اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۳ آذر ۱۴۰۳

مرد هزار چهره

متن فارسی

«مناوی» در «طبقات» خود، در شرح حال «ابو علی حسین صوفی» متوفی 891 می نویسد: «او دائما تغییر شکل می داد. مثلا شخصی بحضورش می آمد، او را می دید که به صورت حیوان درنده در آمده دیگری می آمد او را بصورت سربازی می دید. آن دیگری می رسید، او را بصورت یک کشاورز مشاهده می کرد، یا بشکل فیل می دید. بهمین طور … و این تغییر قیافه و اندام شب و روز نمی شناخت. دشمنانش می آمدند که او را بکشند و با شمشیر قطعه قطعه اش می کردند و به بیابانهای دور می اندختند. صبح که می شد، می دیدند که در زاویه خودش مشغول نماز خواندن است، و او در باغ و بوستانی که در بیرون باب البحر بود، چهل سال بسر برد. نه غذا خورد و نه چیزی نوشید». شذرات الذهب 7: 250.
 «امینی» می گوید: چه کسی احمق است که این دروغها را تصدیق کند؟ کی شنیده اید که انسانی بصورت حیوانات و بهائم در آید و مانند شیاطین که به اشکال مختلف در می آیند، حتی بصورت سگ و خوک در آید یا کی دیده شده که مرد زنده ای را با شمشیر قطعه قطعه کنند، یا بشری چهل سال گرسنه بسر برد؟ این حقایقی مشروط است و علمای امت درباره برخی از اولیا آورده اند که جای رد کردن آن نیست، زیرا عالمی درباره ولیّی اظهار نظر کرده است.

(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب ج 11 ص 242)

متن عربی

90- تطوّر أبی علی لیلًا و نهاراً

قال المناوی فی طبقاته فی ترجمة أبی علیّ حسین الصوفی المتوفّی (891): کان کثیر التطوّر یدخل علیه إنسانٌ فیجده سبعاً، ثم یدخل علیه آخر فیجده جندیّا، ثم

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 11، ص: 243

یدخل علیه آخر فیجده فلّاحاً، أو فیلًا و هکذا. و قال آخرون: کان التطوّر دأبه لیلًا و نهاراً حتی فی صورة السباع و البهائم، و دخل علیه أعداؤه لیقتلوه فقتلوه فقطّعوه بالسیوف لیلًا، و رموه علی کوم بعید، فأصبحوا فوجدوه قائماً یصلّی بزاویته، و مکث بخلوة فی غیطٍ خارج باب البحر أربعین سنة لا یأکل و لا یشرب. شذرات الذهب «1» (7/250).

قال الأمینی: من لی بمعتوهٍ یصدِّق هذه الأفائک؟ متی سمعت بإنسان یتطوّر بصورة الکواسر و البهائم کالشیاطین التی تتشکّل بأشکال مختلفة حتی الکلب و الخنزیر؟ أو رجل حیی بعد ما قطّع بالسیوف إرباً إرباً، أو بشرٍ عاش علی الطوَی أربعین عاماً؟ هذه هی الحقیقة الراهنة، لکن علماء الأُمّة قالوا قولًا فی أولیائها و لا سبیل إلی ردِّه، لأنّه قول عالم فی ولیّ.