ابن کثیر را شبهه دیگری است که در جلد 5 تاریخش در ص 214 ذکر نموده، دایر به تأیید در انکار حدیث! شبهه مزبور عبارت است از پندار ابن کثیر در اینکه پاداش روز غدیر (مذکور در روایت مزبور) اگر معادل باشد با روزه شصت ماه مستلزم این است که مستحب بر واجب برتری و فضیلت داشته باشد زیرا آنچه درباره روزه تمام ماه رمضان رسیده این است که ثواب آن معادل با ده ماه است، و این (تفاوت) بی سابقه و ناروا و باطل است. رد و ابطال این شبهه و پندار به دو طریق نقض و حل صورت می گیرد، اما رد نقضی به وسیله یک عده روایات بسیار زیاد است که برای ما مجال ذکر همه آنها (و حتی ذکر اکثر آنها) نیست، و اکتفا می کنیم از آنها به چند حدیث:
1- حدیث: کسی که ماه رمضان را روزه بدارد و شش روز از شوال را هم در دنبال آن قرار دهد یعنی روزه بگیرد مثل این است که تمام روزگار (عمر خود) را روزه داشته، این حدیث را مسلم به چند طریق در صحیح خود جلد 1 ص 323 و ابو داود در سنن خود جلد 1 ص 381 و ابن ماجه در سنن خود جلد 1 ص 524 و دارمی در سنن خود جلد 2 ص 21 و احمد در مسند خود جلد 5 ص417و 419 و ابن ربیع در ” تیسیر الوصول ” جلد 2 ص 329 – نقل از ترمذی و مسلم- با بررسی طریق روایت نموده اند و هر کس که قایل به استحباب روزه این شش روز است اتکاء و اسنادش بر این روایت است.
2- حدیث: کسی که روزه بدارد شش روز بعد از فطر را، چنان است که تمام سال را روزه داشته. حدیث مزبور را، ابن ماجه در سنن خود جلد 1 ص 524 و دارمی در سنن خود جلد 2 ص 21 و احمد در مسندش جلد 3 ص 308 و 324 و 344 و در جلد 5 ص 280و نسائی و ابن حبان هر دو در سنن خود با بررسی طریق روایت نموده اند و سیوطی صحت این حدیث را در جلد 2 ” جامع الصغیر ” ص 79 تایید نموده است.
3- رسول خدا صلی الله علیه و آله امر می فرمود به روزه داشتن ایام البیض- یعنی- سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم (هر ماه) و میفرمود مانند روزه داشتن تمام عمر یا مانند حال عمر است، این حدیث را، ابن ماجه در سنن خود جلد 1 ص 522 و دارمی در سنن خودجلد 2 ص 19 با بررسی طریق روایت نموده اند.
4- هیچ روزهائی از روزهای دنیا برای عبادت محبوب تر نیست در نزد خدا از عبادت دهه (ذی حجه) و همانا روزه داشتن یک روز از آن معادل است با روزه داشتن یک سال و یکشب آن (در فضیلت)- معادل شب قدر است، این حدیث را، ابن ماجه در سنن خود جلد 1 ص 527 و غزالی در احیاء العلوم جلد 1 ص 227 با بررسی طریق روایت نموده اند. و در کتاب اخیر الذکر، (این حدیث نیزمذکور است): کسی که سه روز از ماه حرامی را که عبارت است از پنجشنبه و جمعه و شنبه روزه بدارد خدا به پاداش هر روز برای او عبادت نهصد سال ثبت می فرماید.
5- (زیادتی چاپ دوم) از انس بن مالک نقل شده که گفت: گفته می شد در ایام دهگانه (ذی حجه) به هر روز هزار روز، و درباره روز عرفه ده هزار روز، یعنی در فضیلت- این موضوع را، منذری در ” الترغیب و الترهیب ” جلد 6 ص 66 نقل از بیهقی و اصفهانی ذکرنموده.
6- روزه داشتن سه روز از هر ماه (معادل) روزه عمر است با افطار آن، حدیث مزبور را احمد در مسندش جلد 5 ص 34 ، و ابن حبان در صحیح خود با بررسی طریق روایت نموده اند، و سیوطی در جلد 2 ” الجامع الصغیر ” ص 78 صحت آن را تایید نموده، و نسائی و ابویعلی در مسند خود و بیهقی از جریر به طوری که در جلد 2 جامع الصغیر ص 78 مذکور است، روایت مزبور را به لفظ: روزه سه روز از هر ماه روزه عمر است، آورده اند. و ترمذی و نسائی (به طوری که در جلد 2 ” تیسیر الوصول ” ص 330 مذکور است) با بررسی در طریق روایت نموده اند که: هر کس، سه روز از هر ماه را روزه بدارد، این (از حدیث ثواب) معادل روزه عمر است، و خدای متعال در تصدیق این در کتاب خود این آیه را نازل فرمود که “: من جاء بالحسنه فله عشر امثالها ” یک روز به ده روز، و این حدیث را به لفظی قریب به این، مسلم در صحیح خود جلد 1 ص 319 و 321 آورده، و نسائی از حدیث جریر آورده که: روزه داشتن سه روز از هر ماه (در ثواب) معادل روزه داشتن تمام عمر است، سه روز ایام البیض (زیادتی چاپ دوم) و این روایت راحافظ منذری نیز در ” الترغیب و الترهیب ” جلد 2 ص 33 ذکر نموده و ابن حجر در جلد 2 ” سبل السلام ” ص 234 آنرا ذکر و صحت آن را اشعار نموده.
7- روزه داشتن روز عرفه مانند روزه داشتن هزار روز است، حدیث مزبور را ابن حبان (به طوری که در جلد 2 ” الجامع الصغیر ” ص78 مذکور است) از عایشه روایت نموده (زیادتی چاپ دوم) و طبرانی در ” الاوسط ” و بیهقی (به طوری که در جلد 2 ” الترغیب والترهیب ” ص 27 و 66 مذکور است) با بررسی در طریق آن را روایت کرده اند.
8- (زیادتی چاپ دوم) از عبد الله بن عمر رسیده که گفت: هنگامی که ما با رسول خدا صلی الله علیه و آله بودیم روزه داشتن روز عرفه را معادل دو سال می دانستیم، این حدیث را طبرانی در ” الاوسط ” روایت نموده و در نزد نسائی (به طوری که در جلد 2 ” الترغیبو الترهیب ” ص 27 مذکور است) به لفظ- یکسال- است.
9- هر کس روز بیست و هفتم ماه رجب را روزه بگیرد خدای تعالی برای او ثواب شصت ماه ثبت می فرماید، این حدیث را، حافظ دمیاطی در سیره خود (چنانکه در جلد 1 ” السیره الحلبیه ” ص 254 مذکور است)، با بررسی در طریق-روایت کرده، و صفوری در جلد 1 ” نزهه المجالس ” ص 154 آن را روایت نموده است.
10- از ابی هریره و سلمان روایت شده، از رسول خدا صلی الله علیه و آله، به این که: در رجب روز و شبی هست که هر کس آن روز را روزه بدارد و آن شب را قیام به عبادت نماید برای او است پاداش کسی که صد سال روزها روزه بدارد و شبها قیام به عبادت کند. و آن(شب و روز) سه روز باقی مانده از ماه رجب است، این حدیث را شیخ عبد القادر گیلانی (به طوری که در ” نزهه المجالس ” صفوری جلد 1 ص 154 مذکور است)، در ” غنیه الطالبین ” روایت کرده.
11- ماه رجب، ماه بزرگی است، هر کس یک روز از آن را روزه بدارد خداوند (ثواب) سه هزار سال برای او ثبت- خواهد فرمود،(به طوری که در ” نزهه المجالس ” صفوری ص 153 مذکور است) گیلانی این حدیث را در ” غنیه الطالبین ” روایت نموده.
12- کسی که روز عاشورا روزه بدارد، گوئی تمام عمر را روزه گرفته، در تورات نوشته شده، این روایت را صفوری در جلد 1نزهه المجالس ” ص 174 ذکر نموده.
13- (زیادتی چاپ دوم) هر کس یک روز از محرم را روزه بدارد، برای او است به هر روزه (ثواب) سی روز روزه داشتن، (به طوری که حافظ منذری در ” الترغیب ” و الترهیب ” جلد 2 ص 27 ذکر نموده) طبرانی این حدیث را در ” الصغیر ” آورده.
و اما رد حلی:
ما اصل مسلّمی در دست نداریم که به اتکاء آن زیادتی پاداش عبادت واجبه را بر ثواب مستحبات لازم بشماریم، بلکه امثال احادیثی که در رد نقضی ذکر شد ما را به امکان عکس و حتی وقوع آن راهنمائی می نماید، و احادیث وارده در مورد سایر اعمال (مستحبه) جز روزه که در شرع مورد ترغیب قرار گرفته و این معنی را تأیید و تأکید می نماید، مضافا بر این، اصولا پاداش و ثواب در مقابل حقایق اعمال و مقتضیات طبیعی آن قرار دارد، نه در برابر عنوان های عارض بر آن از قبیل وجوب و استحباب که بر حسب مصالح مقرون بدان اعمال مقرر می شود. بنابراین امتناعی نیست که در طبیعت یک عمل مستحب، در ماهیت های گوناگون یا در ماهیت های متحد بر حسب مناسبات هم زمان به آن عمل چیزی باشد که موجب افزایش ثواب و پاداش گردد. و در این مقام این نکته قابل تذکر است که: مترتب شدن ثواب و پاداش بر یک عمل منحصرا به نسبت و مقدار کشف آن عمل ازحقیقت ایمان و جایگزین بودن آن است در نفس، و آنچه که شکی در آن نیست این است که به جا آوردن اعمال (مستحبه) اضافه بر آنچه از واجبات بر عهده بنده است و یا دوری و اجتناب از مکروهات علاوه بر ترک امور محرم و ناروا بیشتر از ثبات و استقامت انسان در به جا آوردن امر (مولی) کشف کننده و دال بر امتثال او و خضوع و فروتنی در برابر او و ابراز علاقه و محبت نسبت به اوست و به همین امر ایمان کامل (و استوار) می شود، و پیوسته بنده تقرب می جوید به مولای خود (به وسیله اعمال مستحبه) تا بدان حد که او رادوست بدارد، چنان که در حدیثی که بخاری در جلد 9 صحیح خود ص 214 از ابی هریره روایت نموده مذکور است که رسول خداصلی الله علیه و آله فرمود: همانا خدای عز و جل فرماید: ما یزال عبدی یتقرب الی بالنوافل حتی احبه، فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و یده التی یبطش بها و رجله التی یمشی بها.. الحدیث یعنی: پیوسته بنده من به سبب نافله ها به من نزدیکی می جوید تا او را دوست بدارم، پس وقتی که او را دوست داشتم خواهم بود گوش او که با آن بشنود و چشم او که با آن ببیند و دست او که با او قبضه کند و پای او که با او راه رود. بلکه ممکن است گفته شود: بر حسب نوامیس عدالت (الهی) لزومی ندارد که اجر و پاداش اضافه بر اتیان به وظیفه واجب و ترک عمل حرام مترتب شود، جز همان عطایا و مواهبی که بنده از آن برخوردار و بهره مند است، از قبیل نعمت زندگی و خرد و عافیت و استفاده از نیروی حیات و آمادگی برای عمل و نجات یافتن از آتش در آخرت، حتی اینکه تمام اعمال صالحه بنده در مقابل این همه مواهب و عطایا الهیه و نعمت های بی منتهای او بسی کوچک و ناچیز است و این همه عنایات عالیه پروردگار نیست مگر تفضل او به بنده خود.
و همین حقیقت است که از آیات متعدده کتاب عزیز (قرآن) استفاده می شود، نظیر این کلام خدای متعال “: ان المتقین فی مقام امین، فی جنات و عیون یلبسون من سندس و استبرق متقابلین کذلک و زوجناهم بحور عین، یدعون فیها بکل فاکهه آمنین، لا یذوقون فیها الموت الا الموته الاولی و وقاهم عذاب الجحیم فضلا من ربک، ذلک هو الفوز العظیم. “
پس تمام آنچه در آن جا از پاداش ها و ثواب هست جز این نیست که همه به فضل و احسان خدای سبحانه و تعالی است.
فخر رازی در جلد 7 تفسیرش در ص 459 گوید: اصحاب ما به این آیه استدلال نمودند بر این که بهره مندی از ثواب و پاداش از طرف ذات اقدس الهی بر سبیل تفضل است نه از راه استحقاق، زیرا خدای تعالی چون اقسام ثواب (و پاداش) اهل تقوی را تعداد فرمود، بیان کرد که تمام آنها بر سبیل فضل و احسان از جانب او برای آنان حاصل می شود و سپس فرمود: «ذلک هو الفوز العظیم” یعنی: این رستگاری بزرگی است، و (نیز) اصحاب ما به این آیه استدلال نموده اند بر اینکه تفضل (و احسان) از حیث درجه بالاتر است از ثواب و پاداش استحقاقی، چه خداوند متعال آن را توصیف فرموده به اینکه فضلی است از جانب خداوند، و سپس فضل را توصیف فرموده به اینکه رستگاری بزرگی است، و باز دلیل بر این مطلب این است که: پادشاه بزرگ وقتی که پاداش و اجرت اجیر را عطا نمود و سپس شخص دیگری را خلعتی بخشید، این خلعت (به طبیعت حال) بالاتر از آن اجرت و پاداش است. و ابن کثیر خودش هم در جلد 4 تفسیرش در ص 147 گفته: در روایت صحیح از رسول خدا صلی الله علیه و آله رسیده که فرمود: عمل کنید و عمل خود را استوار سازید و از راه خلوص و صدق آن را انجام دهید و بدانید که عمل هیچ کس هرگز او را داخل بهشت نمی کند، عرض کردند: درباره خود شما هم چنین است، یا رسول الله؟ فرمود آری مگر اینکه رحمت و فضل خدا مرا فرا گیرد.
و در اختیار و وسع تو (خواننده عزیز) است که این معنی را از روایت صحیح که بخاری در ” صحیح ” خود جلد 4 ص 264 از رسول خدا صلی الله علیه و آله آورده درک کنید که فرمود: حق خداوند بر بندگان این است که او را پرستش کنند و چیزی را در پرستش او شریک و انباز نیاورند و حق بندگان بر خدا این است که موحدین را شکنجه و عذاب نفرماید. و تو (خواننده گرامی) به خوبی آگاه هستی به اینکه: این مقدار از حق ثابت بر خداوند برای بندگان همانا بنا به تقریر عمل سلیم است، و اما زاید بر آن از نعمتهای (الهی) که پیغمبر صلی الله علیه و آله از بیان آن سکوت فرموده نیست مگر فضل و احسان از جانب مولا(پروردگار) سبحان.
و در روش و کار دولت ها با افراد کارمندان مشاهده می کنید که در مقابل انجام تکالیف و خیانت نکردن در آن پاداش و اجر آنها جز همان حقوق مقرر و رتبه های قانونی نیست، و چنان چه یکی از آنها به ترفیع مقامی یا رتبه زیادی اضافه بر استحقاق نایل گردد، به سبب خدمت اضافی، زیاد بر وظایف مقرره بر او است و کسی در میان مردم نیست که این روش را بر حکومت ها خورده گیری نماید و بدبین شود، و این حالت عینا بین بردگان و موالی آنها برقرار و معمول است و این روش از امور ثابت و پایداری است که در نفوس تمام افراد بشر موجود است، جز اینکه ذات اقدس خداوند سبحان به فضل دایم و پیوسته خود جهانیان را در برابر تکالیف واجبه وظایفشان پاداش ها و اجرهای فراوان عطا می فرماید و در اینجا کلمه قدسیه ای است از سرور و مولای ما زین العابدین، امام منزه علی بن الحسین صلوات الله علیهما و آلهما که از ذکر آن در اینجا نباید خودداری کرد و آن فرمایش آن جناب است در ضمن دعائی که در مقام اعتراف به تقصیر و نارسایی از ادای شکر در صحیفه شریفه آن جناب وارد شده:
«اللّهم انّ أحدا لا یبلغ من شکرک غایة الّا حصل علیه من احسانک ما یلزمه شکرا و لا یبلغ مبلغا من طاعتک و ان اجتهد الّا کان مقصّرا دون استحقاقک بفضلک فأشکر عبادک عاجز عن شکرک و اعبدهم مقصّر عن طاعتک، لا یجب لاحد ان تغفر له باستحقاقه، و لا ان ترضی عنه باستیجابه، فمن غفرت له فبطولک و من رضیت عنه فبضلک، تشکر یسیر ما شکرت به، و تثبیت علی قلیل ما تطاع فیه، حتی کانّ شکر عبادک الّذی اوجبت علیه ثوابهم و اعظمت عنه جزائهم امر ملکوا استطاعة الامتناع منه دونک فکافیتهم، ا و لم یکن سببه بیدک فجازیتهم، بل ملکت یا الهی امرهم، قبل ان یملکوا عبادتک، و اعددت ثوابهم قبل ان یفیضوا فی طاعتک، و ذلک ان سنّتک الافضال، و عادتک الاحسان، و سبیلک العفو، فکلّ البریّة معترفة بانّک غیر ظالم لمن عاقبت، و شاهدة بانّک متفضّل علی من عافیت، و کلّ مقرّ علی نفسه بالتقصیر عمّا استوجبت، فلولا انّ الشیطان یختدعهم عن طاعتک، ما عصاک عاص، و لولا أنّه صورّ لهم الباطل فی مثال الحقّ، ما ضلّ عن طریقک ضالّ، فسبحانک ما ابین کرمک فی معاملة من اطاعک او عصاک، تشکر للمطیع ما انت تولّیته له، و تملی للعاصی فیما تملک معاجلته فیه اعطیت کلا منهما ما لم یجب له، و تفضّلت علی کلّ منهما بما یقصر عمله عنه، و لو کافأت المطیع علی ما انت تولیته لاوشک ان یفقد ثوابک، و ان تزول عنه نعمتک، و لکنّک بکرمک جازیته علی المدّة القصیرة الفانیة بالمدة الطویلة الخالدة، و علی الغایة الزّائلة بالغایة المدیدة الباقیة، ثم لم تسمه القصاص فیما أکل من رزقک، الذی یقوی به علی طاعتک، و لم تحمله علی المناقشات فی الآلات الّتی تسبّب باستعمالها إلی مغفرتک و لو فعلت ذلک به لذهب بجمیع ما کدح له، و جملة ما سعی فیه، جزاء للصّغری من ایادیک و مننک، و لبقی رهینا بین یدیک بسائر نعمک. فمتی کان یستحق شیئا من ثوابک لا متی الخ…»
ترجمه: بار خدایا، کسی شکر و سپاس تو را (در قبال موهبتی) به انجام نمی رساند مگر شکر و سپاس دیگری در قبال احسان بر او واجب آید، و کسی در راه طاعت و بندگی تو هر قدر کوشش کند به جائی نمی رسد جز آنکه قصور و نارسائی او از اداء حق فضل تو آشکار گردد، بنابر این، شاکرترین بندگان تو از ادای حق شکرت عاجز و کوشاترین آنها از ادای حق بندگیت قاصر است.
کسی از روی استحقاق نه در خور آمرزش تو است و نه شایسته رضای تو، پس هر کس را آمرزیدی به مقتضای کرم تو است و از هر کس راضی شدی به موجب فضل و عنایت تو است.
کمترین شکر و سپاس بنده ات را می ستائی و ناچیزترین طاعت را پاداش دهی گوئی شکر بندگانت را که مستوجب پاداش داشته ای و در برابرش اجری بزرگ قرار داده ای از اموری بوده که در خوردداری از آن در برابرت مختار و توانا بوده اند که به پاداش آن را تلافی فرموده ای یا تو خود سبب آن نبوده ای که در قبالش اجری فراوان آماده داشته ای نه چنین است، بلکه ای معبود من- تو خود قیام به امر آنان نموده ای قبل از آنکه به طاعت تو قیام کنند و پاداش آنها را آماده فرموده پیش از آن که بر بندگیت گردن نهند، زیرا شیوه تو فضل و کرم و عادت تو اعانت و احسان و رویه تو عفو بر بندگان است، آری تمامی خلق معترف اند که: هر که را عقاب کنی بر او ستمی نرفته و همه گواه اند که هر که از او دفع بلا کنی به او تفضل فرموده و جمله اقرار دارند که در انجام آنچه تو مستوجبی مقصّرند، اگر شیطان آنها را فریب نمی داد و از اطاعت تو باز نمی داشت کسی مرتکب گناه و تمرد نمی شد و اگر باطل را به صورت حق در نظرشان جلوه گر نمی ساخت، کسی از راه بندگی تو گمراه نمی گشت!
تو منزّهی، چقدر کرم و احسان تو در حق مطیع و عاصی نمایان است؟! مطیع را مورد نوازش قرار می دهی در امری که خود او را به انجام آن توانا ساختی و عاصی را مهلت می دهی در حالی که قادری در عقاب او شتاب کنی؟ به هر دو گروه (مطیع و عاصی) عنایتی فرموده ای که استحقاق آن را نداشته اند، و تفضلی نموده ای که عمل آنها در برابرش نارسا و کوتاه است. اگر مطیع را بر حسب قدرتی که خودت به او داده ای پاداش می دادی جای این بود که از پاداش تو محروم ماند و نعمت تو از او روی به زوال نهد، ولی تو در برابر طاعت ناچیز او در زمان کوتاه کمی، پاداش بسیار و پایان ناپذیر به او عطا فرمودی و در قبال مدّت نزدیک ناپایدار با مدت دراز پایدار مأجور ساختی.
سپس در خوردن از آن روزی که می توانست به وسیله آن بر طاعت تو نیرو گیرد قصاص روا نداشتی و در بکار بردن از آن آلات که می توانست به واسطه آن به عفو و مغفرت تو راه یابد خورده گیری در حساب به جا نیاوردی و گر نه همه مجاهدات او در مقابل به جا آوردن تو کوچکترین مواهب و عطایای تو ارزش نمی داشت و همچنان در گرو سائر عنایات و الطاف تو می ماند در این صورت کی استحقاق کمترین پاداش تو را داشت نه، کی؟ .. الخ.
و در روز غدیر، نمازی وارد است که ابو النضر عیاشی، و صابونی مصری درباره آن کتابی جداگانه تألیف نموده اند درباره آن نماز و دعاهائی که در آن روز وارد است به تألیفاتی که بدین منظور تهیّه و جمع آوری شده مراجعه فرمائید.
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 1، ص: 699