اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۳ آذر ۱۴۰۳

سخنانی در مذمت ابوحنیفه، امام حنفی‌ها

متن فارسی

و در برابر این حدیث سازان و گزاف گویان، افرادى به مقابله برخاسته، امامشان را مورد طعن و لعن و حمله و تکذیب قرار داده اند که متأسفانه مقام، گنجایش آن را ندارد که فرازهاى مهم آن را ذکر نمائیم، تا چه رسد به همه آنچه را که ‌در این باره آگاهى داریم، در اینجا بیاوریم و تنها به گوشه اى از آن اظهار نظرها اکتفاء می کنیم:

عبد البر «1» گفته است: از کسانی که ابو عبد اللّه محمد بن اسماعیل بخارى، (صاحب صحیح) در کتابش به عنوان ضعفاء و متروکین مورد طعن قرار داده ابو حنیفه نعمان بن ثابت کوفى است.

نعیم بن حماد گفته است: یحیى بن سعید و معاذ بن معاذ، از سفیان ثورى شنیده اند که می گفت: گفته شده: ابو حنیفه دو بار از کفر توبه داده شد «2»

و نعیم از فزارى نقل کرده است که پیش سفیان بن عیینه بودم، خبر آورده اند که ابو حنیفه مرده است. او گفت: خدا لعنتش کند که ریسمان اسلام را گسسته است و در اسلام، فرزندى بدتر از او پدید نیامده است. این چیزى است که بخارى آن را ذکر کرده است.

و نیز او در صفحه 150 از کتابش «الانتفاء» گفته است: ساجى در کتاب «العلل» درباره ابى حنیفه ذکر کرده است، که ابو حنیفه درباره خلق قرآن توبه داده شده، او هم توبه کرده است. و ساجى از مخالفان اصحاب ابى حنیفه بوده است.

و ابن الجارود در کتابش، درباره ضعفاء و متروکین گفته است: نعمان بن ثابت ابو حنیفه که حدیثش زیاد و مهم است در اسلامش اختلاف کرده اند.

و از مالک، رحمه اللّه، روایت شده که او درباره ابى حنیفه، همانند گفته سفیان گفته است: او بدترین مولودى است که در اسلام پدید آمده و اگر او با شمشیر به جنگ این امت آمده بوده ضررش کمتر بوده است.

و ساجى گفته است که ابو السائب گفته است: از وکیع بن جراح شنیدم که می گفت: ابو حنیفه را چنان یافتم که با رسول خدا در دویست حدیث مخالفت کرد و خطیب در تاریخش جلد 13 صفحه 390 آن را آورده است.

و ساجى ذکر کرده است که محمد بن روح مدائنى: از معلى بن اسد، نقل کرده که او گفته است: به ابن مبارک گفتم: مردم می گویند تو پیرو ابو حنیفه هستى، او در جواب گفت: هر چه که مردم می گویند درست نیست، ما پیشش می رفتیم و او را نمی شناختیم وقتى که او را شناختیم ترکش کردیم.

و نیز گفته است: محمد بن ابى عبد الرحمن مقرى، برایم گفته است که از پدرم شنیدم که می گفت: ابو حنیفه چندین بار مرا دعوت به اطراف نمود که دعوتش را اجابت نکردم.

و در صفحه 152 آورده است که ابو عمر گفته است: طحاوى ابو جعفر از مردى شنید که می گفت: «اگر در حدیثت دروغ بگوئى، بر تو باد گناه ابى حنیفه یا زفر «1» آنها، که از روى ظلم گرایش به سوى قیاس پیدا کرده

و از دین و آئین اعراض نمودند».

و ابو جعفر گفته است: دوست داشتم که حسنات و اجرهایشان، مال من و گناهشان بر من بوده است.

و عبد اللّه بن احمد بن حنبل، گفته است: سزاوار نیست از اصحاب ابى حنیفه چیزى روایت شود، و از او سوال شد که: آیا می شود از او روایت کرد؟ گفت: نه «2»

منصور بن ابى مزاحم، گفته است: از مالک بن انس شنیدم که از ابى حنیفه یاد کرد و گفت: او با دین بازى کرد، و کسى که با دین بازى کند دین دار نیست. «1»

ولید بن مسلم گفته است که مالک بن انس به من گفته است: آیا از ابو حنیفه در محیط شما یاد می شود؟ گفتم: آرى، گفت: دیگر محیط شما جاى سکونت نیست «2»

ابن ابى لیلى، در ضمن ابیاتى، ابو حنیفه را نمونه کفر، یاد کرده و گفته است: «افراد زیر، به دشمنى با مرجئه شهره اند: عمر بن ذر و ابن قیس و عتیبه دباب و ابو حنیفه، شیخ، بدو کافرند «3»».

و از یوسف بن اسباط، آمده است که: ابو حنیفه چهارصد یا بیشتر حدیث رسول خدا را رد کرده است.

و از مالک، آمده است که گفته: در اسلام مولودى مضرتر بر اهل اسلام از ابى حنیفه متولد نشده است.

و نیز از اوست که: فتنه ابو حنیفه بر این امت، از فتنه ابلیس در هر دو ناحیه، در اطراف و آنچه را که در نقض سنت‏ ها وضع کرده زیان‌بارتر است.

و از عبد الرحمن بن مهدى، آمده است: در اسلام بعد از فتنه دجال فتنه اى بزرگتر از رأى ابى حنیفه نمی دانم.

و از شریک آمده است: اگر در هر قبیله اى از قبائل، شرابخوارى باشد، بهتر است از اینکه در آن، مردى از اصحاب ابى حنیفه باشد.

و از او زاعى، آمده است: ابو حنیفه به سوى ریسمان اسلام شتافت و آن را قطعه قطعه کرد، در اسلام مولودى مضرتر بر آن از ابى حنیفه پدید نیامد.

و از سفیان ثورى، آمده است: هنگامى که خبر وفات ابو حنیفه رسید، گفت:
سپاس خدائى را که مسلمین را از شرش راحت کرد، زیرا که ریسمان اسلام را قطعه قطعه کرده بود و در اسلام مولودى شومتر از او پدید نیامده است. و نیز پیش او از ابى حنیفه یاد شد، او گفت: بدون دانش و سنت درباره مسائل اظهار نظر می کرد.

و عبد اللّه بن ادریس، گفته است: ابو حنیفه گمراه و گمراه کننده است.

و ابن ابى شیبة، گفت: من او را یهودى می بینم.

و احمد بن حنبل گفته است: ابو حنیفه دروغ می گفته و سزاوار است که از اصحاب ابى حنیفه چیزى روایت نشود «1».

ابى حفص عمرو بن على گفته است: ابو حنیفه صاحب رأى است، حافظ نیست، حدیثش مضطرب و سست است و صاحب هوى و هوس می باشد.

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏5، ص: 454

متن عربی

و هناک قوم قابلوا هؤلاء بالطعن على إمامهم، و شنّوا علیه الغارات، و تحاملوا علیه بالوقیعة فیه، لا یسعنا ذکر جلّ ما وقفنا علیه من ذلک فضلًا عن کلّه، غیر أنّا نذکر منه النزر الیسیر.

قال ابن عبد البرّ «2»: فممّن طعن علیه أبو عبد اللَّه محمد بن إسماعیل البخاری

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏5، ص: 454

صاحب الصحیح، فقال فی کتابه فی الضعفاء و المتروکین: أبو حنیفة النعمان بن ثابت الکوفی، قال نعیم بن حمّاد: حدثنا یحیى بن سعید و معاذ بن معاذ سمعا سفیان الثوری یقول: قیل: أُستُتیب أبو حنیفة من الکفر مرّتین «1»، و قال نعیم عن الفزاری: کنت عند سفیان بن عیینة فجاء نعی أبی حنیفة، فقال: لعنه اللَّه کان یهدم الإسلام عروةً عروةً، و ما ولد فی الإسلام مولود أشرُّ منه. هذا ما ذکره البخاری.

و قال فی (ص 150) من الانتقاء: و ذکر الساجی فی کتاب العلل له فی باب أبی حنیفة: أنّه استتیب فی خلق القرآن فتاب؛ و الساجی ممّن کان ینافس أصحاب أبی حنیفة.

و قال ابن الجارود فی کتابه فی الضعفاء و المتروکین: النعمان بن ثابت أبو حنیفة، جلّ حدیثه و هم قد اختُلِفَ فی إسلامه.

و روی عن مالک؛ أنّه قال فی أبی حنیفة نحو ما ذکر سفیان: إنّه شرّ مولود وُلد فی الإسلام، و أنّه لو خرج على هذه الأمّة بالسیف کان أهون.

و ذکر الساجی قال: حدّثنا أبو السائب، قال: سمعت وکیع بن الجراح یقول: وجدت أبا حنیفة خالف مائتی حدیث عن رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم. و ذکره الخطیب فی تاریخه (13/407).

و ذکر الساجی قال: حدّثنی محمد بن روح المدائنی، قال: حدّثنی معلّى بن أسد، قال: قلت لابن المبارک: کان الناس یقولون إنّک تذهب إلى قول أبی حنیفة؟ قال: لیس کلّ ما یقول الناس یصیبون فیه، کنّا نأتیه زماناً و نحن لا نعرفه، فلمّا عرفناه ترکناه. قال: و حدّثنی محمد بن أبی عبد الرحمن المقری، قال: سمعت أبی

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏5، ص: 455

یقول: دعانی أبو حنیفة إلى الإرجاء غیر مرّة فلم أُجبه.

و فی (ص 152) قال أبو عمر: سمع الطحاوی أبو جعفر رجلًا ینشده:

إن کنتِ کاذبةً بما حدَّثتِنی             فعلیک إثمُ أبی حنیفةَ أو زفر «1»

الواثبین على القیاس تعدِّیاً             و الناکبین عن الطریقة و الأثر

 

و قال أبو جعفر: وددت أنّ لی حسناتهما و أُجورهما و علیّ إثمهما.

و قال عبد اللَّه بن أحمد بن حنبل: أصحاب أبی حنیفة لا ینبغی أن یُروى عنهم شی‏ء، و سُئل عبد اللَّه بن أحمد عن أبی حنیفة یُروى عنه؟ قال: لا «2».

و عن منصور بن أبی مزاحم، قال: سمعت مالک بن أنس- و ذُکِر أبو حنیفة-، قال: کاد الدین، و من کاد الدین فلیس من أهله. حلیة الأولیاء (6/325)، و ذکره الخطیب فی تاریخه (13/400).

و عن الولید بن مسلم قال: قال لی مالک بن أنس: یُذکر أبو حنیفة ببلدکم؟ قلت: نعم، قال: ما ینبغی لبلدکم أن یُسکن. حلیة الأولیاء (6/325).

کان ابن أبی لیلى یتمثّل بأبیات منها «3»:

إلى شنآنِ المرجئین و رأیِهمْ             عمر بن ذرٍّ و ابنِ قیسِ الماصرِ

و عتیبة الدبّاب لا یُرضى به             و أبو حنیفةَ شیخُ سوءٍ کافرِ

 

و عن یوسف بن أسباط: ردّ أبو حنیفة على رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم أربعمائة حدیث

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏5، ص: 456

أو أکثر. و عن مالک أنّه قال: ما ولد فی الإسلام مولود أضرّ على أهل الإسلام من أبی حنیفة.

و عنه: کانت فتنة أبی حنیفة أضرّ على هذه الأمّة من فتنة إبلیس فی الوجهین جمیعاً: فی الإرجاء، و ما وضع من نقض السنن.

و عن عبد الرحمن بن مهدی: ما أعلم فی الإسلام فتنةً بعد فتنة الدجّال أعظم من رأی أبی حنیفة.

و عن شریک: لئن یکون فی کلّ حیٍّ من الأحیاء خمّار خیر من أن یکون فیه رجل من أصحاب أبی حنیفة.

و عن الأوزاعی: عمد أبو حنیفة إلى عرى الإسلام فنقضها عروة عروة، ما ولد مولود فی الإسلام أضرّ على الإسلام منه.

و عن سفیان الثوری أنّه قال- إذ جاءه نعی أبی حنیفة-: الحمد للَّه الذی أراح المسلمین منه، لقد کان ینقض عرى الإسلام عروة عروة، ما ولد فی الإسلام مولود أشأم على أهل الإسلام منه.

و عنه- و ذکر عنده أبو حنیفة-: یتعسّف الأمور بغیر علم و لا سنّة.

و عن عبد اللَّه بن إدریس: أبو حنیفة ضالّ مضلّ.

و عن ابن أبی شیبة- و ذکر أبا حنیفة-: أراه کان یهودیّا.

و عن أحمد بن حنبل أنّه قال: کان أبو حنیفة یکذب و قال: أصحاب أبی حنیفة ینبغی أن لا یروى عنهم شی‏ء. تاریخ بغداد (7/17).

و عن أبی حفص عمرو بن علیّ: أبو حنیفة صاحب الرأی، لیس بالحافظ، مضطرب الحدیث، واهی الحدیث، و صاحب هوى.