اولین دایرةالمعارف دیجیتال از کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی(ره)
۲۱ مهر ۱۴۰۴

مرغ پخته، زنده شد

متن فارسی

 «یافعی» در «مرآت الجنان» 3: 356 می نویسد: «شیخ امام فقیه عالم مقری ابو الحسن علی بن یوسف بن جریر بن معضاد شافعی لخمّی درباره مناقب شیخ عبد القادر، با سندی که از پنج طریق رسیده از گروهی از بزرگان و عرفای مشهور که شیوه اقتدا را برگزیده اند، روایت کرده است که گفته اند: زنی پسرش را پیش شیخ عبد القادر آورد و عرض کرد: ای آقای من! می بینم که دل این بچه خیلی به تو علاقمند است و من در راه خدا و بخاطر تو از حق خود گذشتم. شیخ پذیرفت و او را به مجاهده و سلوک راه سفارش داد. یک روز مادرش که به دیدن او آمد، دید که لاغر و رنگ چهره اش زرد شده است و آثار گرسنگی و بیخوابی در او پیدا است و دید که قرصی نان جو می خورد. نزد شیخ که آمد، دید ظرفی در پیش دارد که استخوانه ای جوجه پخته ای که خورده است، در آن قرار دارد. گفت: ای آقای من! تو گوشت جوجه می خوری و پسرم نان جو؟ عبد القادر دستش را بر روی استخوانهای جوجه گذاشته، گفت: باذن خدای تعالی، که استخوانها را در حالی که پوسیده اند، زنده می کند برخیز! مرغ، صحیح و سالم برخاست و آواز داد. شیخ گفت: هر آن موقع که پسر تو نیز به این مقام رسید، هر چه دلش بخواهد بخورد». این قضیه را «شیخ عبد القادر قادری» نیز در «تفریح الخاطر» ص 32 یاد کرده است.
 «امینی» می نویسد: آیا خواص انبیا و ویژگیهای آنها، که در طلیعه آن زنده کردن مردگان است، به هر مرتاضی داده میشود؟ اگر چنین است، دیگر چه تفاوتی بین نبیّ مرسل و مرتاض خواهد بود؟ فرض کنید که بحث کننده ای اینها را از اولیا کرامت و از انبیا به عنوان معجزه بداند، لکن این اعتباری است که پس از مطالعه و تفکر طولانی می توان به آن راه یافت. امّا دیگر چنین نیست که همه افراد بدان راه داشته باشند و قاعده ای کلّی باشد که در همه ظاهر شود و از طریق مشاکله صوری، انسان به مقام پیغمبری برسد و اگر چنین باشد، وقوع این اعمال امکان ندارد. وانگهی آیا خوردن نان جو و غذای خشن، خود بخود می تواند سالک را به مرتبه ای برساند که مردگان را زنده کند و هرگاه خدای سبحان خاصیت این را در این عمل قرار داده، دیگر خوردن یک مرغ بطور کامل که انسان را دل مشغول می کند و از آن مقام باز می دارد! و آیا ریاضت، شرط پیدایش نیروی نفسانی و ملکات فاضله می تواند باشد، ولی شرط بقاء آن نیرو نمی تواند باشد؟ و آیا اشتغال به این لذایذ، آن احوال روحی را از بین می برد و ریاضت آن احوال را پدید می آورد؟ از این طایفه، این مشکلات را بپرس هرگاه جواب دادند، اینجانب را آگاه کن.

(الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب  ج 11 ص 220 و 221 )

متن عربی

69- عبد القادر یحیی دجاجة

قال الیافعی فی مرآة الجنان (3/356): روی الشیخ الإمام الفقیه العالم المقری أبو الحسن علیّ بن یوسف بن جریر بن معضاد الشافعیّ اللخمیّ فی مناقب الشیخ عبد القادر «1» بسنده من خمس طرق، و عن جماعة من الشیوخ الجلّة أعلام الهدی العارفین المقتنین للاقتداء، قالوا: جاءت امرأة بولدها إلی الشیخ عبد القادر فقالت له: یا سیّدی إنّی رأیت قلب ابنی هذا شدید التعلّق بک، و قد خرجت عن حقّی فیه للَّه عزَّ و جلَّ و لک، فقبله الشیخ و أمره بالمجاهدة و سلوک الطریق، فدخلت أُمّه علیه یوماً فوجدَته نحیلًا مصفرّا من آثار الجوع و السهر، و وجدَته یأکل قرصاً من الشعیر فدخلت إلی الشیخ فوجدت بین یدیه إناء فیه عظام دجاجة مسلوقة قد أکلها، فقالت: یا سیّدی تأکل لحم الدجاج و یأکل ابنی خبز الشعیر؟ فوضع یده علی تلک العظام و قال: قومی بإذن اللَّه تعالی الذی یحیی العظام و هی رمیمٌ. فقامت الدجاجة سویّة و صاحت، فقال الشیخ: إذا صار ابنک هکذا فلیأکل ما شاء.

                        الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 11، ص: 221

و ذکرها الشیخ عبد القادر القادری فی تفریح الخاطر (ص 32).

قال الأمینی: إنَّ خاصّة الأنبیاء و فی الطلیعة منها إحیاء الموتی هل تتأتّی لکلّ مُرتاض، فلا یبقی بینه و بین النبیّ المرسل أیّ مائز؟ وهب أنَّ الباحث تصوّر لصدورها من الأولیاء اعتباراً آخر فتکون کرامةً للولیّ و معجزةً للنبیّ الذی ینتحل شرعته، إلّا أنّه اعتبارٌ اهتدی إلیه الفکر بعد رویّة طویلة، لکنّه لا خارج له تصل إلیه العامّة فاطّرادها بل ظهورها من غیر اطّراد یحطُّ عندها من مقام النبوّة لمحض المشاکلة الصوریّة، و کلّما کان کذلک لا یمکن وقوعه.

ثم هل لأکل خبز الشعیر و ما جشب من الطعام بمحضه أن یوصل السالک إلی مرتبة یحیی فیها الموتی، و إن کان المولی سبحانه یعلم أنّه متی بلغ إلی هذه المرتبة ألهاه أکل الدجاجة المسلوقة أکلًا لمّا؟!

و هل الریاضة شرط فی حدوث القوّة فی النفس و الملکات الفاضلة و لیست شرطاً فی بقائها؟!

أ وَ لیس التلهّی باللذائذ مزیحة لتلکم الأحوال النفسیّة کما کانت الریاضة مجتذبةً لها؟ فاحف القوم السؤال عن هذه المشکلات، فإن أجابوک فأخبرنی.