ابو القاسم الزاهى، متولد 318 ه، متوفى 352 ه
«همان وقتى که او (امیر المؤمنین (ع)) فرمود چه کسى در امر غدیر براى من گواه میشود، شنونده مبادرت بشنیدن، و انس امتناع کرد.
پس او را فرمود: آیا فراموش کردى، گفت: دروغ است، بزودى به چیزى مبتلا خواهى شد که پیراهن پنهانش نکند.
اى پسر ابو طالب، اى کسى که انگشترى پیامبران را از نظر حکمت، به منزله نگینى.
فضیلت تو قابل انکار نیست، ولى ولایت تو برخى را گوارا و گروهى را گلوگیر است.
یاد ولاى تو نزد دوستانت شفا بخش و نزد دشمنانت اندوهبار است.
مانند پرندگانى که برخى در بوستانهاى پر شکوفه به گلها لبخند میزنند و برخى در قفسها بسر میبرند.»
او درباره خلافت امیر المؤمنین (ع) و آنکه به نص حدیث غدیر است، شعرى بدین مضمون دارد:
قدمت حیدر لى بتأمیر لما علمت بتنقیبى و تنقیری
«مولى حیدر را براى امارت، بنا بر آنچه از تحقیق و تعمق بدست آوردم، بر دگران مقدم داشتم.
همانا خلافت بعد از پیامبر، به امر خداى رحمان، براى او مقدر شده است.
کسى که احمد روز غدیر، بنا به نقل خبرى که وارد شده است درباره او گفت:
یا على! برخیز و پس از من، براى آنان سرورى باش که روز حشر با مسرت به من باز گردى.
توئى مولاى آنان و توئى که به امر آنان وفادارى کنى و این تصریح از طریق وحى باید به دلها نشیند از آن رو که خداى عرش، احمد را گفت، رسالتت را ابلاغ کن و مطیع امر من باش.
و اگر عصیان ورزى و انجام مأموریتت نکنى، امر مرا نرساندهاى و فرمان مرا صلا ندادهاى.
و این سخن از اوست که در آن امیر المؤمنین (ع) را مدح گفته، دوستى و ولایش را به حدیث غدیر واجب میکند:
دع الشناعات ایها الخدعة و ارکن الى الحق و اغد متبعه
«اى حیله گران! دست از زشتیها بدارید، به حق تکیه کنید، و از پیروانش گردید» یعنى پیرو کسى که در آغاز خدا را به یگانگى پرستید، و از پیروى کسان دیگر جز پیامبر امى خوددارى کرد. پیروى کسى که محققا پیامبر دربارهاش گفته است: على با حق و حق با على است.
پیروى کسى که شمشیر خدا را در میان آنها بر کشید، شمشیرى از نور و به شیوه راد مردان. پیروى کسى روز خیبرشان سپاه کفر را مغلوب کرد و در پرهیجان خیبر را تکان داد و از ریشه بر کند. پیروى کسى که پیامبر مصطفى ولاى او را روز غدیر هنگامى که او را سر دست برداشت، بر خلق واجب کرد.
من گواهى میدهم که آنچه تو میگوئى هر کس بشنود بطلانش را اعتراف کند.
و در مدح آن حضرت صلوات اللّه علیه گوید:
اقیم بخم للخلافة حیدر و من قبل قال الطهر ما لیس ینکر
«براى خلافت حیدر، در محل خم بر پا داشته شد و از پیش، پیامبر سخن غیر قابل انکار فرمود.
روزى که پیامبر مصطفى او را خواند و در حالیکه براى جنگ تبوک در هیجان بود و قصد حرکت داشت، او را گفت: بجاى من در مدینه بمان و هان این را بدان که تو تبه کاران را چیره خواهى شد و چون پیامبر طاهر، برفت، مردمى به گفتارشان علیه او تظاهر کرده، با سخنانى بلند، گفتند على را پیامبر دشمن گرفته است و این امر از دشمنان، تهمت و ناسزا بود از این رو على به تعقیب پیامبر پرداخت، و هنوز به لشگرگاه نرسیده، روى باز گرداند، گفتند على آمد بمانید.
و چون على سخن قوم را، از گویندهاش بازگو کرد، و ظاهر و باطن آنها را بر ملا ساخت. پیامبر او را گفت: آیا راضى نیستى جانشین من باشى مانند هارون نسبت به موسى و قدر تو برتر باشدا. و ورا بهترین مردم از نظر مرتبه و نیرو، بالا برده و به امر خداى بزرگ و توانا برترى بخشید و رسول خدا گفت: این است امام شما اى گمراهان که خدا درباره او به من سفارش کرده است.
الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج3، ص: 531