اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۳ بهمن ۱۴۰۳

عثمان نماز مسافر را شکسته نمی خواند

متن فارسی

عثمان نماز سفر را شکسته نمی خواند

1-بخاری و مسلم و جز آن دو آورده اند که عبد الله پسر عمر(ض) گفت رسولخدا(ص) نماز را با ما در منی و دو رکعتی خواند و به همین گونه پس از او ابوبکر و پس از ابوبکر عمر و نیز عثمان در آغاز فرمانروائی اش (ض)- سپس عثمان از آن پس چهار رکعت می خواند و پسر عمر نیز چون با پیشنماز نماز می گزارد چهار رکعت می خواند و چون به تنهائی نماز می گزارد دو رکعت و گزارش ابن حزم در المحلی 270:4 به این گونه است: راستی این که پسر عمر چون در منی با پیشنماز نماز می گزارد چهار رکعت می خواند و پس از بازگشت به خانه اش همان نماز را دوباره دو رکعتی می خواند.

2-و مالک در موطا 282:1 از زبان عروه گزارش کرده که برانگیخته خدا )ص(در منی نماز را دو رکعتی خواند و به راستی که بوبکر هم در منی نماز را دو رکعتی خواند و به راستی که عمر پسر خطاب هم در منی نماز را دو رکعتی خواند و به راستی که عثمان هم در چندی از روزگارفرمانروائی اش نماز را در منی دو رکعتی خواند و پس از آن از شکسته خواندن نماز سر باز زد.

3- و نسائی در سنن خود 120:3 آورده است که انس پسر مالک گفت: من در منی با برانگیخته خدا و پس از او با بوبکر و سپس با عمر نماز را دو رکعتی خواندم و در آغاز فرمانروائی عثمان نیز با او نماز را دو رکعتی خواندم. و هم او با زنجیره خود آورده است که عبد الرحمن پسر یزید گفت عثمان در منی نماز ا چهار رکعتی خواند و این به گوش عبد الله رسید و گفت به راستی که من با برانگیخته خدا (ص) نماز را دو رکعتی خواندم (گزارش)

4-گزارش بالا را پیشوای حنبلیان احمد نیز در مسند خود 378:1 آورده و گزارش انس را نیز که یاد شد در مسند خود 145:1 به این گونه آورده: برانگیخته خدا (ص) نماز را در منی دو رکعتی خواند و بوبکر هم در منی نماز را دو رکعتی خواند و عمر هم نماز را در منی دو رکعتی خواند و عثمان هم چهار سال، نماز را در منی دو رکعتی خواند سپس از شکسته خواندن آن خودداری نمود.

5-و بخاری و مسلم و جز آن دو آورده اند که عبد الرحمن پسر یزید گفت عثمان پسر عفان (ض) نماز را با ما- در منی- چهار رکعتی خواند و این را به گوش عبد الله پسر مسعود رسانیدند پس او- چنان که با گرفتاری ای روبرو شود- از بازگشت به خدا سخن گفت و سپس گفت: من با برانگیخته خدا (ص)نماز را در منی دو رکعتی خواندم و بابوبکر (ض) نماز را در منی دو رکعتی خواندم و با عمر پسر خطاب (ض) نمازرا در منی دو رکعتی خواندم و ای کاش که بهره من از این چهار رکعت به اندازه دو رکعتی باشد که پذیرفته گردد.

6- ابو داود و جز اوآورده اند که عبد الرحمن پسر یزید گفت عثمان (ض) نماز را در منی چهاررکعتی خواند پس عبد الله گفت: من با برانگیخته خدا (ص) نماز را دو رکعتی خواندم و با بوبکر هم دو رکعتیو با عمر هم دو رکعتی و با عثمان هم در آغاز فرمانروائی اش، دو رکعتی و سپس از شکسته خواندن آن خودداری می نماید، و آن گاه راه ها را بر شما پراکنده نموده و به راستی دوست می دارم که بهره من از این چهار رکعت، همان دو رکعتی باشد که پذیرفته گردد. اعمش گفت: معاویه پسر قره از زبان استادانش بمن گزارش داد که خود عبد الله هم چهار رکعتی خواند و چون به وی گفتند: که تو، عثمان را نکوهش می کنی و آن گاه خود چهار رکعت می خوانی گفت: ناسازگاری بدتر است.

7-و بیهقی در سنن کبری 144:3 آورده است که عبد الرحمن پسر یزید گفت ما در انجمنی با عبد الله پسر مسعود بودیم و چون او به نمازخانه منی درآمد پرسید فرمانروای گروندگان چند رکعت نماز گزارد؟ گفتند: چهار رکعت پس چهار رکعت نماز گزارد ما گفتیم مگرخودت به ما گزارش ندادی که پیامبر (ص) نمازرا دو رکعتی خواند و بوبکر هم آن را دو رکعتی خواند. گفت آری من هم اکنون چنین گزارشی به شما دادم با این همه، عثمان پیشوا است و با او ناسازگاری نمی نمایم چون ناسازگاری بدتر است.

8-و بیهقی در سنن 144:3 از زبان حمید آورده است که عثمان پسر عفان نماز را در منی شکسته نخواند و آن گاه برای مردم سخنرانی کرد و گفت: ای مردم! شیوه شیوه برانگیخته خدا (ص) است و شیوه دو یار او، با این همه، امسال پیش آمد تازه ای برای مردم کرد که من ترسیدم شکسته نماز خواندن را شیوه ای همیشگی پندارند. به گزارش کنز العمال 239:4 ، گزارش بالا را ابن عساکر آورده است

9-ابو داود و جز او از زبان زهری آورده اند که عثمان پسر عفان (ض) نماز را در منی شکسته نخواند زیرا در آنسال تازیان چادرنشین بسیار بودند و او می خواست ایشان بدانند که نماز چهار رکعت است.

10-و ابن حزم در المحلی 270:4 از زبانسفیان بن عیینه و او از زبان جعفر پسر محمد و او از زبان پدرش گزارش کرده است که عثمان در منی رنجور شد، پس به نزد علی شدند و گفتند بر مردم نماز بگزار گفت: اگر می خواهید من همان گونه برایتان نماز می خوانم که برانگیخته خدا (ص) می خواند- یعنیدو رکعت- گفتند ما جز به همان گونه که فرمانروای گروندگان- عثمان- نماز می خواند- چهار رکعت- خرسندی نمی دهیم و او نیز نپذیرفت.

11-گزارش بالا را ابن ترکمانی هم در دنباله سنن بیهقی 144:3 آورده است. احمد پیشوای حنبلیان در مسند خود 44:2 آورده است که عبد الله پسر عمر گفت ما با برانگیخته خدا (ص) بیرون شدیم و او نماز سفر را شکسته (دو رکعتی) می خواند پس از او بوبکر و عمر نیز همین برنامه را داشتند تا عثمان پس از شش سال از فرمانروائی اشکه بر همین شیوه بود، نماز را چهار رکعت خواند.

12-و بیهقی در السنن الکبری 153:3 از زبان ابو نضره آوردهاست که مردی از عمران پسر حصین پرسید: برانگیخته خدا (ص) در سفرها چگونه نماز می خواند او گفت: به انجمن ما بیا پس گفت: به راستی که این مرد از من پرسید نماز برانگیخته خدا (ص) در سفر چگونه بود، این رااز من فرا گیرید که برانگیخته خدا (ص) هیچ سفری نرفت مگر- تا هنگام بازگشت- نماز را دو رکعتی خواند و میگفت ” ای مردم مکه برخیزید و دو رکعتدیگر نماز بگزارید که ما در سفر هستیم ” در جنگ حنین و طائف نیز دو رکعت نماز گزارد و به آهنگ عمره به جعرانه آمد، پس از آن با بوبکر (ض) از خانه خدا دیدار کردم و عمره به جا آوردم و او نماز رادو رکعتی می خواند نیز با عمر پسر خطاب (ض) بودم و او نماز را دو رکعتی می خواند و هم در آغاز فرمانروائی عثمان با او بودم و او نماز را دو رکعتی می خواند سپس عثماندر منی نماز را چهار رکعتی خواند و ترمذی در صحیح خود 71:1 گزارش را به این گونه آورده “: شش سال یا هشت سال از فرمانروائی عثمان با او بودم و او نماز را دو رکعتی می خواند ” سپس گوید: این گزارشی نیکو و درست است.

13-و در کنز 240:4 از زبان دارقطنی می شنویم که ابن جریج گفت حمید ضمری از پسر عباس پرسید: من هنگامی که درسفر هستم نماز را شکسته بخوانم یا نه؟ پس پسر عباس گفت: تو آن را شکسته نمی خوانی و چهار رکعتی می خوانی و شیوه برانگیخته خدا (ص) چنین است:برانگیخته خدا (ص) با دل آسوده و بی آن که از هیچ کس جز خدا پروائی داشته باشد بیرون شد و- تا هنگام باز- گشت نماز را دو رکعتی خواند پس از او بوبکر بی آن که از هیچ کس جز خدا پروائی داشته باشد بیرون شد و- تا هنگام بازگشت- نماز را دو رکعتی خواند پس از او عمربا دل آسوده بی آنکه از هیچ کس جز خدا پروائی داشته باشد بیرون شد و- تا هنگام بازگشت- نماز را دو رکعتی خواند، پس از او عثمان نیز در دو سوم یا پاره ای از روزگار فرمانروائی اش به همین گونه رفتار کرد و سپس آن را چهار رکعتی خواند و همین را امویان دست آویز گرفتند. ابن جریج گفت: گزارش به منچنان رسید که او در منی از شکسته خواندن نماز سر باز زد و بس، از اینروی که یکی از تازیان چادرنشین در پرستشگاه خیف در منی او را آواز داد و گفت: ای فرمانروای گروندگان! از آن نخستین سال که دیدم تو نماز را دورکعتی خواندی من همیشه آن را دو رکعتی خوانده ام پس عثمان بترسید که مردم نادان گمان برند نماز همیشه دو رکعت است پس در منی از شکسته خواندن آن سر باز زد.

14-و احمد در مسند 94:4 آورده است که عباد پسر عبد الله گفت: چون معاویه به آهنگ دیدار از خانه خدا بر ما- درآمد نماز ظهر را در مکه دو رکعت خواند سپس به سوی دار الندوه (= نام جائی = خانه توده) بازگشت پس مروان و نیزعمر و پسر عثمان بر وی درآمدند و او را گفتند: تو بر کار عمو زاده ات (عثمان) خرده گرفتی زیرااو نماز را شکسته نمی خواند. و هم عباد گفت: وچون عثمان به مکه می آمد هر یک از نمازهای ظهر و عصر و عشا را چهار رکعت می خواند و شکسته نمی خواند سپسچون به سوی منی و عرفه بیرون می شد نماز را شکسته می خواند و چون برنامه دیدار از خانه خدا را به انجام می رساند و در منی درنگ می کرد نماز را شکسته نمی خواند. گزارش بالا را ابن حجر در فتح الباری 457:2 و شوکانی درنیل الاوطار 260:2 آورده اند. طبری در تاریخ خود و دیگران آورده اند که در سال 29 عثمان با مردم به دیدار خانه خدا رفت و در منی سرا پرده ای برپا کرد و این نخستین سرا پرده ای بودکه عثمان در منی بر پا کرد و از شکسته خواندن نماز در آنجا و در عرفه خودداری نمود واقدی با زنجیره خود گزارش کرده که پسر عباس گفت: نخستینانگیزه ای که مردم را وا داشت، آشکارا درباره عثمان سخن کنند این بود که او همیشه نماز را با مردم در منی دو رکعتی خواند تا ششمین سال فرمانروائی اش دیگر از شکسته خواندن آن سر باز زد. و این را گروهی از یاران پیامبر (ص) بر او خرده گرفتند و کسانی که می خواستند در پیرامون او به سخن پردازند به گفتگو برخاستند تا در میان کسانی که به نزد او شدند علی هم آمد و گفت: به خدا سوگند نه پیش آمد تازه ای روی داده ونه پیمانی از گذشته در دست است، نه پیامبرت (ص) را به یاد داری که دو رکعت نماز می خواند و پس از او بوبکر، و سپس عمر و تو خود در آغاز فرمانروائی ات بر همین شیوه بودی. من نمی دانم این نوآوری به کجا برمی گردد؟ گفت: اندیشه ای است که خود پذیرفته ام.

15-عبدالملک پسر عمر و پسر ابو سفیان ثقفی آورده است که عمویم گفت: عثمان در منی نماز را چهار رکعتی خواند پس کسی به نزد عبد الرحمن پسر عوف شد و گفت: آیا درباره برادرت نیکخواهی نمی نمائی؟ که نماز را با مردم چهار رکعتی خواند پس عبد الرحمن نماز را با یارانش دو رکعتی خواند و سپس بیرون شد تا بر عثمان درآمد و گفت: آیا تو- در همین جا- نماز را با برانگیخته خدا (ص) دو رکعتی نخواندی؟ گفت آری گفت آیا با عمر نماز را دو رکعتی نخواندی؟ گفت آری. گفت آیا در آغاز فرمانروائی ات نمازرا دو رکعتی نخواندی؟ گفت آری، ای ابو محمد (نام سرپوشیده عبد الرحمن)از من بشنو که به من گزارش رسید برخیاز مردمانی که از یمن به دیدار خانه خدا آمده بودند- و نیز از درشتخویان- در سال گذشته گفتند “: کسی هم که در شهر خود باشد یا بخواهد بیش از دهروز در جائی بماند نمازش همان دو رکعت است و اینک پیشوای شما عثمان دورکعت نماز می گزارد “. و من در مکه همسری گرفتم و اندیشیدم که چهار رکعتبخوانم زیرا می ترسم پیش آمد هراس انگیزی برای مردم روی دهد و دیگر اینکه من در این جا همسری گرفتم و در طائف نیز دارائی ای دارم و چه بسا کهبه سراغ آن روم و پس از روز چهارم ازجشن قربانی در آن جا درنگ کنم. عبد الرحمن پسر عوف گفت: هیچ یک از این ها دست آویز درستی برای تو نمی تواند باشد، این که می گوئی همسری در آن گرفته ای، پس همسر تو در مدینه است و هر گاه خواهی او را به بیرون می کشانی و هر گاه خواستی او را به آن جا می بری و درنگ کردن او در هر جا،بسته است به ماندگار شدن تو. این هم که می گوئی: من دارائی ای در طائف دارم، راستی این که میان تو تا طائفسه روز راه است و تازه تو خود از مردمطائف نیستی. این هم که می گوئی: کسانی از مردم یمن و دیگران که به دیدار خانه خدا آمده اند برمی گردند و می گویند: این پیشوای شما عثمان در شهر خود نماز را چهار رکعت خواند، راستی این که برانگیخته خدا (ص) از راه نهانی آموزش می گرفت و مردم آن روز کم و بیش بر کیش او بودند، و به همین گونه پس از او بوبکر و پس عمر، که در روزگار وی دامنه اسلام گسترش یافت و عمر همچنان با ایشان دو رکعت نماز گزارد تا مرد. عثمان گفت: این اندیشه ای است که به مغز من رسیده گزارشگر گفت: پس عبد الرحمن بیرون شد و پسر مسعود را دیدار کرد که از وی می پرسد: ابو محمد! پیش آمد به جز آن است که دانسته شده؟ گفت نه! گفت پس من چه کنم؟ گفت بر تو بنیاد دانش خویش کارکن، پسر مسعود گفت: ناسازگاری بدتراست. به من چنان رسیده که او چهار رکعت نماز خواند و من هم با یارانم چهار رکعت خواندم عبد الرحمن پسر عوف گفت: به من گزارش رسید که او چهار رکعت نماز خوانده و من با یارانم دو رکعت نماز خواندم با این همه، اکنون برنامه همان است که تو می گوئی و ما با او نماز را چهار رکعتی می خوانیم: انساب بلاذری 39:5 ، تاریخ طبری 56:5 ، کامل ابن اثیر 42:3 ، تاریخ ابن کثیر 154:7 ، تاریخ ابن خلدون 386:2

الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب  ج 8 ص 145 

متن عربی

– إتمام عثمان الصلاة فی السفر

أخرج الشیخان و غیرهما بالإسناد عن عبد اللَّه بن عمر قال: صلّی بنا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم بمنی رکعتین و أبو بکر بعده و عمر بعد أبی بکر و عثمان صدراً من خلافته، ثمّ إنّ عثمان صلّی بعد أربعاً، فکان ابن عمر إذا صلّی مع الإمام صلّی أربعاً، و إذا صلّی وحده صلّی رکعتین «1».

و فی لفظ ابن حزم فی المحلّی (4/270): إنّ ابن عمر کان إذا صلّی مع الإمام بمنی أربع رکعات انصرف إلی منزله فصلّی فیه رکعتین أعادها.

و أخرج مالک فی الموطّأ «2» (1/282) عن عروة: أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم صلّی الرباعیة بمنی رکعتین،

و أنّ أبا بکر صلّاها بمنی رکعتین، و أنّ عمر بن الخطاب صلّاها بمنی رکعتین، و أنّ عثمان صلّاها بمنی رکعتین شطر إمارته ثمّ أتمّها بعد.

و أخرج النسائی فی سننه «3» (3/120) عن أنس بن مالک أنّه قال: صلّیت مع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم بمنی و مع أبی بکر و عمر رکعتین و مع عثمان رکعتین صدراً من إمارته.

و بإسناده عن عبد الرحمن بن یزید قال: صلّی عثمان بمنی أربعاً حتی بلغ ذلک عبد اللَّه فقال: لقد صلّیت مع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم رکعتین. الحدیث.

و رواه إمام الحنابلة أحمد فی المسند «4» (1/378)، و أخرج حدیث أنس المذکور

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 146

فی مسنده (3/145) و لفظه: صلّی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم الصلاة بمنی رکعتین

و صلّاها أبو بکر بمنی رکعتین، و صلّاها عمر بمنی رکعتین، و صلّاها عثمان بن عفان بمنی رکعتین أربع سنین ثمّ أتمّها بعدُ.

و أخرج الشیخان و غیرهما بالإسناد عن عبد الرحمن بن یزید قال: صلّی بنا عثمان بن عفان رضی الله عنه بمنی أربع رکعات، فقیل ذلک لعبد اللَّه بن مسعود، فاسترجع ثمّ قال: صلّیت مع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم بمنی رکعتین، و صلّیت مع أبی بکر رضی الله عنه بمنی رکعتین، و صلّیت مع عمر بن الخطّاب رضی الله عنه بمنی رکعتین، فلیت حظّی من أربع رکعات رکعتان متقبّلتان «1».

و أخرج أبو داود و غیره عن عبد الرحمن بن یزید قال: صلّی عثمان رضی الله عنه بمنی أربعاً، فقال عبد اللَّه: صلّیت مع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم رکعتین،

و مع أبی بکر رکعتین، و مع عمر رکعتین، و مع عثمان صدراً من إمارته ثمّ أتمّها، ثمّ تفرّقت بکم الطرق فلوددت أنّ لی من أربع رکعات رکعتین متقبّلتین. قال الأعمش: فحدّثنی معاویة بن قرّة عن أشیاخه: أنّ عبد اللَّه صلّی أربعاً فقیل له: عبت علی عثمان ثمّ صلّیت أربعاً؟ قال: الخلاف شرّ «2».

و أخرج البیهقی فی السنن الکبیر (3/144) عن عبد الرحمن بن یزید قال: کنّا مع عبد اللَّه بن مسعود بجمع، فلمّا دخل مسجد منی فقال: کم صلّی أمیر المؤمنین؟ قالوا: أربعاً، فصلّی أربعاً قال: فقلنا: أ لم تحدّثنا أنّ النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم صلّی رکعتین، و أبا بکر صلّی رکعتین؟ فقال: بلی و أنا أحدّثکموه الآن، و لکن عثمان کان إماما فما أخالفه و الخلاف شرّ.

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 147

و أخرج البیهقی فی السنن (3/144) عن حمید، عن عثمان بن عفّان أنّه أتمّ الصلاة بمنی، ثمّ خطب الناس فقال: یا أیّها الناس إنّ السنّة سنّة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم و سنّة صاحبیه، و لکنّه حدث العام من الناس فخفت أن یستنّوا. و أخرجه ابن عساکر کما فی کنز العمّال «1» (4/239).

و أخرج أبو داود و غیره عن الزهری: أنّ عثمان بن عفّان رضی الله عنه أتمّ الصلاة بمنی من أجل الأعراب لأنّهم کثروا عامئذٍ فصلّی بالناس أربعاً لیعلمهم أنّ الصلاة أربعاً «2».

و روی ابن حزم فی المحلی (4/270) من طریق سفیان بن عیینه عن جعفر بن محمد عن أبیه قال: اعتلّ عثمان و هو بمنی، فأتی علیّ فقیل له: صلّ بالناس فقال: إن شئتم صلّیت بکم صلاة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم. یعنی رکعتین قالوا: لا، إلّا صلاة أمیر المؤمنین- یعنون عثمان- أربعاً. فأبی.

و ذکره ابن الترکمانی فی ذیل سنن البیهقی (3/144).

و أخرج إمام الحنابلة أحمد فی مسنده «3» (2/44) عن عبد اللَّه بن عمر قال: خرجنا مع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فکان یصلّی صلاة السفر- یعنی رکعتین- و مع أبی بکر و عمر و عثمان ستّ سنین من إمرته ثمّ صلّی أربعاً.

و أخرج البیهقی فی السنن الکبری (3/153) بالإسناد عن أبی نضرة: أنّ رجلًا سأل عمران بن حصین عن صلاة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فی السفر فقال: ائت مجلسنا. فقال: إنّ هذا قد سألنی عن صلاة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فی السفر فاحفظوها عنّی:

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 148

ما سافر رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم سفراً إلّا صلّی رکعتین حتی یرجع و یقول: یا أهل مکة قوموا فصلّوا رکعتین فإنّا سفر، و غزا الطائف و حنین فصلّی رکعتین، و أتی الجعرانة فاعتمر منها،

و حججت مع أبی بکر رضی الله عنه و اعتمرت فکان یصلّی رکعتین، و مع عمر بن الخطّاب رضی الله عنه فکان یصلّی رکعتین، و مع عثمان فصلّی رکعتین صدراً من إمارته، ثمّ صلّی عثمان بمنی أربعاً. و فی لفظ الترمذی فی الصحیح «1» (1/71): و مع عثمان ستّ سنین من خلافته أو ثمانی سنین فصلّی رکعتین. فقال: حسن صحیح.

و فی الکنز «2» (4/240) من طریق الدارقطنی عن ابن جریج قال: سأل حمید الضمری ابن عبّاس فقال: إنّی أسافر؛ فأقصر الصلاة فی السفر أم أتمّها؟ فقال ابن عبّاس: لست تقصرها و لکن تمامها و سنّة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، خرج رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم آمناً لا یخاف إلّا اللَّه فصلّی اثنتین حتی رجع، ثمّ خرج أبو بکر لا یخاف إلّا اللَّه فصلّی رکعتین حتی رجع، ثمّ خرج عمر آمناً لا یخاف إلّا اللَّه فصلّی اثنتین حتی رجع، ثمّ فعل ذلک عثمان ثلثی إمارته أو شطرها ثمّ صلّاها أربعاً، ثمّ أخذ بها بنو أُمیّة. قال ابن جریج: فبلغنی أنّه أوفی أربعاً بمنی فقط من أجل أنّ أعرابیّا ناداه فی مسجد الخیف بمنی: یا أمیر المؤمنین ما زلت أُصلّیها رکعتین منذ رأیتک عام الأوّل صلّیتها رکعتین. فخشی عثمان أن یظنّ جهّال الناس الصلاة رکعتین و إنّما کان أوفاها بمنی.

و أخرج أحمد فی المسند «3» (4/94) من طریق عباد بن عبد اللَّه قال: لمّا قدم علینا معاویة حاجّا صلّی بنا الظهر رکعتین بمکة، ثمّ انصرف إلی دار الندوة فدخل علیه مروان و عمرو بن عثمان فقالا له: لقد عبت أمر ابن عمّک لأنّه کان قد أتمّ الصلاة. قال: و کان عثمان حیث أتمّ الصلاة إذا قدم مکّة صلّی بها الظهر و العصر و العشاء أربعاً أربعاً، ثمّ إذا خرج إلی منی و عرفة قصّر الصلاة فإذا فرغ الحجّ و أقام

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 149

بمنی أتمّ الصلاة. و ذکره ابن حجر فی فتح الباری «1» (2/457)، و الشوکانی فی نیل الأوطار «2» (2/260).

و روی الطبری فی تاریخه «3» و غیره: حجّ بالناس فی سنة (29) عثمان فضرب بمنی فسطاطاً فکان أوّل فسطاطٍ ضربه عثمان بمنی، و أتمّ الصلاة بها و بعرفة، فذکر الواقدی بالإسناد عن ابن عبّاس قال: إنّ أوّل ما تکلّم الناس فی عثمان ظاهراً أنّه صلّی بالناس بمنی فی ولایته رکعتین حتی إذا کانت السنة السادسة أتمّها، فعاب ذلک غیر واحد من أصحاب النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم، و تکلّم فی ذلک من یرید أن یکثر علیه حتی جاءه علیّ فیمن جاءه فقال: و اللَّه ما حدث أمر و لا قَدُم عهد و لقد عهدت نبیّک صلی الله علیه و آله و سلم یصلّی رکعتین، ثمّ أبا بکر، ثم عمر، و أنت صدراً من ولایتک، فما أدری ما یرجع إلیه؟ فقال: رأی رأیته.

و عن عبد الملک بن عمرو بن أبی سفیان الثقفی عن عمّه قال: صلّی عثمان بالناس بمنی أربعاً فأتی آتٍ عبد الرحمن بن عوف فقال: هل لک فی أخیک؟ قد صلّی بالناس أربعاً، فصلّی عبد الرحمن بأصحابه رکعتین، ثمّ خرج حتی دخل علی عثمان فقال له: أ لم تُصلّ فی هذا المکان مع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم رکعتین؟ قال: بلی. قال: أ لم تُصلّ مع أبی بکر رکعتین؟ قال: بلی. قال: أ فلم تصلّ مع عمر رکعتین؟ قال: بلی. قال؟ أ لم تُصلّ صدراً من خلافتک رکعتین؟ قال: بلی. قال: فاسمع منّی یا أبا محمد إنّی أُخبِرت أنّ بعض من حجّ من أهل الیمن و جفاة الناس قد قالوا فی عامنا الماضی: إنّ الصلاة للمقیم رکعتان هذا إمامکم عثمان یصلّی رکعتین. و قد اتّخذت بمکّة أهلًا فرأیت أن أصلّی أربعاً لخوف ما أخاف علی الناس، و أخری قد اتّخذت بها زوجة، و لی بالطائف مال، فربّما اطلعته فأقمت فیه بعد الصدر.

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 8، ص: 150

فقال عبد الرحمن بن عوف: ما من هذا شی ء لک فیه عذر، أمّا قولک: اتّخذت أهلًا، فزوجتک بالمدینة تخرج بها إذا شئت، و تقدم بها إذا شئت، إنّما تسکن بسکناک.

و أمّا قولک: و لی مال بالطائف. فإنّ بینک و بین الطائف مسیرة ثلاث لیال و أنت لست من أهل الطائف.

و أمّا قولک: یرجع من حجّ من أهل الیمن و غیرهم فیقولون: هذا إمامکم عثمان یصلّی رکعتین و هو مقیم؛ فقد کان رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم ینزل علیه الوحی و الناس یومئذٍ الإسلام فیهم قلیل، ثمّ أبو بکر مثل ذلک، ثمّ عمر، فضرب الإسلام بجرانه فصلّی بهم عمر حتی مات رکعتین. فقال عثمان: هذا رأی رأیته.

قال: فخرج عبد الرحمن فلقی ابن مسعود فقال: أبا محمد غیّر ما یُعلم؟ قال: لا. قال: فما أصنع؟ قال: اعمل أنت بما تعلم. فقال ابن مسعود: الخلاف شرّ، قد بلغنی أنّه صلّی أربعاً فصلّیت بأصحابی أربعاً. فقال عبد الرحمن بن عوف: قد بلغنی أنّه صلّی أربعاً فصلّیت بأصحابی رکعتین، و أمّا الآن فسوف یکون الذی تقول، یعنی نصلّی معه أربعاً.

أنساب البلاذری (5/39)، تاریخ الطبری (5/56)، کامل ابن الأثیر (3/42)، تاریخ ابن کثیر (7/154)، تاریخ ابن خلدون (2/386) «1»

.