سپس ” عبدالرحمن بن حسان ” را آوردند “. معاویه ” بدو گفت:
“بگو به بینم ای برادر ربیعه، درباره علی چه می گوئی “؟ گفت “: مرا رها کن و از من مپرس که این برای تو بهتر است. ” گفت: “بخدا سوگند که ترا آزاد نمی کنم تا درباره علی سخن بگوئی ” ” عبدالرحمن ” گفت “: گواهی می دهم که علی از کسانی بود که خدا را همواره یاد می کرد، همواره امر به معروف و نهی از منکر می نمود و از مردم در می گذشت “. ” معاویه ” گفت: درباره عثمان چه می گوئی؟ گفت “: او نخستین کسی است که باب ستم را گشود و درهای حق را بست. ” گفت “: خودت را به کشتن دادی. ” گفت “: بلکه در وادی محشر، تو خودت را به کشتن دادی نه ربیعه – یعنی که در آنجا از قبیله او کسی نیست که چنین سخن بگوید – آنگاه معاویه نماینده ای بطرف ” زیاد ” فرستاد و نوشت “: اما بعد، این عنزی بدترین کسی است که من می فرستم. آن کیفری را که شایسته اوست، در حق او معمول بدار، و به بدترین وضع ممکن او را بکش “. وقتی او را پیش ” زیاد ” آوردند، او را به ناحیه” قس الناطف ” فرستاد و در آنجا زنده بگورش کردند.
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 11، ص: 70