اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۳ بهمن ۱۴۰۳

طبق آیه قرآن، عثمان بر پایه عدالت فرمان می داد

متن فارسی

پاره ای از روایات جعلی در فضیلت عثمان

44/ واحدی در ” اسباب النزول ” روایتی ثبت کرده است از محمد بن ابراهیم بن محمد بن یحیی از ابوبکر انباری از جعفر بن محمد بن شاکر از عفان از وهیب از عبد الله بن عثمان بن خیثم از ابراهیم از عکرمه از ابن عباس که می گوید:  آیه « خدا بنده برده ای را مثال میاورد که به هیچ کار (خیری) قادر نیست … » درباره هشام بن عمرو که از دارائیش در پنهان و آشکارانفاق می کرد نازل گشته و درباره برده آزاد شده اش ابو الخوراء که او را از انفاق نهی می نمود.  همچنین در آیه « خدا دو تن را مثال آورده است که یکی لال است و قادر به هیچ کار (خیری) نیست … » مقصود از لالی که سربارسرور خویش است اسد بن ابی العیص است، و کسی که از روی (پایه) عدالت فرمان می دهد و بر راه راست است عثمان بن عفان رضی الله عنه می باشد .

امینی گوید:  این را با همین سند ، بلاذری در ” انساب الاشراف ” ثبت کرده است . همچنین ابن سعد در ” طبقات ” بطور مرسل از قول عکرمه از ابن عباس می نویسد که آیه « آیا او با کسی که به عدالت فرمان می دهد…  برابر است … » در حق عثمان نازل گشته است.  و نیز محب طبری در کتاب ” ریاض النضره ” نوشته است .

ما به تحقیق و بررسی سند این روایت دروغین احتیاج نداریم روایتی که شان نزول آیه را از حقیقتش بگردانیده است.  این روایت بهترین شاهد و دلیل است بر راستی سخن سعید بن مسیب با ” برده ” آزاد شده اش، که گفت:  ای برد مبادا تو از زبان من چنانکه عکرمه از زبان ابن عباس دروغ می ساخت دروغ بسازی .

باردیگر صفحات تاریخ زندگی عثمان را ورق بزنیم و از نظر بگذرانیم تا ببینیم کدامینش بر راستی این افسانه دلالت می نماید ؟ چه وقت و در کدام روز زندگیش فرمان به عدالت می داده و بر راه راست دین بوده است ؟ در روزهای معاصر پیامبر اکرم (ص)؟ از آن روزگار همین که در جلد هشتم و این جلد آوردیم از رفتار زننده اش در شب وفات دختر پیامبر (ص) و آزردن دل آن حضرت بس است.  از دوره حکومتش نیز طومارها خلافکاری داریم و تاریخ آکنده است از لغزش ها و خطاها و گناهانش ، و مولای متقیان به این دوره از حیات عثمان اشاره نمود ، آنجا که به مردم مصر می نویسد “: به مردمی که وقتی در زمین (یا کشور) خدا سر از حکمش پیچیده گشت و حق و قانونش از میان برده شد به خشم آمدند آن هنگام که انحراف از اسلام بر نیکوکار و زشتکار و بر مقیم و مسافر سیطره یافت و چنان بود که نه به رویه و حکم اسلامی پناه برده می شد و نه از رویه زشت (غیر اسلامی) یکدیگر را نهی می نمودند “. و ابو ایوب انصاری از آن چنین یاد کرده است “: خدا پرستان دوره انحراف از اسلام و تجاوزگری دیروزی را بیاد نمی آورید که همه خلق را فرا گرفته بود و در کشور اسلامی شیوع یافته و چنان گشته بود که صاحب حق محروم مانده و مورد دشنام و اهانت قرار گرفته بود و بر پشتش تازیانه خورده و صورتش سیلی و شکمش لگد، و بر خاک افتاده بود”…

پناه دادن او به کسی که پیامبر اکرم تبعید و لعنتش کرده از عدالت و راه راست دین بوده است؟ یا این که با خویشاوندان امویش مال خدا را چنان می خورده و می چریده است که شتر ، سبزه نورس بهاره را ؟ یا این که مشاغل حساس و مهم دولتی را به افراد تبهکار و فاسد و نالایق می سپرده ، یا اموال مسلمانان را به خویشاوندان زشتکارش می بخشیده است به فاسقی پر رو یا به تبعیدی و ملعونی بد سیرت یا به جوانکی خوشگذران یا جوانکان نابخرد قریش، یا این که آنها را بر گردن مردم سوار می کرده و امور حکومت اسلامی و اداره توده های خلق را به آنان می سپرده است در حالیکه می دانسته که پیامبر گرامی فرمود “: هر که عهده دار یکی از امور حکومت اسلامی شود و بر مردم تحت حکومتش کسی را در حالی به منصب حکومتی بگمارد که می داند شایسته تر از وی هم یافت می شود و داناتر از او به کتاب خدا و سنت پیامبرش، به خدا و پیامبرش و همه مومنان خیانت کرده باشد. ”  و بنا بر روایت صحیحی که حاکم نیشابوری از طریق ابن عباس آورده، فرموده”: هر کس از میان جماعتی شخصی را به یک کار دولتی بگمارد در حالیکه در میان آن جماعت شخص دیگری باشد که از اولی بیشتر مایه خشنودی پروردگار است به خدا و به پیامبرش و به مومنان خیانت کرده است ” و بنا بر روایت دیگری که از طریق ابی بکر آمده، می فرماید”: هر کسی عهده دار یکی از امور مسلمانان شود و کسی را بخاطر نسبت خویشاوندیش با خویش به کار حکومتی بگمارد لعنت خدا بر او خواهد بود، وخدا از او به هیچ وجه نمی پذیرد تا او را به جهنم درآورد .

آیا اذیت و اهانت کردن به بهترین شخصیتهای امت اسلامی و بزرگان اصحاب بدون این که کوچکترین گناهی یا جرمی کرده باشند از عدالت و راه راست دین بوده است یا این که یکی از آنان را تبعید کند تا در تبعید و حال آوارگی بمیرد، و دیگری در سیاهچال زندان تحت شکنجه باشد، و آن یک دشنام شنیده و خوار و مورد شماتت دشمن، و دیگری را به دستورش آن قدر کتک بزنند تا دنده اش را بشکنند، و آن یک را بخاطر امر بمعروف و نهی از منکر از حقوقی که از بیت المال دارد محروم سازد ؟ یا این که در نامه اش و نطقش به اصحاب – همان ها که آن جماعت عادل و راست رو می شمارند – دشنام دهد و کافر بشمارد؟ یا این که برادر پیامبر خدا (ص) و ” خود ” او را آنطور ناسزا بگوید و مروان آن ملعون و مطرود را برتر از سرور خاندان پیامبر بشمارد؟ یا به او بگوید که تو بیش از عمار یاسر سزاوار تبعید و دور شدن از مزار پیامبر اکرمی؟ یا دور انداختن قرآن و تعطیل احکامش و انحراف از سنت شریف و عزیز رسول خدا (ص) در نماز و حج و زکات و خرج و دخل کشور؟ یا اظهار آراء خلاف قرآن و سنت، و اجرای آنها در موارد مختلف ؟ و بسیاری دیگر از این کارها ؟

مگر اصحاب پیامبر (ص) به ” عدالت ” این آدم پی نبرده و نمی دانستند بر ” راه راست دین ” است که او را در کار حکومت منحرف از اصول و احکام اسلام می شمردند و بیرون از راه عدل و داد، و سرگشته، و تجاوزکار و تباهگر، و همچنان علیه او فعالیت و کوشش نمودند و مردم را برانگیختند تا کشور به تلاطم و هیجان درآمد و شعله انقلاب از هر کران زبانه کشید و فرو نکشید تا عثمان دم در کشید و بمرد؟ یا می دانستند و با علم به عدالت و راستروی وی از روی بدخواهی و دشمنی و حسادت چنان با وی رفتار کردند؟ در اینصورت، چگونه می گوئید آنها عادل و راست روند ؟

اگر آن شخص واقعا طبق عدالت رفتار می کرد و بر راه راست دین بود چرا در سال 35 هجری پیمان بست و متعهد گشت که پس از آن به موجب قرآن و سنت عمل کند ؟ و چرا بارها بر سر منبر اظهار توبه کرد و قول داد دست از خلافکاری و بیراهه رویش بردارد ؟

آن سخنان که اصحاب آگاه و آنان که از نزدیک و با دقت شاهد و ناظر کارهایش بودند بر زبان می آوردند چیست و چه معنی دارد؟ مثلا فرمایش امیر المومنین علی بن ابیطالب به عثمان که ” تو از مروان و او از تو فقط در یک صورت راضی می شوید و آن این که او عقل و دینت را برباید.  تو مثل شتری گشته ای که او را به هر جا بکشند برده می شود ” یا این فرمایشش که ” تو شرافتت را به باد داده ای و اختیار کارت را از تو گرفته اند، ” و سخن عمار یاسر که ” بندگان خدا همراه من به جنگ جماعتی بیائید که ادعا می کنند به خونخواهی کسی برخاسته اند که به خویشتن ستم روا داشته است و بر بندگان خدا طبق چیزی غیر کتاب خدا حکومت کرده است، ” و حرف عمرو بن عاص به عثمان که ” کارهای ناشایست بر این امت تحمیل کردی تا به پیروی تو مرتکب آنها گشتند، و آنان را از راه به در بردی و بوسیله تو بدر رفتند.  به راه راست (دین) آی یا کناره گیری کن. “

یا سخن سعد بن ابی وقاص “: اما عثمان رویه حکومت را تغییر داد و تغییر رویه داد، و کار خوب کرد و نیز کار بد. “

و سخن مالک اشتر “: خلیفه بلا زده خطاکاری که از سنت پیامبرش انحراف جست و حکم قرآن را پشت سر افکند. “

و سخن صعصعه بن صوحان به او : از راه به در شدی امت تو از راه به در گشت.  به راه راست آی ای امیرمومنان تا امتت به راه راست درآید.  

و سخن هاشم مرقال “: او را اصحاب محمد و اساتید قرآن مردم آن هنگام کشتند که بدعتها پدید آورد وبر خلاف حکم قرآن رفت .

و سخن عبد الرحمن غزمی:  او (یعنی عثمان) اولین کسی بود که راه های ستمکاری بگشود و راههای حق (یا قانون اسلام) بربست .

و سخن اصحاب حجر بن عدی:  او اولین کسی بود که در حکومت از اسلام انحراف جست، و بجز قانون اسلام عمل کرد.

و سخن اصحاب پیامبر (ص)به او : از انحرافی که در حکومتت پیدا کردی و تبعیضی که در توزیع درآمد عمومی قائل گشتی و کیفرهای بیجائی که دادی دچار گرفتاری هائی شده ایم .

و سخن نائله دختر فرافصه – همسر عثمان – به او : از خدای یگانه بی شریک بترس و رویه دو همکار پیش از خودت راپیش گیر.

و سخنان بسیار دیگر از جمع انبوهی از اصحاب پیامبر گرامی که در این جلد به نظرتان رسید.

بنابراین، با توجه به آن سخنان، و با مسلم بودن آن رویه نادرست و خطائی که داشته ممکن نیست آن آیه شریفه درباره او نازل گشته باشد . کسانی که چنین حرفی زده اند آیه را از شان نزولش بگردانیده و این حقائق روشن را ندیده گرفته و از یاد برده اند .

( الغدیر فی الکتاب و السنة و الادبج 9 ص 490 )

متن عربی

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 490

44- أخرج الواحدی فی أسباب النزول «1» (ص 210)، قال: أخبرنا محمد بن إبراهیم بن محمد بن یحیى، قال: أخبرنا أبو بکر الأنباری، قال: حدّثنا جعفر بن محمد ابن شاکر، قال: حدّثنا عفّان، قال: حدّثنا وهیب، قال: حدّثنا عبد اللَّه بن عثمان بن خثیم، عن إبراهیم، عن عکرمة، عن ابن عبّاس، قال: نزلت: (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلى شَیْ ءٍ) «2» فی هشام بن عمرو و هو الذی ینفق ماله سرّا و جهراً و مولاه أبو الجوزاء الذی کان ینهاه، فنزلت: (وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلَیْنِ أَحَدُهُما أَبْکَمُ لا یَقْدِرُ عَلى شَیْ ءٍ) «3» فالأبکم منهما الکلّ على مولاه هذا السیّد أسد بن أبی العیص، و من یأمر بالعدل و هو على صراط مستقیم و هو عثمان بن عفّان رضى الله عنه. و بهذا الإسناد أخرجه البلاذری فی الأنساب «4» (5/3).
و ذکر ابن سعد فی طبقاته «5» (3/41) مرسلًا عن عکرمة، عن ابن عبّاس نزول (هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ ) الآیة. فی عثمان. و کذلک المحبّ الطبری فی الریاض النضرة»
 (2/103).
قال الأمینی: لعلّ الباحث لا یطالبنا البحث عن إسناد هذه الأکذوبة التی حرّفوا بها الکلم عن مواضعها و یراها شاهد صدق على قول سعید بن المسیّب لبرد مولاه: یا برد إیّاک و أن تکذب علیّ کما یکذب عکرمة على ابن عباس «7».

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 491

و لک أن ترجع البصر کرّتین، و تمعن النظر دوالیک فی صحیفة تاریخ عثمان، فی أیّ یومیه تجد منه ما یعاضد هذه الأُسطورة؟ و متى کان یأمر بالعدل و هو على صراط مستقیم؟ أمّا أیّامه مع النبیّ الأعظم صلى الله علیه و آله و سلم فحسبک منها ما ذکرناه فی الجزء الثامن (ص 231- 280)، و فی هذا الجزء (ص 327). و أمّا أیّام خلافته فحدّث عنها و لا حرج و قد سجّل التاریخ له فیها هنات لا تغفر و عثراث لا تُقال.
و قد وصف مولانا أمیر المؤمنین علیه السلام تلکم الأیّام فی کتابه إلى أهل مصر بقوله: «إلى القوم الذین غضبوا للَّه حین عُصی فی أرضه، و ذُهب بحقّه، فضرب الجور سرادقه على البرّ و الفاجر، و المقیم و الظاعن، فلا معروف یُستراح إلیه، و لا منکر یُتناهى عنه»
راجع (ص 74) من هذا الجزء.
و وصفها أبو أیّوب الأنصاری بقوله: عباد اللَّه ألیس إنّما عهدکم بالجور و العدوان أمس؟ و قد شمل العباد، و شاع فی الإسلام، فذو حقّ محروم مشتوم عرضه، و مضروب ظهره، و ملطوم وجهه، و موطوء بطنه، و مُلقىً بالعراء. إلى آخر ما مرّ فی هذا الجزء (ص 125).
أ کان من العدل و على الصراط المستقیم إیواؤه طرید رسول اللَّه و لعینه؟ أم خضمه مع أبناء بیته مال اللَّه خضمة الإبل نبتة الربیع؟ أم أیادیه عند أهل العیث و الفساد و أُعطیاته من مال المسلمین أبناء بیته الساقط من فاسق مستهتر إلى لعین طرید إلى شاب مُترف إلى أُغیلمة سفهاء، و تسلیطهم على ناموس الإسلام و رقاب المسلمین بتولّیهم الأمر فی البلاد و بین یدیه
قوله صلى الله علیه و آله و سلم: «من تولّى من أمر المسلمین شیئاً فاستعمل علیهم رجلًا و هو یعلم أنّ فیهم من هو أولى بذلک و أعلم منه بکتاب اللَّه و سُنّة رسوله فقد خان اللَّه و رسوله و جمیع المؤمنین» «1»؟
و قوله صلى الله علیه و آله و سلم فی صحیحة الحاکم «2»

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 492

من طریق ابن عباس: «من استعمل رجلًا من عصابةٍ و فی تلک العصابة من هو أرضى للَّه منه فقد خان اللَّه و خان رسوله و خان المؤمنین»
، و قوله صلى الله علیه و آله و سلم فی صحیحة «1» أخرى من طریق أبی بکر: «من ولی من أمر المسلمین شیئاً فأمّر علیهم أحداً محاباةً فعلیه لعنة اللَّه، لا یقبل اللَّه منه صرفاً و لا عدلًا حتى یدخله جهنم».
إزالة الخفاء (1/16).
أ کان من العدل و على الصراط المستقیم إزراؤه بصلحاء الأُمّة و عظماء الصحابة و إیذاؤهم بغیر ما اکتسبوا و قد احتمل بهتاناً و إثماً مبینا، و هم بین مُسیّر هالک فی تسییره، و معذّب فی قعر السجون و ظُلَمِ المطامیر، و مشتوم مهان یُنادى علیه بذلّ الاستخفاف، و مضروب قد دُقّت بالضرب أضلاعه، و آخر أُعذر متنه و فُتق بطنه، و محروم عن مال اللَّه لأمره بالمعروف و إنکاره المنکر؟ أم سبّه الصحابة- العدول- و تکفیره إیّاهم بکتابه و خطابه؟ أم مجابهته صنو رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم و نفسه بتلکم القوارص؟ أم عدّه مروان الوزغ الطرید اللعین أفضل من سیّد العترة؟ أم رأیه فیه سلام اللَّه علیه بأنّه أولى الناس بالنفی من جوار النبیّ الأقدس؟ أم إبعاده إیّاه عن المدینة مرّة بعد أخرى؟ أم نقضه العهود و المواثیق المؤکّدة؟ أم نبذه کتاب اللَّه وراء ظهره، و شذوذه عن السنّة الشریفة فی صَلاتهِ و صِلاته و حجّه و زکاته و إدخال آرائه الشاذّة فی جمیع ذلک؟ أم .. أم .. إلى ما شاء اللَّه.
هلّا عرفت الصحابة عدل هذا الإنسان و کونه على الصراط المستقیم یوم حسبوه جائراً فی الحکم، حائداً عن العدل، متنکّباً عن الصراط، باغیاً ساعیاً فی الأرض فساداً و لم یبرحوا ناقمین مؤلّبین علیه إلباً واحداً حتى تمخّضت علیه البلاد، و أسعرت وراءه ناراً، و لم تنطفئ إلّا باختلاسه و إخماد أنفاسه؟ أو أنّهم عرفوا ذلک غیر أنّ الضغائن حدتهم إلى ما ارتکبوا منه؟ فأین إذن عدالة الصحابة؟

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 493

و إن کان الرجل آمراً بالعدل و هو على صراط مستقیم فعهده على نفسه سنة (35) بأن یعمل بالکتاب و السنّة لما ذا؟ و توبته مرّة بعد أخرى على صهوات المنابر عن ما ذا؟ و التزامه بالإقلاع عمّا هو علیه و تغییر خطّته لما ذا؟ و ما تلکم الأقوال من الصحابة الواقفین علیه و على أعماله من کثب؟ مثل
قول علیّ أمیر المؤمنین له: «ما رضیت من مروان و لا رضی منک إلّا بتحرّفک عن دینک و عقلک مثل جمل الظعینة یُقاد حیث یُسار به»
و قوله: «أذهبتَ شرفک و غُلبتَ على أمرک»
و قول عمّار: امضوا معی عباد اللَّه إلى قوم یطلبون فیما یزعمون بدم الظالم لنفسه، الحاکم على عباد اللَّه بغیر ما فی کتاب اللَّه.
و قول عمرو بن العاص لعثمان: رکبت بهذه الأُمّة نهابیر من الأمور فرکبوها معک و ملت بهم فمالوا بک، اعدل أو اعتزل.
و قول سعد بن أبی وقّاص: لکنّ عثمان غیّر و تغیّر، و أحسن و أساء.
و قول مالک الأشتر: الخلیفة المبتلى الخاطئ الحائد عن سُنّة نبیّه، النابذ لحکم القرآن وراء ظهره.
و قول صعصعة بن صوحان له: ملت فمالت أُمّتک، اعتدل یا أمیر المؤمنین، تعتدل أُمّتک.
و قول هاشم المرقال: إنّما قتله أصحاب محمد و قرّاء الناس حین أحدث أحداثاً و خالف حکم الکتاب.
و قول عبد الرحمن العنزی: هو أوّل من فتح أبواب الظلم، و أرتج أبواب الحقّ.
و قول أصحاب حجر بن عدی: هو أوّل من جار فی الحکم، و عمل بغیر الحقّ.
و قول الصحابة له: بلونا منک من الجور فی الحکم، و الأثرة فی القسم، و العقوبة للأمر بالتبسط من الناس.

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 494

و قول نائلة بنت الفرافصة زوجته له: اتّق اللَّه وحده لا شریک له، و اتّبع سنّة صاحبیک من قبلک.
إلى کلمات کثیرة لأُمّة کبیرة من الصحابة مرّت فی هذا الجزء، فنزول الآیة الکریمة فی عثمان لا تساعده تلکم الأقوال، و تضادّه سیرته المعروفة، هکذا یحرّفون الکلم عن مواضعه و نسوا حظّا ممّا ذُکّروا به