اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۷ مهر ۱۴۰۳

فضائل اهل بیت(ع) در اشعار عبدی کوفی

متن فارسی

و از اشعار عبدی است:

دودمان محمد نبی (ص) اهل فضیلت و منقبت‏اند.
اینان روشنی بخش کوردلان و دستگیر درماندگان،
و راستگویان پیشگام در کارهای پسندیده‌اند.
و ولای آنان از جانب خدای رحمان، در قرآن فرض و واجب گردیده است.
ایشان صراط مستقیمند که گروهی، در این راه رستگار، و عده‌ای از آن منحرفند.
صدیقه زهرا را برای علی صدّیق که صاحب شرف نسبت است، آفریدند.
هر یک از این دو پاک نهاد، دیگری را برای همسری خویش برگزید.
و نام این دو در ظل عرش خدا و میان یک سطر قرین یکدیگر آمد.
و خدا عهده‌دار عقد زناشوئی آنان و جبرئیل خطبه خوان آن شد.
و کابین زهرا، موهبتی برتر از همه مواهب یعنی یک پنجم زمین آمد. و نثار او از بار پاکیزه و شاداب طوبی بود.

در بیان احادیثی که این ابیات متضمن آن است:

الصادقون:

اشاره به روایتی است که درباره این قول خدای تعالی: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ‏» (سوره توبه) از طریق حافظ ابن نعیم و ابن مردویه و ابن عساکر و گروه بسیار دیگری از جابر و ابن عباس نقل کرده‌اند که با راستگویان باشید، یعنی با علی بن ابی طالب باشید.

این روایت را گنجی شافعی در صفحه 111 «الکفایه» و حافظ سیوطی در صفحه 290 جلد 3 «الدرّ المنثور» آورده‌اند و سبط ابن جوزی حنفی در صفحه 10 «تذکره‌اش» گفته است.

علماء تفسیر گفته‌اند: معنای آیه این است که با علی و خاندان او باشید.

ابن عباس گفته است: علی سرور راستگویان است.

***

و این سخن عبدی:

السابقون الی الرغائب

اشاره به آیه «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِک الْمُقَرَّبُونَ»‏ (سوره واقعه) است. و این آیه درباره علی (ع) نازل گردیده است.

ابن مردویه از ابن عباس روایت کرده است که این آیه درباره «حزقیل» مؤمن آل فرعون و «حبیب نجّار» که ذکرش در یس آمده و علی بن ابی طالب، نازل شده و هر یک از این سه تن پیشگام امّت خود بودند و علی از همه آنها افضل است.

در عبارت ابن ابی حاتم بجای حزقیل، یوشع بن نون است.

و دیلمی از عایشه و طبرانی و ابن ضحاک و ثعلبی و ابن مردویه و ابن مغازلی از ابن عباس نقل کرده‌اند که پیغمبر (ص) فرمود: پیشگام- و در عبارت دیگری- پیشگامان سه تن‏اند. پیشگام به سوی موسی، یوشع بن نون و به سوی عیسی، صاحب یاسین و به سوی محمّد (ص)، علی بن ابی طالب است. و ثعالبی در عبارت خود چنین افزوده است: پس ایشانند صدیقان و علی افضل آنها است.

محب الدین طبری در صفحه 157 جلد 1 «ریاض» و هثیمی در صفحه 109 جلد 9 «مجمع» این روایت را آورده‌اند و گنجی در صفحه 46 «کفایة» عبارت حدیث را چنین آورده است که پیشگامان امّت سه نفرند که به مقدار یک چشم بهم زدن بخدا شرک نورزیدند: علی بن ابی طالب و صاحب یاسین و مؤمن آل فرعون. پس آنها صدیقون‏اند و علی افضل ایشان است، سپس گفته است: این سندی است که «دار قطنی» بدان اعتماد و احتجاج کرده است و حافظ سیوطی در صفحه 154 جلد 6 «الدّر المنثور» و ابن حجر در صفحه 74 «الصواعق» و سبط ابن جوزی در صفحه 11 «التذکرة» روایت را با عبارت نخست آورده‌اند.

***

و این سخن عبدی:
فولاهم فرض من الر             حمن فی القرآن واجب‏

اشاره است به قول خدای (تعالی) «قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی‌ وَ مَنْ یقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَه‌ فِیها حُسْناً «1». که در کتب آثار و احادیث و سخنان بسیار در پیرامون این آیه شریفه می‌توان یافت و ما را مجال گسترش سخن در این باره نیست و به برخی از آن بسنده می‌کنیم:

1- احمد در «المناقب» و ابن منذر و ابن ابی حاتم و طبرانی و ابن مردویه و واحدی و ثعلبی و ابو نعیم و بغوی در تفسیرش و ابن مغازلی در «المناقب» به اسانید خود از ابن عباس آورده‌اند که چون این آیه نازل شد، گفتند: ای رسول خدا! این خویشانی که مودّت آنان بر ما واجب شده است کیانند؟ فرمود: علی و فاطمه و دو فرزندانشان.
محب الدین طبری در صفحه 25 «الذخائر» و زمخشری در صفحه 339 جلد 2 کشاف و حمّوئی در فرائد و نیشابوری در تفسیرش و ابن طلحه شافعی در صفحه 8 «مطالب السؤول» با صحّه گذاشتن بر آن، و رازی در تفسیرش و ابو سعود در جلد 3 تفسیرش (هامش تفسیر رازی) جلد 7 صفحه 665 و ابو حیان در صفحه 516 جلد 7 تفسیرش و نسفی در تفسیرش (هامش تفسیر خازن) جلد 4 صفحه 99 و حافظ هیثمی در صفحه 168 جلد 9 «مجمع» و ابن صباغ مالکی در صفحه 12 «الفصول المهمّه» و حافظ گنجی در صفحه 31 «کفایه» و قسطلانی در «المواهب» حدیث را آورده‌اند و قسطلانی گفته است: خداوند مودت خویشان پیغمبر و محبت همه اهل بیت بزرگوار و ذریه او را بر تمام خلق خود لازم و فرض فرموده و گفته است:
قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی‌.
زرقانی نیز در صفحه 3 و 21 جلد 7 «شرح المواهب» و ابن حجر در صفحه 101 و 135 [م‏]- و سیوطی در «احیاء المیت» هامش «الاتحاف» صفحه 239 و شبلنجی در صفحه 112 «نور الابصار» و صبّان در «الاسعاف» هامش «نور الابصار» صفحه 105 این حدیث را روایت کرده‌اند.

2- حافظ ابو عبد اللّه ملّا در سیره‌اش آورده است که رسول خدا (ص) فرمود:
همانا خداوند پاداش مرا مودت خاندانم قرار داد و من در فردا (آخرت) از شما (در این باره) سؤال خواهم کرد. این روایت را محب الدین طبری در صفحه 25 «ذخائر» و ابن حجر در صفحه 102 و 136 «الصواعق» و سمهودی در «جواهر العقدین» آورده‌اند.

3- جابر بن عبد اللّه گفت: عربی به خدمت پیغمبر (ص) آمد و گفت: یا محمّد اسلام را بر من عرضه کن، فرمود: شهادت بده که خدائی جز خداوند یگانه که یکتا و بی‌شریک است، نیست و نیز محمّد بنده و رسول اوست، عرب گفت: آیا پاداشی هم می‌خواهی فرمود: جز مودّت خویشان نه، گفت: خویشان من یا خویشان تو، فرمود: خویشان من، گفت: بیا تا با تو بیعت کنم. چه هر کس ترا و خاندانت را دوست ندارد، بر او لعنت خدا باد و پیغمبر (ص) گفت: آمین.
حافظ گنجی نیز حدیث را در صفحه 31 «کفایه» از طریق حافظ ابی نعیم و او از محمّد بن احمد بن مخلد و او، به اسناد خود از حافظ بن ابی شیبه آورده‌اند.

4- حافظ طبری و ابن عساکر [م‏]- و حاکم حسکانی در «شواهد التنزیل لقواعد التفضیل» به چند طریق از ابی امامه باهلی آورده‌اند که رسول خدا (ص) فرمود:
همانا خداوند پیمبران را از چند درخت آفرید و مرا از یک درخت خلق کرد، پس من ریشه آن درختم و علی شاخه آن و فاطمه ورق آن و حسن و حسین میوه آن است، پس هر کس به شاخه‌ای از شاخه آن درآویزد. رستگار شود. و هر کس آن را رها کند، فرو افتد و اگر بنده‌ای هزار سال پس از آن هزار سال و پس از آن هزار سال دیگر در بین صفا و مروه خدا را عبادت کند و صحبت ما را درک نکند خدا وی را بصورت در آتش اندازد سپس تلاوت فرمود:
قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی‌

گنجی در صفحه 178 کفایه این حدیث را یاد کرده است.

5- احمد و ابن ابی حاتم از ابن عباس درباره این قول خدای تعالی آورده‌اند که و من یقترف حسنه مودت آل محمّد است، و ثعلبی در تفسیرش این حدیث را مسندا آورده و ابن صباغ مالکی در صفحه 13 «الفصول» و ابن مغازلی در «المناقب» و ابن حجر در صفحه 101 «الصواعق» و سیوطی در صفحه 7 جلد 6 «الدر المنثور» و «احیاء المیت» هامش اتحاف صفحه 239 و حضرمی در صفحه 23 «رشفة الصادی» و «نبهانی» در صفحه 95 «الشرف المؤید» این روایت را آورده‌اند.

6- ابو شیخ، ابن حبان در کتاب «الثواب» خود از طریق واحدی از علی (ع) روایت کرده است که فرمود: درباره ما آل حم آیه‌ای است که مودّت ما را نگه نمی‌دارد مگر آن کس که مؤمن است. سپس خواند:
قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی‌

ابن حجر در صفحه 101 و 136 «الصواعق» و سمهودی در «جواهر العقدین» این روایت را آورده‌اند.

7- ابی طفیل گفت: حسن بن علی بن ابی طالب برای ما خطبه خواند.
پس حمد و ثنای الهی را بجا آورد و از امیر مؤمنان علی (رض) بنام خاتم اوصیاء و وصی انبیاء و امین صدیقین و شهداء یاد کرد سپس فرمود: مردی از میان شما رفت که پیشگامان بر او پیشی نگرفتند و پس ماندگان به وی نرسیدند. پیغمبر خدا (ص) پرچم را به او داد و جبرئیل از جانب راست و میکائیل از جانب چپ وی می‌جنگیدند تا خدا وی را پیروز گرداند و خداوند در شبی جانش را گرفت که در آن شب جان وصی موسی گرفته شده بود و در شبی روحش را بالا برد که روح عیسی را در آن عروج داده بود و آن همان شبی بود که خدا عز و جل فرقان را فرو فرستاد.
بخدا سوگند او زر و سیمی بجا نگذاشت و در بیت المالش جز پنجاه و هفت درهم که از عطاء وی زیاد آمده بود و می‌خواست با آن خدمتگزاری برای ام کلثوم بخرد بجا نمانده است.
سپس فرمود: هر کس مرا میشناسد که می‌شناسد. و آنکه نمی‌شناسد، من حسن بن محمّد م سپس این آیه را که قول یوسف است قرائت فرمود:
وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِی إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یعْقُوبَ‏  . و به خواندن برخی از آیات قرآنی پرداخت و آنگاه فرمود:منم پسر بشیر! منم پسر نذیر! منم پسر پیامبر! منم پسر آنکس که بفرمان حق مردم را بسوی خدا می‌خواند! منم پسر چراغ تابان! منم پسر آنکس که به عنوان رحمت بر جهانیان مبعوث شد! من از خاندانی هستم که خداوند پلیدی و ناپاکی را از آنان زدود. من از آن دودمانم که خداوند دوستی و ولایت آنانرا در قرآنیکه بر محمّد (ص) نازل کرده واجب دانست و فرمود:
قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی‌ .م- و در عبارت حافظ زرندی در (نظم درر المسطین) چنین است که حضرت فرمود:
منم از خاندانی که جبرئیل در خانه ما فرود می‌آید و از پیشگاه ما بالا میرود و منم از خاندانی که خدای تعالی مودتشان را بر هر مسلمانی فرض فرموده و درباره آنها آیه: «قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی‌ وَ مَنْ یقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً» را فرو فرستاده است و اقتراف حسنه، مودت ما خاندان است.
این روایت را «بزّار و طبرانی» در «الکبیر» و ابو الفرج در «مقاتل الطالبیین» و ابن ابی الحدید در ص 11 ج 4 شرح نهج البلاغه و هیثمی در ص 146 ج 9 «مجمع الزوائد» آورده‌اند. ابن صباغ مالکی نیز در ص 166 «الفصول» این حدیث را نقل کرده و گفته است: این روایت را گروهی از اصحاب سیر و دیگران بازگو کرده‌اند، حافظ گنجی نیز در ص 32 الکفایه از طریق ابن عقده از ابی طفیل و نسائی از هبیره و ابن حجر در ص 101 و 136 «الصواعق» و صفوری در ص 231 ج 2 «نزهة المجالس» و حضرمی در ص 43 «الرشفة» نقل نموده‌اند.

8- طبری در جلد 24 ص 16 تفسیرش باسناد خود از سدّی، و او از ابی دیلم، نقل کرده است که گفت:
چون «امام سجاد» علی ابن الحسین (رض) را اسیر کردند و بشام آوردند و او را بر در دروازه دمشق بپا داشتند، مردی از اهل شام برخاست و به امام گفت:خدا را شکر که مردانتان را کشت و شما را درمانده کرد و به این فتنه خاتمه داد. علی بن الحسین (رض) فرمود: آیا قرآن خوانده‌ای؟ گفت: آری فرمود: آیا آل حم را خوانده‌ای پاسخ داد: قرآن خوانده‌ام ولی آل حم را ندیده‌ام فرمود: آیا نخوانده‌ای؟
قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی‌.پرسید: مگر خویشان پیغمبر شمائید؟ فرمود: آری.
این حدیث را ثعلبی باسناد خود در تفسیرش آورده و ابو حیان نیز در ص 516 ج 7 تفسیرش به آن اشاره کرده و سیوطی نیز در ص 7 ج 6 «الدرّ المنثور» و ابن حجر در ص 101 و 136 الصواعق به نقل از طبرانی و زرقانی در ص 20 ج 7 «شرح مواهب» آورده‌اند.

9- طبری در ص 16 و 17 ج 24 تفسیرش از سعید بن جبیر و عمرو بن شعیب روایت کرده است که آن دو گفته‌اند: مقصود از خویشاوند رسول خدا (ص) فاطمه است.
و ابو حیان در تفسیر خود این سخن را از آن دو و از «سدّی» روایت کرده و سیوطی نیز در «الدرّ المنثور» آورده است. فخر رازی در ص 390 ج 7 تفسیرش گفته است.
من می‌گویم: آل محمّد، کسانی هستند که امورشان واگذار به پیغمبر است و هر کدام از آنان که پیوندشان با پیغمبر شدیدتر و کاملتر باشد او آل خواهد بود و چون هیچ تردیدی نیست که پیوند میان فاطمه و علی و حسن و حسین با پیغمبر استوارترین پیوندها است و این مطلبی است که همچون معلوم به نقل متواتر مسلّم است، پس واجب است که آل، اینها باشند.
و مناوی گفته است: این سخن از حافظ زرندی است که «1»: هیچ یک از دانشمندان مجتهد و پیشوایان رهیافته، نیست، مگر آنکه از ولایت خاندان پیغمبر، حظ وافر و فخر زاهر برده، چه این امر خداست که فرموده است:
قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی‌.و ابن حجر در ص 89 «الصواعق» گفته است: دیلمی از ابی سعید خدری روایت کرده که پیغمبر در تفسیر آیه وقفوهم انهم مسئولون فرموده‌اند: از ولایت علی پرسش خواهد شد و گویا مراد «واحدی» نیز همین حدیث بوده که گفته است:
در تفسیر آیه وقفوهم انهم مسئولون، روایت کرده‌اند، که مقصود ولایت علی و اهل بیت است زیرا خداوند به پیغمبر فرمان داد که مردم را آگاهی دهد که از آنها پاداشی در نبوت مسألت ندارد، مگر آنکه خاندانش را دوست دارند. و معنی آیه نیز چنین است که از آنها می‌پرسند آیا خاندان پیغمبر را به شایستگی و آن چنانکه رسول (ص) سفارش فرموده بود، دوست داشته‌اند یا مودت آنها را چنان ضایع و مهمل گذاشته‌اند، که باید سرزنش و نکوهش شوند؟
و در ص 101 «الصواعق» این شعر را از شمس الدین ابن عربی یاد کرده است:

رأیت ولائی آل طه فریضة           علی رغم أهل البعد یورثنی القربا
فما طلب المبعوث أجرا علی الهدی                بتبلیغه إلا المودة فی القربی‌ «1»

«ابن صبّاغ مالکی» نیز در ص 13 فصول: این سه بیت را از گوینده‌ای یاد کرده است:
هم العروة الوثقی لمعتصم بها             مناقبهم جاءت بوحی و انزال‏
مناقب فی شوری و سورة هل اتی              و فی سورة الاحزاب یعرفها التالی‌
و هم آل بیت المصطفی فودادهم                علی الناس مفروض بحکم و اسجال‏«2»

و از دیگری آورده است:

آنها، خاندانی هستند که هر کس صمیمانه دوستشان داشته باشد، به وسیله‌ای نیرومند برای آخرت خود چنگ زده است.
خاندانی که در مناقب بر جهانیان برترند نیکیهای آنها نمایان و آثارشان زبانزد است.
مهرشان واجب و محبتشان هدایت و طاعتشان مودت و مودتشان پارسائی است.

و شبلنجی در ص 13 نور الابصار، این ابیات ابی حسن بن جبیر را ذکر کرده است:

من پیغمبر مصطفی و پسر عم او علی و دو فرزندش و فاطمه زهرا را دوست دارم.
خاندانی که خداوند ایشان را از هر پلیدی به دور داشت و آنان را ستارگان فروزان افق هدایت ساخت.
مهر آنان بر هر مسلمانی فرض و دوستی ایشان بالاترین ذخیره آخرت است.
من دشمن اصحاب بزرگوار پیغمبر نیستم. و کینه‌توزی درباره آنان را ناسپاسی می‌دانم.

***

سخن عبدی:
و هم الصراط فمستقیم             فوقه ناج و ناکب‏

ثعلبی در کتاب «الکشف و البیان» در ذیل این گفتار خدای تعالی، اهدنا الصراط المستقیم، روایت کرده است که مسلم بن حیان گفت، از ابا بریده شنیدم که می‌گفت اهدنا الصراط المستقیم یعنی راه محمّد و دودمانش.

و در تفسیر «وکیع بن جراح» از سفیان ثوری و او از سدی و او از اسباط و مجاهد، و آنها از عبد اللّه بن عباس، آورده‌اند که عبد اللّه در تفسیر آیه اهدنا الصراط المستقیم می‌گفت: ای گروه بنده‌گان، بگوئید، خداوندا ما را بر دوستی محمّد و خاندانش رهنمون باش.

و حمویی در فرائد باسناد خود از اصبغ بن نباته و او از علی (ع) آورده است که امام درباره این آیه «وَ إِنَّ الَّذِینَ لا یؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناکبُونَ‏» می‌فرمود:صراط، ولایت ما خاندان است. و خوارزمی در مناقب آورده است که صراط دو صراط است. راهی در دنیا است و راهی در آخرت اما راه راست در دنیا، علی بن ابی طالب است. و صراط آخرت پل جهنم است هر کس راه مستقیم دنیا را باز شناخت از راه آخرت بسلامت میگذرد.

و معنی این حدیث را روایت دیگری که ابن عدی و دیلمی از رسول خدا (ص) آورده‌اند و در ص 111 کتاب صواعق آمده است، روشن می‌کند و آن روایت این است که پیغمبر (ص) فرمود: استوارترین شما بر صراط آن کسی است که دوستیش به خاندان و اصحاب من شدیدتر باشد.

و شیخ الاسلام حمّوئی در فرائد السمطین باسناد خود در حدیثی این گفتار امام جعفر صادق را آورده است که فرمود: نحن خیرة اللّه و نحن الطریق الواضح و الصراط المستقیم الی اللّه «1» پس راه رفتن بسوی خداوند، آنهایند و هر کس به آنان چنگ زند راه خدا را در پیش گرفته است چه ابو سعید، در کتاب شرف النبوه باسناد خود از رسول خدا (ص) روایت کرده است که فرمود: من و خاندانم درختی در بهشت هستیم که شاخه‌های آن در دنیا است. پس هر کس بدامن ما چنگ زند، راه خدای خویش را در پیش گرفته است. (ذخائر العقبی ص 16)

***

و مقصود عبدی از «صدیقه» در شعرش، فاطمه دختر پیمبر (ص) است که پدرش وی را به این نام، نامید، چه ابو سعید در کتاب «شرف النبوه» از رسول خدا (ص) آورده است که به علی فرمود: سه چیز بتو ارزانی شده است که به هیچ کس، و به من هم، ارزانی نشد. تو داماد کسی چون من شدی که من چنین نشدم و ترا، زنی صدیقه چون دختر من دادند که چنین زنی بمن ارزانی نشد. و حسن و حسین از پشت تواند. و از صلب من چون آنان بوجود نیامد. لیکن شما از من‏اید و من از شمایم. (الریاض النضرة ج 2 ص 202)

و از امّ المؤمنین عایشه است که می‌گفت: هیچ کس را راستگوتر از فاطمه (ع) ندیدم، مگر آن پدری که چنین دختری را بوجود آورد. «حلیة الاولیاء» ج 2 ص 42 «الاستیعاب» 2 ص 751 «ذخائر العقبی» ص 44 «تقریب الاسانید» و شرح آن 1 ص 150 «مجمع الزوائد» 9 ص 201 مؤلف «مجمع» گفته است، رجال این روایت همه از رجال صحیح‏اند.

***

و مقصود عبدی از (صدّیق) امیر مؤمنان صلوات اللّه علیه است. زیرا وی صدیق این امّت و این لقب خاص اوست «محب الدین طبری» در کتاب ریاضش گفته است: همانا رسول خدا، علی را صدیق نامید و نیز در ص 155 آورده است. که «خجندی» گفت: علی (ع) به لقب «یعسوب الامه» و «صدّیق اکبر» ملقب است و در این باره اخبار فراوانی رسیده است که برخی از آنها را یاد می‌کنیم:

1- «ابن سجّاد» و «احمد» در کتاب «المناقب» از قول ابن عباس روایت کرده‌اند که رسول خدا (ص) فرموده‌اند، صدیقان سه تن‏اند، حزقیل که مؤمن آل فرعون است و حبیب که صاحب آل یاسین است، و علی بن ابی طالب. و «ابو نعیم» این روایت در «المعرفة» آورده و «ابن عساکر» نیز آن را از قول «ابی لیلی» نقل کرده و این دو عبارت را بر حدیث افزوده‌اند که پیغمبر فرمود، و علی بالاتر از آنها است. محبّ- الدین طبری در 2 ص 154 «ریاض» و «گنجی» در ص 47 «کفایه»، روایت را با عبارت ابی لیلی، و سیوطی در «جمع الجوامعش» بطوری که در ج 6 ص 152 ترتیب آن آمده است و «ابن حجر» در ص 74 «صواعق»، آن را به عبارت «ابن عباس» آورده‌اند، و در ص 75 «صواعق» نیز این حدیث به عبارت «ابی لیلی» تکرار گردیده است.

2- رسول خدا (ص) فرمود همانا این «علی» نخستین کسی است که بمن ایمان آورد و اولین کسی خواهد بود که در روز رستاخیز با من مصافحه می‌کند، و اوست صدّیق اکبر و این است فاروق این امت که حق را از باطل جدا می‌کند و این است یعسوب مؤمنان «طبرانی» این روایت را از «سلمان» و «ابی ذر» و «بیهقی» و «عدنی» از «حذیفه»، و «هیثمی» در 9 ص 102 مجمع و «حافظ گنجی» در ص 79 کفایه این روایت را از طریق «حافظ ابن عساکر» آورده‌اند و در پایان حدیث چنین آمده که پیغمبر فرمود: و او است باب «مدینه علم» من که از جانب آن وارد می‌شوند و او است خلیفه من پس از من «متقّی هندی» این روایت را با عبارت اول در ص 65 6 کتاب «اکمال کنز العمال» آورده است.

3- «ابن عباس و ابی ذر» گفته‌اند: از پیغمبر (ص) شنیدیم که به علی می‌فرمود: «انت الصدیق الاکبر و انت الفاروق الذی یفرق بین الحق و الباطل / توئی صدیق اکبر و توئی فاروقی که حق را از باطل جدا می‌کند.»
«محب الدین» در ص 155 «ریاض» روایت را آورده و گفته است: و در روایتی چنین است که فرمود و انت یعسوب الدین. حاکمی و قرشی نیز در ص 35 شمس الاخبار این خبر را آورده و افزوده‌اند که فرمود و انت یعسوب المؤمنین شیخ الاسلام حموئی در باب 24 (الفرائد) آورده و ابن ابی الحدید نیز در شرح نهج البلاغه 3 ص 257 روایت را از قول «ابی رافع» یاد کرده و عبارتش این است: ابو رافع گفت برای خدا- حافظی به خدمت ابی ذر آمدم چون خواستم از نزد او بیرون آیم بمن و جمع همراهانم گفت: بزودی فتنه‌ای پدید می‌آید، از خداوند بترسید و بر شما باد که از بزرگمردی چون علی بن ابی طالب پیروی کنید چه من از رسول خدا (ص) شنیدم که به او می‌فرمود: تو نخستین کسی هستی که بمن ایمان آوردی و در رستاخیز اولین کسی خواهی بود که با من مصافحه می‌کنی و توئی صدیق اکبر و توئی فاروقی که حق و باطل را از هم جدا می‌کند و توئی یعسوب مؤمنان، و ثروت یعسوب کافران است. و توئی برادر و وزیر من و بهتر کسی که پس از من می‌ماند و پیمان مرا نگه می- دارد. قاضی ایجی در ص 276 ج 3 المواقف و صفوری در ص 25 ج 2، نزهة المجالس این روایت را آورده‌اند.

4- پیغمبر (ص) فرمود: در شب معراج، پروردگارم بمن گفت، ای محمّد چه کسی را بخلافت خود بر امّت، گمارده‌ای گفتم پروردگارا تو داناتری، گفت: ای محمّد من ترا به رسالت برگزیدم و برای خویش انتخابت کردم، تو پیغمبر من و برگزیده من از میان آفریدگان منی، و پس (از تو) آن صدّیق اکبر و آن پاک و پاکیزه نهادی است که او را از سرشت تو آفریدم و وی را وزیر تو ساختم و پدر دو سبط پاک و پاک نهاد تو،- آن دو سرور جوانان اهل بهشت قرار دادم و همسر او بهترین زنان جهان است تو، درختی، و علی شاخه و فاطمه برگ و حسن و حسین بار آن درخت‏اند.
آن دو را از سرشت علیین آفریدم و شیعه شما را از (طینت) شما ساختم، چه اگر گردنهای آنان را به شمشیر بزنند، بر مهرشان نسبت بشما می‌افزایند، گفتم:
پروردگارا صدیق اکبر کیست؟ فرمود: برادرت علی بن ابی طالب است. قرشی در ص 32 شمس الاخبار، این روایت را آورده است.

5- علی (ع) فرمود: من بنده خدا و برادر پیغمبر و صدّیق اکبرم و کسی به (این لقب) پس از من قائل نخواهد شد، مگر آنکه دروغگو و دروغ پرداز باشد. من هفت سال پیش از همه مردم نماز گزارده‌ام.
ابن ابی شیبه، بسند صحیح این روایت را آورده و نسائی نیز در ص 3 خصائص با سندی که رجال آن ثقه‌اند و ابن ابی عاصم در کتاب «السنّه» و حاکم در ص 112 ج 3 «المستدرک» روایت را آورده و آن را صحیح دانسته است. ابو نعیم نیز در المعرفة و ابن ماجه در ص 57 ج 1 سنن خود به سند صحیح آورده. طبری در ص 213 ج 2 تاریخش با اسناد صحیح و عقیلی و خلعی نیز. ابن اثیر در ص 22 ج 2 الکامل و ابن ابی الحدید در ص 257 ج 3 شرح النهج و محب الدین طبری در ص 6 ذخائر و ص 155 و 158 و 167 ج 2 ریاض و حمّوئی در باب 49 فرائد و سیوطی؛ آنطور که در ص 394، ج 6 ترتیب جمع آمده است در الجمع بذکر این حدیث پرداخته‌اند.
و در ص 55 ج 2 طبقات شعرانی چنین است که علی (رض) گفت: انا الصدّیق الاکبر، لا یقولها بعدی الّا کاذب.

6- معاذه گفت: از علی آنگاه که بر منبر بصره خطبه می‌خواند، شنیدم که می‌گفت: منم صدیق اکبر که ایمان آوردم پیش از آنکه ابو بکر ایمان آورد و اسلام آوردم پیش از آنکه ابو بکر اسلام آورد. ابن قتیبه در ص 73 «معارف» و ابن ایوب و عقیلی و محبّ الدین در ص 85 ذخائر و ص 155 و 157 ج 2 «ریاض» این روایت را آورده‌اند و ابن ابی الحدید در ص 251 و 257 ج 3 شرح نهج البلاغه و سیوطی در جمع الجوامع، بنابر آنچه در ص 405 ج 6 ترتیب آن آمده است به ذکر این روایت پرداخته‌اند.

***

و این شعر عبدی:
اسماهما قرنا علی سطر                بظلّ العرش راتب‏

اشاره است به حدیث نگارش نام فاطمه و پدر و شوهر و فرزندان او در ظلّ عرش و بر باب بهشت. چه خطیب بغدادی در ص 259 ج 1 تاریخش از ابن عباس روایت کرده است که رسول خدا (ص) فرمود: در شب معراج، دیدم که بر در بهشت نوشته‌اند: لا اله الّا اللّه، محمّد رسول اللّه علی حبیب اللّه، و الحسن و الحسین صفوة اللّه، فاطمة خیرة اللّه، علی مبغضیهم لعنة اللّه. این روایت را خطیب خوارزمی در ص 204 مناقب خود بازگو کرده است.

***

و در این شر عبدی:
کان الاله ولیها                و امینه جبریل خاطب‏

اشاره است، به این که خدای تعالی، فاطمه را به ازدواج علی درآورد و این پیوند را خود سرپرستی فرمود و جبرئیل امین نیز خطبه خوان آن بود. چه این خبر از جابر بن سمره رسیده است که گفت رسول خدا (ص) فرمود: آیا می‌پندارید که من دخترم فاطمه را به ازدواج علی بن ابی طالب درآوردم حال آنکه بزرگان قریش به خواستگاری وی آمدند و من نپذیرفتم؟ در این کار به انتظار خبر آسمانی (وحی) بودم تا آنکه در شب بیست و چهارم ماه رمضان جبرئیل بسوی من آمد و گفت ای محمّد، (خدای) علی اعلی بر تو درود می‌فرستد، او روحانیان و کروبیان را در جایگاهی که به آن «افیح» گویند، بزیر درخت طوبی جمع کرده، فاطمه را به ازدواج علی در آورد.

مرا نیز فرمان داد که خطبه خوان این پیوند باشم و خدای تعالی خود ولی (عقد) بود (الحدیث) ص 164 کفایة الطالب محب الدین طبری در ص 31 ذخائر از علی (ع) روایت کرده است که گفت؛ رسول خدا (ص) فرمود ملکی بر من فرود آمد و گفت:
یا محمّد: همانا خدای تعالی بر تو درود می‌فرستد و می‌گوید: من دخترت فاطمه را، در ملاء اعلی به ازدواج علی درآوردم تو نیز در زمین وی را بعقد او درآور.

«نسائی» و «خطیب» در ص 31 تاریخش، باسناد از عبد اللّه بن مسعود (رض) آورده‌اند که گفت: در بامداد عروسی، فاطمه دختر پیغمبر را لرزشی در بدن افتاد رسول خدا (ص) بوی فرمود:
ای فاطمه من ترا به ازدواج (مردی) که در دنیا، سرور و در آخرت از صالحان است، درآوردم و چون خواستم ترا به علی دهم خداوند جبرئیل را مأمور کرد و او در آسمان چهارم بپا خاست و فرشتگان صف‏ها بستند، پس جبرئیل برای آنان خطبه خواند و خداوند ترا بعقد علی درآورد. سپس به درخت بهشت فرمان داد تا زیب و زیور ببار آرد و آن را بر فرشتگان ببارد و هر فرشته‌ای که (این زیب و زیورها) را بیشتر یا بهتر از دیگران برداشت، تا روز قیامت، به آن می‌نازد. «ام سلمه» گفت: فاطمه بر دیگر زنان سرافرازی میکرد، به اینکه نخستین خطبه خوان (عقدش) جبریل بوده است.

این روایت را «گنجی» در ص 16 کفایه آورده و گفته است: این، حدیثی حسن و عالی است و ما آن را بهمین طریق روایت کردیم محب الدین طبری هم در ص 32 ذخائر آن نقل کرده است.

و صفوری در ص 225 ج 2، نزهة المجالس، آورده است که جبرئیل به رسول خدا گفت: همانا خداوند رضوان را فرمان داد. تا منبر کرامت را بر باب بیت المعمور بگذارد و فرشته‌ای بنام «راحیل» را فرمود. تا بر آن منبر بالا رود او بر منبر نشست و خدا را به سزاواری، ثنا و ستایش نمود. پس در آسمانها نشاط و سرور بر پا شد و بمن وحی فرمود که عقد این پیوند را میخوانم.
من فاطمه کنیز خود و دختر پیغمبرم محمّد را به ازدواج علی درآوردم، پس من عقد کردم و فرشتگان را بر آن گواه گرفتم و شهادت ایشان را در این پارچه حریر نوشتم. اینک من مأمورم آن را بر شما عرضه کنم و به خاتمی از مشک سپید مهر نمایم و به رضوان خازن جنان بسپارم. در این باره اخبار بسیار دیگری نیز هست.

***

و این بیت عبدی:
و المهر خمس الارض مو               هبة تعالت فی المواهب‏

اشارتی است به روایتی که «شیخ الاسلام حمّوئی» در باب هجدهم «فرائد السمطین» از رسول خدا (ص) آورده است که به علی (ع) فرمود: ای علی! همانا زمین از آن خداست و آن را بهر یک از بندگان خود که بخواهد، وا می‌گذارد. (اینک) بمن وحی فرستاده که فاطمه را با کابین یک پنجم زمین، به ازدواج تو در آورم، پس آن صداق اوست و هر کس بر زمین گام نهد، و شما را دشمن باشد، راه رفتنش بر زمین، حرام است.

***

و این سخن عبدی:
و تهابها من حمل طوبی                طیبت تلک المواهب

اشاره است به حدیث نثاری که «بلال بن حمامه» آورده است. که روزی پیغمبر خدا (ص) متبسم و خندان و با چهره‌ای چون ماه تمام و تابان، روی به ما آورد، عبد الرحمن بن عوف برخاست و گفت:
ای رسول خدا (ص) این نور چیست؟ فرموده بشارتی است که از پروردگارم درباره برادر و پسر عمم بمن رسیده است و آن اینست که خداوند فاطمه را بهمسری علی درآورده و به رضوان خازن جنان فرموده تا درخت طوبی را بجنباند. پس درخت طوبی به تعداد دوستداران اهل بیت برگه‌هائی ببار آورده است. و نیز در زیر آن درخت فرشتگانی آفریده و به هر یک براتی داده تا چون قیامت بر پا شود و ملائکه خلائق را فرا خوانند، دوستی از دوستداران اهل بیت نماند، مگر آنکه برگه‌ای که در آن فرمان رهائی از آتش جهنم است به وی بدهند. پس برادر و پسر عم من و هم دخترم. نجات بخش مردان و زنان از آتش دوزخ‏اند.

«خطیب» در ص 210 ج 4 تاریخش و «ابن اثیر» در صفحه 206 ج 1، «اسد الغابه» و «ابن صباغ» مالکی و «الفصول المهمه» و «ابو بکر خوارزمی» در (المناقب) و «ابن حجر» در ص 103 «الصواعق» و «صفوری» در ص 225 ج 2» «نزهة المجالس» و «حضرمی» در صفحه 48 «رشفة الصادی» این روایت را آورده‌اند.

و «ابو عبد اللّه ملا» در کتاب سیرتش از انس روایت کرده است که رسول خدا (ص) در مسجد به علی (ع) فرمود، این جبرئیل است که مرا خبر میدهد به اینکه خداوند فاطمه را به همسری تو در آورده و چهل هزار فرشته را بر آن گواه گرفته و به درخت طوبی وحی فرستاده که درّ و یاقوت بر آنها ببارد و او در و یاقوت بر آنها نثار کرده و حوران این درو یاقوتها را در طبق‏هائی از در و یاقوت گرد آورده اند و تا روز رستاخیز بیکدیگر هدیه می‌کنند.

این روایت را محب الدین در ص 32 «الذخائر» و ص 184 ج 2 «الریاض» و «صفوری» در ص 233 ج 2 «نزهة المجالس» آورده‌اند.

***

و از اشعار عبدی است:
ای سروران من و ای فرزندان علی- ای آل طه و ای خاندان رسول خدا (ص) کیست که با شما برابری کند؟ چه شما نمایندگان خدا در زمین‏اید.
شمااید، آن ستارگان هدایتی که خداوند رهسپاران این راه را، بشما رهبری می‌کند.
اگر رهبری شما نبود، ما بضلالت می‌افتادیم، و گمراهی با هدایت مشتبه می‌شد.
توشه‌ای جز مهر شما ندارم، و آن بهترین زاد و ذخیره و پشتوانه من در پهنه حشر است.
دوستی شما و بیزاری از بدگویانتان، اعتقاد من است.

و نیز از اوست:
به فرمان پروردگار، فاطمه پاک نهاد، را در آسمان به همسری علی نیک سرشت در آوردند.
خدا مهر زهرا را یک پنجم زمین از آباد و غیر آباد، قرار داد. علی بهترین مردان و زهرا بهترین زنان و مهرش بهترین کابین‏ها است.

و از اشعار اوست:
آنگاه که فاطمه بتول، گریان و نالان و فغان کنان، به خدمت پیغمبر آمد و گفت: زنان بنزد من آمده، به نکوهش و سرزنش من زبان گشوده می‌گویند، پیغمبر ترا به همسری علی آن مرد نادار و نیازمند. در آورده است،
پیغمبر فرمود: ای فاطمه شکیبا باش، و خدا را شکر کن که به برکت علی به فضلی بزرگ نائل آمده‌ای.
خداوند جبرئیل را فرمود تا به آواز بلند فرشتگان را فرا خواند، ملائکه گرد آمدند و روی به بیت المعمور پروردگار، آوردند جبرئیل به خطبه خوانی پرداخت و خدا را حمد نمود و ببزرگی ستود.
(و خداوند فرمود): یک پنجم زمین من از آن زهرا و بقیه آن از آن دیگران است.
در این هنگام درخت طوبی بر سر حوران بهشت، مشک و عبیر نثار کرد.

این بیت از اشعار:
اذ أتته البتول فاطم تیکی            وتوا لی شهیقها و الزفیرا

اشاره است به روایتی که م- حافظ عبد الرّزاق از معمّر و او از ابن ابی نجیح و او از «مجاهد» و او از «ابن عباس» آورده «و خطیب بغدادی» باسناد خود آن را در ص 195 ج 4 تاریخش نقل کرده که «ابن عباس» گفت چون پیغمبر فاطمه را به همسری علی در آورد فاطمه گفت: ای رسول خدا (ص). آیا مرا به مردی دادی که نیازمند و بی‌چیز است؟ پیغمبر فرمود: مگر خشنود نیستی؟ براستی که خداوند از اهل زمین دو مرد را برگزید که یکی از آن دو پدرت و دیگر شوهر تو است «حاکم» این روایت را در «المستدرک» ص 129 ج 3 آورده و آن را صحیح دانسته است.

«هیثمی» نیز در ص 112 الجمع و سیوطی آنطور که در ص 391 ج 2 ترتیب جمع آمده در کتاب «الجمع» و صدری در ص 226 ج 2 «نزهة المجالس» آورده است.

و در ص 226 ج 2 «نزهة المجالس» از عقائق چنین آمده است: که فاطمه (رض) در شب عروسی خویش گریست، و پیغمبر سبب گریه وی را پرسید. و زهرا چنین گفت:
تو میدانی که من دوستدار دنیا نیستم، لیکن چون در این شب به ناچیزی خویش نگریستم، ترسیدم علی بگوید: با خود چه آورده‌ای؟ پیغمبر فرمود: آسوده باش که علی همیشه خرسند و خشنود است. پس از آن زنی یهودی و ثروتمند ازدواج کرد و زنان را دعوت نمود و آنها فاخرترین جامه‌های خویش را پوشیدند و گفتند:
می‌خواهیم ناظر ناداری و نیازمندی دختر محمّد (ص) باشیم، او را نیز دعوت کردند، جبرئیل جامه‌ای بهشتی، فرود آورد و چون زهرا آن جامه را پوشید و سرانداز سر کرد و در میان جمع نشست آنگاه که پرده بالا رفت، و آن جامه درخشید زنان گفتند ای فاطمه این جامه را از کجا آوردی؟ گفت از جانب پدرم گفتند: پدرت از کجا آورده است فرمود: از جبرئیل. پرسیدند او از کجا آورده گفت از بهشت. و آن زنان اسلام آوردند و گفتند: اشهد ان لا اله الّا اللّه و ان محمّدا رسول اللّه. و از شوهرانشان هر کس مسلمان شد زنش در خانه‌اش ماند و آنکه اسلام نیاورد، زنش از او جدا شد و به همسری دیگری در آمد.

***

شرح احادیث مأثور دیگری که در بقیه ابیات آمده است، پیش از این گذشت و در این بیت از قصیده عبدی در ستایش علی (ع):
و کان یقول یا دنیا غرّی             سوای فلست من اهل الغرور

و نیز در این بیت از چکامه دیگرش:
لم تشتمل قلبه الدنیا بزخرفها                 بل قال غرّی سوای کل محتقر

اشارتی است به آن چه در حدیث «ضرارة بن ضمره» آنگاه که علی امیر مؤمنان را برای معاویه، می‌ستود آمده است، ضراره به معاویه گفت: علی را در شبی سخت تاریک و بی‌ستاره در عبادتگاهش دیدم که محاسنش را به دست داشت و چون مار گزیده به خود می‌پیچد و مانند ماتمزده می‌گریست و می‌گفت: ای دنیا! ای دنیا! دیگری را بفریب به من دیدار می‌نمائی و شوق نشان می‌دهی؟ هیهات! هیهات! من ترا سه طلاقه کردم و رجعی در آن نیست وه که چه عمرت کوتاه و عیشت ناچیز و ارزشت اندک است.«ابو نعیم» در ص 84 «حلیه» و ابن عبد البرّ در «استعیاب» و ابن عساکر در ص 35 تاریخش و بسیاری از حافظان و مورخان دیگر این روایت را آورده‌اند.

***

نیز از اشعار عبدی است:
آن قوم! بگاهی که علی پاک نهاد، به پاره دوزی کفش پیغمبر نشسته بود، به خانه رسول آمدند، و گفتند اگر حادثه‌ای رخ دهد جانشین تو و مرجع ما چه کسی خواهد بود و پیغمبر فرمود: جانشین من همان پینه دوز پاک سرشت و دانای پارسا است.

شاعر در این ابیات به حدیث ام سلمه اشاره کرده است که به ام المؤمنین عایشه در سرآغاز جنگ جمل گفت: آیا بیاد می‌آری که من و تو در سفری با رسول خدا بودیم و علی در آن سفر پاره دوزی کفش پیغمبر و شستشوی جامه‌های حضرتش را بعهده گرفته بود! پس کفش پیغمبر پاره شد و علی در زیر سایه سمره‌ای به پاره دوزی نشست، که پدرت با عمر پیش آمدند و اجازه شرفیابی خواستند ما برخواستیم و در پرده شدیم و آندو درآمدند و با پیغمبر به گفتگو پرداختند و گفتند: ای رسول خدا! نمی‌دانیم تا کی در میان ما خواهی بود؟ ای کاش ما را به جانشین خود آگاه می‌کردی تا پس از تو دادخواه ما باشد.
پیغمبر فرمود: من او را شناخته‌ام و اگر معرفیش کنم از گردش پراکنده خواهید شد، آن چنانکه بنی اسرائیل، هارون پسر عمران را تنها گذاشتند.
آن دو خاموش ماندند و از خدمت پیغمبر مرخص شدند و چون من و تو بخدمت رسولخدا باز آمدیم تو که از ما گستاختر بودی پرسیدی، ای رسولخدا جانشین تو کیست؟ و رسول فرمود: پاره دوز کفش. ما بیرون آمدیم و کسی جز علی ندیدیم و تو گفتی ای رسولخدا! جز علی دیگری را نمی‌بینم. فرمود: همو جانشین من است.
عایشه گفت: درست است. داستان را بیاد دارم. ام سلمه گفت: پس از این یادآوری چرا بر علی خروج می‌کنی. عایشه گفت: من برای اصلاح در میان مردم، می‌روم! و امیدوارم که اجر ببرم! انشاء اللّه! ام سلمه گفت: خود دانی. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 2 ص 78.

***

شاعر ما عبدی را سروده دیگری است که در آن امیر مؤمنان (ع) را چنین می‌ستاید:
ای آنکه فرشتگان آنچنان شیفته و دلباخته‌ات بودند که از شوق دیدارت بخدا شکایت بردند.
و خدای جهان، تصویری از تو پرداخت تا پیوسته زیارتش کنند و با او باشند.

و نیز در ستایش آن امام (ع) چنین سروده است:
خدا برای فرشتگان والا، تصویری شریف و گرامی چون خود علی پرداخت تا گروهی از فرشتگان طواف‏گر آن تمثال و گروهی دیگر معتکف در گاهش باشند.
این است آنچه پیغمبر در شب معراج از فراز رفرف دید.

در این ابیات اشاره به حدیثی است که یزید بن هارون، آن راوی حافظ و متقن و بزرگ و ثقه از راوی ثقه دیگری بنام حمید طویل و او از انس بن مالک آورده است که رسولخدا (ص) فرمود:
شبی که مرا به آسمان بردند، فرشته‌ای را دیدم که بر منبری از نور نشسته و فرشتگان دیگر گردش را گرفته‌اند گفتم: ای جبرئیل این فرشته کیست؟ گفت نزدیک شو و بر او سلام کن، چون نزدیک رفتم و سلام کردم، برادر و پسر عمّم علی بن ابی طالب را دیدم. گفتم ای جبرئیل آیا علی در آمدن به آسمان چهارم بر من پیشی گرفته است؟ گفت نه لیکن فرشتگان، از شوق دیدار علی، بخدا شکایت بردند و خدای تعالی این فرشته را از نور بر چهره علی (ع) ساخت و آنها در هر شب و روز جمعه هفتاد هزار بار وی را زیارت و خدا را تسبیح و تقدیس می‌کنند و ثواب آن را به دوستدار علی هدیه می‌نمایند.

این روایت را حافظ گنجی در ص 51 کفایة آورده و گفته است این حدیث حسن و عالی است و ما نیز بهمین جهت آن را نوشتیم.

***

و از سروده‌های عبدی است:
خدای متعال، علی رغم منافقان، فاطمه را به همسری علی در آورد و یک پنجم زمین را مهر او کرد، زهی چنین کابینی.

و نیز امیر مؤمنان را چنین می‌ستاید:
چه شبهای سختی را که بیدار ماند و چه روزهای گرمی را که به روزه داری گذراند.

و نیز در مدح علی (ع) گفته است:
ای علی! تو چشم خدا و جنب الهی که هر کس در حقّت تقصیر کرد، به خواری در دوزخ افتاد تو کشتی نجات و صراط مستقیم جاودانه، هدایتی.
لب تشنگان حوض کوثر، بر تو وارد میشوند، گروهی را سیراب وعده‌ای را محروم می‌کنی.
توئی گذرگاهی که هر کس را بخواهی به بهشت و آن را که بخواهی به دوزخ می‌فرستی.

بیان برخی از احادیثی که در بعضی از این ابیات است، گذشت.

***

و اما در این سروده او:
و علیک الورد تسقی من الحوض             من شئت نثنی محروما

اشارتی است به اینکه سقایت حوض کوثر در روز قیامت با علی امیر مؤمنان است دوستان خویش را سیراب می‌فرماید و دو رویان و ناسپاسان را از آن می‌راند.
و در این باره در کتب صحاح و مسانید، احادیثی آمده است که ما برخی از آنرا یاد می‌کنیم:

1- طبرانی باسناد رجال مورد اعتماد، از ابی سعید خدری آورده است که پیغمبر فرمود:
ای علی در روز رستاخیز ترا عصائی از عصاهای بهشتی خواهد بود که با آن منافقان را از حوض میرانی. الذخائر ص 91، الریاض ص 211. 2 مجمع الزوائد 9 ص 145، الصواعق

2- احمد در (المناقب) به اسناد خود از عبد اللّه بن اجاره آورده است که از امیر مومنان علی بن ابی طالب، از فراز منبر شنیدم که می‌گفت: من با این دو دست کوتاهم کفار و منافقان را از حوض رسول خدا می‌رانم همانطور که ساربانان شتر بیگانه را از آبشخور خود می‌رانند.
طبرانی این روایت را در «الاوسط» آورده و در ج 9 «مجمع الزوائد» ص 139 و «الریاض النضره» 2 ص 211 و کنز العمّال 6 ص 403 نیز یاد گردیده است.

3- «ابن عساکر» در تاریخش باسناد خود از «ابن عباس» و او از پیغمبر خدا (ص) آورده است که به علی فرمود: تو در روز رستاخیز در پیش روی منی. پس لوای حمد را بمن می‌سپارند و من آن را به تو خواهم داد و تو مردم را از حوض من می‌رانی.
«سیوطی» این حدیث را در «الجمع» بنا به آنچه در ص 40 ج 6 ترتیب آن آمده است یاد کرده و در ص 393 همان کتاب از ابن عباس و او در حدیث مفصلّی که از عمر نقل کرده گفته است که پیغمبر فرمود: تو با لواء حمد در پیشاپیش من می‌درخشی و از حوض من دفاع می‌کنی.

4- احمد در «المناقب» به اسناد خود از ابی سعید خدری آورده است که رسولخدا فرمود: خداوند در مورد علی پنج چیز بمن داده است که آن را از دنیا و آنچه در آن است، بیشتر دوست دارم.
امّا اوّل: او در پیشگاه خداوند تا فراغت از حساب خلائق تکیه گاه من خواهد بود.
امّا دوّم: لواء حمد بدست اوست و آدم و فرزندانش در زیر این پرچمند.
و امّا سوم: وی بر کنار حوض من ایستاده و هر که را از امّت من می‌شناسد سیراب می‌کند. تا آخر حدیث.
این روایت در ص 203/2 «الریاض النضره» و ص 403/6 «کنز العمّال» یاد شده است.

5- شاذان فضیلی باسناد خود از امیر مؤمنان روایت کرده است که رسول خدا (ص) فرمود: ای علی! از پروردگار خود در مورد تو پنج خصلت خواستم که بمن ارزانی داشت.
امّا یکم: از پروردگارم خواستم که آنگاه که خاکم را می‌شکافد و گرد از سر و رویم می‌زداید، تو با من باشی و خواسته‌ام را بر آورده کرد.
امّا دوم: از او خواستم که در کنار کفه میزان مرا بپا دارد و تو با من باشی.
این خواسته‌ام را هم بر آورد.
امّا سوم: از او خواستم که ترا پرچمدار من و آن لواء بزرگ الهی قرار دهد که رستگان و روندگان به بهشت در زیر آنند. این را نیز بمن داد.
امّا چهارم: از پروردگارم خواستم تو ساقی امتم از حوضم باشی و خدای پذیرفت.
امّا پنجم: از پروردگارم خواستم ترا پیشرو امت من (در رفتن) رو به بهشت قرار دهد و این را بمن ارزانی فرمود. پس خدا را سپاس که به داده‌هایش بر من منّت نهاد.
این روایت را در ص 202 «المناقب» خطیب خوارزمی و در باب دوازدهم «فرائد السمطین» و در صفحه 402- 6 «کنز العمّال» می‌توان یافت.

6- طبرانی در «الاوسط» از «ابی هریره» در حدیثی روایت کرده است که پیغمبر خدا (ص) فرمود: ای علی گوئی می‌بینمت که بر (کنار) حوض من ایستاده‌ای و مردم را از آن می‌رانی و آنجا صراحی‌هائی است که چون ستارگان آسمان (می- درخشد) و من و تو و حسن و حسین و فاطمه و عقیل و جعفر در بهشت برادرانه بر سریری روبروی هم نشسته‌ایم. تو با منی و شیعه‌ات بهشتی است. (مجمع الزوائد 9 صفحه 173).

7- از جابر بن عبد اللّه است که رسول اللّه (ص) فرمود: ای علی سوگند به آنکه جانم در دست اوست که تو در روز رستاخیز مدافع حوض منی و با عصای خود مردان را از آن می‌رانی، آن چنانکه شتر بیگانه را می‌رانند و گوئی مقام ترا در کنار حوض می‌بینم (مناقب خطیب ص 65).

8- «حاکم» در صفحه 138- ج 3 «المستدرک» باسناد مصحح خود از «علی بن ابی طلحه» آورده است که گفت: ما حج می‌گزاردیم و در مدینه از کنار حسن بن علی گذشتیم و معاویه بن جدیح- جدیح را به تصغیر بخوانید- هم با ما بود. به حضرت حسن گفتند: این است معاویة بن جدیح که علی (ع) را لعن می‌کند!!
فرمود: بیاوریدش. چون آوردندش، فرمود: تو علی را ناسزا می‌گوئی؟
گفت نه! فرمود: بخدا اگر با او ملاقات کنی،- و نمی‌پندارم که در رستاخیز به دیدارش برسی- می‌بینیش که بر کنار حوض رسولخدا ایستاده و رایات منافقان را با عصای عوسجیش که بدست دارد، می‌راند این حدیث را آن صادق مصدوق (محمّد ص) برای من بازگو کرده است. و دروغ‏پرداز زیانکار است.
طبرانی این روایت را آورده و در عبارت اوست که حضرت حسن فرمود:
می‌یابی او را که آماده و مصمّم، ناسپاسان و دورویان را از حوض رسولخدا (ص) می‌راند (این) گفتار صادق مصدوق محمّد است.

***

و این شعر عبدی:
و إلیک الجواز تدخل من شئت              جنانا و من تشاء جحیما

اشارت است به معنی که در اخبار بسیاری وارد شده است و ما به یاد آوری برخی از این اخبار بسنده می‌کنیم:

1- «حافظ ابن سمّان» در «الموافقه» از قول قیس بن حازم روایت کرده است که گفت: ابو بکر صدیق! علی بن ابی طالب را دید و بر روی او لبخند زد علی فرمود چرا خندیدی؟ گفت: از رسولخدا (ص) شنیدم که می‌گفت هیچ کس از صراط نمی‌گذرد مگر آنکه علی برایش پروانه عبور نوشته باشد.
این روایت در «الریاض النضره» 2 ص 177 و 244 و در «الصواعق» ص 75 و «اسعاف الراغبین» صفحه 161، یاد شده است.

2- مجاهد از ابن عباس نقل کرده است که پیغمبر خدا (ص) فرمود: چون روز رستاخیز آید، خدای عز و جل، جبرئیل و محمّد را بر صراط میایستاند و هیچ کس از آن نمی‌گذرد، مگر آن که براتی از علی بن ابی طالب دارد.
«خطیب خوارزمی» در ص 253 «المناقب» این حدیث را آورده و ابن مغازلی فقیه نیز در «المناقب» یاد کرده و عبارت او چنین است: علی در روز قیامت بر کنار حوض ایستاده، و (به بهشت) در نمی‌آید مگر کسی که از علی بن ابی طالب جواز آورد «قرشی» در ص 36 «شمس الاخبار» این حدیث را یاد کرده است.

3- «حاکمی» از قول علی (ع) آورده است که رسولخدا (ص) فرمود: چون خداوند خلق پیشین و پسین را در رستاخیز گرد آورد و صراط بر پل جهنم زده شود، از آن نمی‌گذرد مگر آن کس که گذرنامه ولایت علی بن ابی طالب داشته باشد.
این روایت در باب 54 «فرائد السمطین» و ص 172 ج 2 «الریاض النضره» یاد شده است.

4- «حسن بصری» از قول عبد اللّه آورده است که رسولخدا (ص) فرمود: چون قیامت شود، علی بن ابی طالب بر فردوس که کوهی است از جنّت بر آمده و بالای آن عرش پروردگار جهانیان است و نهرهای بهشت از آن سرازیر و در بهشت پراکنده است، بر کرسیئی از نور می‌نشیند و «تسنیم» از پیش رویش روان است، هیچ کس را گذری بر صراط نخواهد بود، مگر آن را که برات ولایت او (علی) و خاندانش، باشد (علی) بر جنّت مشرف است دوستان خود را به بهشت و دشمنان خویش را به دوزخ در می‌آورد.
خوارزمی در ص 42 «المناقب» و حموئی در باب 54 «الفرائد السمطین» این روایت را آورده‌اند.

5- «قاضی عیاض» در «الشفا» از پیغمبر روایت کرده است که فرمود: معرفت خاندان محمّد برات آزادی از دوزخ و محبت آل محمّد پروانه عبور از صراط و ولایت آل محمّد، امان از عذاب است. این روایت را در ص 139 «الصواعق» و ص 15 «الاتحاف» و ص 159 «رشفة الصادی» می‌توان یافت.

6- «خطیب» در ص 161 ج 3 «تاریخش» از «ابن عباس» آورده است که به پیغمبر (ص) گفتم: ای رسولخدا آیا برای رهائی از دوزخ جوازی هست؟ فرمود آری، گفتم: چیست؟
فرمود: محبّت علی بن ابی طالب. و انشاء اللّه تعالی، حدیث «علی قسیم الجنة و النار» در جای خود خواهد آمد.

***

و از اشعار عبدی در ستایش امیر مؤمنان است:
به تو آموخت آنچه را که مردم می‌دانستند و الهامت فرمود آنچه را که آنان نمی‌دانستند پس چنان بر شرف و عزت و مجدت در میان مردم افزود که از وصف واصفان والاتر است.
بتو ارزانی شد، آنچه را که به دیگر ندادند. گوارا بادت ای امیر مؤمنان! فرشتگان چنان آرزومند دیدارت بودند که از شوق نالیدند و خدای مهربان پیکره‌ای را که بی‌کم و کاست به تو می‌مانست، برای آنان ساخت.

«عبدی» در بیت نخست اشاره به حدیثی کرده است که ذکرش در صفحه 44 گذشت و بیان دیگر ابیات نیز در ص 288 آمد.

***

و از سروده‌های اوست:
ای پیشوایان ما، شما بهترین عارفانی هستید که در «اعراف» دوستان و دشمنان خود را به صورت باز می‌شناسید.
و در فردای رستاخیز که همگان در پیشگاه خداوند، می‌ایستیم، ما را بنام شما فرا می‌خوانند ما ببرکت بهترین خلق یعنی جدتان و ببرکت پدرتان، راه رستگاری را یافته و از گمراهی رهیدیم. اگر شما نبودید، خداوند آفریدگانش را نمی‌آفرید و این دنیای فریبنده نام نمی‌گرفت و ما نیز نبودیم و از جهت شما بود که خداوند آسمان و زمین را برای مردم آفرید و انس و جنّ را آزمود.
شما از همانندی با تمام مردم برترید، شأن شما بالاتر و ارجتان والاتر است.
چون ضرری به ما روی آرد خداوند را به پایگاهی که در پیشگاه او دارید، می‌خوانیم و خدا آن زیان را از ما می‌راند.
و اگر دشواری و اندوهی ما را فرا گیرد، شما را دژ استوار خود می‌سازیم تا از آن سختی و دیگر سختیها برهیم و چون روزگار بر ما ستم کند و به عزّت شما پناهنده شویم، آن ستم از ما دور می‌شود. و آنگاه که از گناهان خود بر ما بیمی رود، شفاعت امان بخش شما، برات بیزاری ما خواهد بود.

در بیت نخست اشارتی به این سخن خدای تعالی در سوره اعراف است که:
وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یعْرِفُونَ کلًّا بِسِیماهُمْ‏

و نیز اشاره دارد به احادیثی که در تفسیر این آیه آمده است و از آن جمله: «حاکم بن حدّاد حسکانی» (که شرح زندگیش در ج 1 ص 112 گذشت) به اسناد خود از «اصبغ بن نباته» یاد کرده است که گفت در خدمت علی نشسته بودم که «ابن کوّا» شرفیاب شد و از معنی این سخن خدای تعالی پرسید: علی الاعراف رجال یعرفون کلا بسیماهم. حضرت فرمود: وای بر تو ای «ابن کوّا» ما به روز رستاخیز در جایگاهی میان بهشت و جهنّم می‌ایستیم و یاران خود را به چهره می‌شناسیم و به بهشت در می‌آریم و دشمنان خویش را نیز می‌شناسیم و به دوزخ می‌فرستیم، و «ابو اسحاق ثعلبی» در کتاب «کشف البیان» در تفسیر آیه شریفه از «ابن عباس» روایت کرده است که گفت:
اعراف جایگاه بلندی بر صراط است که «عباس» و «حمزه» و «علی بن ابی طالب» و «جعفر طیار» در آن می‌ایستند و دوستان خود را به سیمای سپیدشان و دشمنان خود را به روی سیاهشان باز می‌شناسند. این روایت را ابن طلحه شافعی در «مطالب السؤل» ص 18 و ابن حجر در ص 101 و «الصواعق» و شوکانی در ص 198 ج 2 «فتح القدیر» آورده‌اند.

و بیت دوم اشاره است به این سخن خدای تعالی که یوْمَ نَدْعُوا کلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ‏
و امامان شیعه خاندان پاک پیغمبرند که شیعیان را به نام آنان فرا می‌خوانند و با آنها محشور می‌کنند. چه به گفته پیغمبر پاک نهاد، «انسان با دوست خود خواهد بود» «1» و نیز «هر کس به قومی مهر بورزد، با آنان محشور می‌شود «2»،» و نیز، «آنکه گروهی را دوست می‌دارد، خداوند وی را در زمره آنان محشور می‌فرماید «3».»

معانی برخی از بقیه ابیات واضح و بیان بعضی دیگر، بیش از این گذشت.

الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 430

متن عربی

بیان ما ضُمِّنَتْهُ الأبیات من الحدیث:

قوله: الصادقون: إشارةٌ إلى ما روی فی قوله تعالى: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ‏) «2»

من طریق الحافظ أبی نعیم و ابن مردویه و ابن عساکر «3» و آخرین کثیرین عن جابر و ابن عبّاس: أی کونوا مع علیِّ بن أبی طالب. و رواه الکنجی الشافعی فی الکفایة «4» (ص 111)، و الحافظ السیوطی فی الدرّ المنثور «5» (3/290)، و قال سبط ابن الجوزی الحنفی فی تذکرته «6» (ص 10): قال علماء السیر: معناه: کونوا مع علیّ و أهل بیته، قال ابن عبّاس: علیٌّ سیِّد الصادقین.

قوله: السابقون إلى الرغائب. إشارةٌ إلى قوله تعالى: (وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ* أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ‏) «7» و أنّها نزلت فی علیٍّ علیه السلام.

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 431

أخرج ابن مردویه عن ابن عبّاس: أنّها نزلت فی حزقیل مؤمن آلِ فرعون، و حبیب النجّار الذی ذُکِر فی یس، و علیِّ بن أبی طالب. و کلّ رجلٍ منهم سابق أمّته، و علیٌّ أفضلهم. و فی لفظ ابن أبی حاتم: یوشع بن نون بدل حزقیل.

و أخرج الدیلمی «1» عن عائشة. و الطبرانی «2»، و ابن الضحّاک، و الثعلبی، و ابن مردویه، و ابن المغازلی «3»، عن ابن عبّاس: أنّ النبی صلى الله علیه و سلم قال: «السُّبَّق- و فی لفظ: السُّبّاق- ثلاثة: السابق إلى موسى یوشع بن نون، و صاحب یاسین إلى عیسى، و السابق إلى محمد علیُّ بن أبی طالب». و زاد الثعالبی فی لفظه: «فهم الصدّیقون، و علیٌّ أفضلهم».

و رواه محبُّ الدین الطبری فی ریاضه «4» (1/157)، و الهیثمی فی المجمع (9/102)، و الکنجی فی الکفایة «5» (ص 46) بلفظ: «سُبّاق الأمم ثلاثةٌ، لم یُشْرکوا باللَّه طرفة عین: علیُّ بن أبی طالب، و صاحب یاسین، و مؤمن آل فرعون. فهم الصدِّیقون، و علیٌّ أفضلهم». ثمّ قال: هذا سندٌ اعتمد علیه الدارقطنی و احتجَّ به.

و رواه باللفظ الأوّل الحافظ السیوطی فی الدرّ المنثور (6/154)، و ابن حجر فی الصواعق (ص 74)، و سبط ابن الجوزی فی التذکرة (ص 11) «6».

 

قوله:

فوِلاهُمُ فَرْضٌ من الر             حمنِ فی القرآن واجبْ‏

 

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 432

أشار به إلى قوله تعالى: (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏ وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً) «1». توجد فی الکتب و المعاجم أحادیث و کلمات ضافیة حول الآیة الشریفة لا یَسعُنا بسط المقال فیها، غیر أنّا نقتصر «2» بجملة منها:

1- أخرج أحمد فی المناقب، و ابن المنذر، و ابن أبی حاتم، و الطبرانی، و ابن مردویه، و الواحدی، و الثعلبی، و أبو نعیم، و البغوی فی تفسیره، و ابن المغازلی فی المناقب بأسانیدهم عن ابن عبّاس قال: لمّا نزلت هذه الآیة قیل: یا رسول اللَّه من قرابتُک هؤلاء الذین وجبتْ علینا مودّتهم؟ قال: «علیٌّ و فاطمة و ابناهما» «3».

و رواه «4» محبُّ الدین الطبری فی الذخائر (ص 25)، و الزمخشریّ فی الکشّاف (2/339)، و الحمّوئی فی الفرائد، و النیسابوری فی تفسیره، و ابن طلحة الشافعی فی مطالب السؤول (ص 8) و صحّحه، و الرازی فی تفسیره، و أبو السعود فی تفسیره- هامش تفسیر الرازی- (7/665)، و أبو حیّان فی تفسیره (7/516)، و النسفی فی تفسیره- هامش تفسیر الخازن- (4/99)، و الحافظ الهیثمی فی المجمع (9/168)، و ابن الصبّاغ المالکی فی الفصول المهمّة (ص 12)، و الحافظ الکنجی فی الکفایة (ص 31)، و القسطلانی فی المواهب، و قال: ألزم اللَّه مودّة قُرباه کافّة بریّتِهِ، و فرض محبّة جملةِ أهل بیته المعظّم و ذریّته فقال تعالى: (قُلْ لا أسألُکُم عَلیهِ أجْراً إلّا المَودّةَ فی القُرْبَى).

 

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 433

و رواه الزرقانی فی شرح المواهب (7/3 و 21)، و ابن حجر فی الصواعق «1» (ص 101 و 135) و السیوطی فی إحیاء المیت- هامش الإتحاف- (ص 239)، و الشبلنجی فی نور الأبصار «2» (ص 112)، و الصبّان فی الإسعاف- هامش نور الأبصار- (ص 105).

2- أخرج الحافظ أبو عبد اللَّه الملّا فی سیرته «3»: أنَّ رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم قال:

 

 «إنّ اللَّه جعل أجری علیکم المودّة فی أهل بیتی و إنّی سائلکم غداً عنهم». و رواه محبّ الدین الطبری فی الذخائر (ص 25)، و ابن حجر فی الصواعق «4» (ص 102 و 136)، و السمهودی فی جواهر العقدین «5».

 

3- قال جابر بن عبد اللَّه:

جاء أعرابیٌّ إلى النبیِّ صلى الله علیه و سلم و قال: «یا محمد اعرض علیَّ الإسلام. فقال: تشهد أن لا إله إلّا اللَّه وحده لا شریک له، و أنّ محمداً عبده و رسوله. قال: تسألنی علیه أجراً؟ قال: لا إلّا المودّة فی القربى. قال: قرابتی أو قرابتک؟ قال: قرابتی. قال: هات أُبایعک، فعلى مَن لا یحبُّک و لا یحبّ قرابتک لعنة اللَّه. فقال النبیُّ صلى الله علیه و سلم: آمین». أخرجه الحافظ الکنجی فی الکفایة «6» (ص 31) من طریق الحافظ أبی نعیم عن محمد بن أحمد ابن مخلد عن الحافظ ابن أبی شیبة بإسناده.

 

4- أخرج الحافظ الطبری و ابن عساکر «7» و الحاکم الحسکانی فی شواهد

 

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 434

التنزیل لقواعد التفضیل «1» بعدّة طرق عن أبی أُمامة الباهلی قال: قال رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم:

 

 «إنّ اللَّه خلق الأنبیاء من أشجارٍ شتّى و خلقنی من شجرةٍ واحدة، فأنا أصلها و علیٌّ فرعها و فاطمة لقاحها و الحسن و الحسین ثمرها، فمن تعلّقَ بغصن من أغصانها نجا و من زاغ عنها هوى، و لو أنّ عبداً عبدَ اللَّه بین الصفا و المروة ألف عام ثمّ ألف عام ثمّ ألف عام ثمّ لم یُدرک صحبتنا کبّه اللَّه على منخریه فی النار». ثمّ تلا: (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏) و ذکره الکنجی فی الکفایة «2» (ص 178).

5- أخرج أحمد «3» و ابن أبی حاتم عن ابن عبّاس فی قوله تعالى: (وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً…) قال: المودّة لآل محمد.

رواه الثعلبی فی تفسیره مسنداً، و ابن الصبّاغ المالکی فی الفصول (ص 13)، و ابن المغازلی فی المناقب، و ابن حجر فی الصواعق (ص 101)، و السیوطی فی الدرّ المنثور (6/7)، و إحیاء المیت- هامش الإتحاف- (ص 239)، و الحضرمی فی الرشفة (ص 23)، و النبهانی فی الشرف المؤبَّد (ص 95) «4».

 

6- أخرج أبو الشیخ ابن حیان فی کتابه الثواب من طریق الواحدی عن علیّ علیه السلام قال: «فینا فی آل حم آیةٌ لا یحفظ مودّتنا إلّا کلّ مؤمن». ثمّ قرأ (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏) و ذکره ابن حجر فی الصواعق «5» (ص 101 و 136)، و السمهودی فی جواهر العقدین «6».

 

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 435

7- عن أبی الطفیل قال: خطبنا الحسن بن علیِّ بن أبی طالب، فحمد اللَّه و أثنى علیه و ذکر أمیر المؤمنین علیّا رضى الله عنه خاتم الأوصیاء و وصیَّ الأنبیاء و أمین الصدّیقین و الشهداء ثمّ قال:

 «أیّها الناس لقد فارقکم رجلٌ ما سبقه الأوّلون و لا یدرکه الآخرون. لقد کان رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم یعطیه الرایة فیقاتل جبریل عن یمینه و میکائیل عن یساره فما یرجع حتى یفتح اللَّه علیه، و لقد قبضه اللَّه فی اللیلة التی قُبض فیها وصیُّ موسى و عُرِج بروحه فی اللیلة التی عُرِج فیها بروح عیسى بن مریم، و فی اللیلة التی أنزل اللَّه فیها الفرقان، و اللَّهِ ما ترکَ ذهباً و لا فضّة، و ما فی بیت مالهِ إلّا سبعمائة و خمسون درهماً فضلت من عطائه أراد أن یشتری بها خادماً لأمِّ کلثوم.

ثمّ قال: من عرَفنی فقد عرَفنی و من لم یعرفنی فأنا الحسن بن محمد. ثمّ تلا هذه الآیة قول یوسف: (وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِی إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ‏) «1». ثمّ أخذ فی کتاب اللَّه.

ثمّ قال: أنا ابن البشیر، و أنا ابن النذیر، أنا ابن النبیِّ، أنا ابن الداعی إلى اللَّه بإذنه، و أنا ابن السراج المنیر، و أنا ابن الذی أُرسِل رحمةً للعالمین، و أنا من أهل البیت الذین أذهب اللَّه عنهم الرجس و طهّرهم تطهیراً، و أنا من أهل البیت الذین افترض اللَّه مودّتهم و ولایتهم، فقال فیما أنزلَ على محمد: (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏). ..».

و فی لفظ الحافظ الزرَندی فی نظم درر السمطین «2»: «و أنا من أهل البیت الذین کان جبریل علیه السلام ینزِلُ فینا و یصعَد من عندنا، و أنا من أهل البیت الذین افترضَ اللَّه تعالى مودّتهم على کلِّ مسلم و أنزل اللَّه فیهم (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی‏

 

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 436

الْقُرْبى‏ وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً)

 و اقتراف الحَسَنة مودّتُنا أهل البیت».

أخرجه «1» البزّار و الطبرانی فی الکبیر، و أبو الفرج فی مقاتل الطالبیّین، و ابن أبی الحدید فی شرح النهج (4/11)، و الهیثمی فی مجمع الزوائد (9/146)، و ابن الصبّاغ المالکی فی الفصول (ص 166) و قال: رواه جماعةٌ من أصحاب السیر و غیرهم. و الحافظ الکنجی فی الکفایة (ص 32) من طریق ابن عقدة عن أبی الطفیل، و النسائی عن هبیرة، و ابن حجر فی الصواعق (ص 101 و 136)، و الصفوری فی نزهة المجالس (2/231)، و الحضرمی فی الرشفة (ص 43).

8- أخرج الطبری فی تفسیره «2» (24/16) بإسناده عن السدِّی عن أبی الدیلم قال: لمّا جی‏ء بعلیِّ بن الحسین الإمام السجّاد علیهما السلام أسیراً فأُقیم على درَج دمشق قام رجلٌ من أهل الشام فقال: الحمد للَّهِ الذی قتلکم و استأصَلَکم و قطع قَرْنَی الفتنة. فقال له علیُّ بن الحسین رضى الله عنه: «أقرأتَ القرآن؟ فقال: نعم. قال: فقرأتَ آل حم؟ قال: قرأتُ القرآنَ و لم أقرأ آل حم. قال: ما قرأت: (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏). قال: و إنّکم لأنتم هم؟ قال: نعم».

و رواه الثعلبی فی تفسیره «3» بإسناده، و أشار إلیه أبو حیّان فی تفسیره (7/516).

 

و أخرجه السیوطی فی الدرّ المنثور «4» (6/7)، و ابن حجر فی الصواعق «5» (ص 101 و 136) عن الطبرانی، و الزرقانی فی شرح المواهب (7/20).

 

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 437

9- روى الطبری فی تفسیره «1» (24/16 و 17) عن سعید بن جبیر و عمرو بن شعیب أنّهما قالا: هی قربى رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم. و رواه عنهما و عن السدّی أبو حیّان فی تفسیره و السیوطی فی الدرّ المنثور.

قال الفخر الرازی فی تفسیره «2» (7/390): و أنا أقول: آل محمد صلى الله علیه و سلم هم الذین یؤول أمرُهم إلیه، فکلُّ من کان أمرهم إلیه أشدّ و أکمل کانوا هم الآل، و لا شکّ أنّ فاطمة و علیّا و الحسن و الحسین کان التعلّق بینهم و بین رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم أشدّ التعلّقات، و هذا کالمعلوم بالنقل المتواتر، فوجب أن یکونوا هم الآل.

و قال المناوی: قال الحافظ الزرندی «3»: لم یکن أحدٌ من العلماء المجتهدین و الأئمّة المهتدین إلّا و له فی ولایة أهل البیت الحظّ الوافر و الفخر الزاهر کما أمر اللَّه بقوله: (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏).

و قال ابن حجر فی الصواعق «4» (ص 89): أخرج الدیلمی عن أبی سعید الخدری أنّ النبیّ صلى الله علیه و سلم قال: «و قِفُوهم إنّهم مسؤولون عن ولایة علیٍّ».

و کأنّ هذا هو مراد الواحدی بقوله: رُوی فی قوله تعالى: (وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ‏) «5» أی عن ولایة علیّ و أهل البیت؛ لأنّ اللَّه أمر نبیّه صلى الله علیه و سلم أن یعرِّف الخَلْق أنّه لا یسألُهم على تبلیغ الرسالة أجراً إلّا المودّة فی القربى. و المعنى أنّهم یُسألون: هل و الوهم حقَّ الموالاة کما أوصاهم النبیُّ صلى الله علیه و سلم أم أضاعوها و أهملوها فتکون علیهم المطالبة و التّبعة؟.

و ذکر فی الصواعق «6» (ص 101) للشیخ شمس الدین بن العربی قوله:

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 438

رأیتُ ولائی آلَ طه فریضةً             على رغمِ أهل البُعد یورثنی القُرْبا

فما طلَبَ المبعوثُ أجراً على الهُدى             بتبلیغهِ إلّا المودّةَ فی القربى‏

 

و ذکر ابن الصبّاغ المالکی فی الفصول «1» (ص 13) لقائل:

همُ العروةُ الوثقى لمُعْتَصمٍ بها             مناقبُهمْ جاءتْ بوحیٍ و إنزالِ‏

مناقبُ فی شورى و سورة هل أتى             و فی سورة الأحزاب یعرفها التالی‏

و همْ آلُ بیتِ المصطفى فوِدادهُمْ             على الناسِ مفروضٌ بحکمٍ و إسجالِ‏

 

و ذکَرَ لآخر:

همُ القومُ من أصفاهمُ الوُدَّ مخلصاً             تمسّکَ فی أُخراهُ بالسببِ الأقوى‏

هُمُ القومُ فاقوا العالمینَ مناقِباً             محاسنهمْ تُجلى و آثارُهم تُروى‏

موالاتهم فرضٌ و حُبُّهمُ هُدىً             و طاعتُهمْ وُدٌّ و وُدُّهمُ تقوى‏

 

و ذکر الشبلنجی فی نور الأبصار «2» (ص 13) لأبی الحسن بن جبیر:

أحبُ النبیَ المصطفى و ابنَ عمِّهِ             علیّا و سبطیه و فاطمة الزهرا

همُ أهلُ بیتٍ أذهبَ الرِّجسَ عنهُمُ             و أطلَعَهمْ أُفقُ الهدى أنجماً زُهرا

موالاتهم فرضٌ على کلِّ مسلمٍ             و حبُّهمُ أسنى الذخائر للأخرى‏

و ما أنا للصحبِ الکرامِ بمُبغضٍ             فإنّی أرى البغضاءَ فی حقِّهمْ کفرا

 

قوله:

و هُمُ الصراط فمستقیمٌ             فوقه ناجٍ و ناکبْ‏

 

أخرج الثعلبی فی الکشف و البیان «3» فی قوله تعالى: (اهْدِنَا الصِّراطَ

 

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 439

المُسْتَقِیمَ) قال مسلم بن حیّان: سمعت أبا بریدة یقول: صراط محمد و آله.

و فی تفسیر وکیع بن الجرّاح، عن سفیان الثوری، عن السدِّی، عن أسباط و مجاهد، عن عبد اللَّه بن عبّاس فی قوله تعالى: (اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ‏) قال: قولوا معاشر العباد أرشدنا إلى حبِّ محمد و أهل بیته.

و أخرج الحمّوئی فی الفرائد «1» بإسناده عن أصبغ بن نباتة عن علیّ علیه السلام فی قوله تعالى: (وَ إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ‏) «2» قال: «الصراط ولایتنا أهل البیت».

و أخرج الخوارزمی فی المناقب: الصراط صراطان: صراطٌ فی الدنیا و صراطٌ فی الآخرة. فأمّا صراط الدنیا فهو علیُّ بن أبی طالب، و أمّا صراط الآخرة فهو جسر جهنم. من عرف صراط الدنیا جاز على صراط الآخرة.

و یوضح معنى هذا الحدیث ما

أخرجه ابن عدی «3» و الدیلمی کما فی الصواعق «4» (ص 111) عن رسول اللَّه صلى الله علیه و آله قال: «أثْبتُکمْ على الصِراط أشدُّکم حبّا لأهل بیتی و لأصحابی».

و أخرج شیخ الإسلام الحمّوئی بإسناده فی فرائد السمطین «5» فی حدیث عن الإمام جعفر الصادق قوله: «نحن خیرةُ اللَّه و نحن الطریق الواضح و الصراط المستقیم إلى اللَّه».

فهم الصراط إلى اللَّه فمن تمسّک بهم فقد اتّخذ إلى ربِّه سبیلًا، کما

ورد فیما أخرجه

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 440

أبو سعد فی شرف النبوّة «1» بإسناده عن رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم قال:

 

 «أنا و أهل بیتی شجرةٌ فی الجنّة و أغصانها فی الدنیا، فمن تمسّک بنا اتّخذ إلى ربِّه سبیلًا». ذخائر العقبى (ص 16).

قوله: صِدِّیقةٌ.

یعنی به فاطمة بنت النبی صلى الله علیه و آله و سلم سماها به أبوها، فیما

أخرجه أبو سعید فی شرف النبوّة عن رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم أنّه قال لعلیّ: «أوتیتَ ثلاثاً لم یُؤتَهنَّ أحدٌ و لا أنا: أوتِیتَ صهراً مثلی و لم أُوتَ أنا مثلی «2». و أوتیتَ زوجة صدِّیقة مثل ابنتی و لم أوتَ مثلها زوجة. و أوتِیتَ الحسن و الحسین من صلبک و لم أُوت من صلبی مثلهما، و لکنّکم منّی و أنا منکم». الریاض النضرة «3» (2/202).

و عن عائشة أمِّ المؤمنین قالت: ما رأیت أحداً کان أصدق لهجةً من فاطمة إلّا أن یکون الذی ولدها صلى الله علیه و آله. حلیة الأولیاء (2/42)، الاستیعاب «4» (4/377- 378)، ذخائر العقبى (ص 44)، تقریب الأسانید و شرحه (1/150)، مجمع الزوائد (9/201)

 

و قال: رجاله رجال الصحیح.

قوله: لصدّیق.

یعنی به أمیر المؤمنین- صلوات اللَّه علیه- و هو صدّیقُ هذه الأمّة و ذلک لقبه الخاص. قال محبُّ الدین الطبری فی ریاضه «5»: إنّ رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم سماه صدِّیقاً. و قال فی (ص 155): قال الخجندی: و کان یُلَقَّبُ بیعسوب الأمّة و بالصدِّیق الأکبر. و هناک

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 441

أخبارٌ کثیرةٌ نذکر بعضها:

1- أخرج ابن النجّار و أحمد فی المناقب «1» عن ابن عبّاس عن رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم: «الصدِّیقون ثلاثةٌ: حزقیل مؤمن آل فرعون، و حبیب النجّار صاحب آل یاسین، و علیُّ بن أبی طالب». و أخرجه أبو نعیم فی المعرفة «2» و ابن عساکر «3» عن أبی لیلى، و زادا فی لفظهما: «و هو أفضلهم».

و أخرجه «4» محبُّ الدین الطبری فی الریاض (2/154)، و الکنجی فی الکفایة (ص 47) بلفظ أبی لیلى، و السیوطی فی جمع الجوامع کما فی ترتیبه (6/152)، و ابن حجر فی الصواعق (ص 74) بلفظ ابن عبّاس، و (ص 75) بلفظ أبی لیلى.

 

2- عن رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم: «إنّ هذا أوّل من آمن بی، و هو أوّل من یصافحنی یوم القیامة، و هو الصدِّیق الأکبر، و هذا فاروق هذه الأمّة، یَفْرُقُ بین الحقِّ و الباطل، و هذا یعسوب المؤمنین».

أخرجه «5» الطبرانی عن سلمان و أبی ذر، و البیهقی و العدنی عن حذیفة، و الهیثمی فی المجمع (9/102)، و الحافظ الکنجی فی الکفایة (ص 79) من طریق الحافظ ابن عساکر و فی آخره «و هو بابی الذی أُوتى منه و هو خلیفتی من بعدی». و ذکره باللفظ الأوّل المتّقی الهندی فی إکمال کنز العمّال (6/56).

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 442

3- عن ابن عبّاس و أبی ذرّ قالا: «سمعنا النبیَّ صلى الله علیه و آله و سلم یقول لعلیّ: أنت الصدّیق الأکبر، و أنت الفاروق الذی یَفْرُقُ بین الحقِّ و الباطل».

أخرجه محبُّ الدین فی الریاض «1» (2/155) و قال: و فی روایة: «و أنت یعسوب الدین» عن الحاکمی «2». و القرشی فی شمس الأخبار «3» (ص 35) و فیه: «و أنت یعسوب المؤمنین». و رواه مع الزیادة شیخ الإسلام الحمّوئی فی الفرائد «4» فی الباب الرابع و العشرین. و ابن أبی الحدید عن أبی رافع فی شرح النهج «5» (3/257) و لفظه: قال أبو رافع: أتیت أبا ذر بالربذة أُودِّعهُ، فلمّا أردتُ الانصراف قال لی و لأُناس معی: ستکون فتنةٌ فاتّقوا اللَّه و علیکم بالشیخ علیِّ بن أبی طالب فاتّبعوه؛ فإنّی سمعت رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم یقول له: «أنت أوّل من آمن بی، و أوّل من یصافحنی یوم القیامة، و أنت الصدِّیق الأکبر، و أنت الفاروق الذی یَفْرُق بین الحقِّ و الباطل، و أنت یعسوب المؤمنین، و المال یعسوب الکافرین، و أنت أخی و وزیری، و خیر من أترک بعدی، و تنجزُ موعدی».

و ذکره القاضی الإیجی فی المواقف «6» (3/276)، و الصفوری فی نزهة المجالس (2/205).

4- عن النبیّ صلى الله علیه و آله و سلم قال: «قال لی ربّی لیلةَ أُسری بی: من خَلَّفْتَ على أمّتک یا محمد؟ قال: قلت: یا ربّ أنت أعلم.

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 443

قال: یا محمد انتجبتک «7» برسالتی، و اصطفیتک لنفسی، و أنت نبیّی و خیرتی من خلقی، ثمّ الصدِّیقُ الأکبر الطاهر المطَهّر الذی خلقتُه من طینتک و جعلتُه وزیرک و أبا سبطَیک السیِّدین الشهیدین الطاهرین المطهَّرین سیِّدَی شباب أهل الجنّة و زوّجته خیر نساء العالمین، أنت شجرةٌ و علیٌّ أغصانها و فاطمة ورقها و الحسن و الحسین ثمارها، خلقتُهما من طینة عِلِّیِّین و خلقتُ شیعتَکم منکم، إنَّهم لو ضُربوا على أعناقِهم بالسیوف ما ازدادوا لکم إلّا حبّا. قلت: یا ربّ و من الصدِّیق الأکبر؟

قال: أخوک علیٌّ بن أبی طالب». أخرجه القرشی فی شمس الأخبار «8» (ص 33).

5- عن علیّ علیه السلام أنّه قال: «أنا عبد اللَّه و أخو رسوله و أنا الصدِّیق الأکبر لا یقولها بعدی إلّا کذّاب مُفترٍ، لقد صلّیتُ قبلَ الناس سبعَ سنین».

أخرجه ابن أبی شیبة بسند صحیح، و النسائی فی الخصائص (ص 3) بسند رجاله ثقات، و ابن أبی عاصم فی السنّة، و الحاکم فی المستدرک (3/112) و صحّحه، و أبو نعیم فی المعرفة، و ابن ماجة فی سننه (1/57) بسند صحیح، و الطبری فی تاریخه (2/213) بإسناد صحیح، و العقیلی، و الخلعی، و ابن الأثیر فی الکامل (2/22)، و ابن أبی الحدید فی شرح النهج (3/257)، و محبّ الدین الطبری فی الذخائر (ص 60)، و الریاض (2/155، 158، 167)، و الحمّوئی فی الفرائد فی الباب التاسع و الأربعین، و السیوطی فی الجمع کما فی ترتیبه (6/394)، و فی طبقات الشعرانی (2/55): قال علیٌّ رضى الله عنه: «أنا الصدِّیقُ الأکبر لا یقولُها بعدی إلّا کاذب» «9».

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 444

6- عن معاذة قالت: سمعت علیّا، و هو یخطب على منبر البصرة، یقول: «أنا الصدِّیق الأکبر، آمنتُ قبل أن یؤمن أبو بکر و أسلمتُ قبل أن یُسلِمَ أبو بکر».

أخرجه ابن قتیبة فی المعارف (ص 73)، و ابن أیّوب، و العقیلی، و محبُّ الدین فی الذخائر (ص 58)، و الریاض (2/155، 157)، و ذکره ابن أبی الحدید فی شرح النهج (3/251، 257)، و السیوطی فی جمع الجوامع کما فی ترتیبه (6/405) «1».

 

قوله:

إسماهما قُرِنا على سَطْرٍ             بظلِّ العرش راتبْ‏

 

أشار إلى حدیث کتابة أسماء فاطمة و أبیها و بعلها و بنیها فی ظلِّ العرش و قد کتبت على باب الجنّة، کما

أخرجه الخطیب البغدادی فی تاریخه (1/259) عن ابن عبّاس قال: قال رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم: «لیلة عُرِج بی إلى السماء رأیتُ على باب الجنّة مکتوباً لا إله إلّا اللَّه، محمدٌ رسول اللَّه، علیٌّ حبیب اللَّه، و الحسن و الحسین صَفْوَةُ اللَّه، فاطمةُ خِیرة اللَّه، على مبغضیهم لعنة اللَّه». و رواه الخطیب الخوارزمی فی مناقبه «2» (ص 240).

قوله:

کان الإلهُ ولیَّها             و أمینُه جبریلُ خاطبْ‏

 

إشارةٌ إلى أنَّ اللَّه تعالى هو زوَّج فاطمةَ علیّا، و کان ولیّ أمرها، و خطب فیه

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 445

الأمین جبرئیل علیه السلام کما

ورد عن جابر بن سَمُرة، قال: قال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم: «أیّها الناس، هذا علیُّ بن أبی طالب أنتم تزعمون أنَّنی أنا زوّجته ابنتی فاطمة، و لقد خطبَها إلیَّ أشراف قریش فلم أُجِب، کلُّ ذلک أتوقّع الخبر من السماء حتى جاءنی جبرئیل لیلة أربع و عشرین من شهر رمضان فقال: یا محمد، العلیُّ الأعلى یقرأ علیک السلام، و قد جمع الروحانیِّین و الکرّوبیِّین فی وادٍ یُقال له: الأفْیَح. تحت شجرة طُوبى و زوّج فاطمة علیّا، و أمرنی فکنت الخاطب، و اللَّه تعالى الولیّ». کفایة الطالب «1» (ص 164).

 

و أخرج محبُّ الدین الطبری فی الذخائر (ص 31) عن علیٍّ قال:

قال رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم: «أتانی مَلَکٌ فقال: یا محمد، إنَّ اللَّه تعالى یقرأ علیک السلام و یقول لک: إنّی قد زوّجت فاطمة ابنتک من علیِّ بن أبی طالب فی الملأ الأعلى فزوِّجها منه فی الأرض».

و أخرج الغسّانی و الخطیب فی تاریخه (4/129) بالإسناد عن عبد اللَّه بن مسعود رضى الله عنه قال: «أصاب فاطمة بنت رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم صبیح العُرس رِعْدة، فقال لها رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم: یا فاطمة، إنّی زوّجتُکِ سیِّداً فی الدنیا و إنَّه فی الآخرة لمن الصالحین.

یا فاطمة إنّی لمّا أردت أن أُمْلِکَکِ لعلیٍّ أمر اللَّه جبریل فقام فی السماء الرابعة فصفَّ الملائکة صفوفاً ثمّ خطب علیهم جبریل فزوّجک من علیّ، ثمّ أمَرَ شجَر الجِنان فحملت الحُلِیَّ و الحُلَل ثمّ أمرَها فنثرتْهُ على الملائکة، فمن أخذَ منهم یومئذٍ أکثر ممّا أخذ صاحبه أو أحسن افتخر به إلى یوم القیامة.

قالت أمُّ سلمة: فلقد کانت فاطمة تَفخَرُ على النساء، حیث أوّلُ من خطب علیها جبریل».

و ذکره الکنجی فی الکفایة «2» (ص 165) ثمّ قال: حدیثٌ حسنٌ عالٍ رُزِقناه‏

 

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 446

عالیاً. و محبُّ الدین فی الذخائر (ص 32).

و روى الصفوری فی نزهة المجالس (2/225) عن جبرئیل أنّه قال لرسول اللَّه صلى الله علیه و سلم:

إنَّ اللَّه أمَر رضوان أن یَنصِب منبر الکرامة على باب البیت المعمور، و أمر ملکاً یُقال له راحیل أن یصعده، فعلا المنبر و حمد اللَّه و أثنى علیه بما هو أهله فارتجّت السماوات فرحاً و سروراً، و أوحى اللَّه إلیَّ: أنِ اعقِدْ عُقدةَ النکاح، فإنّی زوّجتُ علیّا بفاطمة أمَتی بنت محمد رسولی، فعقدتُ و أشهدتُ الملائکةَ و کتبت شهادتهم فی هذه الحریرة، و إنّی أُمرت أن أعرِضَها علیک، و أَخْتِمَها بخاتَم مسکٍ أبیض، و أدفعها إلى رضوان خازن الجنان.

و هناک فی هذا المعنى أخبارٌ کثیرةٌ.

قوله:

و المهر خُمس الأرض مو             هبةٌ تعالت فی المواهبْ‏

 

أشار به إلى ما

أخرجه شیخ الإسلام الحمّوئی فی فرائد السمطین «1» فی الباب الثامن عشر عن رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم أنّه قال لعلیِّ: «یا علیُّ إنَّ الأرض للَّه یورِثُها من یَشاءُ من عباده، و إنَّه أوحى إلیَّ أن أزوِّجَکَ فاطمة على خمس الأرض، فهی صداقها، فمن مشى على الأرض و هو لکم مُبْغِضٌ فالأرض حرامٌ علیه أن یمشی علیها».

قوله:

و نهابها من حِمْلِ طوبى             طُیِّبت تلک المناهبْ‏

 

أشار إلى

حدیث النثار المرویِّ عن بلال بن حمامة قال: «طلع علینا رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم ذات یوم متبسِّماً ضاحکاً و وجهه مسرورٌ کدارَةِ القمر، فقام إلیه عبد الرحمن بن عوف فقال: یا رسول اللَّه ما هذا النور؟

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 447

قال: بِشارةٌ أتَتنی من ربِّی فی أخی و ابن عمّی بأنّ اللَّه زوّج علیّا من فاطمة، و أمر رضوان خازن الجنان فهزَّ شجرة طوبى فحملتْ رِقاعاً- یعنی صِکاکاً- بعدد محبّی أهل البیت، و أنشأ تحتها ملائکةً من نور و دفع إلى کلِّ ملک صِکاکاً، فإذا استوت القیامة بأهلها نادت الملائکة فی الخلائق، فلا یبقى مُحِبٌّ لأهل البیت إلّا دفعت له صکّا فیه فکاکُهُ من النار، فصار أخی و ابن عمّی و ابنتی فُکّاک رقاب رجال و نساء من أمّتی من النار».

أخرجه «1» الخطیب فی تاریخه (4/210)، و ابن الأثیر فی أسد الغابة (1/206)، و ابن الصبّاغ المالکی فی الفصول المهمّة، و أبو بکر الخوارزمی فی المناقب، و ابن حجر فی الصواعق (ص 103)، و الصفوری فی نزهة المجالس (2/225)، و الحضرمی فی رشفة الصادی (ص 28).

و أخرج أبو عبد اللَّه الملّا فی سیرته «2» عن أنس قال: بینما رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم فی المسجد إذ قال لعلیّ: «هذا جبریلُ یخبرُنی أنّ اللَّه زوَّجَکَ فاطمة و أشْهَدَ على تزویجها أربعین ألف مَلَک، و أوحى إلى شجرة طوبى: أن انثری علیهم الدرّ و الیاقوت، فنثرت علیهم الدرّ و الیاقوت، فابتدرت إلیه الحور العین یلتقطنَ من أطباق الدرّ و الیاقوت، فهم یتهادَونَهُ بینهم إلى یوم القیامة». و رواه محبُّ الدین فی الذخائر (ص 32)، و فی الریاض «3» (2/184)، و الصفوری فی نزهة المجالس (2/223).

و من شعر العبدی:

یا سادتی یا بَنِی علیٍّ             یا آلَ طه و آلَ صادِ

 

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 448

مَن ذا یُوازیکمُ و أنتمْ             خلائفُ اللَّه فی البلادِ

أنتم نجومُ الهدى اللواتی             یهدی بها اللَّهُ کلَّ هادِ

لو لا هُداکمْ إذاً ضَلَلْنا             و التبسَ الغیُّ بالرشادِ

لا زلتُ فی حُبِّکمْ أُوالی             عمری و فی بُغْضِکم أُعادی‏

و ما تزوَّدتُ غیرَ حبِّی             إیّاکمُ و هو خیر زادِ

و ذاک ذُخری الذی علیهِ             فی عَرْصَةِ الحَشْر اعتمادی‏

وَلاکُمُ و البراءُ ممّنْ             یشنأکُمُ اعتقادی‏

 

و للعبدیِّ قوله:

و زُوِّجَ فی السماءِ بأمر ربِّی             بفاطمةَ المهذَّبةِ الطَهُورِ

و صُیِّر مَهْرُها خُمساً بأرضٍ             لما تحویهِ من کَرْمٍ و حورِ

فذا خیرُ الرجالِ و تلک خیر ال            – نساء وَ مَهْرُها خیر المُهورِ «1»

 

و له:

إذ أتَتْهُ البتولُ فاطمُ تبکی             و تُوالی شهیقَها و الزفیرا

اجتمعن النساءُ عندی و أقبلنَ             یُطِلْنَ التقریعَ و التعییرا

قُلْنَ إنَّ النبیَّ زَوَّجَکِ الیومَ             علیّا بَعْلًا مُعیلًا فقیرا

قال یا فاطمُ اصبری و اشکری لل            – لهِ قد نِلْتِ منه فضلًا کبیرا

أمر اللَّهُ جبرئیلَ فنادى             مُعلناً فی السماءِ صوتاً جَهیرا

اجتمعن الأملاکُ حتى إذا ما             وَردُوا بیتَ ربِّنا المعمورا

قام جبریلُ خاطباً یُکثِر ال            – تحمیدَ للَّهِ جَلَّ و التکبیرا

خُمسُ أرضی لها حلالٌ فصیّر             هُ على الخَلْقِ دونَها مَبرورا

 

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 449

نثرت عند ذاک طوبى على الحور             من المِسْکِ و العبیر نثیرا «1»

 

بیانٌ:

إذ أتته البتولُ فاطمُ تبکی             و تُوالی شهیقها و الزفیرا

 

إشارة إلى ما

أخرجه الحافظ عبد الرزاق عن معمر عن ابن أبی نجیح عن مجاهد عن ابن عبّاس و الخطیب بإسناده فی تاریخه (4/195) عن ابن عبّاس قال: لَمّا زوَّج النبیُّ صلى الله علیه و سلم فاطمة من علیّ قالت فاطمة: «یا رسول اللَّه زوَّجتَنی من رجل فقیر لیس له شی‏ء. فقال النبی صلى الله علیه و سلم: أما ترضین؟ إنَّ اللَّه اختار من أهل الأرض رجلین؛ أحدهما أبوک و الآخر زوجک». و ذکره الحاکم فی المستدرک «2» (3/129) و صحَّحه. و الهیثمی فی المجمع (9/112)، و السیوطی فی الجمع کما فی ترتیبه «3») (6/391)، و الصفوری فی النزهة (2/226).

و فی نزهة المجالس (2/226) عن العقائق: إنّ فاطمة بکت لیلة عُرْسِها فسألها النبیُّ صلى الله علیه و سلم عن ذلک فقالت له: «تعلمُ أنّی لا أُحِبُّ الدنیا و لکنْ نظرتُ إلى فقری فی هذه اللیلة فخشیت أن یقول لی علیٌّ: بأیّ شی‏ء جئت؟. فقال النبیُّ صلى الله علیه و سلم: لکِ الأمان؛ فإنَّ علیّا لم یزل راضیاً مرضیّا».

ثمَّ بعد ذلک تزوّجت امرأة من الیهود، و کانت کثیرة المال، فدعت النساء إلى عُرسِها فلبسْن أفخر ثیابهنَّ ثمَّ قلن: نُرید أن ننظر إلى بنت محمد و فقرها. فدعونها، فنزل جبریل بحُلّة من الجنّة، فلمّا لبستْها و اتّزرت و جلستْ بینهنَّ رفعت الإزار فلمعت الأنوار فقالت النساء: من أین لکِ هذا یا فاطمة؟ فقالت: من أبی. فقلن: من

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 450

أین لأبیکِ؟ قالت: من جبریل. قلن: من أین لجبریل؟ قالت: من الجنّة. فقلن: نشهد أن لا إله إلّا اللَّه و أنَّ محمداً رسول اللَّه، فمن أسلم زوجُها استمرّت معه و إلّا تزوّجت غیره.

مرَّ بیان ما فی بقیّة الأبیات من الحدیث المأثور. و للعبدیّ قوله من قصیدة یمدح بها علیّا علیه السلام:

و کان یقول یا دنیای غرِّی             سوای فلستُ من أهلِ الغرورِ

 

و من أخرى:

لم تشتمل قلبَهُ الدنیا بزُخْرُفِها             بل قال غرِّی سوای کلّ محتقَرِ «1»

 

أشار بهما إلى ما فی

حدیث ضِرار بن ضمرة الکِنانی، لمّا وصف أمیر المؤمنین لمعاویة بن أبی سفیان قال: لقد رأیته فی بعض مواقفه و قد أرخى اللیل سُدولَه، و غارت نجومُهُ، قابضاً على لحیته، یتململ تَملمُلَ السلیم و یبکی بکاء الحزین، و یقول: «یا دنیا یا دنیا، غرّی غیری، إلیَّ تعرّضتِ؟ أم إلیَّ تشوّقتِ؟ هیهات هیهات قد باینتُکِ ثلاثاً لا رجعة فیها، فعمرُکِ قصیرٌ، و عیشُکِ حقیرٌ، و خَطَرُکِ یسیرٌ». الحدیث.

أخرجه أبو نعیم فی الحلیة (1/84)، و ابن عبد البرّ فی الاستیعاب «2»، و ابن عساکر فی تاریخه «3» (7/35) و کثیرون آخرون من الحفّاظ و المؤرِّخین.

و له قوله:

لَما أتاهُ القومُ فی حُجُراتِهِ             و الطُّهْرُ یخصِفُ نعلَهُ و یُرَقِّعُ‏

 

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 451

قالوا له إن کان أمرٌ من لنا             خَلَفٌ إلیهِ فی الحوادثِ نرجِعُ‏

قال النبیُّ خلیفتی هو خاصفُ             النعلِ الزکیُّ العالمُ المتورِّعُ «1»

 

أشار بهذه الأبیات إلى

حدیث أمّ سلمة قالت لعائشة أمّ المؤمنین فی بدء واقعة الجمل:

أُذْکِرُکِ کنت أنا و أنت مع رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم فی سفر له، و کان علیٌّ یتعاهد نعلَی رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم فیخصفها و یتعاهد أثوابه فیغسلها، فنُقبت له نعلٌ فأخذها یومئذٍ یخصفها و قعد فی ظلِّ سمرة، و جاء أبوکِ و معه عمر فاستأذنا علیه فقمنا إلى الحجاب، و دخلا یُحدِّثانه فیما أرادا، ثمّ قالا: یا رسول اللَّه إنّا لا ندری قَدْر ما تصحبنا فلو أعلَمْتنا مَن یُستخلَف علینا لیکون لنا بعدک مفزعاً.

فقال لهما: «أما إنّی قد أرى مکانه و لو فعلتُ لتفرّقتم عنه کما تفرّقت بنو إسرائیل عن هارون بن عمران» فسکتا ثمّ خرجا، فلمّا خرجنا إلى رسول اللَّه صلى الله علیه و آله قلتِ له و کنتِ أجرأ علیه منّا: من کنت یا رسول اللَّه مستخلفاً علیهم؟ فقال: «خاصف النعل». فنزلنا فلم نرَ أحداً إلّا علیّا، فقلتِ: یا رسول اللَّه ما أرى إلّا علیّا، فقال: «هو ذاک». فقالت عائشة: نعم أذکرُ ذلک. فقالت: فأیَّ خروجٍ تخرجین بعد هذا؟ فقالت: إنّما أخرج للإصلاح بین الناس، و أرجو فیه الأجر إن شاء اللَّه.

فقالت: أنتِ و رأیک. شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید «2» (2/78).

و لشاعرنا العبدیِّ قوله یمدح به أمیر المؤمنین علیه السلام:

یا من شکَتْ شوقَهُ الأملاکُ إذ شُغِفَتْ             بحُبِّهِ و هواهُ غایةَ الشغَفِ‏

فصاغ شِبْهَکَ ربُّ العالمین فما             ینفکُّ من زائرٍ منها و مُعتکفِ‏

 

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 452

و له فی مدحه- صلوات اللَّه علیه-:

صوّرَ اللَّهُ لأملاکِ العُلى             مِثْلَهَ أعظمه فی الشرفِ‏

و هی ما بین مُطیفٍ زائرٍ             و مُقیمٍ حَولَهُ مُعتکفِ‏

هکذا شاهدَهُ المبعوثُ فی             لیلةِ المعراجِ فوق الرَفْرَفِ «1»

 

فی هذه الأبیات إشارة إلى

حدیث الحافظ المتقن الکبیر، الثقة یزید بن هارون عن حمید الطویل الثقة، عن أنس بن مالک، قال:

قال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله: «مررت لیلة أُسرِیَ بی إلى السماء، فإذا أنا بمَلَکٍ جالس على منبر من نور و الملائکة تُحْدِقُ به. فقلت: یا جبرئیل من هذا المَلَک؟ قال: أُدنُ منه و سلّم علیه. فدنوت منه و سلّمتُ علیه، فإذا أنا بأخی و ابن عمّی علیِّ بن أبی طالب.

فقلت: یا جبرئیل سبقنی علیٌّ إلى السماء الرابعة؟ فقال لی: یا محمد لا، و لکنَّ الملائکة شَکَتْ حُبّها لعلیّ، فخلق اللَّه تعالى هذا الملک من نورٍ على صورة علیّ، فالملائکة تزوره فی کلِّ لیلة جمعة و یوم جمعة سبعین ألف مرّة، یسبِّحون اللَّه و یقدِّسونه و یُهدون ثوابه لُمحبِّ علیٍّ». أخرجه الحافظ الکنجی فی الکفایة «2» (ص 51)

 

و قال: هذا حدیثٌ حسنٌ عال لم نکتبه إلّا من هذا الوجه.

و من شعر العبدیِّ قوله:

و زوّجَهُ بفاطم ذو المعالی             على الأرغام من أهل النفاقِ‏

و خُمسُ الأرض کان لها صَداقاً             ألا للَّهِ ذلکَ من صَداقِ «3»

 

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 453

و قوله یمدح به أمیر المؤمنین:

و کم غمرةٍ للموتِ فی اللَّه خاضَها             و لُجّةِ بحرٍ فی الحُکوم أقامها

و کم لیلةٍ لیلاء للَّهِ قامها             و کم صبحةٍ مشجورةِ الحرِّ صامها

 و قوله فی مدحه علیه السلام:

أنت عین الإله و الجَنْبُ من ف            – رّط فیه یصلى لَظىً مذموما

أنتَ فُلْکُ النجاةِ فینا و ما زل            – تَ صِراطاً إلى الهدى مستقیما

و علیک الورودُ تَسقی من الحو             ض و من شئت ینثنی محروما

و إلیک الجواز تُدْخِلُ مَن شئتَ             جِناناً و مَن تشاءُ جحیما «1»

 

مرَّ بیان ما فی بعض هذه الأبیات.

قوله:

و علیک الورودُ تسقی من الحو             ض و من شئت ینثنی محروما

 

فیه إیعازٌ إلى أنَّ سقایة الحوض- الکوثر- یوم القیامة بید علیّ أمیر المؤمنین، یسقی منه محبّیه و موالیه و یذود عنه المنافقین و الکفّار، و ورد فی ذلک أحادیث فی الصحاح و المسانید و نحن نذکر بعضها:

1- أخرج الطبرانی «2» بإسناد رجاله ثقاتٌ عن أبی سعید الخدری قال:

 

قال النبیُّ صلى الله علیه و سلم: «یا علیُّ معک یوم القیامة عصا من عُصِیِّ الجنة تذود بها المنافقین عن الحوض». الذخائر (ص 91)، الریاض «3» (2/211)، مجمع‏

 

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 454

الزوائد (9/135)، الصواعق «1» (ص 104).

 

2- أخرج أحمد فی المناقب «2» بإسناده عن عبد اللَّه بن إجارة قال:

 

سمعت أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب و هو على المنبر یقول: «أنا أذودُ عن حوض رسول اللَّه بیدیَّ هاتین القصیرتین الکفّار و المنافقین کما تذود السقاة غریبةَ الإبل عن حِیاضهم».

و رواه الطبرانی فی الأوسط. و ذکر فی مجمع الزوائد (9/135)، و الریاض النضرة «3» (2/211)، و کنز العمال «4» (6/403).

 

3- أخرج ابن عساکر فی تاریخه «5» بإسناده عن ابن عبّاس عن رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم قال لعلیّ: «أنت أمامی یوم القیامة، فیدفعُ إلیَّ لواء الحمد فأدْفعُه إلیک، و أنت تذود الناس عن حوضی». و ذکره السیوطی فی الجمع کما فی ترتیبه «6» (6/400) و فی (ص 393) عن ابن عبّاس عن عمر فی حدیث طویل عنه صلى الله علیه و سلم: «و أنت تتقدَّمنی بلواءِ الحمد و تذودُ عن حوضی».

4- أخرج أحمد فی المناقب «7» بإسناده عن أبی سعید الخدری قال: قال رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم: «أُعطیت فی علیٍّ خَمساً هو أحبُّ إلیَّ من الدنیا و ما فیها، أمّا واحدة: فهو تُکَأتی بین یدی اللَّه حتى یفرغ من الحساب. و أمّا الثانیة: فلواء

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 455

الحمد بیده، آدم و من ولده تحته. و أمّا الثالثة: فواقفٌ على عُقْرِ حوضی یَسقی من عرَف من أمّتی». الحدیث.

و ذکر فی الریاض النضرة «8» (2/203)، و کنز العمّال «9» (6/403).

 

5- أخرج شاذان الفضیلی بإسناده عن أمیر المؤمنین قال:

قال رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم: «یا علیّ سألت ربّی فیک خمس خصال فأعطانی.

أمّا الأولى: فإنّی سألت ربِّی أن تنشقَّ عنّی الأرض و أنْفُضَ التراب عن رأسی و أنت معی، فأعطانی. و أمّا الثانیة: فسألتُهُ: أن یوقفنی عند کفَّة المیزان و أنت معی، فأعطانی. و أمّا الثالثة: فسألته: أن یجعلک حامل لوائی و هو لواء اللَّه الأکبر علیه المفلحون و الفائزون بالجنّة، فأعطانی. و أمّا الرابعة: فسألتُ ربِّی أن تسقی أمّتی من حوضی، فأعطانی. و أمّا الخامسة: فسألتُ ربّی: أن یجعلک قائدَ أمّتی إلى الجنّة، فأعطانی. فالحمد للَّهِ الذی منَّ به علیَّ».

و تجده فی المناقب للخطیب الخوارزمی (ص 203)، و فرائد السمطین فی الباب الثامن عشر، و کنز العمّال (6/402) «10».

6- أخرج الطبرانی فی الأوسط عن أبی هریرة فی حدیث قال:

قال رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم: «کأنّی بک یا علیُّ و أنت على حوضی تذود عنه الناس، و إنّ علیه لأباریقَ مثل عدد نجوم السماء، و إنّی و أنت و الحسن و الحسین و فاطمة و عقیل و جعفر فی الجنَّة إخواناً على سُرُرٍ متقابلین، أنت معی و شیعتک فی الجنّة». مجمع الزوائد (9/173).

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 456

7- عن جابر بن عبد اللَّه فی حدیث عن رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم قال:

 «یا علیُّ و الذی نفسی بیده إنَّک لذائدٌ عن حوضی یوم القیامة، تذود عنه رجالًا کما یُذادُ البعیر الضالُّ عن الماء بعصاً لک من عَوْسَج، و کأنّی أنظر إلى مقامک من حوضی». مناقب الخطیب «1» (ص 65).

8- أخرج الحاکم فی المستدرک «2» (3/138) بإسناده و صحَّحه عن علیّ بن أبی طلحة قال:

 

حَجَجْنا فمررنا على الحسن بن علیّ بالمدینة و معنا معاویة بن حُدیج- بالتصغیر- فقیل للحسن: إنّ هذا معاویة بن حُدیج السابّ لعلیّ. فقال: «علیَّ به. فأُتی به. فقال: أنت السابُّ لعلیّ؟ فقال: ما فعلتُ.

فقال: و اللَّه إن لَقِیته، و ما أحسَبُک تلقاه یوم القیامة لَتجده قائماً على حوض رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم یذود عنه رایات المنافقین، بیده عصاً من عوسج، حدّثنیه الصادق المصدوق صلى الله علیه و سلم و قد خاب من افترى».

و أخرجه الطبرانی «3» و فی لفظه: «لَتَجِدَنّه مُشَمِّراً حاسراً عن ذراعیه، یذود الکفّار و المنافقین عن حوض رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم قول الصادق المصدوق محمد».

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 457

قوله:

و إلیک الجواز تُدخل من شئت             جِناناً و مَن تشاءُ جحیما

 

أشار به إلى معنىً ورد فی أخبار کثیرة، نقتصر بذکر بعضها:

1- أخرج الحافظ ابن السمان فی الموافقة عن قیس بن حازم، قال:

التقى أبو بکر الصدّیق و علیّ بن أبی طالب فتبسّم أبو بکر فی وجه علیّ، فقال له: ما لک تبسّمت؟ قال: سمعت رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم یقول: «لا یجوز أحدٌ الصراط إلّا من کَتَبَ له علیٌّ الجواز». و ذُکر فی الریاض النضرة «1» (2/177 و 244)، و الصواعق «2» (ص 75)، و إسعاف الراغبین (ص 161).

2- عن مجاهد عن ابن عبّاس قال:

قال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم: «إذا کان یوم القیامة أقام اللَّه جبریل و محمداً على الصراط، فلا یجوز أحدٌ إلّا من کان معه براءةٌ من علیِّ بن أبی طالب». أخرجه الخطیب الخوارزمی فی المناقب «3» (ص 253)، و الفقیه ابن المغازلی فی المناقب «4» بلفظ: «علیٌّ یوم القیامة على الحوض، لا یَدْخلُ إلّا من جاء بجواز من علیِّ بن أبی طالب». و ذکره القرشیُّ فی شمس الأخبار «5» (ص 36).

 

3- أخرج الحاکمی «6» عن علیّ قال:

 

قال رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم: «إذا جمع اللَّه الأوّلین و الآخرین یوم القیامة، و نصب

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 458

الصراط على جسر جهنم ما جازها أحدٌ، حتى کانت «7» معه براءة بولایة علیِّ بن أبی طالب». و ذُکر فی فرائد السمطین «8» فی الباب الرابع و الخمسین، و الریاض النضرة «9» (2/172).

4- عن الحسن البصری عن عبد اللَّه قال:

قال رسول اللَّه صلى الله علیه و سلم: «إذا کان یوم القیامة یقعد علیُّ بن أبی طالب على الفردوس، و هو جبلٌ قد علا على الجنّة و فوقه عرش ربِّ العالمین، و من سفحه یتفجّرُ أنهار الجنّة و تتفرّق فی الجنان، و هو جالسٌ على کرسیّ من نور یجری بین یدیه التسنیم، لا یجوز أحدٌ الصراط إلّا و معه براءة بولایته و ولایة أهل بیته، یُشرِف على الجنَّة، فیُدْخِلُ محبّیه الجنَّة و مبغضیه النار». أخرجه الخوارزمی فی المناقب «10» (ص 42)، و الحمّوئی فی فرائد السمطین «11» فی الباب الرابع و الخمسین.

5- أخرج القاضی عیاض فی الشفا «12» عن النبیِّ صلى الله علیه و سلم أنّه قال:

 

 «معرفة آل محمد براءةٌ من النار، و حبُّ آل محمد جوازٌ على الصراط، و الولایة لآل محمد أمانٌ من العذاب». و یوجد فی الصواعق «13» (ص 139)، و الإتحاف (ص 15)، و رشفة الصادی (ص 459).

6- أخرج الخطیب فی تاریخه (3/161) عن ابن عبّاس قال:

قلت للنبیّ صلى الله علیه و سلم: یا رسول اللَّه للنار جواز؟ قال: «نعم. قلت: و ما هو؟ قال:

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 459

حبُّ علیِّ بن أبی طالب».

و یأتی

حدیث: «علیٌّ قسیم الجنّة و النار»

فی محلّه إن شاء اللَّه تعالى.

و من شعر العبدیِّ یمدح أمیر المؤمنین:

و علَّمَکَ الذی عَلِمَ البرایا             و ألهَمَکَ الذی لا یعلمونا

فزادَک فی الورى شَرَفاً و عِزّا             و مجداً فوق وَصْفِ الواصفینا

لقد أُعطِیتَ ما لم یُعطِ خلقاً             هنیئاً یا أمیر المؤمنینا

إلیکَ اشتاقتِ الأملاکُ حتى             تحنَّتْ من تشوُّقِها حنینا

هناکَ برا لها الرحمنُ شخصاً             کشِبْهِکَ لا یُغادرُهُ یقینا «14»

 

أشار بالبیت الأوّل إلى حدیث مرّ (ص 41) و مرَّ بیان بقیّة الأبیات (ص 288). و من شعره:

لأنتُمْ على الأعرافِ أعرفُ عارفٍ             بسیما الذی یهواکمُ و الذی یَشْنا «15»

أئمّتُنا أنتمْ سنُدعى بِکمْ غداً             إذاما إلى ربِّ العبادِ مَعاً قُمْنا

بجدِّکُم خیرِ الورى و أبیکمُ             هُدینا إلى سُبُلِ النجاةِ و أُنقذْنا

و لولاکمُ لم یَخْلُقِ اللَّهُ خَلقَهُ             و لا لقَّبَ الدنیا الغَرورَ و لا کُنّا

و من أجلکم أنشا الإلهُ لِخلقِهِ             سماءً و أرضاً و ابتلى الإنس و الجِنّا

تَجِلُّونَ عن شِبْهٍ من الناس کلِّهمْ             فشأنکُمُ أعلى و قدرکُمُ أسنى‏

إذا مسَّنا ضُرٌّ دَعَونا إلهَنا             بموضِعکمْ منهُ فیکشفُه عنّا

و إن دَهَمَتَنا غُمّةٌ أو مُلِمَّةٌ             جعلناکُمُ منها و من غیرها حصنا

و إن ضامَنا دهرٌ فعُذنا بعزِّکمْ             فیبعد عنّا الضیم لمّا بکم عُذنا

 

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 460

و إن عارضتنا خِیفةٌ من ذنوبنا             بَراةٌ لنا منها شفاعتکم أمنا «1»

 

البیت الأوّل إشارةٌ إلى قوله تعالى فی سورة الأعراف «2»: (وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ‏) و ما ورد فیه.

أخرج الحاکم بن الحذّاء الحسکانی «3»، المترجم (1/112) بإسناده عن أصبغ ابن نباتة، قال: کنت جالساً عند علیّ فأتاه ابن الکوّاء فسأله عن قوله تعالى: (وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ…). فقال: «ویحک یا ابن الکوّاء نحن نوقَفُ یوم القیامة بین الجنّة و النار، فمن نَصَرَنا عَرَفناه بسیماه فأدخلناه الجنّة، و من أبغَضَنا عَرَفناه بسیماه فأدخلناه النار».

و أخرج أبو إسحاق الثعلبی فی الکشف و البیان «4» فی الآیة الشریفة عن ابن عبّاس أنّه قال: الأعراف موضعٌ عالٍ من الصراط، علیه العبّاس و حمزة و علیُّ بن أبی طالب و جعفر ذو الجناحین، یعرفون محبّیهم ببیاض الوجوه و مبغضیهم بسواد الوجوه.

و رواه ابن طلحة الشافعی فی مطالب السؤول (ص 17)، و ابن حجر فی الصواعق «5» (ص 101)، و الشوکانی فی فتح القدیر «6» (2/198).

و البیت الثانی إشارةٌ إلى قوله تعالى: (یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ‏) «7». و أئمّة الشیعة هم العترة الطاهرة یُدعَونَ بهم و یُحشَرون معهم، إذ

 «المرء- کما قال النبیُّ

الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص: 461

الأقدس- مع من أحبَّ» «8».

 «و من أحبَّ قوماً حُشِر معهم» «9».

 «و من أحبَّ قوماً حَشَرَهُ اللَّه فی زُمرتهم» «10».

و بقیّة الأبیات بعضها واضحةٌ و بعضها مرَّ بیانه.

برچسب‌ها: آسمان چهارمآل حمآل طهآل فرعونآل یاسینابن صباغ مالکیابن عساکرابن مردویهابن کوّاابو حیانابونعیمابی لیلیاجرازدواجاسیراصبغ بن نباتهاعرافافضلاقترافالاتحافالدر المنثورالرشفة الصادیالریاض النضرهالصواعق المحرقهالمناقبالکفایهام سلمهامامامام سجاد(ع)ایمانبزازبشیربلال بن حمامهبنی اسرائیلبهشتبیت المعموربیعتتبسمتحصیلتسبیحتمثالثروتجانشینجمع الجوامعجمعهجنب اللهجنگ جملجوازجواهر العقدینحافظ ابن سمّانحافظ سیوطیحبیبحبیب اللهحبیب نجارحزقیلحسنهحسکانیحضرت فاطمه(س)حمّوئیحوض کوثرخاتم اوصیاءخجندیخطبهخمسخندانخوارزمیخواستگاریخیرة اللهدارقطنیدرخت طوبیدروازه بهشتدروازه دمشقراحیلراستگوریشهزرقانیزیورسابقونساقیسبط ابن جوزیسدّیسقایتسه طلاقهشاخهشب معراجشبلنجیشترشرکشفاعتشهر علمشواهد التنزیلشوقشیعهصادقصبّانصدیق اکبرصراطضرارة بن ضمرهطوافعایشهعرشعروجعروسیعصاعقدعوسجیفاروقفتح الغدیرفتنهفرائد السمطینفردوسقاضی عیاضقربیقسیم الجنةقیامتلباسلبخندلعنلواء حمدمؤمن آل فرعونماه رمضانمجوزمحب الدین طبریمحشورمزدمصافحهمعاذهمعتکفمنبرمهریهمودتمیوهنذیرنزهة المجالسنور الابصارهیثمیهیهاتواحدیوزیروصلهوصیولایتوکیع بن جراحپرچمدارپل جهنمپیشگامپینه دوزچشمکابینکرسیکسبکشتی نجاتکفشکفه ترازوکوهگذرنامهگستاخگنجی شافعییعسوبیهودییوشع بن نون