ضحاک در بحث از ” دیات ” از قول محمدبن اسحاق چنین ثبت کرده است “: از زهری پرسیدم و گفتم:راجع به دیه افراد اقلیت های مذهبی تحت حمایت مسلمانان بگو که در دوره پیامبر خدا (ص) چقدر بود چون درموردش اختلاف پیدا شده است. گفت: درمیان مشرق ومغرب کسی بهتراز من آن را نمی داند. در دوره پیامبر خدا(ص) و ابوبکر و عمرو عثمان هزار دیناربود تا معاویه آمد که به خانواده کشته پانصد دینار می داد و پانصد دیناردیگر را به خزانه عمومی می داد “. یا به روایت بیهقی “: گفت: دیه یهود و نصاری در دوره پیامبر (ص) و ابوبکر و عمر و عثمان- رضی الله عنهم- مثل دیه مسلمان بود، اما وقتی معاویه آمد نصف دیه را به خانواده کشته شده میداد و نصف دیگر را به خزانه عمومی می ریخت آنگاه افزود که سپس عمربن عبدالعزیز درباره آن نصف حکم کرد آنچه را معاویه مقررداشته بود الغا نمود. “
در کتاب” جوهرالنقی “آمده است که ابوداود با سند صحیح از ربیعه بن ابی عبدالرحمن چنین نقل کرده است که دیه افراد اقلیت های مذهبی تحت حمایت مسلمانان، در دوره رسول خدا (ص) و ابوبکر و عمر و عثمان و قسمتی ازاوایل خلافت معاویه، به اندازه دیه مسلمانان بود، بعدا معاویه گفت: اگر خانواده مقتول از کشته شدنش دچار زیان گشته اند خزانه مسلمانان هم دچارخسارت گشته است، بنابراین نصف غرامت رابه خزانه مسلمانان دهید و نصف دیگر یعنی پانصد دینار را به خانواده او. مدتی بعد یکی ازاهل ذمه کشته شد. معاویه گفت: اگر به درآمدی که وارد خزانه می شود بیندیشیم ملاحظه خواهیم کرد که کمکی برای مسلمانان است و مددی. آنگاه به اطرافیانش دستور داد: دیه آنهارا پانصد دینار قراردهید. ابن کثیر در تاریخش می نویسد ” زهری می گوید: سنت براین قرار داشت که دیه افراد اقلیت های مذهبی تحت حمایت مسلمانان برابر بادیه مسلمان باشد. و معاویه نخستین کسی بود که آن را کم کرد و به نصف
رسانید و نصفآن را خود برداشت. “
در جلد هشتم نوشتیم که دیه اهل ذمه، در دوره پیامبر (ص) برخلاف پندار ” زهری ” یک هزار نبوده است و این را از ائمه مذاهب اسلامی جز ابوحنیفه کسی نگفته است، و اولین کسی که آن را یک هزار مقرر داشته عثمان بوده است. به هر حال کار معاویه شامل سه بدعت است:
1 – دیه را هزار دینار گرفته است.
2 – آن را میان میراث بران مقتول وخزانه عمومی به یکسان تقسیم کرده است.
3 – بفرض که دیه به موجب سنت یکهزاربوده و خزانه عمومی از آن سهم داشته باشد، نباید سهم بیت المال را در آخر بردارد، و این کار سومین بدعت بوده است.
به به! به خلیفه ای که هیچیک از جنبه های یک حکم شرعی رانمی داند یا می داند و مع ذلک بازیچه هوسبازی خویش می گرداند و ارزشی برای قانون اللهی قائل نمی شود و حد مقدسی برای مقررات الهی نمی شناسد و می گوید: اگر درباره دیه… بیندیشم ملاحظه خواهیم کرد… و هیچ اعتنایی به حکم خدا نمی نماید و نه دغدغه ای از این به دل راه نمی دهد که هر چه را خود می خواهد و می پسندد به شریعت الهی منسوب دارد، و از بدعت گزاری نمی هراسد در حالی که خدای متعال درپند متین و خردمندانه الهی- قرآن مجید- می فرماید “: اگر پاره ای گفته ها و نظریات را به افترا به ما ببندد قطعا دست راست او را به چنگ قدرت خویش خواهیم گرفت و آنگاه رگ گردنش را خواهیم برید. “
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 10، ص: 285