و از اشعار عبدی است:
دودمان محمد نبی (ص) اهل فضیلت و منقبتاند.
اینان روشنی بخش کوردلان و دستگیر درماندگان،
و راستگویان پیشگام در کارهای پسندیدهاند.
و ولای آنان از جانب خدای رحمان، در قرآن فرض و واجب گردیده است.
ایشان صراط مستقیمند که گروهی، در این راه رستگار، و عدهای از آن منحرفند.
صدیقه زهرا را برای علی صدّیق که صاحب شرف نسبت است، آفریدند.
هر یک از این دو پاک نهاد، دیگری را برای همسری خویش برگزید.
و نام این دو در ظل عرش خدا و میان یک سطر قرین یکدیگر آمد.
و خدا عهدهدار عقد زناشوئی آنان و جبرئیل خطبه خوان آن شد.
و کابین زهرا، موهبتی برتر از همه مواهب یعنی یک پنجم زمین آمد. و نثار او از بار پاکیزه و شاداب طوبی بود.
در بیان احادیثی که این ابیات متضمن آن است:
الصادقون:
اشاره به روایتی است که درباره این قول خدای تعالی: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ» (سوره توبه) از طریق حافظ ابن نعیم و ابن مردویه و ابن عساکر و گروه بسیار دیگری از جابر و ابن عباس نقل کردهاند که با راستگویان باشید، یعنی با علی بن ابی طالب باشید.
این روایت را گنجی شافعی در صفحه 111 «الکفایه» و حافظ سیوطی در صفحه 290 جلد 3 «الدرّ المنثور» آوردهاند و سبط ابن جوزی حنفی در صفحه 10 «تذکرهاش» گفته است.
علماء تفسیر گفتهاند: معنای آیه این است که با علی و خاندان او باشید.
ابن عباس گفته است: علی سرور راستگویان است.
***
و این سخن عبدی:
السابقون الی الرغائب
اشاره به آیه «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِک الْمُقَرَّبُونَ» (سوره واقعه) است. و این آیه درباره علی (ع) نازل گردیده است.
ابن مردویه از ابن عباس روایت کرده است که این آیه درباره «حزقیل» مؤمن آل فرعون و «حبیب نجّار» که ذکرش در یس آمده و علی بن ابی طالب، نازل شده و هر یک از این سه تن پیشگام امّت خود بودند و علی از همه آنها افضل است.
در عبارت ابن ابی حاتم بجای حزقیل، یوشع بن نون است.
و دیلمی از عایشه و طبرانی و ابن ضحاک و ثعلبی و ابن مردویه و ابن مغازلی از ابن عباس نقل کردهاند که پیغمبر (ص) فرمود: پیشگام- و در عبارت دیگری- پیشگامان سه تناند. پیشگام به سوی موسی، یوشع بن نون و به سوی عیسی، صاحب یاسین و به سوی محمّد (ص)، علی بن ابی طالب است. و ثعالبی در عبارت خود چنین افزوده است: پس ایشانند صدیقان و علی افضل آنها است.
محب الدین طبری در صفحه 157 جلد 1 «ریاض» و هثیمی در صفحه 109 جلد 9 «مجمع» این روایت را آوردهاند و گنجی در صفحه 46 «کفایة» عبارت حدیث را چنین آورده است که پیشگامان امّت سه نفرند که به مقدار یک چشم بهم زدن بخدا شرک نورزیدند: علی بن ابی طالب و صاحب یاسین و مؤمن آل فرعون. پس آنها صدیقوناند و علی افضل ایشان است، سپس گفته است: این سندی است که «دار قطنی» بدان اعتماد و احتجاج کرده است و حافظ سیوطی در صفحه 154 جلد 6 «الدّر المنثور» و ابن حجر در صفحه 74 «الصواعق» و سبط ابن جوزی در صفحه 11 «التذکرة» روایت را با عبارت نخست آوردهاند.
***
و این سخن عبدی:
فولاهم فرض من الر حمن فی القرآن واجب
اشاره است به قول خدای (تعالی) «قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی وَ مَنْ یقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَه فِیها حُسْناً «1». که در کتب آثار و احادیث و سخنان بسیار در پیرامون این آیه شریفه میتوان یافت و ما را مجال گسترش سخن در این باره نیست و به برخی از آن بسنده میکنیم:
1- احمد در «المناقب» و ابن منذر و ابن ابی حاتم و طبرانی و ابن مردویه و واحدی و ثعلبی و ابو نعیم و بغوی در تفسیرش و ابن مغازلی در «المناقب» به اسانید خود از ابن عباس آوردهاند که چون این آیه نازل شد، گفتند: ای رسول خدا! این خویشانی که مودّت آنان بر ما واجب شده است کیانند؟ فرمود: علی و فاطمه و دو فرزندانشان.
محب الدین طبری در صفحه 25 «الذخائر» و زمخشری در صفحه 339 جلد 2 کشاف و حمّوئی در فرائد و نیشابوری در تفسیرش و ابن طلحه شافعی در صفحه 8 «مطالب السؤول» با صحّه گذاشتن بر آن، و رازی در تفسیرش و ابو سعود در جلد 3 تفسیرش (هامش تفسیر رازی) جلد 7 صفحه 665 و ابو حیان در صفحه 516 جلد 7 تفسیرش و نسفی در تفسیرش (هامش تفسیر خازن) جلد 4 صفحه 99 و حافظ هیثمی در صفحه 168 جلد 9 «مجمع» و ابن صباغ مالکی در صفحه 12 «الفصول المهمّه» و حافظ گنجی در صفحه 31 «کفایه» و قسطلانی در «المواهب» حدیث را آوردهاند و قسطلانی گفته است: خداوند مودت خویشان پیغمبر و محبت همه اهل بیت بزرگوار و ذریه او را بر تمام خلق خود لازم و فرض فرموده و گفته است:
قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی.
زرقانی نیز در صفحه 3 و 21 جلد 7 «شرح المواهب» و ابن حجر در صفحه 101 و 135 [م]- و سیوطی در «احیاء المیت» هامش «الاتحاف» صفحه 239 و شبلنجی در صفحه 112 «نور الابصار» و صبّان در «الاسعاف» هامش «نور الابصار» صفحه 105 این حدیث را روایت کردهاند.
2- حافظ ابو عبد اللّه ملّا در سیرهاش آورده است که رسول خدا (ص) فرمود:
همانا خداوند پاداش مرا مودت خاندانم قرار داد و من در فردا (آخرت) از شما (در این باره) سؤال خواهم کرد. این روایت را محب الدین طبری در صفحه 25 «ذخائر» و ابن حجر در صفحه 102 و 136 «الصواعق» و سمهودی در «جواهر العقدین» آوردهاند.
3- جابر بن عبد اللّه گفت: عربی به خدمت پیغمبر (ص) آمد و گفت: یا محمّد اسلام را بر من عرضه کن، فرمود: شهادت بده که خدائی جز خداوند یگانه که یکتا و بیشریک است، نیست و نیز محمّد بنده و رسول اوست، عرب گفت: آیا پاداشی هم میخواهی فرمود: جز مودّت خویشان نه، گفت: خویشان من یا خویشان تو، فرمود: خویشان من، گفت: بیا تا با تو بیعت کنم. چه هر کس ترا و خاندانت را دوست ندارد، بر او لعنت خدا باد و پیغمبر (ص) گفت: آمین.
حافظ گنجی نیز حدیث را در صفحه 31 «کفایه» از طریق حافظ ابی نعیم و او از محمّد بن احمد بن مخلد و او، به اسناد خود از حافظ بن ابی شیبه آوردهاند.
4- حافظ طبری و ابن عساکر [م]- و حاکم حسکانی در «شواهد التنزیل لقواعد التفضیل» به چند طریق از ابی امامه باهلی آوردهاند که رسول خدا (ص) فرمود:
همانا خداوند پیمبران را از چند درخت آفرید و مرا از یک درخت خلق کرد، پس من ریشه آن درختم و علی شاخه آن و فاطمه ورق آن و حسن و حسین میوه آن است، پس هر کس به شاخهای از شاخه آن درآویزد. رستگار شود. و هر کس آن را رها کند، فرو افتد و اگر بندهای هزار سال پس از آن هزار سال و پس از آن هزار سال دیگر در بین صفا و مروه خدا را عبادت کند و صحبت ما را درک نکند خدا وی را بصورت در آتش اندازد سپس تلاوت فرمود:
قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی
گنجی در صفحه 178 کفایه این حدیث را یاد کرده است.
5- احمد و ابن ابی حاتم از ابن عباس درباره این قول خدای تعالی آوردهاند که و من یقترف حسنه مودت آل محمّد است، و ثعلبی در تفسیرش این حدیث را مسندا آورده و ابن صباغ مالکی در صفحه 13 «الفصول» و ابن مغازلی در «المناقب» و ابن حجر در صفحه 101 «الصواعق» و سیوطی در صفحه 7 جلد 6 «الدر المنثور» و «احیاء المیت» هامش اتحاف صفحه 239 و حضرمی در صفحه 23 «رشفة الصادی» و «نبهانی» در صفحه 95 «الشرف المؤید» این روایت را آوردهاند.
6- ابو شیخ، ابن حبان در کتاب «الثواب» خود از طریق واحدی از علی (ع) روایت کرده است که فرمود: درباره ما آل حم آیهای است که مودّت ما را نگه نمیدارد مگر آن کس که مؤمن است. سپس خواند:
قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی
ابن حجر در صفحه 101 و 136 «الصواعق» و سمهودی در «جواهر العقدین» این روایت را آوردهاند.
7- ابی طفیل گفت: حسن بن علی بن ابی طالب برای ما خطبه خواند.
پس حمد و ثنای الهی را بجا آورد و از امیر مؤمنان علی (رض) بنام خاتم اوصیاء و وصی انبیاء و امین صدیقین و شهداء یاد کرد سپس فرمود: مردی از میان شما رفت که پیشگامان بر او پیشی نگرفتند و پس ماندگان به وی نرسیدند. پیغمبر خدا (ص) پرچم را به او داد و جبرئیل از جانب راست و میکائیل از جانب چپ وی میجنگیدند تا خدا وی را پیروز گرداند و خداوند در شبی جانش را گرفت که در آن شب جان وصی موسی گرفته شده بود و در شبی روحش را بالا برد که روح عیسی را در آن عروج داده بود و آن همان شبی بود که خدا عز و جل فرقان را فرو فرستاد.
بخدا سوگند او زر و سیمی بجا نگذاشت و در بیت المالش جز پنجاه و هفت درهم که از عطاء وی زیاد آمده بود و میخواست با آن خدمتگزاری برای ام کلثوم بخرد بجا نمانده است.
سپس فرمود: هر کس مرا میشناسد که میشناسد. و آنکه نمیشناسد، من حسن بن محمّد م سپس این آیه را که قول یوسف است قرائت فرمود:
وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِی إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یعْقُوبَ . و به خواندن برخی از آیات قرآنی پرداخت و آنگاه فرمود:منم پسر بشیر! منم پسر نذیر! منم پسر پیامبر! منم پسر آنکس که بفرمان حق مردم را بسوی خدا میخواند! منم پسر چراغ تابان! منم پسر آنکس که به عنوان رحمت بر جهانیان مبعوث شد! من از خاندانی هستم که خداوند پلیدی و ناپاکی را از آنان زدود. من از آن دودمانم که خداوند دوستی و ولایت آنانرا در قرآنیکه بر محمّد (ص) نازل کرده واجب دانست و فرمود:
قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی .م- و در عبارت حافظ زرندی در (نظم درر المسطین) چنین است که حضرت فرمود:
منم از خاندانی که جبرئیل در خانه ما فرود میآید و از پیشگاه ما بالا میرود و منم از خاندانی که خدای تعالی مودتشان را بر هر مسلمانی فرض فرموده و درباره آنها آیه: «قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی وَ مَنْ یقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً» را فرو فرستاده است و اقتراف حسنه، مودت ما خاندان است.
این روایت را «بزّار و طبرانی» در «الکبیر» و ابو الفرج در «مقاتل الطالبیین» و ابن ابی الحدید در ص 11 ج 4 شرح نهج البلاغه و هیثمی در ص 146 ج 9 «مجمع الزوائد» آوردهاند. ابن صباغ مالکی نیز در ص 166 «الفصول» این حدیث را نقل کرده و گفته است: این روایت را گروهی از اصحاب سیر و دیگران بازگو کردهاند، حافظ گنجی نیز در ص 32 الکفایه از طریق ابن عقده از ابی طفیل و نسائی از هبیره و ابن حجر در ص 101 و 136 «الصواعق» و صفوری در ص 231 ج 2 «نزهة المجالس» و حضرمی در ص 43 «الرشفة» نقل نمودهاند.
8- طبری در جلد 24 ص 16 تفسیرش باسناد خود از سدّی، و او از ابی دیلم، نقل کرده است که گفت:
چون «امام سجاد» علی ابن الحسین (رض) را اسیر کردند و بشام آوردند و او را بر در دروازه دمشق بپا داشتند، مردی از اهل شام برخاست و به امام گفت:خدا را شکر که مردانتان را کشت و شما را درمانده کرد و به این فتنه خاتمه داد. علی بن الحسین (رض) فرمود: آیا قرآن خواندهای؟ گفت: آری فرمود: آیا آل حم را خواندهای پاسخ داد: قرآن خواندهام ولی آل حم را ندیدهام فرمود: آیا نخواندهای؟
قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی.پرسید: مگر خویشان پیغمبر شمائید؟ فرمود: آری.
این حدیث را ثعلبی باسناد خود در تفسیرش آورده و ابو حیان نیز در ص 516 ج 7 تفسیرش به آن اشاره کرده و سیوطی نیز در ص 7 ج 6 «الدرّ المنثور» و ابن حجر در ص 101 و 136 الصواعق به نقل از طبرانی و زرقانی در ص 20 ج 7 «شرح مواهب» آوردهاند.
9- طبری در ص 16 و 17 ج 24 تفسیرش از سعید بن جبیر و عمرو بن شعیب روایت کرده است که آن دو گفتهاند: مقصود از خویشاوند رسول خدا (ص) فاطمه است.
و ابو حیان در تفسیر خود این سخن را از آن دو و از «سدّی» روایت کرده و سیوطی نیز در «الدرّ المنثور» آورده است. فخر رازی در ص 390 ج 7 تفسیرش گفته است.
من میگویم: آل محمّد، کسانی هستند که امورشان واگذار به پیغمبر است و هر کدام از آنان که پیوندشان با پیغمبر شدیدتر و کاملتر باشد او آل خواهد بود و چون هیچ تردیدی نیست که پیوند میان فاطمه و علی و حسن و حسین با پیغمبر استوارترین پیوندها است و این مطلبی است که همچون معلوم به نقل متواتر مسلّم است، پس واجب است که آل، اینها باشند.
و مناوی گفته است: این سخن از حافظ زرندی است که «1»: هیچ یک از دانشمندان مجتهد و پیشوایان رهیافته، نیست، مگر آنکه از ولایت خاندان پیغمبر، حظ وافر و فخر زاهر برده، چه این امر خداست که فرموده است:
قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی.و ابن حجر در ص 89 «الصواعق» گفته است: دیلمی از ابی سعید خدری روایت کرده که پیغمبر در تفسیر آیه وقفوهم انهم مسئولون فرمودهاند: از ولایت علی پرسش خواهد شد و گویا مراد «واحدی» نیز همین حدیث بوده که گفته است:
در تفسیر آیه وقفوهم انهم مسئولون، روایت کردهاند، که مقصود ولایت علی و اهل بیت است زیرا خداوند به پیغمبر فرمان داد که مردم را آگاهی دهد که از آنها پاداشی در نبوت مسألت ندارد، مگر آنکه خاندانش را دوست دارند. و معنی آیه نیز چنین است که از آنها میپرسند آیا خاندان پیغمبر را به شایستگی و آن چنانکه رسول (ص) سفارش فرموده بود، دوست داشتهاند یا مودت آنها را چنان ضایع و مهمل گذاشتهاند، که باید سرزنش و نکوهش شوند؟
و در ص 101 «الصواعق» این شعر را از شمس الدین ابن عربی یاد کرده است:
رأیت ولائی آل طه فریضة علی رغم أهل البعد یورثنی القربا
فما طلب المبعوث أجرا علی الهدی بتبلیغه إلا المودة فی القربی «1»
«ابن صبّاغ مالکی» نیز در ص 13 فصول: این سه بیت را از گویندهای یاد کرده است:
هم العروة الوثقی لمعتصم بها مناقبهم جاءت بوحی و انزال
مناقب فی شوری و سورة هل اتی و فی سورة الاحزاب یعرفها التالی
و هم آل بیت المصطفی فودادهم علی الناس مفروض بحکم و اسجال«2»
و از دیگری آورده است:
آنها، خاندانی هستند که هر کس صمیمانه دوستشان داشته باشد، به وسیلهای نیرومند برای آخرت خود چنگ زده است.
خاندانی که در مناقب بر جهانیان برترند نیکیهای آنها نمایان و آثارشان زبانزد است.
مهرشان واجب و محبتشان هدایت و طاعتشان مودت و مودتشان پارسائی است.
و شبلنجی در ص 13 نور الابصار، این ابیات ابی حسن بن جبیر را ذکر کرده است:
من پیغمبر مصطفی و پسر عم او علی و دو فرزندش و فاطمه زهرا را دوست دارم.
خاندانی که خداوند ایشان را از هر پلیدی به دور داشت و آنان را ستارگان فروزان افق هدایت ساخت.
مهر آنان بر هر مسلمانی فرض و دوستی ایشان بالاترین ذخیره آخرت است.
من دشمن اصحاب بزرگوار پیغمبر نیستم. و کینهتوزی درباره آنان را ناسپاسی میدانم.
***
سخن عبدی:
و هم الصراط فمستقیم فوقه ناج و ناکب
ثعلبی در کتاب «الکشف و البیان» در ذیل این گفتار خدای تعالی، اهدنا الصراط المستقیم، روایت کرده است که مسلم بن حیان گفت، از ابا بریده شنیدم که میگفت اهدنا الصراط المستقیم یعنی راه محمّد و دودمانش.
و در تفسیر «وکیع بن جراح» از سفیان ثوری و او از سدی و او از اسباط و مجاهد، و آنها از عبد اللّه بن عباس، آوردهاند که عبد اللّه در تفسیر آیه اهدنا الصراط المستقیم میگفت: ای گروه بندهگان، بگوئید، خداوندا ما را بر دوستی محمّد و خاندانش رهنمون باش.
و حمویی در فرائد باسناد خود از اصبغ بن نباته و او از علی (ع) آورده است که امام درباره این آیه «وَ إِنَّ الَّذِینَ لا یؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناکبُونَ» میفرمود:صراط، ولایت ما خاندان است. و خوارزمی در مناقب آورده است که صراط دو صراط است. راهی در دنیا است و راهی در آخرت اما راه راست در دنیا، علی بن ابی طالب است. و صراط آخرت پل جهنم است هر کس راه مستقیم دنیا را باز شناخت از راه آخرت بسلامت میگذرد.
و معنی این حدیث را روایت دیگری که ابن عدی و دیلمی از رسول خدا (ص) آوردهاند و در ص 111 کتاب صواعق آمده است، روشن میکند و آن روایت این است که پیغمبر (ص) فرمود: استوارترین شما بر صراط آن کسی است که دوستیش به خاندان و اصحاب من شدیدتر باشد.
و شیخ الاسلام حمّوئی در فرائد السمطین باسناد خود در حدیثی این گفتار امام جعفر صادق را آورده است که فرمود: نحن خیرة اللّه و نحن الطریق الواضح و الصراط المستقیم الی اللّه «1» پس راه رفتن بسوی خداوند، آنهایند و هر کس به آنان چنگ زند راه خدا را در پیش گرفته است چه ابو سعید، در کتاب شرف النبوه باسناد خود از رسول خدا (ص) روایت کرده است که فرمود: من و خاندانم درختی در بهشت هستیم که شاخههای آن در دنیا است. پس هر کس بدامن ما چنگ زند، راه خدای خویش را در پیش گرفته است. (ذخائر العقبی ص 16)
***
و مقصود عبدی از «صدیقه» در شعرش، فاطمه دختر پیمبر (ص) است که پدرش وی را به این نام، نامید، چه ابو سعید در کتاب «شرف النبوه» از رسول خدا (ص) آورده است که به علی فرمود: سه چیز بتو ارزانی شده است که به هیچ کس، و به من هم، ارزانی نشد. تو داماد کسی چون من شدی که من چنین نشدم و ترا، زنی صدیقه چون دختر من دادند که چنین زنی بمن ارزانی نشد. و حسن و حسین از پشت تواند. و از صلب من چون آنان بوجود نیامد. لیکن شما از مناید و من از شمایم. (الریاض النضرة ج 2 ص 202)
و از امّ المؤمنین عایشه است که میگفت: هیچ کس را راستگوتر از فاطمه (ع) ندیدم، مگر آن پدری که چنین دختری را بوجود آورد. «حلیة الاولیاء» ج 2 ص 42 «الاستیعاب» 2 ص 751 «ذخائر العقبی» ص 44 «تقریب الاسانید» و شرح آن 1 ص 150 «مجمع الزوائد» 9 ص 201 مؤلف «مجمع» گفته است، رجال این روایت همه از رجال صحیحاند.
***
و مقصود عبدی از (صدّیق) امیر مؤمنان صلوات اللّه علیه است. زیرا وی صدیق این امّت و این لقب خاص اوست «محب الدین طبری» در کتاب ریاضش گفته است: همانا رسول خدا، علی را صدیق نامید و نیز در ص 155 آورده است. که «خجندی» گفت: علی (ع) به لقب «یعسوب الامه» و «صدّیق اکبر» ملقب است و در این باره اخبار فراوانی رسیده است که برخی از آنها را یاد میکنیم:
1- «ابن سجّاد» و «احمد» در کتاب «المناقب» از قول ابن عباس روایت کردهاند که رسول خدا (ص) فرمودهاند، صدیقان سه تناند، حزقیل که مؤمن آل فرعون است و حبیب که صاحب آل یاسین است، و علی بن ابی طالب. و «ابو نعیم» این روایت در «المعرفة» آورده و «ابن عساکر» نیز آن را از قول «ابی لیلی» نقل کرده و این دو عبارت را بر حدیث افزودهاند که پیغمبر فرمود، و علی بالاتر از آنها است. محبّ- الدین طبری در 2 ص 154 «ریاض» و «گنجی» در ص 47 «کفایه»، روایت را با عبارت ابی لیلی، و سیوطی در «جمع الجوامعش» بطوری که در ج 6 ص 152 ترتیب آن آمده است و «ابن حجر» در ص 74 «صواعق»، آن را به عبارت «ابن عباس» آوردهاند، و در ص 75 «صواعق» نیز این حدیث به عبارت «ابی لیلی» تکرار گردیده است.
2- رسول خدا (ص) فرمود همانا این «علی» نخستین کسی است که بمن ایمان آورد و اولین کسی خواهد بود که در روز رستاخیز با من مصافحه میکند، و اوست صدّیق اکبر و این است فاروق این امت که حق را از باطل جدا میکند و این است یعسوب مؤمنان «طبرانی» این روایت را از «سلمان» و «ابی ذر» و «بیهقی» و «عدنی» از «حذیفه»، و «هیثمی» در 9 ص 102 مجمع و «حافظ گنجی» در ص 79 کفایه این روایت را از طریق «حافظ ابن عساکر» آوردهاند و در پایان حدیث چنین آمده که پیغمبر فرمود: و او است باب «مدینه علم» من که از جانب آن وارد میشوند و او است خلیفه من پس از من «متقّی هندی» این روایت را با عبارت اول در ص 65 6 کتاب «اکمال کنز العمال» آورده است.
3- «ابن عباس و ابی ذر» گفتهاند: از پیغمبر (ص) شنیدیم که به علی میفرمود: «انت الصدیق الاکبر و انت الفاروق الذی یفرق بین الحق و الباطل / توئی صدیق اکبر و توئی فاروقی که حق را از باطل جدا میکند.»
«محب الدین» در ص 155 «ریاض» روایت را آورده و گفته است: و در روایتی چنین است که فرمود و انت یعسوب الدین. حاکمی و قرشی نیز در ص 35 شمس الاخبار این خبر را آورده و افزودهاند که فرمود و انت یعسوب المؤمنین شیخ الاسلام حموئی در باب 24 (الفرائد) آورده و ابن ابی الحدید نیز در شرح نهج البلاغه 3 ص 257 روایت را از قول «ابی رافع» یاد کرده و عبارتش این است: ابو رافع گفت برای خدا- حافظی به خدمت ابی ذر آمدم چون خواستم از نزد او بیرون آیم بمن و جمع همراهانم گفت: بزودی فتنهای پدید میآید، از خداوند بترسید و بر شما باد که از بزرگمردی چون علی بن ابی طالب پیروی کنید چه من از رسول خدا (ص) شنیدم که به او میفرمود: تو نخستین کسی هستی که بمن ایمان آوردی و در رستاخیز اولین کسی خواهی بود که با من مصافحه میکنی و توئی صدیق اکبر و توئی فاروقی که حق و باطل را از هم جدا میکند و توئی یعسوب مؤمنان، و ثروت یعسوب کافران است. و توئی برادر و وزیر من و بهتر کسی که پس از من میماند و پیمان مرا نگه می- دارد. قاضی ایجی در ص 276 ج 3 المواقف و صفوری در ص 25 ج 2، نزهة المجالس این روایت را آوردهاند.
4- پیغمبر (ص) فرمود: در شب معراج، پروردگارم بمن گفت، ای محمّد چه کسی را بخلافت خود بر امّت، گماردهای گفتم پروردگارا تو داناتری، گفت: ای محمّد من ترا به رسالت برگزیدم و برای خویش انتخابت کردم، تو پیغمبر من و برگزیده من از میان آفریدگان منی، و پس (از تو) آن صدّیق اکبر و آن پاک و پاکیزه نهادی است که او را از سرشت تو آفریدم و وی را وزیر تو ساختم و پدر دو سبط پاک و پاک نهاد تو،- آن دو سرور جوانان اهل بهشت قرار دادم و همسر او بهترین زنان جهان است تو، درختی، و علی شاخه و فاطمه برگ و حسن و حسین بار آن درختاند.
آن دو را از سرشت علیین آفریدم و شیعه شما را از (طینت) شما ساختم، چه اگر گردنهای آنان را به شمشیر بزنند، بر مهرشان نسبت بشما میافزایند، گفتم:
پروردگارا صدیق اکبر کیست؟ فرمود: برادرت علی بن ابی طالب است. قرشی در ص 32 شمس الاخبار، این روایت را آورده است.
5- علی (ع) فرمود: من بنده خدا و برادر پیغمبر و صدّیق اکبرم و کسی به (این لقب) پس از من قائل نخواهد شد، مگر آنکه دروغگو و دروغ پرداز باشد. من هفت سال پیش از همه مردم نماز گزاردهام.
ابن ابی شیبه، بسند صحیح این روایت را آورده و نسائی نیز در ص 3 خصائص با سندی که رجال آن ثقهاند و ابن ابی عاصم در کتاب «السنّه» و حاکم در ص 112 ج 3 «المستدرک» روایت را آورده و آن را صحیح دانسته است. ابو نعیم نیز در المعرفة و ابن ماجه در ص 57 ج 1 سنن خود به سند صحیح آورده. طبری در ص 213 ج 2 تاریخش با اسناد صحیح و عقیلی و خلعی نیز. ابن اثیر در ص 22 ج 2 الکامل و ابن ابی الحدید در ص 257 ج 3 شرح النهج و محب الدین طبری در ص 6 ذخائر و ص 155 و 158 و 167 ج 2 ریاض و حمّوئی در باب 49 فرائد و سیوطی؛ آنطور که در ص 394، ج 6 ترتیب جمع آمده است در الجمع بذکر این حدیث پرداختهاند.
و در ص 55 ج 2 طبقات شعرانی چنین است که علی (رض) گفت: انا الصدّیق الاکبر، لا یقولها بعدی الّا کاذب.
6- معاذه گفت: از علی آنگاه که بر منبر بصره خطبه میخواند، شنیدم که میگفت: منم صدیق اکبر که ایمان آوردم پیش از آنکه ابو بکر ایمان آورد و اسلام آوردم پیش از آنکه ابو بکر اسلام آورد. ابن قتیبه در ص 73 «معارف» و ابن ایوب و عقیلی و محبّ الدین در ص 85 ذخائر و ص 155 و 157 ج 2 «ریاض» این روایت را آوردهاند و ابن ابی الحدید در ص 251 و 257 ج 3 شرح نهج البلاغه و سیوطی در جمع الجوامع، بنابر آنچه در ص 405 ج 6 ترتیب آن آمده است به ذکر این روایت پرداختهاند.
***
و این شعر عبدی:
اسماهما قرنا علی سطر بظلّ العرش راتب
اشاره است به حدیث نگارش نام فاطمه و پدر و شوهر و فرزندان او در ظلّ عرش و بر باب بهشت. چه خطیب بغدادی در ص 259 ج 1 تاریخش از ابن عباس روایت کرده است که رسول خدا (ص) فرمود: در شب معراج، دیدم که بر در بهشت نوشتهاند: لا اله الّا اللّه، محمّد رسول اللّه علی حبیب اللّه، و الحسن و الحسین صفوة اللّه، فاطمة خیرة اللّه، علی مبغضیهم لعنة اللّه. این روایت را خطیب خوارزمی در ص 204 مناقب خود بازگو کرده است.
***
و در این شر عبدی:
کان الاله ولیها و امینه جبریل خاطب
اشاره است، به این که خدای تعالی، فاطمه را به ازدواج علی درآورد و این پیوند را خود سرپرستی فرمود و جبرئیل امین نیز خطبه خوان آن بود. چه این خبر از جابر بن سمره رسیده است که گفت رسول خدا (ص) فرمود: آیا میپندارید که من دخترم فاطمه را به ازدواج علی بن ابی طالب درآوردم حال آنکه بزرگان قریش به خواستگاری وی آمدند و من نپذیرفتم؟ در این کار به انتظار خبر آسمانی (وحی) بودم تا آنکه در شب بیست و چهارم ماه رمضان جبرئیل بسوی من آمد و گفت ای محمّد، (خدای) علی اعلی بر تو درود میفرستد، او روحانیان و کروبیان را در جایگاهی که به آن «افیح» گویند، بزیر درخت طوبی جمع کرده، فاطمه را به ازدواج علی در آورد.
مرا نیز فرمان داد که خطبه خوان این پیوند باشم و خدای تعالی خود ولی (عقد) بود (الحدیث) ص 164 کفایة الطالب محب الدین طبری در ص 31 ذخائر از علی (ع) روایت کرده است که گفت؛ رسول خدا (ص) فرمود ملکی بر من فرود آمد و گفت:
یا محمّد: همانا خدای تعالی بر تو درود میفرستد و میگوید: من دخترت فاطمه را، در ملاء اعلی به ازدواج علی درآوردم تو نیز در زمین وی را بعقد او درآور.
«نسائی» و «خطیب» در ص 31 تاریخش، باسناد از عبد اللّه بن مسعود (رض) آوردهاند که گفت: در بامداد عروسی، فاطمه دختر پیغمبر را لرزشی در بدن افتاد رسول خدا (ص) بوی فرمود:
ای فاطمه من ترا به ازدواج (مردی) که در دنیا، سرور و در آخرت از صالحان است، درآوردم و چون خواستم ترا به علی دهم خداوند جبرئیل را مأمور کرد و او در آسمان چهارم بپا خاست و فرشتگان صفها بستند، پس جبرئیل برای آنان خطبه خواند و خداوند ترا بعقد علی درآورد. سپس به درخت بهشت فرمان داد تا زیب و زیور ببار آرد و آن را بر فرشتگان ببارد و هر فرشتهای که (این زیب و زیورها) را بیشتر یا بهتر از دیگران برداشت، تا روز قیامت، به آن مینازد. «ام سلمه» گفت: فاطمه بر دیگر زنان سرافرازی میکرد، به اینکه نخستین خطبه خوان (عقدش) جبریل بوده است.
این روایت را «گنجی» در ص 16 کفایه آورده و گفته است: این، حدیثی حسن و عالی است و ما آن را بهمین طریق روایت کردیم محب الدین طبری هم در ص 32 ذخائر آن نقل کرده است.
و صفوری در ص 225 ج 2، نزهة المجالس، آورده است که جبرئیل به رسول خدا گفت: همانا خداوند رضوان را فرمان داد. تا منبر کرامت را بر باب بیت المعمور بگذارد و فرشتهای بنام «راحیل» را فرمود. تا بر آن منبر بالا رود او بر منبر نشست و خدا را به سزاواری، ثنا و ستایش نمود. پس در آسمانها نشاط و سرور بر پا شد و بمن وحی فرمود که عقد این پیوند را میخوانم.
من فاطمه کنیز خود و دختر پیغمبرم محمّد را به ازدواج علی درآوردم، پس من عقد کردم و فرشتگان را بر آن گواه گرفتم و شهادت ایشان را در این پارچه حریر نوشتم. اینک من مأمورم آن را بر شما عرضه کنم و به خاتمی از مشک سپید مهر نمایم و به رضوان خازن جنان بسپارم. در این باره اخبار بسیار دیگری نیز هست.
***
و این بیت عبدی:
و المهر خمس الارض مو هبة تعالت فی المواهب
اشارتی است به روایتی که «شیخ الاسلام حمّوئی» در باب هجدهم «فرائد السمطین» از رسول خدا (ص) آورده است که به علی (ع) فرمود: ای علی! همانا زمین از آن خداست و آن را بهر یک از بندگان خود که بخواهد، وا میگذارد. (اینک) بمن وحی فرستاده که فاطمه را با کابین یک پنجم زمین، به ازدواج تو در آورم، پس آن صداق اوست و هر کس بر زمین گام نهد، و شما را دشمن باشد، راه رفتنش بر زمین، حرام است.
***
و این سخن عبدی:
و تهابها من حمل طوبی طیبت تلک المواهب
اشاره است به حدیث نثاری که «بلال بن حمامه» آورده است. که روزی پیغمبر خدا (ص) متبسم و خندان و با چهرهای چون ماه تمام و تابان، روی به ما آورد، عبد الرحمن بن عوف برخاست و گفت:
ای رسول خدا (ص) این نور چیست؟ فرموده بشارتی است که از پروردگارم درباره برادر و پسر عمم بمن رسیده است و آن اینست که خداوند فاطمه را بهمسری علی درآورده و به رضوان خازن جنان فرموده تا درخت طوبی را بجنباند. پس درخت طوبی به تعداد دوستداران اهل بیت برگههائی ببار آورده است. و نیز در زیر آن درخت فرشتگانی آفریده و به هر یک براتی داده تا چون قیامت بر پا شود و ملائکه خلائق را فرا خوانند، دوستی از دوستداران اهل بیت نماند، مگر آنکه برگهای که در آن فرمان رهائی از آتش جهنم است به وی بدهند. پس برادر و پسر عم من و هم دخترم. نجات بخش مردان و زنان از آتش دوزخاند.
«خطیب» در ص 210 ج 4 تاریخش و «ابن اثیر» در صفحه 206 ج 1، «اسد الغابه» و «ابن صباغ» مالکی و «الفصول المهمه» و «ابو بکر خوارزمی» در (المناقب) و «ابن حجر» در ص 103 «الصواعق» و «صفوری» در ص 225 ج 2» «نزهة المجالس» و «حضرمی» در صفحه 48 «رشفة الصادی» این روایت را آوردهاند.
و «ابو عبد اللّه ملا» در کتاب سیرتش از انس روایت کرده است که رسول خدا (ص) در مسجد به علی (ع) فرمود، این جبرئیل است که مرا خبر میدهد به اینکه خداوند فاطمه را به همسری تو در آورده و چهل هزار فرشته را بر آن گواه گرفته و به درخت طوبی وحی فرستاده که درّ و یاقوت بر آنها ببارد و او در و یاقوت بر آنها نثار کرده و حوران این درو یاقوتها را در طبقهائی از در و یاقوت گرد آورده اند و تا روز رستاخیز بیکدیگر هدیه میکنند.
این روایت را محب الدین در ص 32 «الذخائر» و ص 184 ج 2 «الریاض» و «صفوری» در ص 233 ج 2 «نزهة المجالس» آوردهاند.
***
و از اشعار عبدی است:
ای سروران من و ای فرزندان علی- ای آل طه و ای خاندان رسول خدا (ص) کیست که با شما برابری کند؟ چه شما نمایندگان خدا در زمیناید.
شمااید، آن ستارگان هدایتی که خداوند رهسپاران این راه را، بشما رهبری میکند.
اگر رهبری شما نبود، ما بضلالت میافتادیم، و گمراهی با هدایت مشتبه میشد.
توشهای جز مهر شما ندارم، و آن بهترین زاد و ذخیره و پشتوانه من در پهنه حشر است.
دوستی شما و بیزاری از بدگویانتان، اعتقاد من است.
و نیز از اوست:
به فرمان پروردگار، فاطمه پاک نهاد، را در آسمان به همسری علی نیک سرشت در آوردند.
خدا مهر زهرا را یک پنجم زمین از آباد و غیر آباد، قرار داد. علی بهترین مردان و زهرا بهترین زنان و مهرش بهترین کابینها است.
و از اشعار اوست:
آنگاه که فاطمه بتول، گریان و نالان و فغان کنان، به خدمت پیغمبر آمد و گفت: زنان بنزد من آمده، به نکوهش و سرزنش من زبان گشوده میگویند، پیغمبر ترا به همسری علی آن مرد نادار و نیازمند. در آورده است،
پیغمبر فرمود: ای فاطمه شکیبا باش، و خدا را شکر کن که به برکت علی به فضلی بزرگ نائل آمدهای.
خداوند جبرئیل را فرمود تا به آواز بلند فرشتگان را فرا خواند، ملائکه گرد آمدند و روی به بیت المعمور پروردگار، آوردند جبرئیل به خطبه خوانی پرداخت و خدا را حمد نمود و ببزرگی ستود.
(و خداوند فرمود): یک پنجم زمین من از آن زهرا و بقیه آن از آن دیگران است.
در این هنگام درخت طوبی بر سر حوران بهشت، مشک و عبیر نثار کرد.
این بیت از اشعار:
اذ أتته البتول فاطم تیکی وتوا لی شهیقها و الزفیرا
اشاره است به روایتی که م- حافظ عبد الرّزاق از معمّر و او از ابن ابی نجیح و او از «مجاهد» و او از «ابن عباس» آورده «و خطیب بغدادی» باسناد خود آن را در ص 195 ج 4 تاریخش نقل کرده که «ابن عباس» گفت چون پیغمبر فاطمه را به همسری علی در آورد فاطمه گفت: ای رسول خدا (ص). آیا مرا به مردی دادی که نیازمند و بیچیز است؟ پیغمبر فرمود: مگر خشنود نیستی؟ براستی که خداوند از اهل زمین دو مرد را برگزید که یکی از آن دو پدرت و دیگر شوهر تو است «حاکم» این روایت را در «المستدرک» ص 129 ج 3 آورده و آن را صحیح دانسته است.
«هیثمی» نیز در ص 112 الجمع و سیوطی آنطور که در ص 391 ج 2 ترتیب جمع آمده در کتاب «الجمع» و صدری در ص 226 ج 2 «نزهة المجالس» آورده است.
و در ص 226 ج 2 «نزهة المجالس» از عقائق چنین آمده است: که فاطمه (رض) در شب عروسی خویش گریست، و پیغمبر سبب گریه وی را پرسید. و زهرا چنین گفت:
تو میدانی که من دوستدار دنیا نیستم، لیکن چون در این شب به ناچیزی خویش نگریستم، ترسیدم علی بگوید: با خود چه آوردهای؟ پیغمبر فرمود: آسوده باش که علی همیشه خرسند و خشنود است. پس از آن زنی یهودی و ثروتمند ازدواج کرد و زنان را دعوت نمود و آنها فاخرترین جامههای خویش را پوشیدند و گفتند:
میخواهیم ناظر ناداری و نیازمندی دختر محمّد (ص) باشیم، او را نیز دعوت کردند، جبرئیل جامهای بهشتی، فرود آورد و چون زهرا آن جامه را پوشید و سرانداز سر کرد و در میان جمع نشست آنگاه که پرده بالا رفت، و آن جامه درخشید زنان گفتند ای فاطمه این جامه را از کجا آوردی؟ گفت از جانب پدرم گفتند: پدرت از کجا آورده است فرمود: از جبرئیل. پرسیدند او از کجا آورده گفت از بهشت. و آن زنان اسلام آوردند و گفتند: اشهد ان لا اله الّا اللّه و ان محمّدا رسول اللّه. و از شوهرانشان هر کس مسلمان شد زنش در خانهاش ماند و آنکه اسلام نیاورد، زنش از او جدا شد و به همسری دیگری در آمد.
***
شرح احادیث مأثور دیگری که در بقیه ابیات آمده است، پیش از این گذشت و در این بیت از قصیده عبدی در ستایش علی (ع):
و کان یقول یا دنیا غرّی سوای فلست من اهل الغرور
و نیز در این بیت از چکامه دیگرش:
لم تشتمل قلبه الدنیا بزخرفها بل قال غرّی سوای کل محتقر
اشارتی است به آن چه در حدیث «ضرارة بن ضمره» آنگاه که علی امیر مؤمنان را برای معاویه، میستود آمده است، ضراره به معاویه گفت: علی را در شبی سخت تاریک و بیستاره در عبادتگاهش دیدم که محاسنش را به دست داشت و چون مار گزیده به خود میپیچد و مانند ماتمزده میگریست و میگفت: ای دنیا! ای دنیا! دیگری را بفریب به من دیدار مینمائی و شوق نشان میدهی؟ هیهات! هیهات! من ترا سه طلاقه کردم و رجعی در آن نیست وه که چه عمرت کوتاه و عیشت ناچیز و ارزشت اندک است.«ابو نعیم» در ص 84 «حلیه» و ابن عبد البرّ در «استعیاب» و ابن عساکر در ص 35 تاریخش و بسیاری از حافظان و مورخان دیگر این روایت را آوردهاند.
***
نیز از اشعار عبدی است:
آن قوم! بگاهی که علی پاک نهاد، به پاره دوزی کفش پیغمبر نشسته بود، به خانه رسول آمدند، و گفتند اگر حادثهای رخ دهد جانشین تو و مرجع ما چه کسی خواهد بود و پیغمبر فرمود: جانشین من همان پینه دوز پاک سرشت و دانای پارسا است.
شاعر در این ابیات به حدیث ام سلمه اشاره کرده است که به ام المؤمنین عایشه در سرآغاز جنگ جمل گفت: آیا بیاد میآری که من و تو در سفری با رسول خدا بودیم و علی در آن سفر پاره دوزی کفش پیغمبر و شستشوی جامههای حضرتش را بعهده گرفته بود! پس کفش پیغمبر پاره شد و علی در زیر سایه سمرهای به پاره دوزی نشست، که پدرت با عمر پیش آمدند و اجازه شرفیابی خواستند ما برخواستیم و در پرده شدیم و آندو درآمدند و با پیغمبر به گفتگو پرداختند و گفتند: ای رسول خدا! نمیدانیم تا کی در میان ما خواهی بود؟ ای کاش ما را به جانشین خود آگاه میکردی تا پس از تو دادخواه ما باشد.
پیغمبر فرمود: من او را شناختهام و اگر معرفیش کنم از گردش پراکنده خواهید شد، آن چنانکه بنی اسرائیل، هارون پسر عمران را تنها گذاشتند.
آن دو خاموش ماندند و از خدمت پیغمبر مرخص شدند و چون من و تو بخدمت رسولخدا باز آمدیم تو که از ما گستاختر بودی پرسیدی، ای رسولخدا جانشین تو کیست؟ و رسول فرمود: پاره دوز کفش. ما بیرون آمدیم و کسی جز علی ندیدیم و تو گفتی ای رسولخدا! جز علی دیگری را نمیبینم. فرمود: همو جانشین من است.
عایشه گفت: درست است. داستان را بیاد دارم. ام سلمه گفت: پس از این یادآوری چرا بر علی خروج میکنی. عایشه گفت: من برای اصلاح در میان مردم، میروم! و امیدوارم که اجر ببرم! انشاء اللّه! ام سلمه گفت: خود دانی. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 2 ص 78.
***
شاعر ما عبدی را سروده دیگری است که در آن امیر مؤمنان (ع) را چنین میستاید:
ای آنکه فرشتگان آنچنان شیفته و دلباختهات بودند که از شوق دیدارت بخدا شکایت بردند.
و خدای جهان، تصویری از تو پرداخت تا پیوسته زیارتش کنند و با او باشند.
و نیز در ستایش آن امام (ع) چنین سروده است:
خدا برای فرشتگان والا، تصویری شریف و گرامی چون خود علی پرداخت تا گروهی از فرشتگان طوافگر آن تمثال و گروهی دیگر معتکف در گاهش باشند.
این است آنچه پیغمبر در شب معراج از فراز رفرف دید.
در این ابیات اشاره به حدیثی است که یزید بن هارون، آن راوی حافظ و متقن و بزرگ و ثقه از راوی ثقه دیگری بنام حمید طویل و او از انس بن مالک آورده است که رسولخدا (ص) فرمود:
شبی که مرا به آسمان بردند، فرشتهای را دیدم که بر منبری از نور نشسته و فرشتگان دیگر گردش را گرفتهاند گفتم: ای جبرئیل این فرشته کیست؟ گفت نزدیک شو و بر او سلام کن، چون نزدیک رفتم و سلام کردم، برادر و پسر عمّم علی بن ابی طالب را دیدم. گفتم ای جبرئیل آیا علی در آمدن به آسمان چهارم بر من پیشی گرفته است؟ گفت نه لیکن فرشتگان، از شوق دیدار علی، بخدا شکایت بردند و خدای تعالی این فرشته را از نور بر چهره علی (ع) ساخت و آنها در هر شب و روز جمعه هفتاد هزار بار وی را زیارت و خدا را تسبیح و تقدیس میکنند و ثواب آن را به دوستدار علی هدیه مینمایند.
این روایت را حافظ گنجی در ص 51 کفایة آورده و گفته است این حدیث حسن و عالی است و ما نیز بهمین جهت آن را نوشتیم.
***
و از سرودههای عبدی است:
خدای متعال، علی رغم منافقان، فاطمه را به همسری علی در آورد و یک پنجم زمین را مهر او کرد، زهی چنین کابینی.
و نیز امیر مؤمنان را چنین میستاید:
چه شبهای سختی را که بیدار ماند و چه روزهای گرمی را که به روزه داری گذراند.
و نیز در مدح علی (ع) گفته است:
ای علی! تو چشم خدا و جنب الهی که هر کس در حقّت تقصیر کرد، به خواری در دوزخ افتاد تو کشتی نجات و صراط مستقیم جاودانه، هدایتی.
لب تشنگان حوض کوثر، بر تو وارد میشوند، گروهی را سیراب وعدهای را محروم میکنی.
توئی گذرگاهی که هر کس را بخواهی به بهشت و آن را که بخواهی به دوزخ میفرستی.
بیان برخی از احادیثی که در بعضی از این ابیات است، گذشت.
***
و اما در این سروده او:
و علیک الورد تسقی من الحوض من شئت نثنی محروما
اشارتی است به اینکه سقایت حوض کوثر در روز قیامت با علی امیر مؤمنان است دوستان خویش را سیراب میفرماید و دو رویان و ناسپاسان را از آن میراند.
و در این باره در کتب صحاح و مسانید، احادیثی آمده است که ما برخی از آنرا یاد میکنیم:
1- طبرانی باسناد رجال مورد اعتماد، از ابی سعید خدری آورده است که پیغمبر فرمود:
ای علی در روز رستاخیز ترا عصائی از عصاهای بهشتی خواهد بود که با آن منافقان را از حوض میرانی. الذخائر ص 91، الریاض ص 211. 2 مجمع الزوائد 9 ص 145، الصواعق
2- احمد در (المناقب) به اسناد خود از عبد اللّه بن اجاره آورده است که از امیر مومنان علی بن ابی طالب، از فراز منبر شنیدم که میگفت: من با این دو دست کوتاهم کفار و منافقان را از حوض رسول خدا میرانم همانطور که ساربانان شتر بیگانه را از آبشخور خود میرانند.
طبرانی این روایت را در «الاوسط» آورده و در ج 9 «مجمع الزوائد» ص 139 و «الریاض النضره» 2 ص 211 و کنز العمّال 6 ص 403 نیز یاد گردیده است.
3- «ابن عساکر» در تاریخش باسناد خود از «ابن عباس» و او از پیغمبر خدا (ص) آورده است که به علی فرمود: تو در روز رستاخیز در پیش روی منی. پس لوای حمد را بمن میسپارند و من آن را به تو خواهم داد و تو مردم را از حوض من میرانی.
«سیوطی» این حدیث را در «الجمع» بنا به آنچه در ص 40 ج 6 ترتیب آن آمده است یاد کرده و در ص 393 همان کتاب از ابن عباس و او در حدیث مفصلّی که از عمر نقل کرده گفته است که پیغمبر فرمود: تو با لواء حمد در پیشاپیش من میدرخشی و از حوض من دفاع میکنی.
4- احمد در «المناقب» به اسناد خود از ابی سعید خدری آورده است که رسولخدا فرمود: خداوند در مورد علی پنج چیز بمن داده است که آن را از دنیا و آنچه در آن است، بیشتر دوست دارم.
امّا اوّل: او در پیشگاه خداوند تا فراغت از حساب خلائق تکیه گاه من خواهد بود.
امّا دوّم: لواء حمد بدست اوست و آدم و فرزندانش در زیر این پرچمند.
و امّا سوم: وی بر کنار حوض من ایستاده و هر که را از امّت من میشناسد سیراب میکند. تا آخر حدیث.
این روایت در ص 203/2 «الریاض النضره» و ص 403/6 «کنز العمّال» یاد شده است.
5- شاذان فضیلی باسناد خود از امیر مؤمنان روایت کرده است که رسول خدا (ص) فرمود: ای علی! از پروردگار خود در مورد تو پنج خصلت خواستم که بمن ارزانی داشت.
امّا یکم: از پروردگارم خواستم که آنگاه که خاکم را میشکافد و گرد از سر و رویم میزداید، تو با من باشی و خواستهام را بر آورده کرد.
امّا دوم: از او خواستم که در کنار کفه میزان مرا بپا دارد و تو با من باشی.
این خواستهام را هم بر آورد.
امّا سوم: از او خواستم که ترا پرچمدار من و آن لواء بزرگ الهی قرار دهد که رستگان و روندگان به بهشت در زیر آنند. این را نیز بمن داد.
امّا چهارم: از پروردگارم خواستم تو ساقی امتم از حوضم باشی و خدای پذیرفت.
امّا پنجم: از پروردگارم خواستم ترا پیشرو امت من (در رفتن) رو به بهشت قرار دهد و این را بمن ارزانی فرمود. پس خدا را سپاس که به دادههایش بر من منّت نهاد.
این روایت را در ص 202 «المناقب» خطیب خوارزمی و در باب دوازدهم «فرائد السمطین» و در صفحه 402- 6 «کنز العمّال» میتوان یافت.
6- طبرانی در «الاوسط» از «ابی هریره» در حدیثی روایت کرده است که پیغمبر خدا (ص) فرمود: ای علی گوئی میبینمت که بر (کنار) حوض من ایستادهای و مردم را از آن میرانی و آنجا صراحیهائی است که چون ستارگان آسمان (می- درخشد) و من و تو و حسن و حسین و فاطمه و عقیل و جعفر در بهشت برادرانه بر سریری روبروی هم نشستهایم. تو با منی و شیعهات بهشتی است. (مجمع الزوائد 9 صفحه 173).
7- از جابر بن عبد اللّه است که رسول اللّه (ص) فرمود: ای علی سوگند به آنکه جانم در دست اوست که تو در روز رستاخیز مدافع حوض منی و با عصای خود مردان را از آن میرانی، آن چنانکه شتر بیگانه را میرانند و گوئی مقام ترا در کنار حوض میبینم (مناقب خطیب ص 65).
8- «حاکم» در صفحه 138- ج 3 «المستدرک» باسناد مصحح خود از «علی بن ابی طلحه» آورده است که گفت: ما حج میگزاردیم و در مدینه از کنار حسن بن علی گذشتیم و معاویه بن جدیح- جدیح را به تصغیر بخوانید- هم با ما بود. به حضرت حسن گفتند: این است معاویة بن جدیح که علی (ع) را لعن میکند!!
فرمود: بیاوریدش. چون آوردندش، فرمود: تو علی را ناسزا میگوئی؟
گفت نه! فرمود: بخدا اگر با او ملاقات کنی،- و نمیپندارم که در رستاخیز به دیدارش برسی- میبینیش که بر کنار حوض رسولخدا ایستاده و رایات منافقان را با عصای عوسجیش که بدست دارد، میراند این حدیث را آن صادق مصدوق (محمّد ص) برای من بازگو کرده است. و دروغپرداز زیانکار است.
طبرانی این روایت را آورده و در عبارت اوست که حضرت حسن فرمود:
مییابی او را که آماده و مصمّم، ناسپاسان و دورویان را از حوض رسولخدا (ص) میراند (این) گفتار صادق مصدوق محمّد است.
***
و این شعر عبدی:
و إلیک الجواز تدخل من شئت جنانا و من تشاء جحیما
اشارت است به معنی که در اخبار بسیاری وارد شده است و ما به یاد آوری برخی از این اخبار بسنده میکنیم:
1- «حافظ ابن سمّان» در «الموافقه» از قول قیس بن حازم روایت کرده است که گفت: ابو بکر صدیق! علی بن ابی طالب را دید و بر روی او لبخند زد علی فرمود چرا خندیدی؟ گفت: از رسولخدا (ص) شنیدم که میگفت هیچ کس از صراط نمیگذرد مگر آنکه علی برایش پروانه عبور نوشته باشد.
این روایت در «الریاض النضره» 2 ص 177 و 244 و در «الصواعق» ص 75 و «اسعاف الراغبین» صفحه 161، یاد شده است.
2- مجاهد از ابن عباس نقل کرده است که پیغمبر خدا (ص) فرمود: چون روز رستاخیز آید، خدای عز و جل، جبرئیل و محمّد را بر صراط میایستاند و هیچ کس از آن نمیگذرد، مگر آن که براتی از علی بن ابی طالب دارد.
«خطیب خوارزمی» در ص 253 «المناقب» این حدیث را آورده و ابن مغازلی فقیه نیز در «المناقب» یاد کرده و عبارت او چنین است: علی در روز قیامت بر کنار حوض ایستاده، و (به بهشت) در نمیآید مگر کسی که از علی بن ابی طالب جواز آورد «قرشی» در ص 36 «شمس الاخبار» این حدیث را یاد کرده است.
3- «حاکمی» از قول علی (ع) آورده است که رسولخدا (ص) فرمود: چون خداوند خلق پیشین و پسین را در رستاخیز گرد آورد و صراط بر پل جهنم زده شود، از آن نمیگذرد مگر آن کس که گذرنامه ولایت علی بن ابی طالب داشته باشد.
این روایت در باب 54 «فرائد السمطین» و ص 172 ج 2 «الریاض النضره» یاد شده است.
4- «حسن بصری» از قول عبد اللّه آورده است که رسولخدا (ص) فرمود: چون قیامت شود، علی بن ابی طالب بر فردوس که کوهی است از جنّت بر آمده و بالای آن عرش پروردگار جهانیان است و نهرهای بهشت از آن سرازیر و در بهشت پراکنده است، بر کرسیئی از نور مینشیند و «تسنیم» از پیش رویش روان است، هیچ کس را گذری بر صراط نخواهد بود، مگر آن را که برات ولایت او (علی) و خاندانش، باشد (علی) بر جنّت مشرف است دوستان خود را به بهشت و دشمنان خویش را به دوزخ در میآورد.
خوارزمی در ص 42 «المناقب» و حموئی در باب 54 «الفرائد السمطین» این روایت را آوردهاند.
5- «قاضی عیاض» در «الشفا» از پیغمبر روایت کرده است که فرمود: معرفت خاندان محمّد برات آزادی از دوزخ و محبت آل محمّد پروانه عبور از صراط و ولایت آل محمّد، امان از عذاب است. این روایت را در ص 139 «الصواعق» و ص 15 «الاتحاف» و ص 159 «رشفة الصادی» میتوان یافت.
6- «خطیب» در ص 161 ج 3 «تاریخش» از «ابن عباس» آورده است که به پیغمبر (ص) گفتم: ای رسولخدا آیا برای رهائی از دوزخ جوازی هست؟ فرمود آری، گفتم: چیست؟
فرمود: محبّت علی بن ابی طالب. و انشاء اللّه تعالی، حدیث «علی قسیم الجنة و النار» در جای خود خواهد آمد.
***
و از اشعار عبدی در ستایش امیر مؤمنان است:
به تو آموخت آنچه را که مردم میدانستند و الهامت فرمود آنچه را که آنان نمیدانستند پس چنان بر شرف و عزت و مجدت در میان مردم افزود که از وصف واصفان والاتر است.
بتو ارزانی شد، آنچه را که به دیگر ندادند. گوارا بادت ای امیر مؤمنان! فرشتگان چنان آرزومند دیدارت بودند که از شوق نالیدند و خدای مهربان پیکرهای را که بیکم و کاست به تو میمانست، برای آنان ساخت.
«عبدی» در بیت نخست اشاره به حدیثی کرده است که ذکرش در صفحه 44 گذشت و بیان دیگر ابیات نیز در ص 288 آمد.
***
و از سرودههای اوست:
ای پیشوایان ما، شما بهترین عارفانی هستید که در «اعراف» دوستان و دشمنان خود را به صورت باز میشناسید.
و در فردای رستاخیز که همگان در پیشگاه خداوند، میایستیم، ما را بنام شما فرا میخوانند ما ببرکت بهترین خلق یعنی جدتان و ببرکت پدرتان، راه رستگاری را یافته و از گمراهی رهیدیم. اگر شما نبودید، خداوند آفریدگانش را نمیآفرید و این دنیای فریبنده نام نمیگرفت و ما نیز نبودیم و از جهت شما بود که خداوند آسمان و زمین را برای مردم آفرید و انس و جنّ را آزمود.
شما از همانندی با تمام مردم برترید، شأن شما بالاتر و ارجتان والاتر است.
چون ضرری به ما روی آرد خداوند را به پایگاهی که در پیشگاه او دارید، میخوانیم و خدا آن زیان را از ما میراند.
و اگر دشواری و اندوهی ما را فرا گیرد، شما را دژ استوار خود میسازیم تا از آن سختی و دیگر سختیها برهیم و چون روزگار بر ما ستم کند و به عزّت شما پناهنده شویم، آن ستم از ما دور میشود. و آنگاه که از گناهان خود بر ما بیمی رود، شفاعت امان بخش شما، برات بیزاری ما خواهد بود.
در بیت نخست اشارتی به این سخن خدای تعالی در سوره اعراف است که:
وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یعْرِفُونَ کلًّا بِسِیماهُمْ
و نیز اشاره دارد به احادیثی که در تفسیر این آیه آمده است و از آن جمله: «حاکم بن حدّاد حسکانی» (که شرح زندگیش در ج 1 ص 112 گذشت) به اسناد خود از «اصبغ بن نباته» یاد کرده است که گفت در خدمت علی نشسته بودم که «ابن کوّا» شرفیاب شد و از معنی این سخن خدای تعالی پرسید: علی الاعراف رجال یعرفون کلا بسیماهم. حضرت فرمود: وای بر تو ای «ابن کوّا» ما به روز رستاخیز در جایگاهی میان بهشت و جهنّم میایستیم و یاران خود را به چهره میشناسیم و به بهشت در میآریم و دشمنان خویش را نیز میشناسیم و به دوزخ میفرستیم، و «ابو اسحاق ثعلبی» در کتاب «کشف البیان» در تفسیر آیه شریفه از «ابن عباس» روایت کرده است که گفت:
اعراف جایگاه بلندی بر صراط است که «عباس» و «حمزه» و «علی بن ابی طالب» و «جعفر طیار» در آن میایستند و دوستان خود را به سیمای سپیدشان و دشمنان خود را به روی سیاهشان باز میشناسند. این روایت را ابن طلحه شافعی در «مطالب السؤل» ص 18 و ابن حجر در ص 101 و «الصواعق» و شوکانی در ص 198 ج 2 «فتح القدیر» آوردهاند.
و بیت دوم اشاره است به این سخن خدای تعالی که یوْمَ نَدْعُوا کلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ
و امامان شیعه خاندان پاک پیغمبرند که شیعیان را به نام آنان فرا میخوانند و با آنها محشور میکنند. چه به گفته پیغمبر پاک نهاد، «انسان با دوست خود خواهد بود» «1» و نیز «هر کس به قومی مهر بورزد، با آنان محشور میشود «2»،» و نیز، «آنکه گروهی را دوست میدارد، خداوند وی را در زمره آنان محشور میفرماید «3».»
معانی برخی از بقیه ابیات واضح و بیان بعضی دیگر، بیش از این گذشت.
الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج2، ص: 430