عبد اللَّه بن عمرو مرفوعاً: «من قتل معاهداً لم یرح رائحة الجنّة و أنّ ریحها یوجد من مسیرة أربعین عاماً». و فی لفظ أحمد «2»: «من قتل نفساً معاهدة بغیر حلّها حرّم اللَّه تبارک و تعالى علیه الجنّة لم یشم ریحها». إلى أحادیث جمّة أخرى أخرجها الحفّاظ و أئمّة الحدیث فی الصحاح و المسانید، و جمع شطراً منها الحافظ المنذری فی الترغیب و الترهیب «3» (3/120- 123).

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏11، ص: 79

ما أحوج معاویة مع هذه کلّها إلى نصح ضرائب عائشة فی هذه الموبقة الکبیرة، و هی نفسها لم تکترث لسفک دماء آلاف مؤلّفة ممّن حسبتهم أبناءها على حد قول الشاعر:

جاءت مع الأَشقینَ فی هودجٍ             تزجی إلى البصرة أجنادَها

کأنّها فی فعِلها هرّةٌ             تُرید أن تأکلَ أولادها

 

نعم؛ مضى حُجر سلام اللَّه علیه إلى ربّه سجیح الوجه، وضی‏ء الجبین، حمیداً سعیداً مظلوماً مُهتضماً، مضرّجاً بدمه، مصفّداً بقیود الظلم و الجور، خاتماً حیاته الحمیدة بالصلاة، قائلًا: لا تطلقوا عنّی حدیداً، و لا تغسلوا عنّی دماً، و ادفنونی فی ثیابی فإنّی مخاصم. و فی لفظ: فإنّا نلتقی معاویة على الجادّة «1». و أبقت تلک الموبقة على معاویة خزی الأبد، و عدَّ الحسن من أربع خصال کنَّ فی معاویة لو لم یکن فیه منهنَّ إلّا واحدة لکانت موبقة: قتله حُجراً، و قال: ویلٌ له من حُجر و أصحاب حُجر «2».

و نحن على یقین من أنّ اللَّه تعالى سیأخذ ابن آکلة الأکباد بما خطّته یده الأثیمة إلى أهل البصرة من قوله: إنَّ سفک الدماء بغیر حلّها، و قتل النفوس التی حرّم اللَّه قتلها، هلاکٌ موبقٌ، و خسرانٌ مبینٌ، لا یقبل اللَّه ممّن سفکها صرفاً و لا عدلًا «3».